mostafa saber

مصطفی صابر

mosaber.mosaber@gmail.com

انقلاب مصر: وقتی مفاهیم لنگ انداختند!

mostafa saber

مصطفی صابر:
اینروزها دل سنگ هم برای بورژوازی مبهوت و متحیر عصر ما ریش میشود. طفلکی خودش و متفکرین و ژورنالیست هایش داشتند یواش یواش خیالشان راحت میشد که بحران اقتصادی عظیم ۲۰۰۸ و توابع سیاسی اجتماعی آن (از “بهار عربی” گرفته تا “جنبش اشغال” و شورش هیچ بودگان در انگلیس و غیره) را کم و بیش از سر گذرانده اند. اما بناگاه در عرض دو ماه گذشته وقایعی رخ داد که رنگ از رخ حضرات تماما ربود. تظاهرات های عظیم و زلزله وار در ترکیه و برزیل از جمله اینها بود. دو کشوری که در سالهای بحرانی اخیر در حال “رشد” بودند و قرار بود الگویی برای مردم کشورهای اسلام زده و ایضا آمریکای لاتین باشند. تازگی خبر میرسد که علاوه بر تداوم کجدار و مریز “بحران منطقه یورو”، وضع اقتصادی چین هم تعریفی ندارد. اگر این “بهار عربی” کذایی هوس کند و سری به دیار چین بزند آنوقت دنیا چه خواهد شد؟ بقول فارسی درخت گردکان به این بزرگی، درخت خربزه الله و اکبر! …

اما وحشتناکتر از همه طوفانی غریبی بود که در دو سه هفته گذشته در مصر به پا شد. جایی که فکر میکردند که بالاخره جامه “بهار عربی” را بر تن انقلاب اجتماعی کارگران و مردم محروم دوخته اند و با وصله و پینه ارتش / اخوان المسلمین/ صندوق رای، توانسته اند حتی الگوی حکومتی نیز به سایر “بهار عربی” های منطقه ارائه دهند. اما انقلاب مصر ـ این موجود چموش و سرکش ـ در عرض سه چهار روز هرچه که بورژوازی از ژانویه ۲۰۱۱ تا کنون رشته بود، را پنبه کرد. نه فقط قالب “بهار عربی” را پاره پاره کرد و با هیبت هراسناک تر “بزرگترین تظاهرات تاریخ بشر” از آن بیرون زد، نه فقط پته صندوق رای و دمکراسی بعنوان حقه طلایی بورژوازی برای به خانه فرستادن انقلاب را بر آب ریخت، بلکه الان خود حضرات مانده اند که آخرین تحول آنرا (یعنی برکناری مرسی توسط ارتش زیر فشار انقلاب) را چه بنامند. انقلاب؟ کودتا؟ بحران؟ تحول پرودمکراسی؟ ضد دمکراسی؟ چه؟

برای اینکه موقعیت مضحک بورژوازی در این وادی کم آوردن مفهوم را دریابید فقط به این فکر کنید که در این ماجرا جناب البرادعی سوگلی “لیبرال دمکراسی” در مصر طرفدار کودتا شده است و فلان شیخ پشم الدین اخوان المسلمین شده است طرفدار دمکراسی! اسد آدمکش نوچه خامنه ای برای خلع حکومت اخوانی ها در مصر هورا کشید و علیه “اسلام سیاسی” رجز خواند و سناتور مک کین آمریکایی که همواره علیه جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی بوده یقه اوباما را گرفته تا خلع اخوانی ها را کودتا قلمداد کند. جالبتر شاید نوشته صادقانه یکی از خبرنگاران بی بی سی فارسی بود که شرح سرگیجه گرفتن بی بی سی در “کودتا یا انقلاب” نامیدن برکناری مرسی را به رشته تحریر در آورده اعتراف کرده بود که “مصری ها در سالهای اخیر همه تعاریف کلاسیک را بهم ریخته اند”.

اما این کم آوردن مفهوم نیست. کم آوردن بورژوازی است. این فقط بهم ریختن تعاریف کلاسیک نیست، بلکه انعکاسی از بهم ریختن کل نظم موجود است!

برای اینکه به اغراق و مبالغه گویی متهم نشوم یک آن اجازه دهید خیلی فشرده به واقعیت برگردیم. قدرت واقعی در مصر در دست ارتش بوده و هست. مبارک را ارتش به پس صحنه راند تا مگر انقلاب را رام کند و نشد. سپس ژنرال طنطاوی آمد و تلاش کرد با حکومت نظامی انقلاب را بترساند اما نترسید. برعکس چنان عقبش راند که به حکومت اخوان المسلمین و حکمیت صندوق رای متوسل شد. حالا ارتش خود مجبور شده علیه اخوان مسلمین و صندوق رای کودتا کند تا مگر در گام بعدی سر انقلاب را با امثال البرادعی شیره بمالد و نهایتا آنرا بخون بکشد. اما آیا این “موش کور” (اصطلاح مارکس برای انقلابات قرن نوزدهمی) که بسیار ماهرانه تر و عمیق تر در این قرن بیست و یک نقب میزند به این آسانی فریفته نقشه های زمخت و باسمه ای بورژوازی و ارتش اش میشود؟ تا بحال که بنحو شگرف و خیره کننده ای او همه را پیچانده است. آیا روشن نیست که این گه گیجه ای که از اوباما گرفته تا خبرنگار فلان رسانه رسمی به آن دچار شده اند، ناشی از ناروشنی خوفناکی است که این موجود رام ناشدنی و غیر قابل پیش بینی یعنی انقلاب مصر در دل کل نظم موجود انداخته است؟

سرنوشت مصر چه میشود؟ تاثیر آن در کل منطقه و جهان چیست؟ چطور این خیزش عظیم و میلیونی انسانی را رام کنند؟ این قطار براه افتاده “داغ لعنت خوردگان” که هر دم امواج عظیم تری را با خود همراه میکند قرار است کجا متوقف شود؟ این التحریر که تا همینجا معادلات و مفاهیم تاکنونی را بهم ریخته بعد از این چه از آستین خود بیرون خواهد آورد؟ نه کودتا و نه دمکراسی و نه ترفندهای شناخته شده دیگر حریف آن نشده است، پس با آن چه باید کرد؟ اینها سوالاتی است که ذهن بورژواها را به خود مشغول کرده است.

اما التحریر هنوز شگفتی های بیشتری در چنته دارد. چرا؟ چون آن توده های عظیم و میلیونی سازنده اش، همان کسانی که مارکس آنها را “گورکنان سرمایه داری” نامید جوابی نگرفته اند، به خواسته هایشان نرسیده اند، آینده روشنی پیش روی خود نمی بینند. التحریر تازه طعم قدرت خود را چشیده و تنها مایه امیدش هم فقط همین است. پس آنرا بسط خواهد داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *