حسن صالحی: انقلاب ٥٧ چرا اتفاق افتاد، ریشه ها و زمینه هایش چه بود؟ آیا وجه تشابهی میان انقلاب ٥٧ و انقلاب زن زندگی آزادی وجود دارد؟
حمید تقوائی: در یک سطح پایه ای باید گفت انقلاب ٥٧ برای همان آرمانهائی می جنگید که امروز انقلاب زن زندگی آزادی پرچم اش را بلند کرده است. در آن زمان هم مردم ایران آزادی می خواستند، رفاه میخواستند، برابری می خواستند، رفع هرگونه تبعیضات و مسائل و مشکلات اقتصادی اجتماعی که در جامعه وجود داشت را میخواستند.
هر انقلابی را در نظر بگیرید مستقل از اینکه به چه نتیجه ای رسیده یا چه احزابی در آن دخیل بوده اند و یا به چه اسمی به آن رجوع میکنیم، علیه فقر و بیحقوقی و تبعیض و سرکوب شکل گرفته: از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب روسیه و انقلاب چین و انقلاباتی که در ایران اتفاق افتاد. وجه مشترک هم این تحولات به حرکت درآمدن توده مردم است برای اینکه از شرایط موجود دیگر به فغان آمده اند و دیگر نمیتوانند تحمل کنند.
انقلاب ٥٧ هم دقیقا همینطور شکل گرفت. جامعه ای وجود داشت که مردم آنرا گورستان آریامهری مینامیدند. چنان دیکتاتوری ای بود که من و شما که از نسلی هستیم که در آن شرایط زندگی کرده ایم میدانیم که همسایه با همسایه نمیتوانست شکایت و انتقاد و اعتراضی مطرح کند. حتی در مهمانیهای شخصی نمیتوانستید بگوئید بالای چشم اعلیحضرت ابروست چون میترسیدید بگوش ساواک برسد. در آن دوره هیچ حزبی اجازه فعالیت نداشت. حتی احزاب وفادار به سلطنت را هم منحل کردند. هیچ تشکل مدنی، ان جی او، نهادی، کمیته ای، انجمنی مستقل از دولت وجود نداشت. بعد از کودتای ٢٨ مرداد دیگر کسی نمیتوانست حتی یک نهاد صنفی-مدنی مستقل از دولت تشکیل بدهد و بخواهد غیر از تبلیغات رسمی حکومتی حرفی بزند. خفقان زدگی ای وجود داشت که کمتر در دنیا نظیرش یافت میشد.
از نظر اقتصادی هم بخش وسیعی از روستائیان کنده شده از زمین که بعد از اصلاحات ارضی به شهرها آمده بودند تا نیروی کارشان را بفروشند و لقمه نانی برای خود و خانواده شان تامین کنند از حداقل ملزومات زندگی محروم بودند. اینان بدون هیچ نوع امکاناتی در حاشیه شهرها زندگی می کردند و خارج محدوده نشین خوانده میشدند. نظیر بخشی از جامعه امروز که کارتن خواب نامیده میشود. یکی از حرکات اعتراضی مهمی که کلید انقلاب ٥٧ را زد جنبش همین خارج از محدوده نشینان بود. جنبش محرومترین بخش طبقه کارگر که نه تنها از آب و برق و ابتدائی ترین خدمات شهری محروم بودند، بلکه حق حتی ساختن یک آلونک را هم نداشتند. بولدوزرهای حکومتی سرپناهی که آنها شبانه برای خود برپا کرده بودند را بر سرشان خراب میکردند و کشته شدن یک کودک در این تهاجمات جرقه ای بود که جنبش خارج از محدوده نشینان را آغاز کرد. در کنار این نیرو بخشهای دیگر جامعه، روشنفکران و دانشجویان و کارگران هم با خواستها و مطالبات برحق و آزادیخواهانه بمیدان آمدند. این بی تامین اقتصادی و اختناق سیاسی بود که جامعه را به سمت انقلاب راند.
اینکه ادامه انقلاب چه شد و به کجا انجامید یک بحث است و اینکه علل و انگیزه ها و زمینه ها چه بود بحث دیگری است. مردم بخاطر عشقشان به اسلام و خمینی و ولایت فقیه و غیره به خیابان نیامدند. اینکه چگونه اسلامیها روی کار آمدند بحث دیگری است که امیدوارم در این مصاحبه به آن بپردازیم. ولی تا آنجا که به نفس انقلاب ٥٧ و مضمون و انگیزه های آن برمیگردد همانطور که در ابتدا گفتم آن انقلاب برای همان آرمانهائی شکل گرفت که انقلاب امروز حول آن شکل گرفته است.
حسن صالحی: تحول خیلی با شکوهی که یک فیلم مستند هم درباره اش ساخته شده تظاهرات پرشکوه زنان در تهران در همان اسفند ٥٧ است. تظاهرات گسترده ای علیه حجاب اجباری که رژیم میخواست به جامعه تحمیل کند. یک فیلمساز فرانسوی از این اتفاق فیلم مستندی ساخته که به نوعی خصلت و مضمون انقلاب ٥٧ را نشان میدهد. آن صحنه ها بسیار به مبارزات امروز زنان ایران شباهت دارد. نظرتان در این مورد چیست؟
حمید تقوائی: این حرکت بیاد ماندنی و باید گفت بسیار باشکوه زنان در اولین روز جهانی زن در جمهوری اسلامی، در حالی که هنوز یکماه از روی کار آمدن این رژیم نگذشته بود، نقطه آغاز حرکتهای اعتراضی بود که تا حدود دو سال نیم در بخشهای مختلف جامعه ادامه یافت.
یک تصور رایج اینست که انقلاب ٥٧ با قیام بهمن و آمدن خمینی تمام شد، این کاملا اشتباه است. به نظر من انقلاب تازه شروع شد. به این معنی شروع شد که آن شائبه های اسلامی را از خودش تکاند و با زبان خئدش سخن گفت. مردم رفتند بر سر خواستهای برحق و انسانیشان. نه فقط زنان، بلکه دانشجویان، کارگران، حتی کارمندان و دیگر اقشار جامعه با این انتظار و توقع که سلطنت رفت و حالا نوبت تحقق خواستهای برحق ما است به اعتراضات خود ادامه دادند. همه جا شوراها شکل گرفت. یک جنبش بسیار گسترده در کارخانه ها و دانشگاه ها و مدارس و حتی ادارات دولتی جنبش شورائی بود. حکومت تنها با تیغ کشیدن و حمله به شوراها و مردم معترض توانست خود را تثبیت کند. به دانشگاهها تحت نام انقلاب فرهنگی حمله بردند، به کارگران بیکار شلیک کردند، به کردستان حمله کردند که ادامه دهنده انقلاب بود و همه جا بنکه ها و یا همان شوراها شکل گرفته بود و غیره و غیره. در واقع انقلاب ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ ادامه یافت و دو سال و خرده ای طول کشید تا بالاخره رژیم توانست خودش را تثبیت کند. آن هم به کمک معرکه سفارت گیری و جنگ با عراق. این تحولات همان نکته ای که اول اشاره کردم را تاکید میکند. این نکته که انقلاب بر سر آرمانهائی شکل گرفت که به آخوندها و اسلامیون ربطی نداشت. کما اینکه آخوندها روی کار آمدند و جامعه آرام نگرفت.
البته قبل از روی کار آمدن خمینی بسیاری از مردم توهم داشتند که رژیم خمینی قرارست خواستهای آنان را متحقق کند. از این نوع وعده ها هم داده بودند که پول نفت را تقسیم میکنیم و برق را رایگان میکنیم و غیره. ولی بعد از سقوط رژیم شاه مردم به سرعت و در تجربه روزانه خود متوجه شدند که رژیم نماینده آنان نیست و قرار نیست خواستهائی که برایش انقلاب کرده بودند متحقق بشود. مردم به مبارزات خود ادامه دادند، برای تحقق اهداف و خواستهای انسانیشان جنگیدند و قربانی دادند. در تابستان ٦٠ هزاران نفر اعدام شدند، بدنبال آن دستگیریهای وسیع و احکام سنگین زندان و نسل کشی دهه ٦٠ را داشتیم. در این میان تسخیر سفارت آمریکا و جنگ با عراق اتفاق افتاد که اینها را حکومت بعنوان اسلحه ای علیه مردم بکار گرفت و به بهانه دشمن خارجی جامعه ای که از پای ننشسته بود را کوبید. همانطور که امروز به بهانه دشمن خارجی میزند و می کوبد آن زمان هم به بهانه جنگ با عراق و شیطان بزرگ و غیره دهانها را دوخت، روزنامه ها را تعطیل کرد، تحت عنوان انقلاب فرهنگی به دانشگاهها حمله کرد و نیروهای چپ و آزادیخواه را قلع و قمع کرد و غیره. اینها همه هجوم حکومت به ادامه انقلاب ٥٧ بود.
در واقع جوهر واقعی انقلاب، و همچنین ماهیت ضدانقلاب تازه بقدرت رسیده، در اتفاقات بعد از سرنگونی شاه خود را آشکارا نشان داد. تا قبل از آن شعار خمینی رهبر و الله و اکبر و نظایر آنرا به انقلاب تزریق کرده بودند و جدا کردن سره از ناسره دشوار بود. ولی وقتی ارتجاع اسلامی روی کار می آید انقلاب با پرچم واقعی خودش مقابل ارتجاع تازه بقدرت رسیده قرار میگیرد. ضد انقلاب اسلامی جای ضد انقلاب سلطنتی را میگیرد اما انقلابی که از سال ١٣٥٦ آغاز شده بود شفاف تر و صریح تر از گذشته به راه خود ادامه میدهد. کردستان یکپارچه بلند میشود، مسلح میشود و بمدت چند سال با رژیم میجنگد. دانشجویان بسادگی کوتاه نمی آیند و سنگر دانشگاه را بسادگی از دست نمیدهند. شوراها که در بسیاری از کارخانه ها امور را در دست گرفته بودند مقاومت میکنند. حتی شوراهای کارگران نفت خواهان شرکت در دولت موقت میشوند.
این تحولات بروشنی نشان میدهد انقلاب ٥٧ بر سر همان آرمانها و اهدافی بود که انقلاب امروز بر سر آن شکل گرفته است.
حسن صالحی: من در زمان انقلاب ٥٧ دانش آموز دبیرستانی بودم. به خاطر دارم همین جنب و جوشی که شما بعنوان جنبش شورایی به آن اشاره کردید در مدارس هم بود. ما دانش آموزها میخواستیم در اداره مدرسه دخالت داشته باشیم. میخواستیم شوراهای دانش آموزی تشکیل بدهیم و در سیاستهای مدرسه و تعیین مقامات مدرسه نمایندگانی داشته باشیم. با چنین خواستهائی مدرسه را روی سر خودمان گذاشته بودیم. بسیاری از افراد هم نسل من نیز همین تجربه را دارند. با این حال سئول اینست که چه شد؟ چرا جنبشی که آرمان و هدفش انسانی بود قالب مذهبی به خودش میگیرد و کسی مثل خمینی به صحنه می آید، بعنوان نماینده مردم و رهبر انقلاب شناخته میشود و حکومتی روی کار می آید که ٤٦ سال است خون مردم را در شیشه کرده است؟ علت چه بود؟
حمید تقوائی: این برمیگردد به شرایط و فضای سیاسی جامعه در زمان شاه و بخصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد ٣٢. بعد از آن کودتا اختناق گسترده ای بر جامعه حاکم شد. حکومت شاه این را تجربه کرده بود که کوچکترین آزادی ها پایه های سلطنتش را به لرزه در می آورد و در نتیجه یک نوع دیکتاتوری سازمان یافته ای را با اتکا بقدرت هولناک ساواک برقرار کرد که بالاخره با انقلاب ۵۷ کنار زده شد. آن شرایط اختناق آمیز باعث شد که کوچکترین حزب و سازمانی، بخصوص هیچ سازمان چپ و مترقی ای، نتواند شکل بگیرد و ابراز وجود کند. قبل از کودتای ٢٨ مرداد، به یمن جنبش توده ای برای ملی کردن صنعت نفت در نیمه دهه بیست و اوایل دهه سی شمسی، عملا یک نوع فضای باز سیاسی در جامعه شکل گرفته بود. آزادیهای نسبی وجود داشت، احزاب و سازمانهای مختلف فعال بودند، اتحادیه های کارگری شکل گرفتند، روزنامه ها نسبتا آزاد بودند و غیره. کودتا ٢٨ مرداد در همه اینها را بست و مقاومت زیرزمینی شد.
در این شرایط آن نیرویی که دست بازی داشت و سنتا نقش ارتجاعی ای در سیاست ایفا میکرد، جائی با حکومت کنار می آمد و جائی مخالف خوانی میکرد، و براحتی نمیتوانستند مثل نیروهای چپ سرش را ببرند، اسلامیون بودند. این نیروهای اسلامی در مقاطع مهمی در کنار حکومت و در مقابل مردم قرار گرفته بودند. یک رکن فعال کودتای ٢٨ مرداد آیت الله کاشانی بود. در انقلاب مشروطه هم فضل الله نوری یک رکن مهم ارتجاع ضد مشروطه و پرچمدار مشروعه بود. از یک منظر تاریخی خمینی را باید در واقع ادامه آیت الله کاشانی و فضل الله نوری دانست.
به هر حال تا آنجا که به شرایط دوره شاه برمیگردد این نیروهای اسلامی اساسا بخاطر اینکه همیشه عصای دست دیکتاتوریها بودند، میدان بازی برای مانور دادن و مخالفت خوانی داشتند. خمینی کسی بود که از موضعی کاملا ارتجاعی در برابر اصلاحات ارضی ایستاد. آن زمان نیروهای اسلامی شاخه های مختلفی داشتند و ارتجاعی ترین آنها شاخه خمینی و بقول خودشان “روحانیون” و حوزه های قم و مشهد و بخشی از بازاریها بودند. این نیروها رانت مذهبی داشتند، شبکه مساجد را داشتند، توهمات بخش مذهبی جامعه را با خود داشتند و غیره. ولی تا آنجا که به فرهنگ عمومی جامعه برمیگردد بهیچوجه جامعه اسلامی نبود. امروز مساجد کاملا سوت و کور است ولی در زمان شاه هم رونقی نداشت. آخوند مفتخور ضرب المثل بود. آن دوره هم مردم آخوندها را دست میانداختند و مسخره میکردند. نمایشنامه طنز آمیز شهر قصه در هجو مذهب و آخوند محبوبیت زیادی در جامعه پیدا کرده بود. در واقع طرفداران خمینی و اسلام نوع خمینی عقب مانده ترین و متحجرترین بخش جامعه را تشکیل می دادند. با اینهمه اگر در اپوزیسیون جایگاهی داشتند به این خاطر بود که نیروهای چپ و مترقی شدیدا سرکوب شده بودند. بقول معروف رژیم شاه سنگ را بسته و سگ را رها کرده بود! بعد از سرنگونی شاه گروههای چپ که فعالینشان به لطف انقلاب از زندان آزاد شده بودند به سرعت رشد کردند و به نیروهای عمده اپوزیسیون جمهوری اسلامی تبدیل شدند. این واقعیت خود نشاندهنده پایگاه اجتماعی نیروهای آزادیخواه و چپ و مترقی بود که رژیم شاه تنها با سرکوب زندان توانسته بود از رشدشان ممانعت کند. در واقع شرایط سیاسی ای را رژیم شاه ایجاد کرده بود که هر نوع ایده چپ، مدرن و انسانی، و حتی حقوق بشری و لیبرالی، حق ابراز وجود سیاسی نداشت و با زندان و ساواک روبرو میشد. در حالی که گرچه بخشی از آخوندهای طرفدار خمینی هم در زندان بودند ولی کلا قرزدنها و مخالفت خوانی های مذهبی تحمل میشد، مذهبیون منبرشان را میرفتند و حرفشان را میزدند.
وقتی انقلاب ٥٧ شکل گرفت این نیروی ارتجاعی ضد شاهی مورد توجه ارتجاع جهانی قرار گرفت. سرمایه داری جهانی باید جواب انقلاب ٥٧ را میداد. مشخصا دولتهای غربی نگران این بودند که در اثر انقلاب ایران به بلوک شوری بپیوندد. ایران منطقه سوق الجیشی مهمی به شمار میرفت – که هنوز هم چنین است- و آن دوره بلوک غرب بسیار نگران بود که با سرنگونی شاه ایران به سمت شوروی سوق پیدا کند. در کنفرانس گوادلوپ جمع شدند و همفکری کردند و به این نتیجه رسیدند که اپوزیسیون ارتجاعی حکومت شاه بهترین گزینه است. چون اسلامی و ذاتا ضد کمونیست است، ضد ترقیخواهی و ضد آزادی است و لذا می تواند جامعه را کنترل کند. بجلو راندندش و به حمایتش برخاستند. زمانی این کار را کردند که دیگر امیدی به حفظ شاه نمانده بود. میدانستند دیگر نمیشود نظام حکومتی ایران را با سلطنت نگاه داشت. تصمیم گرفتند تاج را بردارند و بجایش عمامه بگذارند تا کل سیستم حفظ بشود. مساله شان هم صرفا خطر شوروی نبود. انقلاب ٥٧ را بدرست حرکتی چپ تشخیص داده بودند. میدانستند انقلاب بسیار عمیق و رادیکال است و این پتانسیل را دارد که رژیم سلطنتی را با کل نظام سرمایه داری بدور بیاندازد. در مقابل انقلاب ٥٧ و ظرفیتهای آن در واقع کاپیتالیسم جهانی به دفاع از هم طبقه ای هایش در ایران برخاست. این دلیل استراتژیک حمایت غرب از خمینی بود.
بخاطر دارم که تا تابستان ٥٧ حرف چندانی از خمینی در میان نبود و اثری از شعارهائی نظیر خمینی رهبر و غیره وجود نداشت. خمینی تا وقتی در نجف بود بجز در میان آخوندهای طرفدارش جایی مطرح نبود. خودش میخواست به کشورهای منطقه مثل کویت و سوریه برود. ولی با اصرار دول غربی و توصیه و پادرمیانی افرادی نظیر یزدی و قطب زاده رضایت داد که به “دیارکفر” منتقل شود. او را به پاریس بردند و زیر نور افکن قرار دادند. از اینجا به بعد دیگر معماری بود. غرب آگاهانه داشت او را بجلو میراند.
بردندش به حومه پاریس، میکروفون جلویش گذاشتند، تصویرش را در ماه انداختند و غیره. آن زمان رادیوهای فارسی زبان مثل رادیو اسرائیل، بی بی سی فارسی، و صدای آمریکا تنها کانالهائی بودند که اخبار اعتراضات در ایران را منعکس میکردند و این رسانه ها تماما به تریبونی برای لانسه کردن خمینی و توی بوق کردن سخنان و فتواها و مصاحبه هایش تبدیل شدند.
به این ترتیب مشخصا از تابستان ٥٧، یعنی در پنج شش ماه آخر انقلاب، بود که بتدریج شعارهای اسلامی و الله و اکبر و خمینی رهبر در دهانها افتاد و ارتجاعی ترین فرد در اپوزیسیون شاه به عنوان انقلاب ترین مرد جهان به جامعه فروخته شد.
بهمین خاطر باید گفت ضد انقلاب اسلامی بود و نه انقلاب. ضد انقلاب اسلامی تحت نام انقلاب روی کار آمد و جهنمی را در ایران برپا کرد که امروز شاهد آن هستیم.
حسن صالحی: سلطنت طلبان در ضدیت با انقلاب ٥٧ زیاد حرف میزنند. میگویند وضعمان خیلی خوب بود و “فتنه ٥٧” باعث شد به وضعیت امروز دچار بشویم. نظر شما در این مورد چیست؟
حمید تقوایی: بدون شک وضع خانواده پهلوی و اعوان و انصارشان خیلی خوب بود. این را درست می گویند. اما بحث بر سر وضعیت اکثریت تقریبا قریب باتفاق مردم ایران است. سلطنت طلبها گذشته را بعنوان آینده به مردم وعده میدهند اما آن گذشته برای خودشان خوب بود. آن جماعتی که در راس سلطنت طلبها هستند خود و یا نسل قبلیشان جزئی از دربار و وابسته به دربار و جزو هزار فامیل بودند. امروز آیت الله های میلیاردر در قدرت هستند و آن روز هزار فامیل میلیاردر در قدرت بود و زندگیشان هم آنقدر خوب بود که وقتی به تبعید رفتند میلیونها با خودشان بردند و تا امروز هم هنوز تامین هستند. لذا حق دارند نوستالژی گذشته را داشته باشند.
امروز اساسا این بخش از تخت افتاده است که به انقلاب ٥٧ میتازد. بخشی از نسل جوان که تجربه آن دوران را ندارد نیز ناآگاهانه از آنها پیروی میکند. بله بعد از سقوط شاه ضد انقلاب اسلامی وضعیتی در ایران بوجود آورده که بسیار بدتر از دوره گذشته است. اما بهتر از جمهوری اسلامی بودن امتیازی نیست. بسیاری از دیکتاتورهای زمان ما نیز وضع بهتری از جمهوری اسلامی دارند. از مصر و ترکیه بگیرید تا عربستان سعودی و غیره.
سلطنت طلبها طوری از آن دوره صحبت میکنند که گویا شرایطی شبیه انگلیس و یا فرانسه در ایران برقرار بوده است. در حالی که وضعیت زمان شاه حتی از ترکیه امروز بدتر و اختناقزده تر بود. نه آزادیهای مدنی و چیزی حتی شبیه به دموکراسی پارلمانی در ایران وجود داشت و نه از حقوق بشر نشانی یافت میشد. حتی برمبنای ابتدائی ترین معیارهای دموکراسی و حقوق بشری، که امروز همه از آن دم میزنند، رژیم پهلوی ربطی به آزادی نداشت.
درست است، جمهوری اسلامی بسیار بیداد کرده است و یکی از هارترین و وحشی ترین دیکتاتوریهایی است که دنیا به خود دیده است. ولی همانطور که توضیح دادم این رژیم محصول شکست انقلاب ٥٧ است و نه پیروزی آن.
این نکته را هم تاکید کنم که جمهوری اسلامی گرچه از نظر نفی آزادیهای شخصی، بسیار بدتر از دیکتاتوری شاه است، ولی از نظر سیاسی همانقدر سرکوبگر است که حکومت شاه بود. البته حکومت اسلامی با وجود تمام تلاشهای جنایتکارانه اش هیچگاه آن قدرت را پیدا نکرد که اختناق آریامهری را احیا کند و از ابتدای روی کار آمدن این رژیم اعتراض و مبارزه در همه عرصه میجوشد. این نتیجه مثبت انقلاب ٥٧ است که با وجود اینکه شکست خورد اجازه نداد اختناق گذشته احیا بشود.
جنبش زن زندگی آزادی در واقع راه ناتمام انقلاب مشروطه و انقلاب ٥٧ را ادامه میدهد با اهدافی بسیار متعالی تر و رهائی بخش تر. اکثریت عظیم مردم ایران تمدن و مدنیت و مدرنیسم میخواهند، بیشترین آزادی ها را میخواهند، بیشترین رفاه را میخواهند، بیشترین حقوق مدنی و اجتماعی را میخواهند، و دیگر اجازه نمیدهند آنانکه دچار نوستالژی گذشته هستند و دلشان برای موقعیت ممتازشان تنگ شده است مبارزاتشان را به شکست بکشانند. شما در سئوال دیگری اشاره کردید به اولین ٨ مارس در اسفند ٥٧ و جنبش با شکوه زنان علیه رژیم خمینی. یکی از شعارهای آن جنبش این بود که ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم. امروز هم مردم انقلاب نمیکنند تا به عقب برگردند.
از تخت افتادگانی که در پی احیای گذشته هستند آینده ای ندارند. جامعه یکبار برای همیشه از دیکتاتوری سلطنتی عبور کرده است و با هیچ ترفندی نمیتوان آنرا به ٥٠ سال قبل برگرداند.
٢٠ بهمن ١٤٠٣، ٨ فوریه ٢٠٢٥