امروز مذاکره و تفاهمنامه لوزان یکی از مهمترین مباحث روز است. این موضوع از جنبه های گوناگون مورد بحث و تحلیل قرارگرفته است. هدف، بررسی یک سؤال اساسی است که این تفاهم و روند آتی آن چه تأثیری بر وضعیت حقوق بشر و اقتصاد و معیشت مردم در ایران خواهد گذاشت؟
رهبران احزاب سیاسی و همچنین فعالان حقوق بشر از دیدگاه های متفاوت به این موضوع نگریسته اند و نظرات و تحلیل های خود را ارائه داده اند. برخی از رهبران احزاب سیاسی پس از جنگ هشت ساله ایران و عراق تفاهم نامه لوزان را جام زهر دوم تلقی میکنند وبرخی دیگر آن را شکست و بن بست جمهوری اسلامی ایران میدانند. برخی از فعالان حقوق بشر معتقدند که تفاهم نامه لوزان و توافق آتی ایران با غرب میتواند در روند بهبود حقوق بشر موثر باشد. و برخی دیگر معتقدند که نه تنها وضعیت حقوق بشر بهبود نخواهد یافت بلکه به مراتب بدتر خواهد شد.
سوالاتی مشخص را با چند تن از رهبران احزاب سیاسی و فعالان حقوق بشر مطرح کرده ام و آنان از نقطه نظرات متفاوتی به سوالات پاسخ داده اند.
لازم به ذکر است از رهبران احزاب سیاسی دیگر هم درخواست کردم به سوالات پاسخ دهند که متاسفانه به دلیل نبود زمان کافی نتوانستند به سوالات پاسخ دهند و چند تن از فعالان حقوق بشر و فعالان کارگری در داخل کشور به دلیل موارد امنیتی نتوانستند به این سوالات پاسخ دهند.
در همین رابطه مصاحبه زیر با آقای حمید تقوائی دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران صورت گرفته است…
مصاحبه از حسام یوسفی
بسیاری تفاهم لوزان را به عنوان جام زهر دوم برای جمهوری اسلامی قلمداد میکنند و بسیاری این را با جام زهر اول یعنی اعلام آتش بس با دولت عراق بعد از جنگ ۸ ساله ایران و عراق مقایسه میکنند. بعد از پذیرش آتش بس، جمهوری اسلامی به اعدام هزاران مخالف سیاسی دست زد، آیا اکنون امکان گسترش دادن به اعدامها و سرکوب گستردهتر زندانیان را محتمل میدانید؟
در این تردیدی نیست که رژیم تلاش خواهد کرد عقب نشینیاش در برابر غرب را با تشدید سرکوب و از جمله اعدامها جبران کند ولی شرایط امروز از هیچ نظر با اوضاع بعد از جنگ با عراق قابل مقایسه نیست. هم در خود جامعه ایران و در مقابل اعتراضات و مبارزات جاری در جامعه و هم در منطقه و در جنبش اسلام سیاسی جمهوری اسلامی در موقعیتی بسیار ضعیف تر و متزلزل تر از دهه شصت قرار دارد. علت اصلی تن دادن رژیم به سازش هستهای همین موقعیت ضعیف و بحرانی و بهویژه بن و بست و فلج اقتصادیای است که گریبان او را گرفته است.
در چنین شرایطی گرچه همانطور که اشاره کردم حکومت تلاش خواهد کرد با تیغ اعدام مردم را مرعوب کند و اعدامهای جمعی اخیر نیز با همین قصد صورت گرفته است، اما به نظر من به هیچ وجه قادر نخواهد بود آن جو ارعاب بعد از جنگ با عراق را ایجاد کند. بلکه برعکس به نظر من فضای سیاسی بعد از توافق هستهای فضای تشدید اعتراضات و مبارزات مردم خواهد بود. مردم ایران مدتهاست در پاسخ به «انرژی اتمی حق مسلم ماست» شعار «منزلت معیشت حق مسلم ماست» را مطرح کردهاند و هر اندازه توافق لوزان به سازشهای بیشتری با غرب منجر بشود، توقع و انتظار و مبارزه مردم برای تأمین منزلت و معیشتشان بیشتر و گستردهتر خواهد شد. گذشته از مبارزه گسترده کارگران و پرستاران و معلمان برای افزایش دستمزدها و حقوقها که ماههاست ادامه دارد و شاهد برآمد مجدد آن در روزهای اخیر هستیم، اعتراض علیه اعدامها نیز جنبشی است که بهویژه در یک سال اخیر گسترده شده است. بر متن این شرایط کاملاً محتمل است و باید تلاش کرد و امیدوار بود که موج جدید اعدامها با موج تازهای از اعتراض به اعدام مواجه بشود.
خامنهای در اولین واکنش عمومی خود به تفاهم اولیه هستهای صورت گرفته در لوزان اظهار کرده نه موافق این مذاکرات است و نه مخالف آن، چرا که «هنوز اتفاقی نیفتاده است» نظر شما در رابطه با واکنش خامنهای چه است؟
موضع گیریها و اظهارات خامنهای در مورد توافق لوزان بهروشنی نشاندهنده پارادوکس و تناقضی است که حکومت به آن دچار شده است. از یکسو به خاطر بن بست و فلج شدید اقتصادی نیازمند کوتاه آمدن بر سر مسئله هستهای هستند و از سوی دیگر میدانند که هر درجه نزدیکی با غرب همه ادعاها و تصویرسازیهای ضدیت با شیطان بزرگ و استکبار جهانی و غیره را بر باد خواهد داد و موقعیت کل نظامشان را در جامعه ایران، در جنبش اسلام سیاسی و در منطقه بیش از پیش تضعیف و متزلزل خواهد کرد. به نعل به میخ زدنهای خامنهای صرفاً به خاطر ایفای نقش همیشگی و فرصت طلبانه ولی فقیه در بندبازی بین جناحها و حفظ وحدت کلمه و غیره نیست بلکه اساساً از همین تناقض بی فرجام نشأت میگیرد.
آیا ایران چارهای جز مذاکره و تفاهم هستهای با غرب نداشت؟ آیا عدم مذاکره به معنی تحریمات بیشتر و احتمالات جنگ بود؟ در صورت عدم مذاکره و تفاهم، جمهوری اسلامی در چه شرایطی قرار میگرفت؟
جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی کاملاً به آخر خط رسیده است. وضعیت موجود یعنی تحریمها، انزوای اقتصادی، سقوط مداوم ارزش ریال و تورم فزاینده و غیر قابل کنترل، افت شدید سرمایهگذاریها و بقول روحانی «توقف چرخ تولید» و تعطیل مراکز تولیدی و غیره و غیره، اقتصاد ایران را به سرعت به سمت فروپاشی کامل سوق میدهد. مسئله بر سر جنگ که به نظر من حتی بدون توافق هستهای هم اساساً به خاطر موقعیت دولت آمریکا و متحدینش در خاورمیانه احتمالش بسیار ضعیف بود و یا حتی تشدید تحریمها نیست، بلکه مسئله این است که تداوم وضع موجود بهجز خودکشی اقتصادی جمهوری اسلامی معنائی ندارد. این مهمترین عامل در رو آوری رژیم به سیاست تعامل و سازش با غرب است. انتخاب روحانی و در واقع تمکین و رضایت دادن خامنهای و جناح اصولگرا به ریاست جمهوری وی، خود اولین نشانه این تغییر جهت بود. توافق لوزان نه از سیاستهای دولت روحانی بلکه از ضرورت پایهای تری ناشی میشود که انتخاب روحانی و به مرکز رانده شدن گفتمان تعامل با غرب خود یک نتیجه ناگزیر آن است. در واقع سیاست کوتاه آمدن و سازش بر سر پروژه هستهای به خاطر سیاستهای دولت روحانی در دستور حکومت قرار نگرفته است. بر عکس انتخاب روحانی به خاطر ضرورت سازش با غرب بود.
به صورت کلی این مذاکره چه منافعی برای جمهوری اسلامی و قدرتهای جهان داشت؟ آیا تغیری در روند سیاسی، اقتصادی و روابط دیپلماتیک این کشورها خواهد داشت؟
اگر مسئله را فقط در چارچوب پروژه هستهای ببینیم نتیجه مذاکرات قرار است یک بده بستان ظاهراً ساده و سرراست باشد: توقف پروژه دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای در مقابل رفع تحریمها. این هدفی است که هر دو طرف بهعنوان خط قرمز و اینکه بدون بر آورده شدن آن توافقی در کار نخواهد بود اعلام کردهاند. این صورت مسئله و هدف دیپلماتیک و رسمی و اعلام شده مذاکرات است. در این سطح مطلوبیت و منفعت مذاکره برای طرفین روشن است اما مسئله به همین جا ختم نخواهد شد. خود مسئله پروژهی هستهای از آن رو برای غرب مهم و عمده شده است که جمهوری اسلامی یک نیروی فعال در جنبش اسلام سیاسی و تروریسم در منطقه و در دنیا است و به همین دلیل از نظر غرب توقف پروژه هستهای گام اول در روند رام و سربهراه کردن جمهوری اسلامی محسوب میشود. در واقع آنچه در قالب مذاکرات هستهای روی میز قرار گرفته است عملاً و دوفاکتو رابطه جمهوری اسلامی با غرب است و این نکته را طرفین بارها علناً مطرح کردهاند. روحانی توافق لوزان را پله اول در تنش زدایی و تعامل با کشورهای متخاصم میخواند و اوباما و جان کری نیز بعد از توافق لوزان اظهار امیدواری میکنند که این توافق به عادی شدن بیشتر روابط منجر بشود؛ اما این «عادیسازی» برای جمهوری اسلامی بسیار گران تمام خواهد شد و همانطور که بالاتر توضیح دادم موضع دو پهلوی «نه مخالف نه موافق» خامنهای به همین دلیل است.
واقعیت آن است که برای حکومتی که پرچم ایدئولوژیک و هویت سیاسیاش ضدیت با شیطان بزرگ و استکبار جهانی بوده است عادیسازی رابطه با غرب یک موضع گیری تاکتیکی و مقطعی نظیر ختم جنگ با عراق نیست بلکه یک نقطه عطف استراتژیک است که کل سابقه و سرمایه سیاسی و تصویر و تعریفی که جمهوری اسلامی از خودش به دست داده است را به زیر سؤال خواهد برد. و این عملاً به معنای تضعیف هر چه بیشتر موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه و در جامعه ایران و در واقع فراخوانی خواهد بود به مردم به ستوه آمده از وضع موجود برای تعرض بیشتر و گستردهتر به کل حکومت. فرجام نهائی مذاکرات و تأثیر آن بر روابط دیپلماتیک و اقتصادی طرفین هر چه باشد، مهمترین پیامد آن باز شدن فضای اعتراض و مبارزه در خود ایران است.
تأثیرات مذاکره و نتیجه آن در منطقه و در سطح بینالمللی چه خواهد بود؟ بهویژه تأثیر آن در سکوت و یا عدم سکوت دولتهای غربی و نهادهای بینالمللی در مورد نقض حقوق بشر در ایران چیست؟
یک نتیجه توافق با غرب تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی در جنبش اسلام سیاسی و در منطقه خواهد بود و این روند از هم اکنون آغاز شده است. ائتلاف اخیر عربستان و ده کشور دیگر منطقه در برابر جمهوری اسلامی که با حمایت کامل آمریکا و اتحادیه اروپا یا درواقع باید گفت با توافق از پیشی بین غرب با عربستان سعودی و دولتهای ائتلافی اش، صورت گرفت را باید در واقع جزء مکمل توافق لوزان بهحساب آورد. مدتها قبل از مذاکرات لوزان با ظهور داعش و کنار رفتن دولت مالکی روند تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه آغاز شده بود و بعد از توافقات و با کمرنگ شدن هر چه بیشتر تبلیغات ضد استکباری و مستضعف پناهیهای رژیم این روند بهمراتب تشدید خواهد شد.
و اما در مورد مسئله حقوق بشر باید به دو نکته اساسی توجه داشت: نکته اول اینکه اعتراض دولتهای غربی و نهادهای بینالمللی به نقض حقوق بشر در ایران و کلاً در هر کشور دیگری تابعی از رابطه سیاسی و دیپلماتیک آنها با کشور مربوطه است؛ و نکته دوم اینکه نقد و اعتراض دولتهای غربی به تروریسم اسلامی به خاطر مغایرت آن با سیاستها و اهداف این دولتهاست و نه به خاطر جنایاتی که نیروها و دولتهای اسلامی در کشور تحت سلطه و جامعه محل فعالیت خود مرتکب میشوند. از این رو من معتقدم هر درجه نزدیکی جمهوری اسلامی و غرب به سکوت بیشتر دولتها و نهادهای جهانی در قبال تروریسم اسلامی در رابطه با خود جامعه ایران منجر خواهد شد. همانطور که دولتهای غربی به حکومت عربستان سعودی که جنایاتش در حق مردم کشور خود کمتر از جمهوری اسلامی نیست اعتراض چندانی ندارند.
برای مردم ایران تروریسم جمهوری اسلامی قبل از هر چیز در اعدامها و سرکوبگریها و قوانین وحشیانه قصاص و بی حقوقی فاحش و توهین و تحقیر نسبت به زنان و مردم منسوب به مذاهب دیگر و غیره خود را نشان میدهد. بعد از توافق هستهای شاهد مماشات و سکوت بیشتر دولتها و نهادهای حقوق بشری و به چالش کشیدن بیش از پیش حکومت اسلامی در تمامی این عرصهها از جانب تودههای مردم خواهیم بود.
پس از مذاکره جمهوری اسلامی به لحاظ سیاسی در چه شرایطی قرار گرفت؟ موضع جریانات داخلی اعم از اصولگرایان و اصلاحطلبان چه بود؟ این مذاکره و نتیجه آن اوضاع داخلی را به کدام سمتوسو خواهد برد؟
تا اینجا نتیجه توافق لوزان تنها سردرگمی و ابهام و بههمریختگی و ضد و نقیض گوئی بیشتر در صفوف حکومت بوده است.
خامنهای در حالی که همه میدانند توافق لوزان با تائید او صورت گرفته فعلاً ناگزیر شده است یک موضع خنثی و بینابینی بگیرد و جای معلق زنهای بعدی را برای خودش محفوظ نگاه دارد. جناح اصولگرا هم علیرغم برخی حملات تند افراطیها مجبور شده است فعلاً و تا اطلاع ثانوی به توافق لوزان رضایت بدهد و تا دور بعدی مذاکرات و فرجام نهائی آن دندان روی جگر بگذارد. در این میان ظاهراً روحانی که علناً و صریحاً از تعامل و تنش زدایی با غرب صحبت میکند موضع روشن و صریحی دارد و ظاهراً بقیه را به تمکین کشانده است؛ اما این تازه آغاز ماجراست. وقتی گردوخاک پروژه هستهای بخوابد مسئله پایهای و حیاتی تر تمکین به سیاستهای منطقهای غرب و تجدید نظر در جهتگیری و سیاست استراتژیک ضدیت با شیطان بزرگ به محور دعواها و کشمکشها تبدیل خواهد شد. خامنهای و لشگر اصولگرایان فعلاً به خاطر فشارهای خردکننده اقتصادی ناگزیر شدهاند به توافق هستهای رضایت بدهند اما از نظر آنان این فقط یک عقب نشینی تاکتیکی با بقول خامنهای نرمش قهرمانانه است که برای جبران و لاپوشانی کردن آن باید حتی بیشتر از همیشه بر طبل ضد آمریکائی گری کوبید. از نظر روحانی و رفسنجانی و کل اصلاح طلبان حکومتی و خارج از حکومت مسئله برعکس است. از نظر آنان توافق هستهای پله اول رفع خصومت و تنش زدایی با آمریکا محسوب میشود. هر یک از جناحها تصور میکند و حتی بارها اعلام کرده است که خط و سیاست جناح مقابل «بقای نظام» و «کیان اسلام» را به خطر خواهد انداخت و هر دو هم درست میگویند! این دو تلقی کاملاً متفاوت و متناقض از توافق هستهای و پیامدهای آن اساس دعوا و کشمکشهای حکومت جمهوری اسلامی در دوره بعد از توافق هستهای خواهد بود.
مردم و جامعه مدنی چگونه با موضوع مذاکره برخورد کردند؟ تأثیرات مذاکره و نتایج آن بر زندگی و معیشت مردم چه خواهد بود؟ آیا پس از مذاکره و توافق وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم بهبود پیدا خواهد کرد؟
حمید تقوائی: مردم در مذاکرات هستهای و پیامدهای آن بهدرستی ضعف حکومت و باز شدن فضای سیاسی برای به عقب راندن بیشتر حکومت را میبینند. در تحلیل نهائی آنچه رژیم را به سر میز مذاکرات و کوتاه آمدن بر سر مسئله هستهای کشانده همین ترس و نگرانی بجای آنها از اوج گرفتن مبارزات مردم و بقول خودشان بپا شدن «فتنهای بزرگتر از فتنه ۸۸» بوده است. کشمکش جناحها بر سر حفظ نظام که بالاتر توضیح دادم در واقع دعوائی بر سر چگونگی مصون داشتن حکومت از تعرض توده مردم است.
یکی تلاش میکند کماکان با تقویت موقعیت خود در جنبش اسلام سیاسی و کشیدن شمشیر اسلام ضد آمریکائی بروی جامعه نظام متبوعش را حفظ کند و دیگری با استحاله و تعامل و تعادل؛ اما نه دیگر معرکه اسلام ضد آمریکائی کسی را مرعوب میکند و نه تعامل با غرب دردی از مردم دوا میکند. حتی اگر فرض بگیریم که این تحولات به رفع همه تحریمها و متعارف شدن روابط اقتصادی حکومت با بازار جهانی منجر بشود، در وضعیت معیشتی توده مردم گشایشی صورت نخواهد گرفت. حزب ما همیشه بر این واقعیت تأکید کرده است که مشکلات اقتصادی مردم با تحریمها آغاز نشده است که با رفع تحریمها برطرف بشود. دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقر و گرانی و تورم و بیکاری و بی تأمینی اقتصادی مسائلی به قدمت عمر جمهوری اسلامی هستند. امروز حتی مقامات حکومتی اعلام میکنند که رفع تحریمها معجزهای نخواهد کرد و تنها بیست در صد از مشکلات اقتصادی را بر طرف خواهد کرد. از سوی دیگر هر درجه متعارف شدن سرمایهگذاریها به معنی تبعیت بیشتر از سیاستهای ریاضت کشی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و فروبردن بیشتر جامعه به قعر فقر و محرومیت شدید تر است. هشدارهای اخیر مقامات دولتی به مردم مبنی بر اینکه از رفع تحریمها و متعارف شدن شرایط اقتصادی «توقع و انتظار غیر واقعی نداشته باشید» در واقع تلاشی است برای آماده کردن جامعه برای تن دادن و تحمل کردن بیشتر سیاستهای ریاضتی که پیش شرط «گردش چرخ سرمایهها» است. بنابراین نه از نظر سیاسی و نه اقتصادی وضعیت مردم بعد از توافقات هستهای خود به خود بهبود پیدا نخواهد کرد. آنچه تغییر میکند تعادل قوا بین رژیم و مردم به ضرر حکومت و ایجاد زمینههای سیاسی و اجتماعی گسترش و تشدید مبارزات مردم بر سر «معیشت و منزلت» خواهد بود
به عنوان سؤال آخر به نظر شما در شرایط کنونی چگونه میتوان به صورت گسترده علیه اعدامها در ایران اقدام کرد؟
اعتراض علیه اعدام در ایران، چه بهعنوان یک حکم و برای نجات محکومین به اعدام و چه بهعنوان یک نوع مجازات ضد انسانی، جنبشی نسبتاً گسترده و باسابقه است. بهویژه در سال اخیر ما شاهد شکلگیری و گسترش حرکتهای اعتراضی متعددی علیه اعدام بودهایم. یک نمونه مشخص آن کارزار نجات ریحانه بود که در سطح جهانی و در جامعه ایران با حمایت وسیع مردم روبرو شد و فعالیتها و بیانیههای اعتراضی خانوادههای محکومین به اعدام و زندانیان سیاسی و چهرههای ادبی و هنری و ورزشی را به دنبال داشت. نمونه دیگر رواج بخشش محکومین به اعدام از جانب خانواده مقتولین بود که به جنبش مادران بخشش معروف شد. در موج اعدامهای اخیر هم شاهد اعتراضات خانوادههای محکومین و مردم معترض به اعدامها در جامعه هستیم. باید با تمام قوا این جنبش را تقویت کرد و گسترش داد. فعالین جنبش علیه اعدام، رسانهها و مدیای اجتماعی مترقی و احزاب و شخصیتهای چپ و انقلابی باید به میدان بیایند و در ایران و در خارج کشور به حرکت هماهنگ و قدرتمند علیه موج اخیر اعدامها و مجازات اعدام علی العموم شکل بدهند. یک عرصه کار ما بخصوص افشای تروریسم جمهوری اسلامی در رابطه با جامعه و مردم در ایران و تحت فشار دادن دولتها و نهادهای بینالمللی است که در فضای بعد از توافقات هستهای بیش از پیش به سکوت و مماشات با جمهوری اسلامی متمایل میشوند. باید جنایات جمهوری اسلامی را در برابر چشم جهانیان قرارداد و خواستار توقف فوری اعدامها در این و تحریم و بایکوت سیاسی جمهوری اسلامی از جانب دولتها و نهادهای بینالمللی شد. اتحاد و همبستگی همه نیروها در این مبارزه یک ضرورت حیاتی است و کمیته علیه اعدام همچنان که بارها نشان داده است میتواند در این زمینه نقش مؤثر و تعیینکنندهای ایفا کند.*
مندرج در نشریه نه به اعدام – شماره یازدهم – ۱ اردیبهشت ۱۳۹۴