اعدام شنیعترین و وحشیانهترین سنتی است که ریشه در دوران جاهلیت و توحش بشر دارد و بر دوش مذهب و سنت و به کمک حکومتها و دیکتاتوریها به دوران کنونی رسیده است. اعدام بیرحمانهترین و بدترین نوع قتل است. قتل عمد و نقشهمند و برنامهریزیشده دولتی است. برای گرفتن جان انسانها، از قبل همه چیز را تدارک میبینند. قوانین، دادگاهها، قضات، جلادان حرفهای، و ابزارهای ویژه قتل رابرای کشتن آدمها آماده میکنندو انسان یا انسانهایی را با بیرحمیو خونسردی تمام بعضاً در برابر چشم مردم به قتل میرسانند. کلمات از توصیف عمق و ابعاد کراهت و شناعت چنین جنایت ضدانسانی و وحشیانه و بیرحمانهای بهراستی عاجزند.بهویژه اگر توجه کنیم که اعدام کنندگان خود عاملین مستقیم و غیرمستقیم جرم و جنایات در جامعه هستند و اعدام شوندگان قربانیان خود این نظام و مناسباتاند، قباحت اعدام بیشتر جلوی چشم میآید.
اینجا میخواهم نکاتی را در مورد ریشه اعدام و استدلالاتی که در دفاع از آن صورت میگیردموردبحث قرار دهم. اما قبل از آن اشاره کنم که خوشبختانه در چند دهه اخیر اکثردولتها زیر فشار جنبش ضد اعدام، از این جنایت دست کشیدهاند و مجازات اعدام را کنار گذاشتهاند. بنا به آمار ۱۴۵ کشور دنیا رسماً یا عملاً مجازات اعدام را کنار گذاشتهاند. اما همچنان در ۵۴ کشور این کشتار رسمی ادامه دارد. ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به نسبت جمعیت بیشترین میزان اعدام در میان کشورهای جهان را انجام داده و میدهد. در سال گذشته بنا به گزارش عفو بینالملل در ایران ۵۵۳ نفر اعدام شدند. از میان ۵۵ کشوری که همچنان مجازات اعدام را حفظ کردهاند، کشور چین از نظر تعداد بیشترین میزان اعدامها را انجام میدهد که شمار آنها به بیش از هزار نفر در سال گذشته رسید. تازه این به نسبت سالهای قبل کاهش جدی ای را نشان میدهد. به دنبال آن جمهوری اسلامی ایران دومین دولتی است که بیشترین میزان اعدامها را داشته و شمار اعدامهایش به نسبت چند سال اخیرافزایشیافته است. پس از آن کشورهای مصر، عربستان، سوریه، و سومالی قرار دارند. آمریکا تنها کشور غربی است که همچنان در چندین ایالت آن قانون اعدام اجرا میشود.
انتقام از مجرم و جنایتکار
فلسفه و اساس اعدام از انتقام و مقابلهبهمثلمایه گرفته است. بیشترین و رایجترین کاربرد آن در برابر قتل و تجاوز است. اما به بسیاری از جرمهای دیگر حتی مخالفین سیاسی و عقیدتی نیز سرایت داده شده است.اساس مسئلهاین است که کسی قتل و تجاوز و عمل خلافی انجام داده و باید در مقابل به سزای اعمالش برسد. مذاهب و دولتها و حاکمین روی این سنت کهنه و قدیمی انتقام سوار شده و قرنها دست به کشتار و قتل افراد و حتی مخالفین خود زدهاند. اما هدفی کهرسماً از مجازات اعدام دنبال میشود از سنت ضدانسانی و وحشیانه انتقام نیز وحشیانهتر است. اعدام همیشه ابزاری برای سرکوب مردم معترض و دگراندیش و برای حفظ سیستم طبقاتی و حاکمیت اقلیتانگل بوده است. میتوان نشان داد و ثابت کرد که گرچه بیشتراعدامها در ظاهر برای ازبینبردنبهاصطلاح”مفاسد اجتماعی” تعریف شده، اما همیشه چه در دوره بردهداری و اشرافیت، چه در دوره زمینداری و چه در دوره کنونی یعنیسرمایهداری، اعدامبهعنوان ابزاری برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه و حفظ کنترل و سلطه اقلیت بر اکثریت مردم به کار گرفته شده و میشود.همانها که خود عامل و منشأ تمام مفاسد اجتماعی هستند، بهعنوان قاضی و جلاد و قانونگذارقربانیان سیستم حاکم را به جرم جنایت محاکمه و اعدام میکنند. این اساس مسئله است. اقلیت حاکم در همهجا در صورت لزوم و درصورتیکه فضای جامعه به آنها اجازه داده حتی از اعدام مستقیم و علنی مخالفین سیاسی خود نیز خودداری نکردهاند.جمهوری اسلامی یک نمونه گویا و زنده در زمینه اعدامهای سیاسی است که هزاران نفر را فقط در تابستان سال ۶۷ به دلایل سیاسی وحشیانه اعدام کرد. در سالهای قبل و بعد از آن نیز هزاران نفر توسط این حکومت اعدام شدند. در همین خیزش اخیر زن زندگی آزادی حداقل ۴ نفر به جرم اعتراض اعدام شدند و شمار بیشتری در سیستان و بلوچستان و اهواز در همین ماهها و هفتههای اخیر به جرمهای سیاسی اعدام گردیدند. برای نمونه دو جوان در همین هفته جاری به جرم “سبالنبی” یعنی توهین به پیغمبر اعدام شدند.
اما همه اعدامها حتی آنها که ظاهراً غیرسیاسی به نظرمیرسد، کاملاً سیاسی است. یعنی در خدمت حفظ حاکمیت است. برای ایجاد رعب و حفظ کنترل سیاسی بر مردم است. اما استدلالهایی که در دفاع از اعدام بکار میرودتا مردم را به قبول این مجازات شنیع و ضدانسانی قانع کنند ظاهر دیگری دارد. در کل چند گونه استدلال در دفاع از اعدام انجام میشود:
۱- اعدام برای پاکسازی و مصونیت جامعه
۲- اعدام ابزار کیفر مجرمین و اجرای عدالت
۳- اعدام بهخاطردرس گیری و عبرت مردم
اینها مضامین اصلی بیشتر استدلالاتی است که در دفاع از مجازات اعدام مطرح میشود. استدلالات دیگری هم هست که به نحوی از همین سه نوع ناشی میشود. بگذارید یکیک اینها را بررسی کنیم:
۱- اعدام ابزار پاکسازی و مصونیت جامعه؟
گفته میشود که قاتل یا متجاوز و مجرم از میان برداشته میشود و جامعه امنتر و مصونترمیشود. بعلاوه میگویند اگر قاتل و متجاوز اعدام نشود ترس از جرم و جنایت کم میشود قتل و جنایت و تجاوز افزایش مییابد. هر دو جنبه این استدلال بیپایه و پوچ است.
چند سؤال دراین رابطه مطرح میشود. اولین سؤالاین است کهبه فرض این درست باشد، آیا راه دیگری جز کشتن افراد برای مصون داشتن جامعه وجود ندارد؟ آیا نمیشود کسی که به فرض مجرم خطرناکی هست را در محیطی جداگانه تحت کنترل داشت و تلاش کرد که اصلاح شود و به جامعه برگردد؟ (کلمه زندان را به کار نمیبرم؛ چون زندان هم تاریخ و داستان خودش را دارد و بحث جداگانهای لازم دارد). میگوینداولاً این هزینهبردار است و اعدام کمهزینهتر و سر راستتر است و ثانیاً کسی که خطرناک است ممکن است دوباره به جامعه برگردد و دست به اعمال جنائی بزند.
همه اینها جواب گرفته است. امروز ما تجربه ۱۵۵ کشور را داریم که اعدام را کنار گذاشتهاند و جرم و جنایت نه فقط افزایش نیافته؛ بلکه کمتر شده است. با آمار و ارقام میشود نشان داد که اولاً امکان کنترل افراد خطرناک بهویژه در شرایط کنونی که ابزارهای پیشرفتهای ایجاد شده، کاملاًوجود دارد. ثانیاً این افراد در اکثر موارد اصلاحپذیرند و بهعنوان انسانهایی نرمال میتوانند به جامعه بازگردند. بعلاوه همیشه دادگاهها در موارد بسیاری احکام اشتباه صادر میکنند و این نوع احکام اشتباه در مورد اعدام اشخاص فاجعهآمیز و غیرقابلبرگشت و جبران است.
اما نکتهای که در مورد هزینه نگهداری زندانیان بکار میرود قابل مکث بیشتری است. این حرف به این معناست که حتی اگر امکان این وجود داشته باشد که کسی که جرم و جنایتی کرده اصلاح شود و به جامعه برگردد، به دلیل کمخرجتر بودن اعدام، باید او را کشت. این استدلال نفرتانگیزدولتها و مدافعان اعدام است. این به این مفهوم است که جان انسانها ارزشی ندارد. برای کمتر کردن هزینه نگهداری افراد،بهجای اصلاح،آنها را به قتل میرسانند. به طور واقعی دولتهایی که قانون اعدام را بکار میگیرند در کل برای نگهداری و حفظ جان انسانهابودجههای بسیار کمتری به کار میگیرند تا برای نابودکردن و کشتن آنها. چونکه جان انسانها برایشان ارزشی ندارد. برایشان مهم نیست که کسی کشته شود. حتی اگر جرمی نکرده باشد. قضات جمهوری اسلامی نظیر خلخالی حتی این موضع انزجارآورراعلناً اعلام کردند که اگر کسانی اشتباها اعدام شدند مهم نیست؛ چون در آن دنیا به بهشت میروند! این اوج تعفنسیاست اعدام و کل این حکومت و اسلامش را بازتاب میدهد.
اما در مورد کشتن مجرمین و مصون داشتن جامعه نیز یک جهتگیریکاملاً وارونه تبلیغ میشود. گویا با اعدام قاتل و تجاوزگر، جامعه بیشتر مصون و محفوظ میشود. درست برعکس است. در جامعهایکه حکومت رسماً آدم میکشد، و مبلغ اعدام و آدمکشی، و بیارزش بودن جان انسانهاست، طبیعی است کهفضا برای قتل و جنایت مهیاتر و آمادهتر است. سنت اعدام، بهخودیخود به معنای تبلیغ آدمکشی است و روانشناسی مرگ و قتل در میان مردم است و برعکس ممنوعیت اعدام و دفاع از ارزش زندگی و جان انسانها و تلاش برای دورکردن مجرمین از چرخه قتل و تجاوز، باعث رشد آگاهی جامعه و تقویت ارجگذاشتن به جان و زندگی انسانها خواهد شد و فضای جامعه را بهسوی گسترش انساندوستی سوق میدهد. این را تجربه بسیاری از کشورها نشان میدهد.
در تمام کشورهایی که قانون اعدام وجود دارد، جرم و جنایت و قتل و تجاوز وسیعتر از کشورهای دیگر است. نمونهاش باز همین ایران تحت حکومت اسلامی یا کشورهایی مثل عربستان و چین است.
۲- اجرای عدالت با کیفردادن مجرمین
در این زمینه جوهر استدلال موافقین اعدام این است که کسی که قتل و تجاوزی کرده بههرحال باید به سزای اعمالش برسد. “سزای اعمال” بیان دیگری برای تقاص پسدادن و مکافات و مجازاتشدنبهخاطر جنایتی است که اتفاق افتاده است. قانون قصاص در حکومت اسلامی عیناًهمین است. در این قانون بازماندگان قربانی یا مقتول (اولیای دم)این حق را دارند که قاتل را به دست خودشان به قتل برسانند.نفس شرکتدادن وابستگان قربانی در کشتن افراد بهشدت مخرب و جنایتکارانه است و تأثیرات روانی مهلک و ماندگاری بر کسانی که در این اقدام شرکت کردهاند باقی گذاشته است. اساس این استدلال این است که باید انتقام جنایت را از جانی گرفت. این بدان معناست که جامعه با نابودکردن مجرم و قاتل و متجاوز، در واقع چشمش را بروی علت و ریشه جرائم و قتل و تجاوز که خود سیستم ناعادلانه و غیرانسانی حاکم است، میبندد و با قاتل مقابلهبهمثلمیکند. یعنی قتل در برابر قتل. قتل در برابر تجاوز. معلوم نیست که تفاوت کسی که قتل و تجاوزی صورت داده با کسی که از او انتقام میگیرد و او را میکشد چیست. این در واقع نوع دیگری از افتادن در چرخه آدمکشی و انتقامگیریاست که ریشه در سنتهایعقبمانده و دوران توحش دارد. بیشتر مذاهب و بهویژه اسلام مبلغ انتقام هستند و سیاست چشم در برابر چشم را تبلیغ میکنند. این سیاست کاملاً و مستقیماً ترویج قتل و جنایت است. بجای اینکه در ذهن کودکان و مردم این سؤال را مطرح کنند که چه شرایطی باعث شده است که فلان جنایت صورت گیرد، یاد میدهند که کسی که قتل و تجاوز کرده باید به قتل برسد. باید انتقام گرفت و مقابلهبهمثل کرد. این بدان معناست که حکومتها با کشتن قاتل صورتمسئله را که خود سیستم حاکم است تماماً پاک میکنند و مانع این میشوند که علت جرم و جنایت توسط مردم دیده شود.
قتل در برابر قتل، در واقع قاتل در برابر قاتل است. دولتی که قاتل را به قتل میرساند از قاتلی که قتلی صورت میدهدصدبارکثیفتر و جانیتر است.
۳- اعدام بهخاطر درسگیری و عبرت مردم
اعدام بهخاطر درس گیری جامعه از بقیه استدلالات مسخرهتر و وحشیانهتر و از منطق انسانی تهیتر است. اساس این استدلال این است که باید قاتل یا متجاوز یا دزد و فاسد را اعدام کرد تا دیگران یعنی آنها که جرمی هنوز نکردهاند،بترسند و ببینند که چنین اقدامات و جنایاتیبیپاسخنمیماند و سرنوشت مجرمین سرنوشت هولناکی خواهد بود. این گویا باعث میشود که مردم از انجام جرم و جنایت واهمه و ترس داشته باشند و دست به چنین جنایات و جرمهایی نزنند. میگویند اگر قاتل و مجرم اعدام نشود، جرم و جنایت افزایش مییابد. و برعکس با اعدام، جرم و جنایت کاهش خواهد یافت. اینها قرنهابهعنوان استدلالات اصلی دولتها و مدافعین اعدام مطرح شده و میشود. اماجنایتکارانه بودن و بیپایه بودن چنین استدلالاتی با کمی تعمق کاملاً عیان میشود. چه کسی گفته است که مردم آماده جنایتاند و باید با ترس آنها را از جنایت منصرف کرد؟ این توهین به شعور و انسانیت کل انسانهاست. خوشبختانه تجربه کشورهای مختلف عکس این را نشان میدهد. از آن طرف این توهم و یک دروغ تاریخی است که گویا با اعمال مجازات اعدام، قتل و جنایت کمتر میشود. در سالهای اخیر که علم آمارگیری و تجزیهوتحلیل اجتماعی و علمی رشد کرده، و بعلاوه و مهمتر اینکه در کشورهای متعددی مجازات اعدام کنار گذاشته شده است،کاملاًروشن شده که اعدام مطلقاً و مطلقاً باعث کاهش جرم و جنایت نشده و نخواهد شد. برعکس کشتن انسانها بنام اعدام، همان گونه که اشاره شد مشوق فضای آدمکشی و قتل و جنایت است. وقتی که دولت در برابر چشم کل جامعه از جمله کودکان دست به آدمکشیمیزند یکی از تأثیرات مستقیم آن میتواندعادیشدن قتل و جنایت باشد. با اعدام ارزش جان انسان در ذهنیت جامعه کمتر میشود و اقدام به قتل و مرگ عادیسازیمیگردد. این گفتمان تأثیرروانی مستقیمی بر افزایش جنایت میگذارد. نه فقط این. بلکه کلاً اعدام مناسبات اجتماعی را عقب میکشد. سطح احترام و منزلت انسانها با اعدام و آدمکشی تنزل میکند و پایین میآید. برعکس در جوامعی که اعدام و قتل دولتی وجود ندارد، کسی بهراحتی از قتل و جنایت سخن نمیگوید. انسان منزلت بیشتری پیدا میکند. جان انسانها ارزش بالایی پیدا میکند.
در واقع استدلال پشت مخالفت با اعدام این است که باید تلاش کرد و فهمید که علت قتل و جنایت چه بوده است. مجرمین و قاتلین خود قربانی شرایطی هستند که باعث شده است به مسیر جنایت بیفتند و اگر به آنها فرصت داده شود میتوانند به افراد مفیدی برای جامعه تبدیل شوند و به جامعه خدمت کنند. این را تجربه کشورهایی که اعدام در آنها کنار گذاشته شده است بهروشنی نشان میدهد.
اما از جنبه دیگری هم استدلال درسدادن به جامعه با اعدام، ماهیت غیرانسانیخود را نشان میدهد. توجه کنید! انسان یا انسانهاییآگاهانه و عامدانه به قتل میرسند تا کسان دیگری آموزش ببینند! چه آموزش منطقی و انسانی ای! تعمق در این استدلال ناعادلانه بودن وجنایتکارانهبودنآن رابهروشنی نشان میدهد. چرا باید با قتل و اعدام به جامعه آموزش داد؟ آنهم آموزش قتل نه آموزش دوری از قتل.
اگر توجه شود کهاین آموزش آدمکشی است نه دورشدن از جنایت، آنگاه صورتمسئلهعوض میشود. صورتمسئلهاین میشود که کسی دست به جنایتی زده و باید تلاش کنیم بفهمیم که چرا این جنایت صورتگرفته و چگونه میشود مانع ادامه آن شد و چگونه میشود کاری کرد که شخص مجرم و قاتل به انسان مفیدی برای جامعه تبدیل شود. نه اینکه برای عبرت و ترس جامعه او را به قتل برسانند.
نتیجهگیری
در کل روشن است که اعدام اولاً قتل عمد و نقشهمند دولتی است و هدف اصلی همه اعدامها در همهجا، سیاسی و برای حفظ نظام ناعادلانه حاکم و جلوگیری از خیزش و اعتراضات مردم است. بدترین جنایتکاران آنهایی هستند که بر جامعه بهزور سرکوب و اعدام حکومت میکنند و همین جنایتکارانبهعنوان قاضی و مجری قانون، قربانیان نظام را بهعنوانجنایتکار اعدام میکنند. ناهنجاریها و جرم و جنایت در جامعه ریشه در بیعدالتیها و محرومیتها و تبعیضات حاکم بر جامعه دارد. نه فقط با اعدامهای سیاسی بلکه کلاً با پدیده اعدام باید قویاً مخالفت و مقابله کرد. وقتی که معیارها با اعدام در جامعه پایین کشیده میشود، دولتها از شرایط پیشآمده برای اعدام مخالفین سیاسی خود نیز استفاده میکنند. بدون هیچ تامل و تردیدی باید با مجازات اعدام مخالفت کرد و حکومت را با یک جنبش وسیع ضد اعدام بهزانو در آورد. جامعهای که در آن همچنان قانون اعدام وجود دارد، جامعهای بیمار و عقب کشیده شده است. با لغو این مجازات شنیع و ضدبشری، میتوان فضای جامعه را گامها جلو کشید و از نفس زندگی انسانی دفاع کرد. یکی از محورهای انقلاب زن زندگی آزادی، خود زندگی است. جنبش دفاع از زندگی و ضد اعدام در ایران بسیار قدرتمند و گسترده است و با گسترش بیشتر آن میتوانیم این گام تاریخی را برداریم یعنی پرونده اعدام، این توحش عصر حجری را برای همیشه در این جامعه مختومه اعلام کنیم.