این متن را با ریتم ترانه بخوانید. درست مثل این دو دختر نوجوان.
“بیا بنویسیم مثل درس، مثل مشق تو کتاب تاریخِ فردا. بیا بنویسیم ما هنوز زندهایم زیر بار غمها و دردها. بیا بنویسیم روزگار قاتل امیده ولی ما میدونیم شب تار آخرش سپیده. جنگ و قهر و تحریم و ستم، این جهان پلشته. کی میدونه غیر خودمون چی به ما گذشته. هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده، واسه یه ذرۀ زندگی اینهمه نمرده، ته همه این غمها باز ما سربلندیم، یه روزی میاد که باهم دوباره بخندیم.”
برای اولین بار وقتی این ترانه را شنیدم نمیدانستم خوشحال هستم یا غمگین. شاید بشود گفت درهمآمیختگی شور و اندوه بود. ازیکطرف دو نوجوان دختر در دل جنگل سرودی میخوانند که حکایتِ نبردی است علیه ظلم و نابرابری و ستم. فریاد رسای دو نوجوان دختر که حریف میطلبند و اعلام میکنند که آمدهاند برای جنگیدنو پا پسنکشیدنو پیروزشدن. این دو دختر نوجوان مانیفست زندگی را پرچمی کردهاند علیه سیاهی حاکم، علیه دشمنان زندگی. شنیدن این ترانه در این مکان و در این زمان و توسط این نوجوانانِ شجاع نویددهنده پیروزی است بر همه آن کسانی که افسانه جهنم را به واقعیت زندگی جوانان و زنان و همه مردم در ایران تبدیل کردهاند. این کلیپ داستان نبرد شکست نخوردگان تاریخ معاصر ایران است. کسانی که بعد از چهار دهه زندان و کشتار و سرکوب بیامان قد راست کردهاند و همه زندگی را با همه زیباییها و همه خواستهای انسانی خود طلب میکنند. این کلیپ حکایت نبردی بیوقفه و خونین با حکومتی است که انسان را خوار و ذلیل و بدبخت میخواهد. حکومتی که بر ویرانه زندگی مردم بهشت سرمایهداران را ساخته است و برای حفظ این موقعیت ممتاز اسلحه و قانون و مذهب را به خدمت گرفته است.
اما این، همه ماجرا برای من که این کلیپ کوتاه را مشاهده کردم نبود و هنوز هم نیست. چندین و چند بار از اول این کلیپ را دیده و شنیدم و لحظه – لحظه حرکات و فیگورهای این دو دختر را بادقت تمام بهخاطر سپردم. این ترانهخوانها فقط شادی پیروزی و امیدواری به زندگی را در من زنده نکردند. آنها بازگوکنندگان تاریخاسیدپاشی و چسباندن روسری با پونز به سر زناناند، این دو خواننده جوان بازگوکننده تاریخ شلاقزدن زنان بهخاطر نافرمانی از قوانین اسلامی و حکومتیاند. این دو دختر، سحر خدایاریاند که به جرم ورود به استادیوم برای دیدن بازی فوتبال مجرم شناخته شده و به زندان محکوم شد و در اعتراض بهحکم زندان خود را به آتش کشید و در شعلههای آتشی که خدا وعده آن را به زنان داده است سوخت و جانباخت.
در آنسوی دیدن این کلیپ اما داستان دیگری هم وجود داشت. من که در سنی تقریبی با همین دو قهرمان در ۴۶ سال پیش پا در مبارزه سیاسی گذاشتهام، کسی که فراز و نشیبهای زیادی را در دل مبارزه با حکومت هیولای اسلامی پشت سر گذاشته، زندان و شکنجه را تجربه کرده و خاطره ازدستدادن یاران زیادی را در سیاهچالهای اسلامی با خود حمل میکند؛ منی که مثل هزارانهزار نفر دیگر زنده ماندم و جنگیدم و پا پس نکشیدم و مأیوس نشدم و برای یکدنیای بهتر همراه با همرزمان خود بهصورت متشکل و سازمانیافته با نابودکنندگان انسان به نبرد برخاستهامقاعدتاً نباید حسی از اندوه نیز از دیدن این کلیپ تجربه میکردم.
با مشاهده این کلیپ اشک بر گونهام جاری شد. چون دو نوجوانی را دیدم که در چنین سنی که قاعدتاً باید دوران شادی و خوشی و جست و خیر و آرامش و سن عاشقی باشد، باید سیاهی و درد و غم را ترانه کنند. از شب تار بگویند و به خود نوید بدهند که ظلمت این شب تیره را پایانی هست. این قاعدتاً نباید دنیای دو نوجوان باشد. اما جمهوری اسلامی این دنیای سیاه را بر این نوجوانان حاکم کرد. اندوهاینجا است که هنوز بهاندازه کافی قوی و متحد و سازمانیافته و منسجم نشدیم که نقطه پایانی بگذاریم بر جنایات و حاکمیت حکومت اسلامی، تا کودکان و خواهران و مادران و پدران ما زندگی کنند. زندگی در آزادی و برابری و خوشبختی. میدانم که تأثیر نبرد بیامان نسل من و نسل پیش از من بر جوانان و نوجوانی که در ایران زندگی میکنندانکارناپذیر است. میدانم کهمنادیان فرهنگ ضداسلامی–ضدمذهبیو بانیان جنبش برابریطلبانه که انقلاب زنانه را پیشبینی کرده و به همین منظور در همین جهت انقلاب سازمان داده و جنگیدهانددر دل جامعه نفوذ عمیقی دارند. میدانم اگر نسلی چون ما که در حزب کمونیست کارگری متشکل هستیم و همه آن انقلابیون آزادیخواه و برابریطلب نبودند، سازش با مذهب بیوقفه از درون اپوزیسیون راست و حتی چپ غیراجتماعی در جامعه پمپاژ میشد و نبرد این جوانان و نوجوانان را بسیار دشوارترمیکرد. اینها از دانستنیهای ما است. میدانم اگر ما نبودیم که با کمترین امکانات مادی بزرگترین پروژه سیاسی – تبلیغی حزب کمونیست کارگری را ایجاد کنیم جامعه صدای بیوقفه انقلاب از طریق تلویزیون ۲۴ ساعته کانال جدیدرا نمیشنید. هر چه بود اصلاحات بود و فرصت دادن به فلان آخوند مرتجع که اجازه داشته باشد گفتگوی تمدنهای کذایی راه بیندازد و در واقع عمر حکومت اسلامی را طولانی کند و برای رژیم مشروعیت بینالمللی بخرد. دانستنیها زیاد است. میخواستند اسلام و مذهب را جزو “ذات” مردم ایران جا بزنند و کلیت جامعه را اسلامی و طرفدار حکومت معرفی کنند. در جهان نیز با نسبیت فرهنگی و احترام به همه مذاهب و باورها و اعتقادات ضدانسانیمیخواستند چشم در برابر جنایات سازمانیافته حکومت اسلامی فروببندند. ما با اینها جنگیدیم و این دشمنان بشریت، این کفتارهایی که انسان را زار و ذلیل و بدبخت میخواستند را افشا و پراکنده کردیم.
اما ما هنوز این جنگ را به پیروزی نرسانیدهام و قدرت را از دست دشمنان انسانیت بیرون نکشیدهایم. ما هنوز باورها و اعتقادات و جنبش برابریطلبانه و انسانی خود را در دفاع از زنان و همه جامعه به قانون تبدیل نکردیم. ما هنوز از همه امکانات و ثروت اجتماعی و مادی جامعه برای حفاظت از زندگی زنان و همه مردم بهرهمند نشدیم. رسیدن به آن دنیای زیبا و انسانی که در ترانه این دو دختر نوجوان تجلییافته است فقط با به دستگرفتن قدرت سیاسی و ساختن جامعهای بدون استثمار و بردگی مزدی ممکن خواهد بود. جامعهای که زن و مرد تماماً در همه شئون زندگی برابر باشند و حرمت و هویت همه انسانها پاس داشته شود. تا آن روز ما از پا نمینشینیم و با همه توان میجنگیم تا پایانی باشیم بر این شب تار.
لینک به کلیپ:https://www.instagram.com/p/DDwiOYPPx_G/