مصاحبه با حمید تقوائی در رابطه با تجمع مردم در پاسارگاد
انترناسیونال: روز هفتم آبان که ار سوی ناسیونالیستهای ایرانی بعنوان روز “کورش بزرگ” نامگذاری شده است ( می گویند روز ورود کورش به بابل است) هزاران نفر در پاسارگارد و در جوار مقبره کورش گرد آمدند. در این اجتماع و مراسم از شعارهایی ضد حکومتی تا شعارهای نژاد پرستانه ضد عرب فریاد زده شد و از کورش بعنوان “پدر مردم ایران” نام برده شد. برخی ها این مراسم را تلاش مردم برای یافتن یک هویت دیگر در ضدیت با هویت اسلامی حاکم ارزیابی کردد. “هویت باستانی ایرانی” در قبال “هویت اسلامی”. می خواهیم قبل از هر چیز نظر شما را در باره این ارزیابی ها بدانیم.
حمید تقوائی: هویت سازیهای ملی و مذهبی در ایران و در هر جامعه ای یک امر سیاسی و در خدمت اهداف طبقه حاکمه است. در تمام طول تاریخ مدون و در همه کشورها اقلیت حاکم، در عصر ما طبقه سرمایه دار، به مذهب و ملیت، وهمچنین نژاد و قومیت که همسنخ و همریشه با ناسیونالیسم است، متوسل شده است تا منافع طبقاتی خود را منافع مردم “هموطن” و “همکیش” خود جا بزند. مذهب و ناسیونالیسم مهمترین و کارآ ترین ابزار یک درصدیهای حاکم برای حفظ سلطه خود بر توده “مردم خودی” و یک سلاح موثر در رقابت و جنگ و کشمکش با “بیگانگان” بوده است. همه دیکتاتوریها و امپراتوریها در تمام طول تاریخ، از امپراتوری رم و هخامنشی تا امپراتوری عثمانی و تا امپراتوریهای “مدرن” اسپانیا و انگلیس و آمریکا و غیره در عصرحاضر همگی برمبنای مذهب و یا ملیت و قومیت و یا ملقمه ای از این نوع هویت تراشیها شکل گرفته اند و سلطه خود را اعمال کرده اند. همه جنگها نیز- جنگهای دوران باستان، کشورگشائیهای اعراب و مغولها، جنگهای صلیبی در قرون وسطی، دو جنگ جهانی در قرن گذشته، هجوم به عراق و افغانستان در قرن حاضر و غیره- با پرچم مذهب و ملیت و قومیت در گرفته و کشتار و قربانی کردن انسانها در راه منافع طبقه حاکمه را با فداکاری ملی و مذهبی در راه خدا و مام میهن توجیه کرده اند. همه این واقعیات نشاندهنده آنست که هویت سازیهای ملی و مذهبی همیشه، در طی تاریخ و در شرایط مشخص امروز، اساسا امری سیاسی- طبقاتی بوده است و نه امری عینی و برخاسته از خواست و نیازهای اجتماعی مردم و یا هویت ملی و مذهبی ای که به مردم نسبت میدهند.
تاریخ ایران معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست. از انقلاب مشروطه تا امروز اسلام و ناسیونالیسم ایرانی دو جریان اصلی بوده اند که در کنار هم و یا در رقابت با یکدیگر – و در هر حال با حفظ احترام متقابل – به دولتها و تحولات سیاسی شکل داده اند و حاصل کار آنها چیزی بجز دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری نبوده است. در شرایط حاضر اسلام در قدرت و ناسیونالیسم در اپوزیسیون است اما در عین حال، مانند همه تحولات گذشته، در برابر یکدیگر سر خم میکنند و کلاه از سر بر میدارند. از میان حکومتی ها ایده روز کوروش را اولین بار اسفندیار رحیم مشائی رئیس دفتر احمدی نژاد مطرح کرد و بدنبال آن خزعلی از اصلاح طلبان حکومتی کورش را به مقام پیامبری رساند. اسلام شاهنشاهی و ایرانیزه شده نیز همواره یک رکن سلطنت و نگهبان “سایه خدا” بر روی زمین بوده است. ایرانیت جزئی از اسلامیت حاکم و اسلامیت جزئی از ایرانیت در اپوزیسیون است. به یمن انقلاب مردم شاه از مثلث “خدا شاه میهن” حذف شده اما “خدا و میهن” اتحادشان پا برجاست.
کل این ملقمه به “حقوق بشر”، حتی با رقیق ترین و سطحی ترین تعبیر از این حقوق، بی ربط است. یکی کورش را پدر حقوق بشر مینامد و دیگری آیت الله منتظری را اما هیچیک را با هیچ ترفند و تردستی ای نمیتوان به حقوق بشر چسباند. ناسیونالیسم بنا بر تعریف یعنی برتری ملت خودی بر ملل دیگر. همانطور که هر دین و مذهبی خود را برحق و منسوبین به مذاهب دیگر یا بی مذهبان را گمراه و نادان تلقی میکند. اتکا بر کشور و ملت و پرچم و آب و خاک و نیاکان و نژاد و تاریخ “خود”، همچنانکه اتکا بر دین و مذهب خود، تماما در تمایز از دیگران – و لذا مبتنی بر تبعیض ملی و قومی و مذهبی- معنی و موضوعیت پیدا میکند و این تمایز همانطور که بالاتر اشاره کردم هم ابزار جا زدن منافع اقلیت حاکم بجای منافع هموطنان و همکیشان است و هم اسلحه جنگ علیه “بیگانگان” یعنی علیه دولتهای رقیب. در جنگ و در صلح ناسیونالیسم کاربردی بجز اعمال سلطه یک درصدیهای حاکم بر توده مردم ندارد. ایدئولوژی و تفکر و فرهنگی که این چنین بر تمایز و تبعیض و تفرقه بین “خودیها” و “بیگانگان” بنا شده است در اساس و ماهیت خود نمیتواند بشریت و انسانیت را نمایندگی کند.
عرب ستیزی – که شعارهایش در همین گردهمائی “بزرگداشت پدر حقوق بشر” داده شد- یک جزء لاینفک ناسیونالیسم ایرانی است. از ادعای مالکیت بر تنب بزرگ و تنب کوچک گرفته تا کشمکش بر سر “خلیج همیشه فارس” و شط العرب و اروند رود و غیره همه بر همین برتری فارسها بر اعراب و عربستیزی دیرینه ناسیونالیسم ایرانی بنا شده است. یکی از مهمات اصلی جنگ و کشمکش با دولت عراق نیز، هم در زمان شاه و هم خمینی، عرب ستیزی بود. این برتری طلبی ایرانیت بر دیگران به فخرفروشی به اعراب منحصر نمیشود. از نقطه نظر ناسیونالیسم ایرانی همه مردم منسوب به اقوام غیر فارس، کرد و ترک و بلوچ و ترکمن و غیره، نیز شهروندان درجه دوم محسوب میشوند. شهروندانی که تا وقتی به موقعیت فرودست خود تمکین کنند “مرزبانان غیور” اند و هر زمان برای رفع ستم و تبعیض ملی به حرکت درآیند تجزیه طلبانی هستند که “تمامیت ارضی” را به خطر انداخته اند و باید سرکوب بشوند. ایرانیت هویت ناسیونالیسم در مقابل بیگانگان، و همچنین وجه تمایز آن با دیگر اقوام غیر فارس در خود جغرافیای سیاسی ایران است. قوم پرستی و نژادپرستی را نمیتوان از ناسیونالیسم تفکیک کرد. اینها همسنخ و هم ریشه اند. افتخار به کورش صرفا یک امر ملی نیست بلکه مهمتر از آن امری قومی و نژادی است. کورش نماد نژاد خالص آریائی، قبل از حمله اعراب و مغول و دیگر “بیگانگان” به ایران است و نه مظهر ایران امروز که آمیخته و مجموعه ای است از مغول و عرب و ترک و بلوچ و ترکمن و غیره. آریائی گری همان نقش را برای ایرانیت ایفا میکند که سید بودن برای تشیع.
در آخر باید به این نکته نیز تاکید کنم که ادعاهای حقوق بشری اسلامیون و ناسیونالیستها و ظهور پدر خوانده هائی نظیر آیت الله منتظری و کورش کبیر در عین حال نشانه ناکافی و ناقص بودن حقوق بشر و جنبشی است که میخواهد امر آزادی و برابری انسانها را در چارچوب تنگ حقوق بشر محدود کند. بعنوان نمونه در بیانیه حقوق بشر نه سکولاریسم و جدائی مذهب از دولت جائی دارد و نه حقوق جهانشمول انسانی مستقل از ملیت و نه بویژه نفی تبعیض طبقاتی و نابرابریهای اقتصادی ای که پایه و اساس بی حقوقی توده مردم در همه جوامع است. در چند دهه اخیر حتی شاهد روند معکوس و سیر قهقرائی در تعبیر حقوق بشری از رهائی و آزادی انسانها هستیم. نسبیت فرهنگی و نفی حقوق جهانشمول انسانی یک تفکر رایج و مسلط در فرهنگ لیبرالی و حقوق بشری است و بر این زمینه است که اسلامیسم و ناسیونالیسم ایرانی به خود جرات میدهند از حقوق بشر دم بزنند. این نوع ادعاها را باید از محصولات ارتجاعی پارادایم نسبیت فرهنگی به شمار آورد اما همانطور که گفتم حتی با معیارها و ارزشهای ناقص و ناکافی حقوق بشری نیز ناسیونالیسم ربطی به بشریت ندارد. ناسیونالیستها با منسوب کردن حقوق بشر به کورش، کورش را بزرگ نمیکنند، بلکه حقوق بشر را کوچک و پوچ و بی معنی میکنند.
انترناسیونال: بعد از تجمع پاسارگاد عده ای چنان ذوق زده شدند که از عروج “جنبش ملی و لیبرالی ایرانی” در برابر حاکمیت دینی بعنوان تنها آلترناتیو در مقابل جمهوری اسلامی سخن گفتند. حتی برخی از تحلیلگران معتقدند این نشانه دست بالا داشتن جنبش ناسیونالیستی در میان اپوزیسیون است. آیا حقانیتی در این اظهار نظرها هست؟
حمید تقوائی: به نظر من حساب مردم از حساب نیروهای ناسیونالیست جداست. از نقطه نظر توده مردم معنی و زمینه و انگیزه سیاسی تجمعاتی از نوع هفتم آبان اعتراض و ابراز مخالفت با جمهوری اسلامی است و نه دفاع از کوروش و آب و خاک و نیاکان پرستی. باید توجه داشت که ناسیونالیسم بعنوان یک ایدئولوژی رایج و پذیرفته شده که حتی بخشی از حاکمیت در آن میدمد چتر امنیتی و قالب مجازی برای بیان اعتراض و نارضائی مردم نسبت به وضع موجود فراهم می آورد. اما فرم را نباید با محتوی یکی گرفت. این چتر و قالب همانطور که توضیح دادم تماما ارتجاعی است – و این وظیفه نیروهای انقلابی مثل حزب ما است که مردم را از این نوع امکانگرائی ها باز بداریم- اما این موضوع در این حقیقت تغییری نمیدهد که خصلت نمای حرکت مردم در هفت آبان نه عشق به کورش و حقوق بشر کذائی ناسیونالیستها بلکه نفرت از جمهوری اسلامی بود.
روشن است که در تجمع پاسارگاد ناسیونالیستها هم شرکت داشته اند و حتی نقش اصلی را در راه انداختن آن داشته اند – کما اینکه شعارهای ضد عرب و نژادپرستانه هم در این تجمع سر داده شد – اما بخش اعظم شرکت کنندگان در این تجمع نه بخاطر ضدیت با اعراب و یا آریائی گری بلکه برای ابراز مخالفت با جمهوری اسلامی گرد آمده بودند. به نظر من تجمع هفتم آبان اساسا حرکتی سلبی علیه جمهوری اسلامی بود که در یک قالب و فرم ارتجاعی خود را بیان کرد. این قالب را باید در هم شکست؛ باید عمیقا ناسیونالیسم را نقد و طرد کرد اما دقیقا به همین دلیل باید مضمون سلبی و اعتراضی حرکت مردم را باز شناخت و اجازه نداد نیروهای “ملی و لیبرالی ایرانی” آنرا بحساب جنبش ارتجاعی خود واریز کنند.
در مورد ادعای “عروج جنبش ملی در برابر حاکمیت دینی” قبل از هر چیز نباید فراموش کرد که حکومت دینی خود در این عروج نقش داشته است. از احمدی نژاد و خزعلی تا ملی اسلامیون حکومتی مدتهاست بیرق ناسیونالیسم اسلامیزه شده را هواکرده اند و همانطور که اشاره کردم حتی مبتکر روز کورش این جناح حکومتی بوده است. این یک مصداق دیگر تشریک مساعی تاریخی اسلامیسم و ناسیونالیسم در حفظ و تحکیم سلطه طبقه حاکمه است.
در رابطه با ادعای دست بالا داشتن ناسیونالیستها در اپوزیسیون نیز کافی است نگاهی به اعتراضات و مبارزات اجتماعی جاری بیاندازیم تا حقیقت روشن شود. کسانی که با مشاهده تجمع پاسارگاد به چنین نتیجه ای میرسند آیا حتی یک نمونه از شعارهای ناسیونالیستی – در مدح کورش، در دفاع از “خلیج همیشه فارس” و یا ادعا بر جزایر سه گانه و یا مخالفت با تجزیه طلبی “مرزبانان غیور” و یا خواست احیای سلطنت و یا بزرگداشت زن در روز کشف حجاب رضاخانی و نظایر آن – در اعتراضاتی که هر روزه در جامعه جریان دارد سراغ دارند؟ اینها اهداف و آرزوها و خواستهائی است که از دالانهای احزاب و نیروهای ناسیونالیستی فراتر نمیرود. همه شاهدند که در سطح جامعه، در مبارزات گسترده کارگران و معلمان که در واقع پرچم مبارزه علیه فقر و نابرابری اقتصادی را برافراشته اند تا مبارزه علیه اعدام و بیحقوقی زنان و آپارتاید جنسی و تا جنبش برای حذف اتهامات امنیتی از پرونده فعالین و مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و تا جنبش دفاع از حقوق کودک و مقاومت و اعتراضات وسیع جوانان برای خلاصی فرهنگی و از دادخواهی از کشتار دهه شصت تا جنبش وسیع ضد مذهبی که هر روز در جامعه جریان دارد ناسیونالیسم و ملی گرائی هیچ موقعیت و جایگاهی ندارد. خصلت نمای این مبارزات و اعتراضات اجتماعی خواستها و آرمانهائی است که با چپ و انسانگرائی سوسیالیستی تداعی میشود و نه با ناسیونالیسم و ملی گرائی نوع احمدی نژاد و رضا پهلوی و امثالهم. این مبارزات، که اساسا ضد تبعیض است و دفاع از انسانیت و معیشت و منزلت انسانی را امر خود قرار داده است، ازمحدوده تعابیر لیبرالی از مذهب و حقوق بشر و نسبیت فرهنگی و غیره بسیار فراتر میرود و تماما در نقطه مقابل جنبش ناسیونالیستی، در هر دو شاخه ملی- مذهبی و سلطنت طلبانه، قرار میگیرد.
نفوذ و گسترش آرمانهای چپ و انسانی در جامعه به حدی است که حتی تاثیر آن در موضعگیریهای نیروهای راست – مثل مخالفت سلطنت طلبان با اعدام و یا سکولار شدن برخی از ملی اسلامی ها – قابل مشاهده است. حتی توسل اینان به حقوق بشر بازتاب فشار چپ اجتماعی است و نه نتیجه جنبشهائی که نمایندگی میکنند. همانطور که در بالا اشاره کردم جنبشهای راستی که نقطه عزیمتشان هموطنان و همکیشان است نمیتوانند مبشر برابری انسانها باشند.
انترناسیونال : جمهوری اسلامی در واکنش به گردهمایی هفتم آبان اعلام کرد که شماری را به عنوان مسبب راه اندازی این حرکت دستگیر کرده است. همچنین آیت الله هایی در حکومت مثل همدانی به حکومت تشر زده اند که چرا اجازه برگزاری چنین مراسمی را داده اند. همدانی درباره شرکت کنندگان مراسم “روز کورش” گفته است: “این افراد ضد انقلاب هستند، تعجب میکنم چه طور میتوانند در مزار کورش جمع شوند، همان شعارهایی که برای رهبر معظم انقلاب میدهیم، برای کورش بدهند و باز ما زنده، نشسته و تماشاگر هستیم.”در مورد این واکنش های جمهوری اسلامی چه نظری دارید؟
حمید تقوائی: این نوع موضعگیریها و اظهارات تنها نشانه ضعف و استیصال رژیمی است که از هر نوع تجمع اعتراضی مردم به لرزه میافتد و حالت و احساس سرنگونی به او دست میدهد. ما همیشه تاکید کرده ایم که تجمع و اعتراض با هر شعار و خواستی حق بی چون و چرای مردم و همه احزاب و نیروهای سیاسی است. در عمل هم مردم هیچوقت منتظر اجازه حکومت برای دست زدن به تظاهرات و یا برپائی تجمعات اعتراضی ننشسته اند.
تا آنجا که به احزاب و نیروهای سیاسی مربوط میشود ما حق تشکل و تبلیغ و فعالیت سیاسی و صنفی و مدنی را برای همه نیروها، مستقل از هر نقدی که به آنها داشته باشیم، برسمیت می شناسیم. دفاع از این حق در واقع یک عرصه مهم مقابله ما با جمهوری اسلامی است. نقد ما بر نیروها و احزاب راست نه تنها نافی برسمیت شناسی آزادی عمل آنان نیست بلکه بر عکس تنها در یک فضای سیاسی و فکری آزاد و بری از بگیر و ببندهای حکومتی میتوان به بهترین وجه سیاستها و مواضع نیروهای راست را نقد و افشا نمود. به نظر من مقابله فعال با نفی آزادیهای سیاسی و مدنی که یک جزء همیشگی سیاستهای ارتجاعی و سرکوبگرانه حکومت بوده است امر و وظیفه همه نیروهای اپوزیسیون است. این امر بخصوص برای نیروهای کمونیست و چپ انقلابی امری حیاتی است. ایدئولوژیهای مذهبی و ناسیونالیستی جزئی از فرهنگ طبقه حاکمه هستند که حتی در اپوزیسیون از جانب دولت مجاز شمرده میشوند و حتی تبلیغ و تقویت میشوند. هدف اصلی و علت وجودی دیکتاتوری های سرمایه داری نظیر جمهوری اسلامی قبل از هرچیز سرکوب چپ و مقابله با آرمانها و سیاستهای انسانی کمونیستها است. با تیغ مذهب و ناسیونالیسم و خدا و پرچم و تمامیت ارضی و دیگر مقدسات ملی میهنی همواره زبان ما کمونیستها را بریده اند. آزادیهای سیاسی را نفی و پایمال کرده اند قبل از هر چیز برای آنکه نقد کمونیستی حکومت سرمایه و تابوها و مقدسات ملی مذهبی اش امکان ابراز وجود پیدا نکند. به همین دلیل دفاع از آزادیهای بی قید و شرط برای همگان و برای همه احزاب و جنبشها و گرایشات، یک امر هویتی ما کمونیستها است. در این مورد مشخص تجمع هفتم آبان هم ما با قاطعیت در مقابل خط و نشان کشیدنها و هر نوع پیگرد و بازداشت شرکت کنندگان در این تجمع می ایستیم. نقد ما به ناسیونالیسم کمترین خللی در مبارزه ما برای تحقق آزادیهای سیاسی برای همه نیروها و احزاب ایجاد نمیکند. این جزئی از مبارزه پیگیر ما برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی است.
انترناسیونال: شما چند سال پیش در مصاحبه ای گفته بودید که : “ملقب کردن کورش به “بنیانگذار حقوق بشر” و “اولین مدافع حقوق بشر” و غیره صرفا یک موضعگیری تاریخی نیست، بلکه یک تلاش سیاسی است برای آنکه زیر لوای حقوق بشر بر کوره تعصبات ناسیونالیستی و شاه پرستی و ایران پرستی و حتی نژاد پرستی بدمند. “
اجازه بدهید قدری در مورد این نظر شما مکث داشته باشیم. آیا هیچ حقیقتی مبنی بر اینکه استوانه 20 سانتی متری و 45 خطی کورش “اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر” است، وجود ندارد؟ مثلا رضا پهلوی اخیرا مدعی شده است که “کورش با ورود به سرزمین دشمن به باورهایشان احترام گذاشت و با آمیختن اقوام، نژادها و باورها، نخستین دولت رفاه و اقتصاد برنامه ریزی شده دولتی را پدید آورد.” آیا اینها واقعیت ندارد؟
حمید تقوائی: ممکن است استوانه کذائی منسوب به کورش واقعی باشد و یا نباشد. بهترست تحقیق در این مورد را به آکادمیستها واگذار کنیم. اما نتیجه این تحقیق هر چه باشد مساله اساسی بهره برداری سیاسی ناسیونالیستها و نژاد پرستی آریائی از این لوح است. میگویند این اولین اعلامیه حقوق بشر است! کمی در این نظریه تعمق کنید. یک لوحه بازمانده از دوره برده داری در عهد باستان و منسوب به یک شاه کشور گشا که امپراتوری خود را، مانند امپراتوری رم و سایر امپراتوریهای باستانی، بر گرده بردگان برپا کرده بوده است را “اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر” مینامند! گویا کورش، یک امپراتور کشور گشا در عصر برده داری، به این دلیل به دیگر سرزمینها هجوم برده است که “اقوام و نژادها و باورها را در هم بیامیزد و دولت رفاه و اقتصاد برنامه ریزی شده دولتی پدید آورد!” براستی چیزی مسخره تر از حقوق بشر ناسیونالیزه شده نیست. با همین قیاس ناسیونالیسم مغولی هم میتواند ادعا کند که ایلغار مغول “ورود چنگیر خان به سرزمین دشمن برای در هم امیختن نژاد ها و باورها بوده است” و “یاسای چنگیزی اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر” است. من در همان مصاحبه ای که به آن اشاره کردید گفته ام قهرمانان ملی هر کشور مهاجمین به کشورهای دیگر و قاتلین مردم کشورهای همسایه اند. کورش را هم در کنار کشورگشایانی نظیر اسکندر و چنگیزخان و تیمورلنگ و نادرشاه و غیره باید در لیست چنین قهرمانان ملی ای قرار داد. به این دلایل است که نباید موضوع استوانه منسوب به کورش را امری تاریخی- آکادمیک تلقی کرد. این یک تلاش سیاسی برای افزودن به افتخارات ملی و آریائی کردن حقوق بشر است.
نکته دیگر اینکه حقوق بشر پناهی ناسیونالیستها از سر انساندوستی آنان نیست. علت و حکمت مصادره ملی حقوق بشر برتری طلبی و فخر فروشی سنتی ناسیونالیسم ایرانی و نژاد پرستی آریائی به ملتهای دیگر است. دستاوردهای امروز تمدن بشری علیرغم و در مقابل ناسیونالیسم و راسیسم حاصل شده است. مفاهیم و پدیده های مدرنی چون دولت رفاه و همزیستی اقوام و نژادها و حقوق بشر و اقتصاد برنامه ریزه شده و امثالهم همه از دستاوردهای بشریت معاصر و بخصوص حاصل مبارزه ای است که در صد سال اخیر نیروهای چپ و جنبش کارگری و جنبشهای مترقی در کشورهای صنعتی بدنبال و با الهام از انقلاب اکتبر به پیش برده اند. مصادره و انتساب این مفاهیم و دستاوردها به یک امپراتوری عصر برده داری قبل از هر چیز نشانه ارتجاع و عقب ماندگی ناسیونالیسم در عصر ما است. استوانه کورش هر معنی و محتوائی داشته باشد استفاده سیاسی ناسیونالیستها از آن بجز برتری طلبی و فخرفروشی ملی و آریائی معنائی ندارد.
انترناسیونال: بعنوان آخرین سئوال به نظر شما برای مقابله با گرایشات ناسیونالیستی در جامعه چه باید کرد؟ چطور میتوان مردم را تحریکات و تعصبات ملی نژادی که بوسیله نیروهای ناسیونالیست دامن زده میشود مصون داشت؟
حمید تقوائی: به نظر من پاسخ، نقد سوسیالیستی وضعیت موجود و دست بردن به ریشه مصائب و محرومیتهائی است که توده مردم با آن مواجه اند. همانطور که اشاره کردم مذهب و ناسیونالیسم دو نگرش و جنبش ارتجاعی برای حفظ و ابقای سلطه یک درصدیهای سرمایه دار بر جامعه هستند و ازینرو مقابله با این گرایشات مستلزم نقد همه جانبه و ریشه ای سرمایه داری است. چهارچوب حقوق بشر قالب تنگی برای نقد ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم عصر ما دکترین و نظریه ای است که در سلطه سرمایه بر بازار کار و کالای خودی و رقابت بین دولتهای سرمایه داری در کشورهای مختلف ریشه دارد. طبقه سرمایه دار به کشور و ملیت و دولت ملی نیاز دارد تا منافع خود را منافع ملت، بازار تحت سلطه خود را کشور خودی، و تامین امنیت حکومت و استثمار و سودآوری سرمایه را امنیت ملی جا بزند. قدوسیت مرز و تمامیت ارضی و نیاکان و تاریخ باستانی و غیره همه از این منافع زمینی طبقه سرمایه دار نشات میگیرد. پادزهر ناسیونالیسم، نقد سوسیالیستی سلطه سرمایه و تاکید بر جهانشمولی آرمان آزادی و برابری و رفاه، تاکید بر همسرنوشتی و اتحاد و همبستگی نود و نه درصدیهای جهان، و مقابله با حکومت یک در صدیهای سرمایه دار در همه کشور ها است.
در شرایط مشخص ایران اسلام در حاکمیت و ناسیونالیسم در اپوزیسیون قرار گرفته است اما این از تخت افتادن و به اپوزیسیون رانده شدن ناسیونالیسم آنرا در صف توده مردم قرار نمیدهد. بر عکس همانطور که اشاره کردم اسلامیسم و ناسیونالیسم در ایران سابقه مشترکی در حفظ سلطه طبقه حاکمه داشته اند و این تشریک مساعی تا همین امروز ادامه دارد. همین واقعیت را باید در برابر چشم توده مردم قرار داد و بویژه نشان داد که چرا راه خلاصی از سلطه مذهب مبارزه برای تحقق آرمانها و ارزشهای جهانشمول انسانی است و نه رفتن بزیر پرچم ملیت و قدوسیت آب و خاک و بزرگداشت نیاکان و شاهانی که در دوره خود با همین نوع مقدسات و تعصبات ملی- مذهبی تسمه از گرده مردم هم عصر خود کشیده اند. بزیر کشیدن جمهوری اسلامی در گرو نقد عمیق و رادیکال مذهب و ناسیونالیسم هر دو است.