حمید تقوایی:
پیروزی سیریزا در یونان و پیروزی قریب الوقوع حزب پودموس در اسپانیا نوید دهنده عروج و قدرتگیری احزاب چپ نوع جدیدی در دوره پسا جنگ سرد است. احزابی چپ و رادیکال که دخالتگر و فعال و مربوط به مسائل زنده دنیای امروز هستند و در برابر سیاست جهانی بورژوازی برای خلاصی از بحران مزمنی که با آن دست بگریبان است یعنی سیاست ریاضت کشی اقتصادی قد علم کرده اند.
پیروزی سیریزا نه تنها دوره سلطه بلامنازع احزاب راست حکومتی، از نئولیبرالها تا سوسیالیستها و سوسیال دموکراتهای براست چرخیده، بلکه دوره تداعی شدن کمونیسم با چپ سنتی جامانده ازتاریخ و بی ربط به وقایع و تحولات زنده امروز را نیز بپایان میرساند. سیریزا تحزب جنبش اشغال و حزب نود و نه درصدیهاست، از شرایط دنیای امروز، از بحران اقتصادی- حکومتی سرمایه داری قرن بیست و یکم سربرآورده است و برای پاسخگوئی به این بحران بقدرت رسیده است.
این تحول تا همین جا یک گام مهم بجلو برای چپ و کمونیسم، کمونیسم زنده و مربوط و دخالتگر، محسوب میشود و سیر آتی تحولات هر چه باشد، کمونیسم را در موقعیت تعرضی تر و قوی تری از گذشته قرار میدهد. این یک دستآورد و یک نقطه عطف مهم نه تنها برای جنبش کمونیستی بلکه برای توده مردم به ستوه آمده از سرمایه داری هار عصر ما است. آنچه در یونان میگذرد تحولی است مربوط به زندگی میلیونها انسان له شده زیر سلطه سرمایه در یونان و در سراسر دنیا.
تجربه یونان بار دیگر این سئوال را در برابر جهانیان قرار میدهد: آیا آینده دیگری بجز سرمایه داری برای بشریت ممکن و عملی است؟ مارگارت تاچر قریب به چهار دهه قبل اعلام کرد خیر ممکن نیست. و پس از او پرچم نئولیبرالیسم و محور تبلیغات یک درصدیهای عالم این بوده است که راه دیگری بجز سرمایه داری وجود ندارد؛ بسوزید و بسازید! تجربه یونان میتواند نشان بدهد که راه حل دیگری وجود دارد! میتواند نشان بدهد که جامعه میتواند نه منافع یک درصد حاکم، و نه انباشت و سودآوری سرمایه، بلکه تامین رفاه عمومی را مبنا و هدف نظام سیاسی- اقتصادی خود قرار دهد.
چهره سوسیالیسم از پس سیاهی و تباهی حاکم بر دنیای به قهقرا کشیده شده پسا جنگ سرد، یکبار دیگر روشن و امید بخش در افق نمایان شده است. این بار، در شرایطی نوین و کاملا متفاوت از قرن گذشته، تحولات یونان افق رهائی از سلطه سرمایه را در چشم انداز قرار میدهد. اما آیا واقعا یونان میتواند به الگوی موفقی نه تنها برای خاتمه بخشیدن به ریاضت کشی اقتصادی بلکه به سلطه کاپیتالیسم تبدیل بشود؟
آیا رفرم ممکن است؟
سیریزا با شعار و پرچم نه به ریاضت کشی اقتصادی و بعنوان نماینده جنبش توده ای مردم یونان علیه سیاستهای ریاضت کشی و نتایج تباهی آور آن بقدرت رسیده است. اولین سئوال اینست که آیا این حزب میتواند به ریاضت کشی پایان دهد و خدمات و رفاه عمومی را متحقق کند؟ سیریزا فی الحال اقداماتی را در جهت بازگرداندن اوضاع به قبل از دوره پیاده کردن سیاست ریاضت کشی در یونان آغاز کرده است، این یک گام بجلو است اما آیا میتواند به این سیاست ادامه بدهد، و بویژه از اعاده وضعیت ماقبل بحران فراتر برود و رفاه عمومی مردم در یک سطح وسیع را عملی کند؟ و مهمتر اینکه آیا رفرمها پایدار و غیر قابل باز پس گرفتن خواهند بود؟ جواب معمول و رایج به این سئوالات منفی است. چنین استدلال میشود که گر چه در دوره پس از جنگ جهانی دوم (از مقطع ختم جنگ تا اواخر دهه هفتاد) ما شاهد رفرم اقتصادی (رفرم به معنی واقعی بهبود وضع زندگی مردم و نه به معنی تاچریستی باز گذاشتن دست بازار) و شکلگیری دولتهای رفاه در اروپا بوده ایم اما امروز دیگر آن شرایط برقرار نیست. از نظر اقتصادی این حکم درستی است. سرمایه داری بخصوص در اروپا پس از جنگ جهانی دوم و دراثر جنگ بخش عمده ای از زیرساخت اقتصادی و وسائل و نیروهای تولیدی را از دست داده بود. نابودی وسائل تولید یک “راه حل” کلاسیک سرمایه برای کاهش ترکیب ارگانیک سرمایه و نجات از بحران است و جنگ جهانی دوم این وظیفه را به خوبی انجام داده بود. بورژوازی اروپا اساسا به مدد کمک دولت آمریکا از طریق طرح مارشال، که خود یک عامل اصلی قدر قدرت شدن آمریکا بعد از جنگ بود، توانست به بازسازی و انباشت سرمایه بپردازد و این به نوبه خود یک دوره رونق نسبی را بدنبال داشت که تا اوایل دهه هفتاد ادامه یافت. امروز نه تنها آن دوران سپری شده بلکه سرمایه داری با یک بحران اقتصادی- سیاسی همه جانبه روبرو است. در این واقعیات اقتصادی تردیدی نیست ولی بهیچوجه از اینجا نمیتوان به این نتیجه رسید که نمیتوان تامین رفاه عمومی را به بورژوازی تحمیل کرد. در دوره رونق اقتصاد کینزی و سوسیال دموکراسی هم تامین نسبی خدمات اجتماعی و رفاه عمومی خودبخود و در اثر ضروریات اقتصادی و یا بخاطر لطف دولتها یا طبقه سرمایه دار صورت نگرفت بلکه ثمره تعرض و مبارزه کارگران و توده مردم اروپا بود. امروز هم همین امر صادق است.
صرفا با اقتصادیات و دترمینیسم اقتصادی نمیتوان امکان یا عدم امکان یک تحول سیاسی – اقتصادی را نتیجه گرفت. عامل مبارزه نقش تعیین کننده ای ایفا میکند. مثلا در تعیین سطح دستمزدها مبارزه کارگران همانقدر عاملی عینی و موثر است که شرایط و فاکتورهای عینی اقتصادی. گرایش و خطی که بخاطر بحران سرمایه افزایش دستمزدها را ناممکن میداند خواه ناخواه به تمکین به سیاستهای دوره بحران، ثابت نگاهداشتن دستمزدها و زدن از خدمات رفاهی و اجتماعی و در یک کلام تسلیم به سیاست ریاضت کشی اقتصادی میرسد. یعنی همان خط و سیاستی که سندیکالیسم و سوسیال دموکراسی و دیگر نیروهای ظاهرا “واقع بین” که حتی خود را چپ میدانند – از جمله حزب سوسیال دمكرات پاسوك و حزب کمونیست یونان – دنبال میکنند. اما از نظر کمونیسم رادیکال و پراتیک، عقب راندن سیاست ریاضت کشی اقتصادی و تامین رفاه عمومی امری سیاسی است که امکانپذیری و درجه تحقق آن تماما به مقاومت و تعرض کارگران و توده مردم قربانی سیاست ریاضت کشی اقتصادی بستگی پیدا میکند.
از “نه به ریاضت” به “نه به سرمایه”
در مورد یونان این جنبه سیاسی- مبارزاتی مقابله با ریاضت کشی نقش برجسته تری پیدا میکند. پیروزی سیریزا خود نتیجه اعتصابات کارگری و اعتراضات و مبارزات بی وقفه مردم یونان در دهه اخیر و یک پیشروی سیاسی جنبش نه به ریاضت کشی است. اما این جنبش هنوز به فرجام نرسیده است. این تصور اشتباه است که با بقدرت رسیدن سیریزا جنبش رد و نفی ریاضت کشی از مرحله اپوزیسیون سیاسی به مرحله پوزیسیون اقتصادی، امر اداره و سامان دادن اقتصاد جامعه، گذر کرده است. پیروزی سیاسی این جنبش هنوز باید تثبیت بشود. سیریزا همانطور که بالاتر اشاره شد به اقدامات اقتصادی معینی علیه ریاضت کشی اقتصادی دست زده است و باید هم چنین میکرد. این اقدامات برای بهبود فوری وضعیت توده مردم امری ضروری و حیاتی است. اما در شرایط حاضر این رفرمها بیشتر اهمیت و جایگاهی سیاسی دارند تا اداره و سامان دادن اقتصاد جامعه. گرچه این اقدامات عملی و ممکن است، و انتخاب یک حزب ضد ریاضت کشی بقدرت آنرا امکانپذیر کرده است، اما در عین حال با منطق سرمایه داری بحرانزده و ملزومات سودآوری و انباشت آن متناقض است. این تناقض با هر درجه پیشروی در جهت تامین رفاه جامعه برجسته تر میشود و تمام اهمیت سیاسی اقدامات رفاهی در شرایط حاضر در طرح عینی این تناقض میان “رفاه مردم” و “کارکرد سرمایه” است. این یک روند عینی فراتر رفتن از “نه به ریاضت کشی” به “نه به سرمایه داری” است. و سیریزا با در دست گرفتن قدرت سیاسی از این موقعیت مساعد برخوردارست که از موضع دولت در این روند به نفع توده مردم فعالانه دخیل شود.
این روند در عین حال روند تحول خود سیریزا و دولت فعلی نیز خواهد بود. این دولت فعلا حول یک ائتلاف بین حزب چپگرای سیریزا و حزب دست راستی یونانیان مستقل شکل گرفته است که وجه مشترکشان تنها مخالفت با ریاضت کشی اقتصادی است. خود حزب سیریزا نیز بیشتر یک ائتلاف انتخاباتی میان نیروهای مختلف چپ است تا یک حزب قوام گرفته حول اهداف و یک برنامه روشن و اعلام شده. در روند قطبی شدن جامعه میان رفاه و سرمایه این ائتلافها شکسته خواهد شد. اما این لزوما به معنای تضعیف قدرت چپ در جامعه و در دولت نیست. مساله بر سر اینست که در این روند کدام خط و گرایش، خط چپ “واقع بین” نظیر پاسوك و یا گرایش رادیکال ضد سرمایه دست بالا پیدا میکند. قدرت گرایش آنتی کاپیتالیستی تماما به در میدان نگاهداشتن کمپ نود و نه درصدیها و سازماندهی قدرت خیابان و ارگانهای اعمال اراده مردم بویژه کارگران گره خورده است. این احتمال بسیار بالاست که با قطبی تر شدن جامعه سرمایه گذاریها افت کند و کارخانجات با خطر تعطیلی مواجه بشوند. در این شرایط وجود ارگانهای کارگری که بتوانند کنترل کارخانه ها و مراکز تولیدی را در دست بگیرند نقش حیاتی در مبارزه بین دو کمپ راست و چپ ایفا میکند. کلا خود گردانی جامعه بوسیله مردم، امری که یک نقطه قوت جنبش اشغال بود، در تجربه یونان نیز جایگاه تعیین کننده ای خواهد یافت. البته با این تفاوت مهم و تعیین کننده که جنبش ضد ریاضت کشی در یونان، برخلاف جنبش اشغال، متحزب است و حزب نماینده خود را بقدرت رسانده است و بنابر این میتواند و باید از موضع دولت در تغییر شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه به نفع توده مردم دخالت فعالی داشته باشد. (امری که گرایش آنارشیستی مسلط بر جنبش اشغال نه میخواست و نه میتوانست آنرا متحقق کند). در تجربه یونان اتکای هر چه بیشتر این دولت – و یا گرایش و جناح رادیکال و ضد کاپیتالسیتی آن- به نیروی متشکل توده مردمی که آنرا بقدرت رسانده است و دخالت دادن ارگانهای توده ای در اداره امور جامعه، مهمترین فاکتور گذار موفق از “نه به ریاضت کشی” به “نه به سرمایه” است.
انقلاب و انتخابات
سیریزا از طریق انتخابات پارلمانی و نه یک انقلاب بقدرت رسیده است و این واقعیت در روند پیشروی جنبش ضد کاپیتالیستی که در بالا توضیح داه شد تاثیرات منفی و مثبت مهم و تعیین کننده ای دارد.
انقلاب به معنی قطبی شدن جامعه بر سر قدرت سیاسی و باز شدن مساله حکومت و نظام حکومتی، ونه صرفا تغییرهیات حاکمه و کابینه موجود، در جامعه است. توده مردم به حرکت در می آیند تا یک حکومت و نظام حکومتی را بزیر بکشند و بزیر کشیدن حکومت موجود و بقدرت رسیدن نیروی رهبری انقلاب تحولاتی نظیر بازکردن پرونده سران حکومت ساقط شده و محاکمه آنها و یا باز پس گرفتن اموال غارت شده بوسیله آنها، تجدید نظر در قوانین پایه ای جامعه و تدوین و تصویب قانون اساسی جدید، تغییر بنیادی ساختار دولت و نهادها و مراکز دولتی، پایبند نبودن دولت تازه به سیاستها و تصمیمات و تعهدات دولت گذشته و غیره را بدنبال خواهد داشت. جامعه، توده مردم انقلابی، که در دل انقلاب رادیکالیزه و متشکل شده اند خواهان چنین تحولاتی هستند و حزب و نیروی بقدرت رسیده با اتکا به اتوریته انقلاب قادرست که این تغییرات پایه ای را متحقق کند. اما روشن است که تصرف قدرت سیاسی از طریق انتخابات پارلمانی چنین شرایط و امکانی را بوجود نمی آورد. انتخابات بنا بر تعریف برای تغییر کابینه و هیات دولت است و نه تغییر کل نظام و لذا صرفا با پیروزی انتخاباتی نمیتوان قدرت سیاسی را از دست طبقه حاکمه خارج کرد. نه صرفا به این دلیل که دولت جدید خواستار چنین تحولاتی نیست، بلکه به این علت که مبارزه و قطبندی طبقاتی در جامعه تا آن حد پیش نرفته است که تغییرات بنیادی را در جامعه مطرح و عملی و امکان پذیر کند.
این واقعیت در مورد تحولات اخیر یونان نیز کاملا صدق میکند. بعنوان نمونه دولت تازه، مستقل از نیات و خواست رهبران سیریزا، نمیتواند تعهدات دولت سابق به بازپرداخت بدهی نجومی به اتحادیه اروپا و بانکها و مراکز اعتباری جهانی را ملغی اعلام کند. و یا تغییر قانون اساسی و باز کردن پرونده سران دولت گذشته، یا تغییر بنیادی ساختار و نهادهای دولتی، و غیره را در دستور بگذارد. سیریزا اعتبار و اتوریته اش را از انتخابات پارلمانی میگیرد و قدرتش از نظر رسمی و در چارچوب حکومتی موجود باندازه کرسی هائیست که در اختیار دارد. هر قدم در جهت هر یک از اقدامات فوق میتواند ائتلاف حکومتی را بشکند و دولت را ساقط کند. قدرتگیری سیریزا از طریق انتخابات و نه انقلاب به این معنی است که دولت تازه نمیتواند، و نباید از او انتظار داشت، که مانند یک دولت برخاسته از انقلاب فورا به اقدامات رادیکال دست بزند. چنین امری به معنی خودکشی سیاسی دولت سیریزا خواهد بود.
اما آیا این به معنی اینست که سیریزا محکوم به ماندن در چارچوب نظام سیاسی و اقتصادی موجود است؟ بهیچوجه اینطور نیست. اقدامات رادیکال و تعییرات ریشه ای میتواند و باید در روند قطبی شدن جامعه بین کمپ کار و سرمایه صورت بگیرد. همانطور که در بالا توضیح داده شد وضعیت سیاسی حاضر در یونان بطور عینی و مستقل از نیات احزاب و نیروهای سیاسی به این سمت حرکت میکند. نفس بقدرت رسیدن سیریزا خود ناشی از این واقعیت است.
سیریزا نه یک حزب سنتی و جا افتاده حکومتی نظیر سوسیال دموکراسی سوئد، احزاب سوسیالیست فرانسه و آلمان و یا حزب کارگر انگلیس است و نه در یک شرایط آرام و متعارف انتخاب شده است. سیریزا در دل یک بحران و بن بست اقتصادی- سیاسی- حکومتی بورژوازی یونان، اعتراضات و مبارزات مردم برای تغییر وضع موجود و با پرچم نه به ریاضت کشی بقدرت رسیده است. این حزب – باز مستقل از اهداف و خواستهای رهبران و اعضایش- نماینده جا افتاده این یا آن بخش بورژوازی و طبقه حاکمه نیست بلکه یک پدیده سیالی است که با نمایندگی کردن اعتراض توده مردم به وضعیت موجود بقدرت رسیده است و اینکه بعنوان یک حزب سیاسی نهایتا در کجا قرار میگیرد خود تابعی از تحولات آتی و نقش مردم و دولت جدید در این تحولات است.
مجموعه عوامل فوق بیانگر آنست که شرایط سیاسی جامعه یونان و از جمله دولت و حزب سیریزا پدیده ای سیال و در حال تغییر و تحول است و این واقعیت سیر تحولات یونان را به سیر تحولات در یک جامعه انقلابی مشابه و نزدیک میکند. انتخاب سیریزا در واقع نقطه عطفی در سیر مبارزه مردم علیه سیستم سیاسی اقتصادی موجود است. جامعه هنوز بر سر مساله کل حکومت و نظام سیاسی اقتصادی قطبی نشده است اما این روند از پنج سال قبل در یونان آغاز شده و با پیروزی سیریزا با شدت و شتاب بیشتری به پیش خواهد رفت.
در این میان فاکتور مهم تنها ادامه تحرک و فعالیت خیابان و در میدان ماندن مردم نیست، بلکه بویژه موضوعات و مسائلی است که در محور این مبارزه قرار میگیرد. نفس فعال و در میدان ماندن مردم نیز در تحلیل نهائی به مسائل و موضوعاتی که در جامعه مطرح میشود و سیاست و موضع دولت در قبال آنها گره میخورد. کاملا قابل انتظار است که مسائلی نظیر چگونگی پرداخت و یا عدم پرداخت وامهای دولتی، سیاست مالیاتی دولت، سطح و میزان خدمات رفاهی و اجتماعی و نحوه و منابع تامین مالی و بودجه آنها، تغییرات پایه ای در قوانین، و غیره در جامعه مطرح و برجسته بشود. در کشاکشی که بین دو کمپ کار و سرمایه، کمپ نود ونه درصدیها و یک در صدیها، حول این مسائل در میگیرد توده مردم آموزش می بینند متحد و متشکل میشوند و در میان آنان خواست و گرایش دست بردن به ریشه ها، آنچه تعریف و خصلت هر تحول انقلابی است، جا باز میکند و توده گیر میشود. این که در این نبرد بالائی ها، یک درصدیها، پارلمان و ماشین دولتی و ارگانهای سنتی قدرت دولتی تا چه حد خنثی و حاشیه ای میشوند و در مقابل نقش توده مردم و نقش خیابان تا چه حد برجسته میشود مساله بازی است که بالانس قوای سیاسی تعیین خواهد کرد و در این میان این که بخصوص سیریزا در مقام دولت به کدام سمت خواهد چرخید، کاملا تعیین کننده است.
ممکن است گفته شود که در جدال طبقاتی بر سر مسائل فوق این احتمال را نیز باید در نظر گرفت که در مقطعی بورژوازی به شیوه های “کلاسیک” و مرسوم خودش نظیر کودتا و تحریم اقتصادی و حتی دخالت نظامی وارد عمل بشود. این امر منتفی نیست ولی احتمال بالائی ندارد. شرایط سیاسی دوران ما دست زدن به اقداماتی نظیر کودتای سال ٧٣ پینوشه در شیلی و یا نظیر کودتای سال ٦٧ سرهنگان در خود یونان را، آن هم در یک کشور عضو اروپای واحد، بسیار سخت و نامحتمل میکند. بخصوص تحرک توده مردم و نیروهای چپ انقلابی دنیا در حمایت از مردم یونان، امری که مدیای اجتماعی سازماندهی آنرا در ابعاد وسیع امکانپذیر کرده است، میتواند نقش مهمی در خنثی کردن توطئه های بورژوزای جهانی و تقویت مبارزه توده مردم یونان ایفا کند.
بهار مدیترانه: شرایط و بازتاب جهانی تحولات یونان
تحولات یونان به آن کشور محدود نخواهد ماند. هم اکنون اسپانیا روند مشابهی را طی میکند و پیروزی همتای اسپانیایی سیریزا، حزب پودموس، در انتخابات آتی آن کشور بسیار محتمل است. پرتغال، ایتالیا، ایرلند، کشورهای باصطلاح پیرامونی اروپا، کاندیداهای بعدی هستند. این شرایط بلوک تازه ای در اروپای واحد ایجاد خواهد کرد که وجه مشخصه آن از دستور خارج کردن سیاست ریاضتکشی خواهد بود. باید توجه داشت که از مقطع ریزش وال استریت درزمستان ۲۰۰۸، سیاست ریاضت کشی اقتصادی از طرف استراتژیستها و متفکرین و نهادهای دورنگرتر خود بورژوازی، نظیر توماس پیکتی نویسنده کتاب پر فروش سرمایه داری در قرن بیست و یکم، و نهادهائی نظیر آکسفام و داووس که مداوما در مورد “خطر” شکاف فزاینده بین فقر و ثروت هشدار میدهند، بزیر سئوال رفته است. اما هیچیک راه حل واقعی ندارند. ابراز این نوع شک و تردیدها و نگرانیها بیشتر بیانگر بحران و بی افقی سیاسی- حکومتی بورژوازی است تا سیاست استراتژیک و حتی سیاست مقطعی معینی برای حل بحران اقتصادی. رسانه هائی نظیر اکونومیست حتی از “بحران دموکراسی” صحبت میکنند و از گسترش عدم اعتماد مردم در اروپا و آمریکای شمالی به سیستم حکومتی و به احزاب سنتی و جا افتاده بوژوازی در این کشورها سخن میگویند.
برمتن و در عکس العمل به چنین شرایطی تحولات یونان و دیگر کشورهای اروپائی، که الکسیس سیپراس آنرا “بهار مدیترانه” مینامد، آلترناتیوی را مطرح میکند که نه از اتاقهای فکر بورژوازی بلکه از خیابان سرچشمه گرفته است. این آلترناتیو اساسا و در قدم اول، هم از نقطه نظر بورژوازی یک درصدیهای حاکم وهم از نظرکارگران و کمپ نود و نه درصد، یک راه حل سیاسی است. بورژوازی دنیا قبل از هر چیز به “بهار مدیترانه” بعنوان راه برون رفتی از بحران حکومتی خود مینگرد با این امید که از نظر اقتصادی بتواند آنرا در چارچوب نظم سرمایه جذب و هضم کند. از نقطه نظر توده مردم مساله برعکس است. از نظر توده مردم یونان و مردم همه کشورها آنچه در یونان میگذرد یک پیشروی سیاسی و اولین قدم برای خارج شدن از نظم و سیستم اقتصادی – حکومتی ای است که سیاست ریاضت کشی را ایجاب و تحمیل میکند.
مدل یونان و روند قطبی شدن جامعه بین دو کمپ کار و سرمایه تحولی مختص به یک کشور و یا حتی به یک قاره نیست، بلکه یک روند جهانی است. به همین ترتیب جنبش و مبارزه برای نفی ریاضت کشی و سیستمی که به آن نیازمند است نیز امری جهانی است. یونان و بهمراه آن تمام جهان بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. روندی که با یونان آغاز شده است میتواند به سوسیالیسم و یا به شکست جنبش ضد ریاضت منجر بشود. تکلیف این جدال نهایتا نه در دالانهای قدرت بلکه در خیابانهای آتن و مادرید و رم و دوبلین تعیین خواهد شد.