جدید ترین

پاسخ: پیروزی انقلاب و نقش جنبش های سیاسی

پیروزی انقلاب و نقش جنبش‌های سیاسی

تدوین شده بر مبنای مصاحبه با حمید تقوایی در تلویزیون کانال جدید

حسن صالحی: در اکتبر سال ٢٠٠٠، حزب کمونیست کارگری ایران در سند مصوب کنگره سوم خودش اعلام کرد که آینده سیاسی ایران از تقابل سه جنبش مهم سیاسی می‌گذرد: جنبش ملی اسلامی، جنبش ناسیونالیست پرو غرب، و بالاخره جنبش کمونیسم کارگری که حزب کمونیست کارگری درواقع به این جنبش سوم تعلق دارد. می‌خواهم از شما این سؤال را در ابتدا بپرسم که موقعیت این سه جنبش در جریان انقلابی که ما شاهدش هستیم چگونه است؟

حمید تقوائی: موقعیت این جنبش‌هادر اثر انقلاب زن زندگی آزادی نسبت به شش هفت ماه پیش، قبل از شروع این انقلاب،کاملاً فرق کرده است.

تا آنجا که به جنبش ملی اسلامی برمی‌گردد باید بگویم جریانات به‌اصطلاح اصلاح‌طلب حکومتی یا استحاله‌چی‌ها و دو خردادی‌هاکه به این جنبش متعلق هستندکاملاً به آخر خط رسیده‌اند.می‌دانید که این نیروها یک‌پایشاندر حکومت است.جناح‌هایی از حکومت هستند که از بد حادثه به اپوزیسیون رانده شده‌اند. اصول‌گراها و شخص خامنه‌ای که همیشه دست بالا را در حکومت داشته‌اند اینها را از حکومت بیرون رانده‌اند.

پرونده این جنبش از خیزش ۹۶ بسته شد. با شعار “اصلاح‌طلب اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا”واقعاً ماجرا تمام شد و بطریق اولیدر انقلاب حاضر هم نیروهای این جنبش هیچ جایگاهی ندارند.کاملاً افشا شدهو رسوا شده‌اند. تلاش‌هایی اینجاوآنجامی‌کنندمثل‌اینکه موسوی اعلام می‌کنداز قانون اساسی گذر کرده یا روحانی گاهی نق‌هایی می‌زندو غیره. برخی ازچهره‌های این جنبش امروز خودشان را دیگر طرف‌دار جمهوری اسلامی نمی‌دانند وبه‌نوعیاز رژیم عبور کرده‌اند. به‌عبارت‌دیگرکاملاًصفوف شان درهم‌ریخته است.

امروز این جنبش بیشاز همیشه بی‌ربط به جامعه و کاملاً ورشکسته و منزوی است و تماماً به بن‌بست رسیده. ماهمیشه گفته‌ایم که عمر جنبش ملی اسلامی به‌اندازه عمرحکومت است و الان که حکومت به سراشیبی سقوط افتاده و انقلاب توده‌ای عظیمی علیه کل جمهوری اسلامی شکل‌گرفته این جنبش هم دیگرمحلی از اعراب ندارد.

جنبش دیگر جنبش ناسیونالیسم پرو غرب است که به نظر من نام دقیق‌ترشناسیونالیسم پرو دولت‌های غربی است. این جنبش در ادبیات ما ناسیونالیسم پروغرب نامیده شده؛ ولی ناسیونالیسمپرو دولت‌های غربی اسم با مسمی‌تریاست.نیروهای این جنبشپرو تمدن غرب نیستند. این نیروها اعم از سلطنت‌طلب‌هاونیمه‌سلطنت‌طلب‌ها،بسیاری از جمهوری‌خواهان و ملی‌گرایان حتی لیبرالیسم غربی را نمایندگی نمی‌کنند. حمایت آشکار و نیمه‌آشکار از سلطنت وتأکیدبرخط‌قرمز تمامیت ارضی یا حقوق بشر کوروشی و غیره همهاز نظر سیاسی جزئیاز ارتجاع غرب است و نه‌جزئی از لیبرالیسم و حتی همان دموکراسی موردادعای ایننیروها.مشخصاً خاستگاه این نیروهاناسیونالیسم افراطی عظمت طلب فارس است.

نیروهای اپوزیسیون راست متعلق به این جنبش با سربلند کردن انقلاب زن زندگی آزادی مجبور به دنباله‌رویاز سیر تحولات شدند. این جنبش در تفکر و دکترین و استراتژی‌اش با انقلاب مخالف است. این نیروها انقلابرا هرج‌ومرجمی‌دانند، انقلاب را خشونت می‌دانند.انقلاب باعث می‌شود کار از دست متخصصین، بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌ها و کارفرماها خارج بشود، اتوریته بالائی‌ها در هم بشکند، و این از نظر نیروهای اپوزیسیون راست و ناسیونالیست‌ها یک فاکتور منفی است که باید جلویش گرفته شود.

وقتی انقلاب زن زندگی آزاد شکل گرفت طبعاً اینها آچمز شدند.اگر بنا به خواست و میل اینها تحولات پیش می‌رفتمی‌بایدچشم‌انداز تغییرات از بالا و رژیم‌چنج و رفراندوم و تغییر قانون اساسی و نظایر آن دست بالا پیدا می‌کرد.خط و استراتژی و جهت‌گیری نیروهای راست اساساً همین بود. انقلاب زن زندگی آزادی زیر همه این‌ها زد و معلوم شد اوضاع به سمت دیگری می‌رود. ناچار شدند که خودشان را هوادار انقلاب جلوه بدهند؛ ولی درعین‌حال سعی کنند که در چارچوب ملی میهنی انقلاب را مسخ و در واقع خفه کنند. انقلابزن زندگی آزادی راانقلاب ملی می‌نامند، از وحدت ملی، امنیت ملی، مرزهای ملی،ارزش‌های ملی صحبت می‌کنند،و کلاً تلاش می‌کنند انقلاب رادر شکل یک حرکت ملی – میهنی مسخ و تحریف کنند.حرکت ملی – میهنی‌ای که کاملاًمنطبق بر چشم‌انداز، سیستم ارزشی، و دکترین ناسیونالیسم عظمت طلب فارس است؛ یعنی حتیدر برابر احزاب ملی قومی مثلاً در کردستان و آذربایجان و مناطق دیگر قرار می‌گیرد. خط‌قرمز تمامیت ارضی ناسیونالیسم فارسدر واقعهشدار و خط‌ونشان کشیدن علیه هر نیرویی است که مثلاً مردم کردستان یا آذربایجان را ملت بنامد و یا خواهان رفع تبعیض و ستم ملی باشد. هر سخنی از نه‌تنها جدائی، بلکه خودمختاری و خودگردانی و فدرالیسم در میان باشد از نظرناسیونالیسم فارس جزو خط‌قرمزها است و باید سرکوب شود.

به همین خاطر در منشور کذائی‌شانخط‌قرمز تمامیت ارضی را مطرح می‌کنند و اعلام می‌کنند که وظیفه ارتش محافظت از “یکپارچگی سرزمینی”است. همین تبیین اینها ازنقش و وظیفه ارتش آنها را حتی از حیطه لیبرالیسم غربی بیرون می‌اندازد.یعنی ارتشی که لیبرالیسم غربی لااقل رسماًاین طور تعریف می‌کند که وظیفه دفاع از کشور و یا ملت در برابر دشمن خارجی را به عهده دارد، ناسیونالیسم فارس فلسفه وجودی‌اش را حفظ تمامیت ارضی در برابر نیروهای داخلی، نیروهایی که از نظر آنان “تجزیه‌طلب” هستند، تعریف می‌کند.

این ارتجاع کامل است. این به فاشیسم نزدیک است و نه به حتی لیبرالیسم غربی.در قاموس لیبرالیسم غربی تجزیه‌طلبی گناه کبیره نیست.در بسیاری از کشورهای غربی بالاخره احزاب تجزیه‌طلب در پارلمان نماینده دارند و آزادانه فعالیت می‌کنند. البته دولت‌هاعلی‌العموم می‌خواهندمرزهای کشورشان حفظ شود؛ ولی اینباعث نمی‌شودتجزیه‌طلبی را جرم و خط‌قرمز اعلام کنند و علیه‌اش لشکر بکشند. آنچه در صدسال اخیر دولت‌های مرکزی در ایران بارها انجام داده‌اند.

با سربلند کردن انقلاب زن زندگی آزادی نیروهای اپوزیسیون راست تلاش کردند این ارزش‌ها و گفتمان‌های ناسیونالیستی – فاشیستی را به انقلاب تزریق کنند.این تلاش‌هاتماماً درنقطه مقابل و در تناقض کاملبا شعارهایی است که مردم در خیابان‌هاسر می‌دهند.

جنبش سوم جنبش کمونیسم کارگری است.مستقل از اینکه الان موقعیت این جنبش در انقلاب جاری چیست که بعداً به آن می‌پردازم، نفس سربلند کردن انقلاب زن زندگی آزادی کاملاً منطبق بر ارزیابی از شرایطو خط واستراتژی و سیستم ارزشی و تبیینیاست که حزب ما به‌عنواننیروی متعلق به جنبش کمونیسم کارگری در چشم‌اندازجامعه قرار می‌دهد. حتی این که همه دنیا تحولات جاری را انقلاب زنانه می‌نامندتأیید این گفته زنده‌یاد منصور حکمت است که بیست و دو سال قبل پیش‌بینی کرد انقلاب آتی ایران انقلابی زنانه خواهد بود.سال‌هاقبل نهاد انقلابزنانهبراین‌اساستشکیل شد که فعالیت‌های مداوم و پیگیری داشته و در روند این انقلاب نیز نقش مؤثری ایفا کرده است. از این بگیرید تا مبارزه علیهحجاب که یک مسئله اساسیانقلاب است. امروز بودونبود حکومت به حجاب گره خورده است. داریم می‌بینیمکه جنبش بی‌حجابیچه ابعاد عمیق و گسترده‌ای پیدا کرده است. ماسال‌های متمادی، ۸ مارس به ۸ مارس،و نه فقط روز جهانی زن؛ بلکه در هر مناسبتی، حجاب اسلامی را به‌عنوان دیوار آپارتاید جنسی، به‌عنوان پرچم بی حقوقی زن، ودر خارج کشور به‌عنوان پرچم جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی، همیشه نقد کرده‌ایموکوبیده‌ایمو علیه‌اشمبارزه کرده‌ایم. از مدت‌ها قبل اعلام کردیم حجاب شیشه عمر حکومت است که جمهوری اسلامی باحجاب آمده و بی‌حجاب خواهد رفت، از حرکت دختر خیابان انقلاب و از حرکت بی‌حجابی همیشه و در هر جا قاطعانه دفاعکردیم و امروز شاهدیم که انقلاب اخیر که با قتل مهسا به‌خاطر “بدحجابی” شروع شد با جنبش بی‌حجابی سراسری کل حکومت را مستأصل و درمانده کرده است.

البته مبارزه علیه حجاب اجباری تنها یکی از عرصه‌ها است. جنبش معلمان،جنبشبازنشستگان که الان در خیابان برای معیشت و منزلت مبارزه می‌کند، برای افزایش دستمزد و حقوق‌ها و برخورداری از یک زندگی انسانی مبارزه می‌کند، یک رکن دیگر انقلاب جاری است. در این جنبش‌هاهم حزب ما همیشه پرچم‌دار بوده و مبارزه برای معیشت ومنزلت را یک عرصه مهم مبارزه می‌دانسته که نه‌تنهامسئله کارگران و مزدبگیران بلکه امر مربوط به بخش اعظم مردم به زیر خط فقر رانده شده است. در جنبش عدالت‌خواهی و علیه اعدام و سنگسار و جنبش آزادی زندانیان سیاسی و دفاع از کودکان و حمایت از محیط‌زیست و حقوق رنگین‌کمانی‌ها و غیره که زمینه‌های اجتماعی و سیاسی انقلاب جاری را تشکیل می‌دهندنیز حزب ما همواره فعال بوده است.

 تا جایی که به اهداف و مضمون انقلابمربوط می‌شودبه نظرم شعار محوری زنزندگی آزادیکاملاًنشان می‌دهدکه حزبما چه می‌خواهد.”زن” یعنی برابری کامل و رهائیزن و مرد به‌خاطر اینکه در جمهوری اسلامی کلید و پرچم سرکوب و حجاب اختناق بر کل جامعه، بی حقوقی زن است. ازاین‌روشعار آزادی زن مستقیماًمربوط می‌شودبه دو رکن دیگریعنی”زندگی” و “آزادی”کل جامعه. این همیشه گفتمان حزب ما بوده و صحبت از انقلاب زنانه سال‌ها قبل از شکل‌گیری این انقلاب گویای تأکید ما بر رهائی زن است. تأکید بر انقلاب زنانه نه بهمعنای انقلابی فقط بر سرمسئله آزادی زن، بلکه به‌عنوان انقلابیکه با پرچم آزادی زن خواهان رهائی کل جامعه از همه نابرابری‌هاست.انقلابی که زنان در آن نقش اساسی دارند.انقلاب جاری صحت اینارزیابی‌ها را به‌روشنی نشان می‌دهد.

دررابطه‌با “زندگی” ما همیشه طرف‌دار معیشت و منزلت و برخورداری همگان از یک زندگی مرفه و انسانی بوده‌ایم و در این راه پیگیرانه مبارزه کرده‌ایم. امر ما ریشه‌کن‌کردن فقر و بی‌تأمینی اقتصادی است، امر ما این است که فاصله عمیق بین دره فقر و کوه ثروت از بین برود.همان‌طورکه کارگران علیه “حقوق‌های نجومی فلاکت عمومی” همیشه شعار داده‌اند. ما در برنامه یک‌دنیای بهتر خواهان تحصیل و بهداشت رایگان شده‌ایم که مدت‌هاست شعار جنبش معلمان و بازنشستگان است. اینها معنی “زندگی” در شعار زن زندگی آزادی است. زندگی یعنی رفاه همگانی بر مبنای پیشرفته‌تریناستانداردهای رفاهی،یعنیلغو بردگی مزدی و استثمار و تسمه از گرده کارگر کشیدن، یعنی درهم‌کوبیدن شکاف عظیم طبقاتی و دره عمیق بین فقر و ثروت و تأمین یک زندگی انسانی و آزاد و برابر برای همگان.

اینها همهامر جنبش کمونیسم کارگری و هدف و آرمان حزب ما است که امروز بازتاب آن را در یک انقلاب عظیم، در اولین انقلاب زنانه تاریخ، مشاهده می‌کنید.

اداره شوراییکه کارگران نیشکر هفت‌تپهاولین‌بار چند سال پیش در دل اعتصابشان مطرح کردند نیز یکی از اهداف اعلام شده و استراتژیک حزب ما است. اداره شورائی یعنی نفی هر نوع دولت مافوق مردم و ریشه‌کن‌کردن هر نوع استبداد و دیکتاتوری که در صدسال اخیر جامعه ایران را در چنگال خود فشرده است. این اهداف و گفتمان‌ها و مبارزاتزمینه‌ساز انقلاب عظیم جاری است.

در شرایط حاضر آنچه روشن است موقعیتیاست که حزب مادر جنبش کارگری از آن برخوردار است. به‌ویژه در میان کارگران نفت و همچنیننقش عملی و میدانی ایکه در اعتصابات و اعتراضات در بخش‌های مختلف کارگری داشته است.

ببینیداین‌طور نیست که در جنبش کارگری فقط گرایش کمونیستیفعال است. گرایشات مختلفی در میان کارگران وجود دارد، از دو خرداد بگیرید تا گرایشات راستو ناسیونالیستی. ولی همیشه دست بالا را چپ داشته است.می‌شود گفت به طورخودبه‌خودیجنبش کارگری همیشه متمایل به چپ بوده است و بر این زمینه حزب مشخصاً در تقویت گرایش کمونیست کارگری در جنبش کارگرینقش اساسی ایفا کرده که به نظرمبازتابش را در منشور ۲۰ تشکل صنفی و مدنی و همچنین منشور مطالبات پیشرو زنان می‌توان مشاهده کرد.

همان‌طور که اشاره کردم شکل‌گیری انقلابخودش مهر تأییدی بود بر سیاست‌ها و بر روند تحولاتی که ما پیش‌بینیمی‌کردیم و برای تحققشمی‌کوشیدیم. انقلاب جشن ماست. جشن کمونیسم کارگری است. همان‌طور که گفتم بقیه به دنبالش کشیده می‌شوند؛ اما ما پرچمش را بلند کردیم. از همان زمان که جنبش ۲ خرداد بروبرو داشت ونافرمانی مدنی و رژیم‌چنجو غیره گفتمان بود،ما پرچم انقلاب را بلند کرده بودیم و امروز شکل‌گیری انقلاب زن زندگی آزادی فی‌نفسهنشان‌دهنده حقانیت ما و اعتبار ما و موقعیتویژه حزب در دل تحولاتی است که در جامعه ایران دارد اتفاق می‌افتد.

حسن صالحی: حمید تقوائی شما ازدست بالا داشتن چپ جامعه صحبت کردید.سؤال من این است که چقدر شما امکان می‌دهید کهسرنگونی جمهوری اسلامی مطابق آن استراتژی و اهداف وسیاست‌هایی که این جنبش چپ، جنبش کمونیسم کارگری، نماینده آن است اتفاق بیفتد؟یعنی چه تضمینی هست که نیروهای سیاسی دیگری که اشاره کردید انقلاب را هایجک نکنند؟ این امر چقدر امکان دارد؟

حمید تقوائی: سیر تاریخ و تحولات اجتماعی جزو علوم دقیقه نیست کهمثل فیزیک و شیمی بشود نتایجش را پیش‌بینی کرد ولی می‌توان ارزیابی معینی داشت و از احتمالات صحبت کرد. تا جایی که به تبیین و ارزیابی مربوط می‌شود من فکر می‌کنم از نظر اجتماعی چپ بسیار قدرتمند است. فقط هم منظورم حزب ما نیست.کلاًجنبش‌هاییاعتراضی که در ایران هست چپ و رادیکال است. نفس اینکه انقلاب بر سر زن زندگی آزادی شکل‌گرفته و نه بر سر مثلاًاستقلال، بر سر صنعتی‌شدنو رشد اقتصادی، علیه بیگانگان و سلطه خارجی و نظایر اینها، همه نشانه خصلت کمونیستی انقلاب است.

 انقلابات قرن بیستم عمدتاًاز جنس دیگری بود. انقلاباتی که حتی با اسم کمونیسم شکل می‌گرفتند امرشان جبران کمبودهای اقتصادی و غلبه بر عقب‌ماندگی‌هاینظام‌های فئودالیپیشاسرمایه‎داری بود. حتی بعد از انقلاب اکتبر در روسیه گرایش صنعت‌گرا حاکم شد و نوعی سرمایه‌داریدولتی سازمان داده شد که اگر چه آن کشور را به یک قدرت بزرگ صنعتی تبدیلکرد؛ ولی هیچربطی به خواست‌ها وآرمان‌های انقلابی اولیه بلشویک‌ها نداشت. در چینهم می‌بینیمبه اسمکمونیسم یک سرمایه‌داری هار بر مبنای مکتب شیکاگو شکل‌گرفته و مسلط شده است.

 انقلابات قرن بیستم، تقریباًهمه‌شان، انقلاباتی بود در چارچوب نوعیملی‌گرایی، صنعت‌گرایی، بازگشت به فرهنگ خودی در مقابل استعمارگرانو امپریالیسمو در مقابل قدرت خارجی. در ایران هم همین‌طور بود. انقلاب ۵۷دقیقاً در چنین فضائی شکل گرفت. اگر در یک سطح پایه‌اینگاه کنید می‌بینید که یکی از دلایلی که خمینی توانست به اسم انقلاب، انقلابرا به شکست بکشاند این بود که آن گفتمان و فضایی که در آن دوره بود فضای ضدآمریکایی و ضدغربی بود. من بارهابر این تأکیدکرده‌ام که بعد از کودتای ۲۸ مرداد فضایضدیت با آمریکا و کلاًغرب‌ستیزی بر اپوزیسیون مسلط شد. اپوزیسیون از چپ و راست و مذهبی و ملی‌گراباعث‌وبانی همه مصائب را آمریکا و وابستگی حکومت شاه به آمریکا می‌دانست.فکر می‌کرد دیکتاتوری به‌خاطر وابستگی است. کمااینکهحتی اغلب نیروهای چپ معتقد بودندبخشی از بورژوازی که از امپریالیسم مستقل است و به‌اصطلاح آن زمان کمپرادور نیست، دموکرات و آزادی‌خواه است.معتقد بودند دیکتاتوری و سرکوب به‌خاطر وابستگی به امپریالیسم است. معتقد بودند شاه به این خاطر دیکتاتور است که “سگ زنجیری” امپریالیسم است و غیره و غیره. این فضا و این پارادایم سیاسی تا حد ضدغربی‌گری و ضدیت با مدرنیسمی که غرب نماینده آن است گسترش یافته بود.

با انقلاب ۵۷ و سلطه دیکتاتوری حکومت “مستقل و خودی” جمهوری اسلامیاین فضا کلاًدرهم‌شکسته شد. معلوم شد دیکتاتوری ضرورت کارکردسرمایه‌داری در ایران است و نه ناشی از سلطه سرمایه‌های خارجی. معلوم شد جنبشی مثل اسلام سیاسی و دولتی مثل جمهوری اسلامی هم می‌تواند ضد آمریکائی باشد و هم عامل وحشی‌ترین نوع دیکتاتوری سرمایه‌داری.

امروز انقلاب زن زندگی آزادی در فضای کاملاً متفاوتی شکل گرفته است. هیچ نشانه و ردپایی از ناسیونالیسم و فرهنگ خودی و دغدغه صنعتی‌شدن و خارجی‌ستیزی و غیره را در آن نمی‌بینید. طرف‌دار مدرنیسم و دستاوردهای پیشرو فرهنگ غربی است وروشن و صریح اعلام می‌کند که زن باید کاملاً با مرد برابر باشد. باید همه شهروندان کاملاً برابر باشند. جامعه باید آزاد باشد و برای آزادی هیچ محدودیتی تعریف نمی‌کند که مثلاً به مقدسات توهین نشود، این یا آن شعائر ملی – میهنی زیر پا گذاشته نشود و غیره. آنچه جزو گفتمان و ارزش‌هاینیروهای راست است.مقصود مردم از آزادی ملی‌گرایی نیست. منظورشان نشاندن مقدسات ملی -میهنی بجای مقدسات اسلامی نیست. بلکه می‌خواهند از شر همهتابوهای ملی – مذهبی خلاص شوند. پارادایم امروز پارادایممدرنیسم و انسان‌گرایی و ارزش‌هایجهان‌شمول انسانی است.

مردم بدون هیچ تبصره و شرط و شروطی آزادی می‌خواهند، از آزادی لباس پوشیدن بگیرید تا آزادیموسیقی، هنر، بیان، اندیشه،اعتصاب، تظاهرات، تشکل و غیره.مردمزندگی ای می‌خواهند درخور شأن انسان قرن بیست و یکم. امروزهمدیای اجتماعی باعث شده که مردم چشمشان به دنیا باز شود و خودشان را با شهروندان پیشرو ترین جوامع مقایسه کنند و چیزی کمتر از پیشرفته‌ترین جوامع را نپذیرند.این انقلاب به‌حکم شعار محوری‌اشبر سر اینخواست‌ها و آمال انسانی است.

 این پارادایم عمومی، این فضای عمومی، فضا و پارادایمی است که حزب مابر متن آن شکل‌گرفته و مبشر و پرچم‌دارش بوده است.البته منظور من این نیست که همه کسانی کهشعار زن زندگی آزادی می‌دهندلزوماً کمونیست هستند و یا طرف‌دار حزب هستند.منظوراین است که به طورابژکتیو و عینی جامعه به این سمت آمده و امروز انقلاب دارای پرچم و شعارها و مضمونی است کهکاملاً منطبق بر خط و سیاست و جهت‌گیری و استراتژی کمونیسم کارگری و حزب ما است.

این فاکتور مهمی است که ما را امیدوار می‌کند. احتمال بالایی دارد که مابتوانیم در این شرایطقدرت را بگیریم و مردم بتوانند به قدرت برسند. چونهدف حزب ما برپائی دولت شورایی است یعنی می‌خواهیم مردم مستقیماً در حکومت شریک باشند، دخیل باشند و ما امیدواریم وبه نظرم فضای عمومی این دوره نشان می‌دهد که این کاملاً ممکن است. حتی در انقلاب ۵۷ هم کههمان‌طور کهگفتم در میان نیروهای اپوزیسیون دوران پارادایم و فضای فکریضد غربی ضدآمریکایی رواج داشت،بعد از سقوط شاه همه‌جا مردمشوراها را برپا کردند. مدت دو سال و خرده‌ای، تا ۳۰ خرداد۶۰،طول کشید تا جمهوری اسلامی توانست بالاخره شوراها را بکوبد. همه‌جا شورا بود و همه آزادی و دموکراسی را با شورا تداعی می‌کردند.

 این باربه نظر من انقلاب بسیار بیشتر پیش خواهد رفت. این بار حکومت شورایی حزب خودش را دارد که آن دوره نبود. شوراهاخودبه‌خودیو از پایین تشکیل شده بود. امروز برنامه یک‌دنیای بهتر حزب حکومت شورایی رابه‌تفصیل تبیین کرده و توضیح داده. این بار یک حزب دست‌اندرکار انقلاب داریم که در ۵۷ وجود خارجی نداشت:حزب کمونیست کارگری. اینها ما را امیدوار می‌کند که بتوانیماین انقلاب را به پیروزی برسانیم.

حسن صالحی: آخرین سؤال من در مورد همین موقعیت حزب کمونیست کارگری است.می‌خواستمبدانم که از نظر شما نقاط قوت و ضعف این حزب چیست؟ عرصه‌هاییکه حزب باید فعالیت‌های خودش را بهبود بدهد کدام است؟ حزب چه باید بکند که در دل مردم جا بگیرد و اعتماد عمومی مردم را به دست بیاورد و به انتخاب سیاسی اول مردم ایرانتبدیل شود؟

حمید تقوائی:تا جایی که به نمایندگی حرف دل مردممربوط می‌شود به نظر من حزب ما فی‌الحال با جامعهاین رابطه را دارد. یعنی حرف دل مردم را ما داریم نمایندگی می‌کنیم.ببینید اینکه به طور عینی سیاست‌هاو خواسته‌ها و آرمان حزبچه موقعیتی در جامعه دارد یک بحث است واینکه مردم چقدر بر این امر واقف‌اند یک بحث دیگری است. تا آنجا که به فاکتور اول بر می‌گردد به نظر من شعارهای حزب فی‌الحال اجتماعی شده، توده‌ای شده بدون آنکه هنوز اکثر مردم بدانندحزبی هست کهسال‌ها مبارزه کرده و این راه را کوبیده و هموار کرده و موانع را از پیش پا برداشته تا بتواند جامعه به اینجا برسد. البته فعالین می‌دانند. به نظر منبسیاری از فعالین ودست‌اندرکاران در جنبش کارگریدر جنبش دانشجویی، جنبش زنان، دادخواهی و غیره این را می‌دانند؛ ولی توده اهالی، توده مردم این وقوف را ندارند. خوشبختانه در دل این انقلاب از نظر آگاهی توده‌ای هم جامعه دارد به این سمتمی‌رود.

ببینید هر انقلابی بنا به تعریفشرایط مساعدی برای کمونیست‌هابه وجودمی‌آورد. حتی انقلاب ۵۷ گروه‌های کمونیستی نظیرچریک‌های فدایی خلقگرچه چند ۱۰ نفر بیشتر نبودند که از زندان آزاد شدند ولی توانستند تظاهرات‌های تودهٔ برپا کنند. به این معنا انقلاب چپ را بزرگ می‌دارد و بر روی دوش بلند می‌کند. به‌طریق‌اولی این امر در موردحزب کمونیست کارگری که ده‌ها سال استبرای شکل‌گیری انقلاب دارد مبارزه می‌کند نیز صادق است.از ین رو باید گفت از نظر عینی و اجتماعی حزب ما موقعیت بسیار مساعدی دارد.ولی باید کاری کنیم کهتوده مردم هم این را ببینند و حزب را بشناسند. موقعیت حزب را ببینند و بتوانند آن رابه نمایندگی خودشان انتخاب کنند. برای رسیدن به این هدف ما هنوز باید بسیار کار کنیم. هنوز در آن نقطه نیستیم. انقلاب هم هنوز به‌اصطلاحجوان است و باید بکوشیم در همین جهت به‌پیشبرود.

زمانی، فکر کنم در سمینار”آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است” بودکهمنصور حکمت اعلام کردکافی است شش ماه شرایط فعالیت سیاسی آزاد برقرار بشود،کافی است شش ماه اجازه بدهند احزاب آزادانه فعالیت کنند تا مردم ما را انتخاب کنند. امروز هم این صادق است. هنوز این شرایط را در ایران نداریم، رژیم سرکوب می‌کند، فعال حزبی نمی‌تواند خودش را معرفیکندو ناگزیر است هویت حزبی‌اش را انکار کند.رهبران عملی و میدانی کمونیست هنوز بخش اعظمشانمخفی‌اند. ولی اگر این شرایط عوض بشود و موازنه قوابه جایی برسد کهبتوانند احزاب عرض‌اندام کنند من فکر می‌کنمحزب ما به‌سرعتمی‌تواند چندین و چندبرابر امروز نیرو جمع کند.

تا آنجا که به امروز مربوط می‌شود به نظر من عرصه‌هایی که نقطه‌ضعف ماست و ما باید بتوانیم برآنفائق بیاییمو به قول شما فعالیتمان را بهبود بدهیم، یکی استفاده وسیع و بهینه و فعال از مدیای اجتماعی است. حزب ما در آن سطحی که بایدوشایددر این عرصه پیشروی چندانی نداشته است.اینجا وارد موانع عملی و تکنیکی این کار نمی‌شوم؛ ولی حزب باید خیلی بیشتر از این درمدیای اجتماعی فعال باشد و آن رابه‌عنوان ابزار اصلی سازماندهی شبکه‌ها و تبلیغات توده‌ای و مبارزات میدانیدر دست بگیرد.

 نکته بعدی این است که حزب باید بیشتر از این به‌عنوانمدعی قدرت سیاسی در یک سطح ماکرو در جامعه ظاهر بشود. در بحث حزب و جامعهمنصور حکمت به نکاتی اشاره می‌کندمثل‌اینکه حضور حزب را مردم باید ببینند.در هر کوچه و هر مدرسه ودانشگاه و هر کارخانه حضور حزب باید مشهود باشد. البته منظور این نیست که عضو حزب خودش را علنی کند، این هنوز ممکن نیست، ولی شعارهای حزب،گفتمان‌های حزب،بنرها و تراکت‌ها ودیوارنویسی‌های حزب باید مشهود باشد و همه‌جامحافل و جمع‌های حزبی در شبکه‌های مدیای اجتماعی با هم مرتبط باشند و این وظایف را به‌پیش ببرند. در این عرصه‌هاما باید بیشتر از این کار کنیم.

در سطح ماکرو همیک محور کار ما خارج کشور است. باید در زمینه کارهای لابی ایستیفعالانه‌تر کار کنیم.ما مدت‌هاستسیاست بایکوت جمهوری اسلامی را مطرح کرده و به‌پیشمی‌بریمکه الان این تقریباً یک گفتمان عمومی شدهمنتهی نیروهای دیگر بخش‌هایی از آن را مطرح می‌کنند. ما خواهان بایکوت کامل جمهوری اسلامی هستیم. در این جهت یک سری فعالیت‌های خیابانی و فعالیت‌های لابی ایستیجامع‌تر و پیگیرتر از آنچه تا کنون انجام داده‌ایم باید در دستور کارمان بگذاریم.

به نظر من اینها عرصه‌هایی است که هنوز جا دارد حزب ما بیش از اینها فعال شود و پیشرفت کند و ضعف‌هایش را بپوشاند.

۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ۳۰ فروردین ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *