پاسخ: فدرالیسم: از توهم تا فاجعه

فدرالیسم، از توهم تا فاجعه

تدوین شده بر مبنای مصاحبه با حمید تقوایی در کانال جدید

حسن صالحی: در میان نیروهای اپوزیسیون شماری از احزاب و گروه‌هایعمدتاًناسیونالیست و اتنیکیطرف‌دار نظام فدرالیستی از نوع قومی آن در ایران هستند. آیا فدرالیسممی‌تواند جوابگوی رفع ستم ملی باشد؟ آیافدرالیسمزمینه‌سازکشمکش‌های قومی نخواهد شد؟ در برنامه این هفته پاسخدرباره همین موضوع به گفتگو می‌نشینیم. 

حمید تقوائی،حزب دموکرات کردستان و دیگر نیروهای ناسیونالیستی و اتنیکی سیستم فدرالی را یک دموکراسی پیشرفته برای رفع تبعیض و ستم ملی می‌دانند؟ نظر شما در این مورد چیست؟

.حمید تقوائی: اگر نیروییواقعاًبخواهد مسئله تبعیض و ستم ملی را حل کندطبعاً نبایدهویت‌هایملی را برجسته کند. رفع ستم و تبعیض ملی با تقسیم‌بندی‌های سیاسی اجتماعی بر اساسهویت‌های ملی به دست نمی‌آید، قضیه برعکس است. باید این هویت‌ها را کنار زد و آنها را مبنای هیچ سیاست و دولت و نظامی قرار نداد. باید انسان بودن همهشهروندان و ارزش‌هایجهان‌شمول انسانی را مبنا گرفت.

 درموردهر نوع تبعیضی این امر صادق است. مثلاًبرای رفع تبعیض جنسیتی، برای اینکه زن و مرد کاملاً برابر باشند، نباید رجوع کنید به جنسیت شهروندان در قوانین یا در موقعیت اجتماعی و اقتصادی افراد. در مورد مذهب و ستم مذهبی هم این امر صادق است. برای پایان‌دادن به هر تبعیضی در قدم اول باید همهشهروندان را به‌عنوانانسان‌هایمتساوی‌الحقوق و مستقل از جنسیت و یا مذهب و ملیتی که خود را متعلق به آن می‌دانند یابه آنها نسبت‌داده‌شدهبه رسمیتشناخت. تا آنجا که بهتبعیض و ستم ملی مربوط می‌شودراه‌حل انسانیمسئلهعبارت است ازتضمین حق تحصیل و فعالیت‌های ادبی و فرهنگی به زبان مادری،ایجاد شرایط اقتصادی و اجتماعی برابر برای همه استان‌ها و مناطق کشور و ممنوعیت هر نوع رجوعبه ملیت (و همچنین مذهب و جنسیت و نژاد) افراد در قوانین مدنی و اداری و قانون کار و آگهی‌ها و شرایط استخدامی و دیگر موازین و مناسبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی. هر نوع رجوع به ملیت‌ها یاهویت‌هایاتنیکی یا تقسیم‌بندی‌های ملیاتنیکیچهدر سطح سیاسی، چه فرهنگی و چه اقتصادی، در نقطه مقابل این راه‌حل واقعی و انسانی تبعیض و ستم ملی قرار می‌گیرد ومبنای تفرقه خواهد بود و نه اتحاد و یکپارچگی.

 از این نقطه‌نظرفدرالیسم ملی -اتنیکییک نوع عارضه و جزئی از صورت‌مسئله ستم ملی استو نه راه‌حل آن.احزاب ناسیونالیستی کهطرف‌دارفدرالیسم قومی هستندبه نظر من در خلاف جهت حل ستم ملی حرکت می‌کنند. یعنیبه‌جای رفتن به‌طرف حل تبعیضات ملی و تفاوت‌های ملی آن را تثبیتمی‌کنند.فدرالیسمقومی نه‌تنها پاسخ مسئله ستم و تبعیض ملی نیست؛ بلکه عملاً در خدمت نهادینه‌کردنو تثبیت آن است.

حسن صالحی: طرف‌دارانفدرالیسم ایران را یک جامعه کثیرالملهمی‌دانند و معتقدندفدرالیسم بهترین شکل خودگردانیو دخالت اقلیت‌های ملی درامور سیاسی و اداره جامعه است. در این مورد چه نظری دارید؟

حمیدتقوائی: مبنای جامعه مدنی شهروندان هستند و نهگروه‌های قومی و اتنیکی یا مذهبی. این ویژگی است که جامعه مدنی رادر نقطه مقابل جوامع فئودالی و ملوک‌الطوایفی که بر نژاد و مذهب و قومیت مبتنی بودند قرار می‌دهد. جامعه مدنی یا سیویل یعنی جامعه‌ای که بنا به اصل یک نفر یک رأی، بنا به رأی افراد، و نه رأی و نظر گروه‌های قومی و مذهبی و اتنیکی و غیره، مقامات و سیستم و نظام حکومتی را تعیین می‌کند.

چنین جامعه‌اییک دستاورد انقلاب کبیر فرانسه علیه فئودالیسم بود. مفهوم و مقوله “کثیرالمله” بودن جوامعدر نقطه مقابل جامعه مدنی قرار دارد. این در واقعنوعیعقب‌گرد و بازگشت به دوره فئودالیسم و تعریف سیستم و حکومت بر مبنای طوایف و اقوام است.

 “کثیرالمله” یک اصطلاح و تعبیر پست‌مدرنیستی است که اجزاء دیگر آن نسبیت فرهنگی وتعدد فرهنگی (مولتی کالچرالیسم) و کلاًسیستم فکری ای است که اول جامعه را به موزائیک‌هایمختلف تقسیم می‌کند و بعد می‌خواهد با دعوتشانبه هم‌زیستی و به تحمل یکدیگر و وعده حقوق ویژه و “خودگردانی”و غیره آنها را دور هم نگهدارد!خود را پست‌مدرنمی‌نامند؛ ولی در واقعپیشامدرن هستند و نوعی رجعت به دوره قرون‌وسطیرا نمایندگی می‌کنند. این نظریه، برخلاف توهم پیروانش، عامل اتحاد ملی نیست، نسخه فروپاشی جامعه است.

هر کس می‌تواندخط‌کشی بردارد وجامعه را به اشکال مختلف تقسیم‌بندی کند. می‌توان گفت جامعه “کثیرالمذهب” استیا “کثیرالنژاد” است و یا هر تقسیم‌بندی دلبخواهی دیگری. ولی اگر می‌رویدسراغ نظام اجتماعی، می‌روید سراغ نوع حکومت، می‌روید سراغ قوانین و مناسبات اقتصادی -سیاسیدر جامعه، باید این نوع تقسیم‌بندی‌ها را کنار بگذارید.

باید خواستار جامعه‌ای مستقل از و ماورای همهاین تقسیم‌بندی‌ها بود. جامعه‌ای که در عین اینکه تفاوت‌های زبانی و فرهنگی را به رسمیتمی‌شناسد و حقوق مساوی، از جمله حق تحصیل و فعالیت فرهنگی به زبان مادری،را برای همگان تأمینمی‌کند، هویت ملی – مذهبی – قومی افراد را برجسته نمی‌کند و آن رامبنای سیستم حکومتی و قوانین و موقعیت اقتصادیو اجتماعی افراد قرار نمی‌دهد. نفسکثیرالملهتعریف‌کردن جامعه از پیشراه‌حل انسانیتبعیض و ستم ملی را موکول به محال می‌کند.با عزیمت از مقولهکثیرالمله تنها می‌توان به برجسته‌تر شدن هویت‌ها و تفاوت‌های ملی و تقسیم‌بندی و تفرقه بیشتر در جامعه رسید؛ یعنی به‌اصطلاح امروز به یک جامعه موزائیکی! ازاین‌رو من فکر می‌کنماصولاً مقوله کثیرالمله را در مورد هیچجامعه‌ای نباید پذیرفت. همانطور که اسلامی بودن جامعه را که حکومت مدعی آن است نباید پذیرفت.

حسن صالحی: معمولاًطرف‌دارانفدرالیسم استدلال می‌کنند که فدرالیسم خوب است چون‌که قدرت سیاسی را تقسیم می‌کند و از تمرکز قدرت در دست دولت مرکزی جلوگیری می‌کند. رابطه فدرالیسم و تمرکززدایی قدرت چه هست؟

حمید تقوائی: وقتی از تقسیم قدرت صحبت می‌شود باید پرسید تقسیم قدرت بین چه کسانی؟ این “خود” در نظریه”خودگردانی” فدرال‌ها چه کسی است؟ احزاب اتنیکیمی‌خواهند قدرتدر مناطق و استان‌هایمختلف تقسیم شود.سؤالاین است که در هر منطقه قدرت در دست کیست؟ احزاب و سازمان‌هایفدرالیست خود را نماینده قوم و ملیت خود و صاحب قدرت درمنطقه خودفرض می‌کنند. این در واقع نوعی سهم‌خواهی در قدرت حکومتی است. از نظر آنان تقسیم قدرت بین مناطق یعنی احزاب ملی منطقه‌ای هر یک بتوانند بر قوم یا ملیتی که ادعای نمایندگی آن را دارند حکمرانی کنند. این در واقع تقسیم قدرت بین ناسیونالیسم مرکز و ناسیونالیسم‌هایمنطقه‌ای است. فدرالیسم قومی عملاًیعنی قدرت مرکزی در دستناسیونالیست‌های فارس و قدرت منطقه‌ای در دست ناسیونالیست‌های قومی؛در دست احزاب و تشکل‌هایکرد و بلوچ و ترک و عرب و آذری وترکمن و لرستان و کهگیلویه و بویراحمد و لک و غیره که در بیانیه‌ها و کنفرانس‌هایشان نام می‌برند. در طرح فدرالیست‌های ایران برای هر یک از این نیروهاسهمی از قدرت در نظر گرفته شده.این نوع تقسیم قدرت به مردم ربطی ندارد. از نظر ماو هر نیرویی که واقعاً خواهان دخالت همه شهروندان در سرنوشت سیاسی واداره جامعه است،قدرت باید در دست توده مردم باشد، چه مردم در مرکز و چه مردم مناطق و استان‌های مختلف.

در همه جوامعقوانین و تصمیم‌گیری‌هاییمحلی، و قوانین و تصمیمات سراسری است. در سیستم فدرالاداری (نظیر آمریکا و آلمان) اختیارات فدرال‌ها بر این مبنا تقسیم شده اما حتی در سیستم‌های غیر فدرالی نیز تصمیمات و اقداماتی در اختیار مقامات استانی و ایالتی است. حتی در مواردی شهرها هماختیارات ویژه خود را دارند.این شیوه اصولی و درستی است که در همه جوامع باید بکار گرفته بشود؛ ولی اینبه تقسیم‌بندی قومی اتنیکی جامعه و خودگردانی ملی ربطی ندارد. از نظر ما هم در سطح سراسری و هم منطقه‌ایقدرت باید در دست مردمباشد. مردم بایدبتوانندهم مسئولین را هم در سطح منطقه‌ایانتخاب و عزل و نصب کنند و هم در سطح سراسری.

وقتی به اصل تفویض قدرت به مردم عمل کنید دیگر بحثانحصار قدرت در دست مرکز و تمرکززدائی و غیره کنار زده می‌شود. چون که صد آید نود هم پیش ما است. سؤال اساسی مرکز و منطقه نیست؛ بلکه این است که قدرت در دست کیست، در دست یک اقلیت و الیت سیاسی، حال چه در منطقه و چه در مرکز،و یا در دست توده مردم؟ پاسخ ما به مسئله مرکزگرایی این دومی است.

حسن صالحی: در تاریخ معاصر ایران معمولاً احزاب ناسیونالیست اتنیکی خواهان حق تعیین سرنوشت و خودمختاری بودند. چرا امروز به فدرالیسم روی آورده‌اند؟ آیا این خود یک گام به‌پیش است و یا یک گام به پس؟

حمید تقوائی: به نظر من یک گام به عقب است. یک عقب‌گرد تاریخی نه فقط در ایران بلکه در کل دنیا. اجازهبدهید کمی بیشتر توضیح بدهم.

آن دوره‌ای کهاحزاب ناسیونالیستی منطقه‌ایمثل حزب دموکرات کردستان خواهان خودمختاری و حق تعیین سرنوشت بودنددوره جنگ سرد بود. یک طرف بلوکشوروی بود و یک طرف بلوک غرب و در کشورهایی مثل ایران و ترکیه که دولت مرکزی به کمپ غرب متعلق بود احزاب ناسیونالیستی منطقه‌ای نظیر حزب دموکرات کردستان به کمپ شوروی متمایل بودند. حق تعیین سرنوشت،خودمختاری و غیره بر مبنایسیاست‌هاو تئوری‌هایی بود که چپ روسی مطرح می‌کرد. حتی ناسیونالیسم عرب مثل بعثیسم و ناصریسم نیز خود را نوعی سوسیالیسم عربی می‌نامید. همین‌طوراحزابی در کردستان ایران، در کردستان عراق، و در کردستان ترکیه خود رامتعلق به کمپ چپ می‌دانستند. همچنان که حتی همین امروز هم حزبی مثل حزبدموکرات کردستان خود را سوسیال‌دموکراتمی‌داند.

درهرحال آن زمان صحبتی از فدرالیسم در میان نبود به‌خاطر اینکه نه در فرهنگ چپ سر به شوروی و نه حتی در بلوک غرب در آن دوره فدرالیسمجایی نداشت. بحث بر سر خودمختاری و حق تعیین سرنوشت بود.

بعد از فروپاشی شوروی نه فقط دراین‌رابطه بلکه در یک سطح عمومیصورت‌مسئله‌ها و ارزش‌هاواستراتژی‌هاعوض شد. در آندوره همه نیروهای سیاسی، در اپوزیسیون و پوزیسیون، مدعی و خواهان جامعه مدنی و یکپارچه بودند؛ اما بعد از شوروی، در دوره سلطه بلامنازع سرمایه‌داریبازار آزاد،و “نظم نوین جهانی”، آنچه به یک گفتمان مسلط تبدیل شد و در رسانه‌ها و افکار عمومی دست بالا را پیدا کرد دیدگاه‌ها و ارزش‌های مذهبی و ناسیونالیستی و قومی اتنیکی بود. جوامع ملغمه‌ای از مذاهب و ملیت‌ها و اقوام و اتنیک‌ها در نظر گرفته شدند و دموکراسی تبدیل شد به برقراری نوعی بالانس میان این نیروها.این یک جامعه موزائیکی در مقابل جوامع یکپارچه برمبنای ارزش‌های مشترک و همگانی ومابه‌ازای سیاسی فلسفه پست‌مدرنیستی است کهاصولاً بهارزش‌های همگانی و جهان‌شمولباور ندارد.

یک نمونه و نتیجه فاجعه‌آمیزاین دیدگاه فلسفی -سیاسی فاجعه یوگسلاوی بود.در یوگسلاوی قبل از فروپاشی شورویهیچ‌کس یادشنبود که مونته‌نگرو است و یا صرب است یا هرزگوینو کروات و کوزوو است. همه شهروندان کشوری به اسم یوگسلاوی بودند. اما بعد از فروپاشی شوروی هر بخش جامعه به یاد آورد -به عبارتدقیق‌تر نیروهای ناسیونالیستدوآتشهبه یادش آوردند -که تاریخچه و «افتخارات»ویژه‌ای دارد، از قوم و نژاد متفاوتی است، فرهنگش متفاوت است، ملیتش متفاوت است و غیره و غیره.این زمینه‌سازجنگ داخلی و همسایه‌کشیخونباریشد و نهایتاًجامعه رااز هم پاشاند و به هفت پارچه تقسیم کرد.

در دوره ما هم بحث فدرالیسم قومی مبتنی بر همان گفتمان و بینشی است که یوگسلاوی را از هم پاشاند. امروز این بینشدر قالب “نظام فدرالیستی” تبدیل شده به پرچمی در دست نیروهای ناسیونالیستیکه قبلاً خواهان خودمختاری و حق تعیین سرنوشت بودند.

نکته دیگری که در شرایط امروز ایران باید توجه داشت این است که پرچم‌دار و نیروی اصلی فدرالیسم در ایران حزب دموکرات کردستان است. برای این حزب فدرالیسمقبل از هر چیز موضعی دفاعی است در برابر تعرض ناسیونالیسم فارس که همیشه تحت لوای حفظ تمامیت ارضی و مقابله با تجزیه‌طلبی، نیروها و احزاب و مردم کردستان را کوبیده است. طرح فدرالیسم از سوی حزب دموکرات اعلام این است که ما تجزیه‌طلب نیستیم بلکه، منطبق با گرایش مسلط سرمایه‌داری بازار آزاد پسا شوروی، خواهان جوامع موزائیکی هستیم و قدرت منطقه‌ایدر یک نظام فدرالی برای ما کافی است.

مطلوبیت دیگر فدرالیسم برای حزب دموکرات این است کهنیروهای ناسیونالیست مناطق دیگر را نیز با خود شریک می‌کند. قبلاً شعار حزب دموکرات “دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان” بود. الان شعارش فدرالیسم برای همه اقوام و گروه‌هایاتنیکیدر ایران است. این مسئله را از چارچوب صرفاً رابطه کردستان با قدرت مرکزی خارج می‌کند و آن را تعمیم می‌دهد بهتمام گروه‌هایاتنیکی که قبلاً حتی خواهان خودمختاری هم نبودند وسابقهدرگیری ای با دولت مرکزی نداشتند؛ بنابراین بحث دیگر بر سرخودمختاری برای کردستان نیست؛ بلکه طرحیاست که همه را، از بلوچ و آذری و عرب تا بویراحمد و لک و ترکمن، به یاد آباء و اجدادخود می‌اندازد وقدرت محلی را به همه وعده می‌دهد.

به نظر مناین طرح عقب‌تر از خودمختاری است. چون “دموکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان”اولاًجامعه مدنی ایران را به رسمیتمی‌شناخت و خواهانلغو دیکتاتوری بودو ثانیاًمسئله ملی را در چارچوب کردستان مطرح می‌کرد که به‌هرحالزمینهتاریخی عینی و واقعی ای دارد. اما طرح فدرالیسم و هویت‌سازی ملی برای همهگروه‌هایاتنیکیسیستم سیاسی کل جامعه را به عقب می‌کشد وآن را به جامعه شقه‌شقه شده بر مبنای هویت‌هایاتنیکی قومی تبدیل می‌کند.همان‌طورکه پست‌مدرنیسم رجعت بهنظام‌های ماقبل مدرنیسم است، نسخه فدرالیسم هم از حتی جدائی و خودمختاری عقب‌تر است.

حسن صالحی: معمولاًدر دفاع از سیستم فدرالی جوامع صنعتی نظیر آمریکا و آلمان و کانادا را مثال می‌زنند. آیا به نظر شما فدرالیسم در این کشورها هم عقب‌مانده و ارتجاعی است؟

 حمید تقوائی:نکته اولاین است که فدرالیسمدر کشورهایی که نام بردیداتنیکی نیست، بلکه اداری است.مثلاً کشور آمریکابر مبنای اقوام یا ملیت‌های مختلف به قدرت‌هایفدرالی تقسیم نشده؛ بلکه ایالت‌هایمختلف در اداره امور محلی خود اختیارات معین و تعریف شده‌ای دارند. در آلمان و کانادا هم همین‌طور است.

اما در ایران مسئله متفاوت است. شما اگر به لیست احزاب و سازمان‌های فدرالیست نگاهی بیندازید متوجه می‌شوید که همه نیروهای ناسیونالیستی قومی و اتنیکی هستند و به‌زعم خودشان به‌خاطر حل ستم ملی فدرالیسم را مطرح می‌کنند.فدرالیسمموردنظر این نیروها هیچ مشابهتی به فدرالیسم آمریکا و آلمان و غیره ندارد.

 نکته دیگر اینکه زمانی که فدرالیسم در غرب مطرح شد مقطعی بود که کشورها داشتند تشکیل می‌شدند. فدرالیسم در واقع چسب درونی و حلقه‌ای بود که افرادو گروه‌های مختلف را با پیشینه‌هایمختلف قومی ملیاتنیکی، که میراث دوران فئودالی بود،در قالب یک ملت و کشور همبسته می‌کرد.اگر آمریکا به نظام فدرالی روی نمی‌آورد حداقل بخش جنوب و شمالش دو کشور می‌شد. یا اگر کانادا فدرالنمی‌شدبه دو کشورفرانسوی‌زبان و انگلیسی‌زبانتجزیهمی‌شد. آلمان و سوئیس هم به همین ترتیب. این کشورها برای اینکه یک ملت – کشور بزرگ‌تر و فراگیرتری راتشکیل بدهند نظام فدرالی را برگزیدند.

فدرالیست‌های ایران اما دنده‌عقبگرفته‌اند. یک کشور و جامعه واحد فی‌الحال موجود است، هیچ‌کس در این جامعه به فکر تقسیم قدرت نبوده است، حتی مردم استان‌هایی مثل کردستان و بلوچستان و آذربایجان، چه برسد به قشقایی و ترکمن ولک و غیره، خود را هم سرنوشت و هم درد بقیه مردم ایران می‌دانند. درد مردم انحصار قدرت مرکزی نیست؛ بلکه ایناست که قدرت مرکزی ارتجاعی است، دیکتاتور وسرکوبگر و ضد مردم است حتی ضد مردم تهران. فقر، بی حقوقی، کشتار و سرکوب سراسری است. به همین خاطر مردم شعار می‌دهند”همه با هم هستیم”و”کرد بلوچ آذری آزادی و برابری”. در انقلاب زن زندگی آزادی کرد و بلوچ و آذری و هرکسی به هر ملیتی منسوب شده به‌خاطر نبود آزادی،به‌خاطر نبود برابری، به‌خاطر نبود رفاه، به خیابان‌ها آمده است.

در چنین جامعه‌ایمطرح‌کردنفدرالیسم، بر خلاف آمریکا و آلمان و سوئیسدر بدو تأسیس خود، به قهقرا بردن جامعه است.آن جوامع اگر در آن مقطع تاریخی پرچم فدرالیسم را بلند نمی‌کردندچندین تکه می‌شدند و به یک کشور واحدنمی‌رسیدند. کشورایران فی‌الحالوجود دارد و جامعه متحد هست. متحد نه حول هویت‌های قومی و ملی یا علیه انحصار قدرت در مرکز، بلکه حول هویت مشترک انسانی علیه یک حکومت دیکتاتور و سرکوبگر و ضد انسان در سراسر کشور. استاندار کردستان که به زبان کردی هم صحبت می‌کند تسمه از گرده مردم کردستان می‌کشد وامام‌جمعه و مقامات محلی درتبریز هم قدرت محلی‌شان را علیه مردم هم‌زبان و هم ملیت خود بکار می‌گیرند.می‌خواهم بگویم اتحادمردم و مبارزه مردم علیه دیکتاتوریدر سراسر ایراناست و مردم در همه استان‌هاخودشان را همراه و همبسته با هم و همسرنوشت با هم می‌دانند.روشن است که در چنین جامعه‌ایشعار و خواستفدرالیسمهیچ پایگاهی ندارد.

فدرالیسم را همانطورکه گفتماحزاب ناسیونالیستی اتنیکیعلم کرده‌اند برای سهم‌خواهی از قدرت. هدف و نقطه عزیمتشاناین است و به همین خاطررجوعشانبه آمریکا و آلمان و دیگر کشورهای فدرال کاملاًبی‌معنا است. قیاس مع‌الفارق است.

نتیجه فدرالیسم قومی تنها می‌تواند فروپاشی جامعه باشد.می‌تواند به یک جنگ همسایه‌کشی در ایران منجر بشود.ممکن است نیروهای طرف‌دارفدرالیسم نیت خیری داشته باشند؛ ولی شما وقتیسیاست را بر اساس تقسیم‌بندی ملی -اتنیکیافراد و بخش‌های مختلف جامعهقرار بدهیددیگر نمی‌توانید جلوی ناسیونالیسم افراطی وراسیسمو همسایه‌کشی را بگیرید. افراطی‌ترین نیروهای قومی ملی نژادی به جلو رانده خواهند شد – از همین امروز داریم نمونه‌هایش را می‌بینیم -، در مقابل هم صف‌آرایی خواهند کرد، و نه از تاک نشان خواهدماند و نه از تاک‌نشان. شهر به شهر و ده‌به‌دهبخصوص در شهرهایی که در مرز استان‌های مختلف قرار دارند مثل پیرانشهرونقدهجنگ حیدر نعمتی برپا خواهد شد، سیستان و بلوچستان دو شقه خواهد شد و غیره و غیره.

به نظر من تأکید براقوام و ملیت‌هاو هویت‌های اتنیکی نسخه فروپاشی جامعه است.نسخه به جان هم انداختن همسایه به همسایه است. طرح فدرالیسم قومی در ایران مستقل از نیات مطرح‌کنندگان ش کاملاً ضدانسانی و ارتجاعی است.ایران با فدرالیسم سوئیس نمی‌شود، یوگسلاوی می‌شود.

۹ نوامبر ۲۰۲۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *