حمید تقوائی:
این نوشته بر مبنای گفتگوی تلویزیون کانال جدید با حمید تقوائی در مورد خیزش توده ای مردم برزیل تنظیم شده است.
محمد کاظمی: برزیل و به درجه ای هم ترکیه ظاهرا دو نمونه موفق رژیمهای سرمایه داری دوره ما هستند و حتی به عنوان الگوئی برای رشد اقتصادی به آنها رجوع میشود. با این حال در یکی دو ماه اخیر در هردو این کشورها ما شاهد تظاهرات و اعتراضات وسیع توده ای بوده ایم. به نظر شما ریشه و علت این اعتراضات و خیزشها چیست؟
حمید تقوائی: دقیقا چون این جوامع نمونه های موفق کارکرد سرمایه هستند این خیزشها شکل گرفته است! در فرهنگ رسمی و غالب بر جامعه وقتی از رشد و شکوفائی و پیشرفت اقتصادی و غیره صحبت میشود منظور اینست که سرمایه خوب سود میبرد و کارش رونق دارد. حساب این کارکرد موفق سرمایه را باید کاملا جدا کرد از حساب طبقه کارگر و در یک سطح وسیعتری از توده مردم زحمتکش و حقوق بگیری که در واقع موتور و نیروی تولید کننده سودآوری سرمایه هستند. بیاد دارم که در انقلاب ۵۷ ایران در میان کارگران فعال و دست اندرکار جنبش کارگری این اصطلاح رواج داشت که “ما کارگران مرغ عزا و عروسی سرمایه داری هستیم!” منظورشان این بود که سرمایه داری چه بحران داشته باشد و چه رونق، در هر حال آوارش بر سر کارگران میریزد و بهایش را باید طبقه کارگر بپردازد! و امروز دقیقا شاهد همین پدیده هستیم.
چه در کشورهائی که بحران و بیکاری و رکود در آنها بیداد میکند، مانند یونان و قبرس و اسپانیا، و چه در کشورهایی که وضع اقتصادی نسبتا بهتری دارند، نظیر کشورهای موسوم به بریسک ( برزیل و روسیه و هند و آفریقای جنوبی و چین)، این طبقه کارگر است که زیر چرخ سرمایه له میشود. همه جا از خدمات اجتماعی زده اند، همه جا گرانی بیداد میکند و همه جا دره عمیق بین فقر و ثروت، بین اقلیت ناچیز صاحب سرمایه و توده عظیم مردم محروم، هر روز عمیق تر میشود. تظاهرات برزیل در اعتراض به افزایش بهای بلیط اتوبوس شروع شد ولی به سرعت مسائلی نظیر گرانی و وضعیت نابسامان بهداشت و آموزش و پرورش و خدمات عمومی و فساد دولتی و غیره در مرکز اعتراضات قرار گرفت. اینها همه مسائل گریبانگیر توده مردم کارگر و زحمتکش در کشوری است که از لحاظ کارکرد و رونق کار سرمایه در مقام هفتم کشورهای جهان قرار دارد و از جمله کشورهایی محسوب میشود که از بحران سرمایه داری نسبتا جان سالم بدر برده اند.
فراموش نکنیم که سرمایه داری امروز رسما و صریحا منادی و مجری سیاست ریاضت کشی اقتصادی است. و برای حل بحران و گذار از رکود به رونق سرمایه داری ناگزیر است وسیعا و در همه کشورها این سیاست ریاضت دادن به کارگران و توده زحمتکش جامعه را پیاده و عملی کند. آن روی سکه رونق اقتصادی، محرومیت و ریاضت کشی توده کارگر و مردم زحمتکش است. رونق سرمایه یعنی هر چه بیشتر از خدمات عمومی زده شده، دستمزدها کاهش داده شده، دستاوردهای جنبش کارگری در دهه های گذشته پس گرفته شده و در نتیجه سودآوری سرمایه افزایش پیدا کرده است. بخصوص امروز در شرایط بحران عمومی و جهانی سرمایه داری هر جا و به هر درجه ای سرمایه کارکرد موفقی دارد به همان درجه سیاست تحمیل بیحقوقی و ریاضت کشی به کارگران و توده مردم نیز موفق بوده است. خیزش توده ای مردم برزیل- و همین طور ترکیه- علیه وضعیت موجود در واقع خیزشی است علیه همین “رونق” سرمایه داری که برای توده مردم حاصلی نداشته است.
محمد کاظمی: بعد از انقلاب ۸۸ در ایران ما شاهد اعتراضات مردم و انقلابات در منطقه و در غرب، حرکتی که به جنبش اشغال معروف شد، بودیم و امروز هم نمونه ترکیه و برزیل را می بینیم. وجوه مشترک و افتراق این جنبشها در چیست؟ آیا مشخصا تجربه برزیل و ترکیه از نوع انقلابات موسوم به “بهار عربی” است و یا از نوع جنبش اشغال است؟
حمید تقوائی: در یک سطح سیاسی میشود در بررسی جنبشها و انقلابات جاری تفکیکی قائل شد ولی در یک سطح پایه ای تر این جنبشها ریشه ها و زمینه های مشترکی دارند.
از نظر سیاسی میتوان تحولات جاری را به انقلابات نوع “بهار عربی” و نوع جنبش اشغال تقسیم کرد. نوع اول انقلاباتی است که در خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفت و هنوز هم ادامه دارد. اینها علی العموم انقلاباتی علیه دیکتاتوریهای چند دهساله در کشورهای منطقه بود. مردم علیه دیکتاتورها به خیابان ریختند و در افکار عمومی و رسانه ها این تصویر داده شد که اینها انقلاباتی برای دموکراسی است. از طرف دیگر و بموازات این انقلابها جنبش اشغال در غرب شکل گرفت که دیگر نمیشد آنرا با فرمول “انقلاب علیه دیکتاتوری” و برای دموکراسی توضیح داد چون در مهد دموکراسی سر بلند کرده بود! این جنبش هم مانند جنبش امروز در برزیل یک اعتراض توده ای بود به زدن خدمات اجتماعی و بی تامینی و بی حقوقی اقتصادی و سیاسی توده مردم و یا نود و نه درصدیها. این جنبش خواستار دخالت مستقیم مردم در تعیین سرنوشتشان بود و اعلام کرد احزاب حاکم احزاب یک درصد حاکم است و غیره. بنابرین تا آنجا که به این جنبه مشخص سیاسی برمیگردد میتوان گفت جنبش مردم برزیل جنبشی از این نوع است و نه جنبشی علیه دیکتاتوری.
اما در یک سطح پایه ای تری باید توجه داشت که انقلابات منطقه یا باصطلاح “بهار عربی” نیز صرفا حرکتی علیه دیکتاتوری نبود. گرچه در سطح سیاسی مردم علیه دیکتاتورها بلند شدند و این هم امری کاملا طبیعی و قابل انتظار بود- چون نظامهای حاکم در این کشورها برای دهه ها ( در مصر و تونس برای سه دهه و در لیبی چهار دهه) بوسیله یک فرد دیکتاور نمایندگی میشد- اما فقر و فلاکت و بی تامینی اقتصادی و بیکاری در این جوامع بیداد میکرد و از مسائل اصلی مورد اعتراض توده های مردم بود. بیاد دارید که انقلاب تونس با خود سوزی اعتراضی یک کارگر دست فروش به اسم محمد بوعزیزی شروع شد. و یک محور انقلاب مصر هم مساله فقر و تامین معیشت بود که با خواست “نان” در شعار “نان آزادی کرامت انسانی” خود را نشان میداد. این اعتراض به فقر و محرومیتها در این انقلابات ضد دیکتاتوری در واقع بیانگر خصلت ضد کاپیتالیستی این انقلابات است.
یک جنبه دیگر این واقعیت آنست که کشورهائی نظیر مصر و تونس سنتا در بلوک غرب قرار میگرفتند و در تقسیم کار و بازار جهانی سرمایه کاملا جا افتاده بودند. مدلهای بانک جهانی در این کشورها پیاده شده بود و دیکتاتورهای حاکم در این کشورها کاملا تابع سیاستهای دولتهای غربی و پاسدار و حافظ منافع طبقه سرمایه دار بومی و جهانی در نظام تحت حاکمیت خود بودند. یک علت اصلی نارضائی و اعتراضات توده ای علبه دیکتاتورهای حاکم در این کشورها، همانند جنبش اشغال، فقر و بیکاری و بی تامینی اقتصادی و بیحقوقی سیاسی ناشی از سلطه نظام سرمایه داری بود.
تجربه ترکیه این خصلت مشترک انقلابات و جنبشهای جاری را بخوبی بیان میکند. ترکیه از یکسو از لحاظ اقتصادی از یک رونق نسبی برخوردار است، سرمایه داری رو به رشد و سرمایه گذاری های خارجی نسبتا هنگفتی در آن صورت گرفته است و از سوی دیگر یک حزب اسلامی در قدرت است که تلاش میکند نرم ها و قوانین اسلامی را بر جامعه حاکم کند. مثلا همین خیزش جاری ترکیه در میدان تقسیم همزمان با ممنوع کردن بوسیدن در اماکن عمومی و ممنوعیت فروش مشروبات الکلی در فروشگاهها آغاز شد. البته اعتراضات توده ای به سرعت از مساله بازسازی میدان تقسیم- که دولت از آن کوتاه آمد- فراتر رفت و از نظر اقتصادی مساله فقر و بی تامینی مردم و از نظر سیاسی مساله سکولاریسم و جدائی مذهب از دولت را در محور خود قرار داد. شبیه وضعیت مصر که امروز بیرون راندن مذهبیها از قدرت سیاسی به مسله محوری انقلاب مصر تبدیل شده است. ازین نقطه نظر تجربه ترکیه در فصل مشترک بین جنبش اشغال و انقلابات منطقه قرار میگیرد.
بیاد دارید که در همان هفته اول خیزش مردم ترکیه عبدالله گل رئیس جمهور آن کشور گفت که این جنبش از جنس انقلابات منطقه نیست بلکه از نوع جنبش اشغال است. البته قصد ایشان این بود که ترکیه را در لیگ کشورهای غربی قرار بدهد و این تصویر را بدهد که همانقدر کشور ترکیه مساله دارد که مثلا انگلیس و امریکا مشکل دارند. اما در هر حال این گفته جنبه ای از واقعیت را بیان میکند. این جنبه را که یک جنبش توده ای اعتراضی در یک نظام نسبتا موفق سرمایه داری سر بلند میکند و مانند جنبش اشغال مستقیما خصلتی ضد سرمایه دارد.
اما نیم دیگر واقعیت اینست که یک خواست اساسی مردم ترکیه سکولاریسم و خلاصی از شر حکومتی است که تا فرصتی بدست میآورد میخواهد قوانین و استانداردهای مذهبی را در جامعه پیاده کند. شروع شدن اعتراضات از میدان تقسیم و علیه این امر که دولت قصد داشته است بجای یک محوطه و پارک عمومی یک “مرکز خرید” و “یک مسجد” بسازد ازین نظر بسیار خصلت نما است.
در هر حال وقتی این سایه روشنها و تفاوتها در شکل را کنار بگذاریم متوجه میشویم که تجربه برزیل و ترکیه و انقلابات منطقه و تجربه جنبش اشغال اجزائی از یک خیزش جهانی علیه سرمایه داری است. چون حتی آنجا که مردم با یک دیکتاتوری و یا دولت مذهبی طرفند اساس و زیربنای این دولتها فئودالیسم و نظامهای قرون وسطائی نیست بلکه سرمایه داری قرن بیست و یک است. نماینده سرمایه داری در تونس بن علی بود و در مصر مبارک، و نماینده سرمایه داری در ایران هم جمهوری اسلامی است. نمیشود حساب این دیکتاتوریها را از سرمایه داری جدا کرد به نحوی که گوئی از آسمان نازل شده اند. اینها دیکتاتوریهائی هستند ضروری برای حاکمیت سرمایه و در دوره ای که سرمایه داری به شکل بلامنازعی همه دنیا را فرا گرفته است. هیچ یک از این دیکتاتوریها نه تنها با سیاستهای بانک جهانی هیچ مشکلی ندارند بلکه تمام تلاششان پیاده کردن این سیاستها است. نمونه بارزش تلاشهای جمهوری اسلامی است از طرح یارانه ها تا افاضات امروز جناب روحانی در مورد بازسازی اقتصادی و غیره.
ازینرو باید گفت در یک سطح پایه ای و عمومی تری این نوع تفکیکها بین انقلابات و خیزشها کنار میرود. امروز در دنیا اساسا دو اردوگاه را در مقابل هم می بینیم. یک مقابله اساسی و پایه ای در جهان چه در تونس و مصر و چه در ایران و ترکیه و برزیل و فرانسه و یونان و آمریکا شکل گرفته است. مقابله ای که در یک سویش، بقول جنبش اشغال، یک درصدیها یعنی الیت سرمایه دار حاکم در جوامع قرار دارد که بخش اعظم ثروت جامعه در دست اوست و دولت و همه نهادهای قدرت را در دست دارد، و در سوی دیگر کارگران و توده مردمی قرار دارند که در فقر و بیحقوقی و تحت فشار ریاضت کشی اقتصادی زندگیشان در هم فشرده شده است و علیه این وضعیت فریاد اعتراض خود را بلند کرده اند. به نظر من این صفبندی اصلی بین اردوی کار و سرمایه محور و زیر ساخت کل اعتراضات توده ای این دوره است، صفبندی بین توده وسیع مردمی که برای گذران زندگی خود چیزی جز نیروی کارشان ندارند و اقلیت ناچیز صاحب سرمایه که پولش از پارو بالا میرود. مشکل و مساله سرمایه دار وقتی از بحران صحبت میکند اینست که سودآوریش کاهش پیدا کرده، مساله کارگران اینست که نمیتوانند معیشتشان را تامین کنند. از نظر توده مردم دنیا بحث بر سر بقا و نفس برخورداری از یک زندگی انسانی است. در حالی که مساله سرمایه دار اینست که چطور از سقوط سودش جلوگیری کند و رقبا را از میدان بدر کند. وقتی کمپ سرمایه از شکوفائی صحبت میکند منظورش به سادگی بالابردن سودآوری سرمایه است و بس. بهیچوجه بحث بر سر رفاه عمومی و یا خدمات اجتماعی و بهداشت و تحصیل و حقوق پایه ای مردم و کارگران نیست. هیچکس رونق و شکوفائی اقتصادی را مثلا با تضمین حقوق صنفی و اجتماعی کارگران در تشکل و اعتصاب و مبارزه و غیره تداعی نمیکند. هیچکس رونق اقتتصادی را با تامین بیمه های درمانی و کاهش ساعات کار و افزایش دستمزدها و پائین آوردن سن بازنشستگی و امثالهم هم ارز نمیگیرد. برعکس! برای شکوفائی اقتصادی باید کارگران بیشتر کار کنند و کمتر بخواهند! غول سرمایه هر چه بزرگتر و قوی تر میشود نابرابری و تبعیض و بیحقوقی و بی اختیاری و فاصله بین فقر و ثروت در جامعه بیشتر و بیشتر میشود! بنابراین دو کمپ کار و سرمایه حتی از نظر مفاهیم و کلماتی که بکار میبرند و تعبیر و تلقی ای که از رشد و پیشرفت دارند کاملا در نقطه مقابل هم قرار دارند. در این میان البته حقیقت با کارگران و با توده نود و نه درصدی است، مردمی که رفاه میخواهند، یک زندگی انسانی میخواهند، آزادی و برابری میخواهند. در غرب و در شرق و در همه جای دنیا.
محمد کاظمی: شما از تقابل بین صف کار و سرمایه صحبت کردید. اما در حرکتهای اعتراضی جاری چه در ایران و چه در مصر و تونس و برزیل و ترکیه و حتی در کشورهای سرمایه داری غرب می بینید طیف عظیمی از کسانی که در این اعتراضات شرکت میکنند جوانان و زنان هستند. این پدیده را چطور توضیح میدهید؟ چرا در انقلابات اخیر اینقدر نقش این دو گروه برجسته است؟
حمید تقوائی: در مورد نقش جوانان موضوع روشن است. هر انقلابی را در هر جای تاریخ بررسی کنید خواهید دید جوانان نقش برجسته ای داشته اند. امروز بخصوص اینطور است بخاطر اینکه آینده جوانان زیر سئوال است. بخش اعظم جوانان را باید جزئی از ارتش بیکاران حساب کنید. کسانی که آماده کار هستند ولی نمیتوانند کار پیداکنند. و یا بعضا کارهای موقت و قراردادی پیدا میکنند که قابل اتکا نیست و آیند روشنی در برابر جوانان قرار نمیدهد. در کل باید بخش اعظم نسل جوان امروز را تقریبا در همه کشورها جزو طبقه کارگر به شمار آورد. کارگرانی که هنوز کار پیدا نکره اند. کسانی که جز نیروی کارشان ممر دیگری برای گذران زندگی ندارند اما خریداری برای نیروی کار خود پیدا نمیکنند. در کشورهائی مثل ایران و دیگر کشورهای باصطلاح “جهان سومی” نرخ بیکاری بسیار بالا است و حتی جوانان با مدرک دانشگاهی و با تحصیلات عالی و تخصص به سختی کار پیدا میکنند. بنابر این خیلی طبیعی است که نسل جوان یک نیروی تعیین کننده در خیزشهای توده ای عصر ما باشد. منظورم اینست که علاوه بر اینکه بطور علی العموم جوانان معمولا در صف مقدم اعتراض و انقلاب قرار میگیرند- مثلا در دهه شصت نیز نیروی اصلی جنبش ضد جنگ ویتنام را جوانان تشکیل میدادند-، امروز بر متن بحران اقتصادی و بیکاری و بی تامینی اقتصادی و تیره و تار بودن آینده، نقش جوانان بسیار بر جسته تر از هر دوره دیگری است.
در مورد مساله زنان باید گفت که با یک ستم و زخم عمیق در جوامع روبرو هستیم که به قدمت تاریخ است و در همه جای دنیا علیه زنان روا میشود. در کشورهای اسلامزده زنان جزو قربانیان اصلی هستند. در این کشورها برای اینکه رژیمهای حاکم بتوانند دیکتاتوری خود را بر کل جامعه اعمال و تثبیت کنند قبل از هر کس زنان را هدف حمله خود قرار میدهند. چون در فرهنگ اسلامی و تعصبات مذهبی که نیروهای اسلامی اشاعه میدهند و پاسداری میکنند زن را براحتی میتوان قربانی کرد: به بهانه عصمت و عفت و ناموس و حجب و حیا و اخلاقیات و غیره و غیره. ازینرو در این کشورها اعتراض به موقعیت فرو دست زن، حتی آنجا که بطور مستقیم و آشکار خود را نشان نمیدهد، یک آتش زیر خاکستر است. نیروی محرکه عظیمی است که هر جا جنبش توده ای سر بلند کند – نظیر ۸۸ ایران – زنان و بخصوص دختران جوان را در صف اول مبارزه می بینید.
امروز در یک سطح بین المللی و فراتر از کشورهای اسلامزده، در جنبش اعتراض عریان نیز این پیشقدمی زنان مبارز را مشاهده میکنید. این جنبش در عین حال نشاندهنده این واقعیت است که حتی در کشورهای غربی و کلا کشورهائی که مذهب در قدرت نیست نیز اعمال تبعیض و بیحقوقی نسبت به زنان یک مساله مهم اجتماعی و سیاسی است. بخصوص موقعیت زن و نگاه به زن بعنوان کالای جنسی یک پدیده غالب در همه کشور ها است. امروز تجارت و “صادرات و واردات” زن بعنوان برده جنسی در واقع یک رشته پر رونق سرمایه داری دوران ما است و آنهم نه فقط در خاورمیانه و کشورهای اسلامزده بلکه در کشورهای غربی و اروپای شرقی و روسیه و همه کشورهای قدیم و جدید در کمپ “دموکراسی بازار آزاد”. جنبشی مثل جنبش فمن در واقع همین موقعیت زن بعنوان یک کالای جنسی را نمی پذیرد و به چالش میکشد.
بالاخره باید به این واقعیت نیز اشاره کنم که امروزه در همه کشورها بویژه در غرب بخش عمده ای از زنان وارد بازار کار شده اند و جزئی از طبقه کارگر محسوب میشوند. تبعیضی که در حق زنان کارگر روا میشود- از نابرابری در دستمزها تا اذیت و آزار جنسی در محیط کار که انعکاس دیگری از برخورد به زن بعنوان کالای جنسی است- تا این واقعیت که در شرایط بحران سرمایه داری مانند شرایط امروز، زنان اولین قربانیان بیکارسازیها در همه جای دنیا هستند و بی تامینی و بی آیندگی اقتصادی از جمله مصائبی است که بیش از هر بخش جامعه گریبان زنان را میگیرد، یک مولفه مهم در اعتراضات امروز زنان را تشکیل میدهد. بازتاب این شرایط را در شرکت وسیع زنان در جنبشها و اعتراضات توده ای دوران حاضر مشاهده میکنیم.
باین اعتبار امروز مساله زن فقط امر زنان و جنبش رهائی زن نیست بلکه یک موضوع مهم و محوری در همه انقلابات و جنبشهای توده ای عصر ما است.
محمد کاظمی: آیا فکر نمیکنید که مدیای اجتماعی نظیر تویتر و فیس بوک و غیره تاثیر مهمی در فعال شدن جوانان در جنبشهای جاری داشته است؟
حمید تقوائی: به نظر من مدیای اجتماعی کلا این نقش پایه ای را دارد که چنین جنبشهای توده ای را امکانپذیر کرده است. اساس سازماندهی و بسیج این خیزشها استفاده از مدیای اجتماعی است. در خیزش ۸۸ در ایران هم مدیای اجتماعی همین نقش را داشت و از همانزمان روشن بود که نقش مدیای اجتماعی صرفا خبر رسانی و خبر دهی و گسترش اطلاعات نیست بلکه بویژه در بسیج توده ای و سازماندهی مبارزات هم جایگاه تعیین کننده ای دارد. بعنوان مثال بلاگها و طومارهای انیترنتی و تویتر و اس ام اس در بسیج و سازماندهی مبارزات و تظاهرات خیابانی نقش مهمی دارد. اگر بیاد داشته باشید اعتراض جهانی علیه حمله به عراق در دوره بوش پسر به همن شکل سازمان داده شد و همین طور اعتراض به کنفرانسهای جهانی کشورهای جی ۲۰ و یا بانک جهانی و غیره. در انقلاب مصر و تونس هم این واقعیت کاملا قابل مشاهده است.
در مورد مدیای اجتماعی و فعال شدن جوانان، به نظر من اینها رابطه مستقیمی با یکدیگر ندارند. گرچه میتوان گفت که چون جوانان با تکنولوژی جدید بیشتر آشنا هستند و گرداننده بلاگها و فیس بوکها و غیره هستند طبعا بیشتر از این ابزار استفاده میکنند اما ازینجا نباید نتیجه گرفت که فعال شدن جوانان در مبارزات جاری بخاطر فیس بوک و تویتر بوده است و یا بر عکس نقش مدیای اجتماعی در خیزشهای اخیر بخاطر فعال شدن جوانان است. این دو فاکتور همانطور که توضیح دادم هر یک دلایل و زمینه های خود را دارند. مدیای اجتماعی یک ثمره رشد تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطاتی است، تکنولوژی ای که به توده مردم و به صف انقلاب اجازه داده است خودگزارشگر و خودسازمانده باشد. در یک جمله میتوان گفت که مدیای اجتماعی انحصار سنتی دولتها و صاحبان کمپانیهای خبری و خبرگزاریها را بر رسانه ها و شکلدهی بر افکار عمومی در هم شکسته است .و این یک تحول کیفی است در رشد آگاهی مردم و در ساماندهی و سازمانیابی مبارزات مردم.
محمد کاظمی: به نظر شما طبقه کارگر در انقلابات و جنبشهای اعتراضی جاری چه نقشی دارد؟
حمید تقوائی: از دو جنبه میتوان نقش طبقه کارگر را بررسی کرد. یک جنبه مربوط میشود به تقابل بین کمپ کار و سرمایه که در بالا توضیح دادم. چه انقلابات منطقه و باصطلاح “بهار عربی” و چه خیزش برزیل و ترکیه و چه جنبش اشغال همه اینها حرکتهائی است که در مضمون و محتوای خود بیانگر بچالش کشیده شدن یک در صدیها و طبقه سرمایه دار هست بوسیله کارگران و توده مردمی که بجز نیروی کارشان ممر دیگری برای تامین معیشت و بقا ندارند. نود و نه درصدیهائی که هیچ منفعتی در سلطه سرمایه ندارند و از آن در عذابند. به این معنی باید گفت که از نظر سیاسی و اجتماعی و از نظر افق و چشم اندازی که در برابر جامعه بشری قرار دارد آلترناتیو کارگری و راه حل طبقه کارگر یعنی لغو کار مزدی و تحقق سوسیالیسم کاملا در تحولات جاری دنیا برجسته و محوری است حتی اگر توده مردم به حرکت درآمده بر این واقعیت آگاه نباشند و صریح و مستقیم خواست راه حل سوسیالیتسی طبقه کارگر را مطرح نکنند. وقتی جنبش اشغال خواست دموکراسی مستقیم و دخالت مستقیم در سیاست را طرح میکند و اعلام میکند آرزوهای ما از صندوق رای بیرون نمی آید و یا وقتی انقلاب مصر پرچم نان آزدی کرامت انسانی را بلند میکند، اینها همه نشاندهنده جوهر سوسیالیستی این حرکتها و تحولات است.
از نقطه نظر شیوه های مبارزه نیز نقش طبقه کارگر تعیین کننده است. شیوه های مبارزه کارگری، اعتصاب و پیکت و اشغال و کنترل کارخانجات، شیوه های مدنی و مدرن و در عین حال کارساز و موثری است که میتواند جامعه را از سوق یافتن به طرف جنگ و خونریزی و شرایط یک سناریوی سیاه مصون بدارد. یا بعبارت دیگر جنبشها و اعتراضات توده ای را از یک شورش و طغیان به سطح یک مبارزه سازمانیافته و هدفمند و قدرتمند ارتقا بدهد. اعتصابات کارگری و اعتصاب سراسری و حمایت جامعه از این اعتصابات مهمترین عامل و تضمین اینستکه ارتجاع نتواند انقلابات را به خون بکشد و در هم بکوبد.
به این تریتب باید گفت که طبقه کارگر هم از نظر مضون و محتوای جنبشهای جاری و هم از نظر شکل و شیوه های این مبارزت جایگاه تعیین کننده و برجسته ای دارد.
محمد کاظمی: به عنوان آخرین سئوال در مورد نقش احزاب کمونیست کارگری در جنبشها و انقلابات جاری چه نظری دارید؟
حمید تقوائی: متاسفانه ناگزیریم از غیبت این احزاب در انقلابات جاری صحبت کنیم. بخاطر غیبت چنین احزابی است که این انقلابات حتی آنجا که مثل تجربه مصر پیشرویهای چشمگیری دارند نمیتوانند از طبقه حاکمه خلع ید کنند و آزادی و برابری و رفاه را برای توده مردم به ارمغان بیاورند. انقلاب در مصر کماکان دامه دارد ولی با کشمکشهای زیاد و سخت و با آزمون و خطا به پیش میرود، در حالی که اگر یک حزب چپ و رادیکال از نوع کمونیسم کارگری در مصر وجود داشت از همان قدم اول “نان و آزادی و کرامت انسانی” را بطور زنده و ملموسی و به شکل خواستها و شعارهای معین برای توده مردم معنی میکرد، انتظار و توقع مردم از سرنگونی حکومت را بالا میبرد و چشم انداز سرنگونی کل نظام دیکتاتوری- و نه فقط شخص دیکتاتور- را در برابر جامعه قرار میداد. جنبشها و انقلابات جاری به حزبی نیاز دارند که بتواند نماینده قدرت مردم باشد و توده مردم بتوانند به آن بعنوان آلترناتیو حکومتی خودشان اعتماد و اتکا کنند. حزبی که نماینده حکومت شورائی و دخالت مستقیم توده مردم در حکومت و در تعیین سرنوشت سیاسی خود باشد. به نظر من یک پیش شرط پیروزی و پیشروی این انقلابات قدرت گرفتن چنین احزابی است و من فکر میکنم زمینه های اجتماعی شکل گیری احزابی از نوع حزب کمونیسم کارگری، احزابی که در روند این تحولات شکل بگیرند و به این انقلابات سمت و سو بدهند و بطرف پیروزی هدایت کنند، کاملا فراهم است. باید امیدوار بود و جای امیدواری زیادی هم هست که شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی حاضر، شرایطی که ضرورت وجود احزاب کمونیسم کارگری را به یک امر مبرم تبدیل کرده است، امکان عملی تشکیل چنین احزابی را نیز فراهم بیاورد. ما به سهم خود و با تمام توانمان در ایران که حوزه مستقیم فعالیت ما هست و در هر جا که بتوانیم تاثیر بگذاریم تلاش میکنیم تا این روند به پیش برود و کمونیسم کارگری به راس انقلابات و تحولات جاری رانده بشود.*