مصاحبه با حمید تقوایی:
انترناسیونال: “تهاجم فرهنگی” یک موضوع و مشغله همیشگی مقامات جمهوری اسلامی بوده است. جنتی وزیر ارشاد رژیم چند روز پیش در یک مصاحبه تلویزیونی اظهار داشت که تهاجم فرهنگی یک توهم نیست بلکه یک واقعیت است. نظر شما در مورد مساله ای که تحت عنوان تهاجم فرهنگی مطرح میشود چیست؟ چرا رژیم نسبت به این مساله اینقدر حساس است؟
حمید تقوائی: به نظر من تهاجمی در کار نیست. آنچه مقامات حکومت تهاجم فرهنگی مینامند در واقع تناقض میان فرهنگ مردم و فرهنگ اسلامی است که جمهوری اسلامی از بدو بقدرت رسیدنش خواسته بر جامعه تحمیل کند و نتوانسته است. به عبارتی میتوان گفت عامل “تهاجم فرهنگی” خود جمهوری اسلامی است. جامعه ایران بیش از سه دهه است با یک تهاجم سیستماتیک فرهنگ ارتجاعی و پوسیده اسلامی مواجه است. این تهاجم از جانب دولت و بزور سرنیزه، بزور قوانین و مقدسات فوق ارتجاعی مذهبی و بسیج و سپاه و پلیس اخلاقی و گشت ارشاد و نهی از منکر و انواع و اقسام دار و دسته های سرکوبگر حکومتی به جامعه تحمیل میشود. و توده مردم بویژه زنان و جوانان نیز همیشه در برابر این تحمیلات مقاومت کرده اند. حکومتی ها نام این مقاومت سرسختانه مردم را هجوم فرهنگی یا با اصطلاح آخوندی خودشان “هجمه فرهنگی غرب” گذاشته اند. اما واقعیت قضیه تفاوت عمیق فرهنگ مدرن و قرن بیست و یکمی جامعه و فرهنگ فوق ارتجاعی و عهد عتیقی حکومت است.
علت حساسیت حکومت به این مساله نیز روشن است. این حساسیت یک حکومت سرکوبگر ارتجاعی نسبت به مقاومت مردم، و حتی در مواردی مثل حسین پارتی و یا جشن و رقص و پایکوبی خیابانی در چارشنبه سوری ها باید گفت در مقابل تعرض مردم است. علیرغم همه سرکوبگریها و بگیر و ببندها نتوانسته اند و نمیتوانند مقدسات و اخلاقیات عقب مانده و ضد شادی و ضد تمدن و انسانیت خودشان را بر جامعه تحمیل کنند. و بهمین دلیل یک روز درمیان در مورد “هجمه فرهنگی غرب” و “براندازی نرم” و “فساد اخلاقی” جوانان و زنان و غیره سر منبر می روند و شکوه و شکایت میکنند.
حساسیت حکومتی ها بخصوص از اینروست که مقاومت و تعرض مردم صرفا به حیطه نظر و تفکر محدود نمانده است. گسترش “بد حجابی” و بی حجابی، روابط آزدانه جنسی بین دختران و پسران، استقبال وسیع مردم از شبکه های ماهواره ای غیر مجاز و ناتوانی حکومت در جمع آوری آنتنهای ماهواره ای، رقص و موزیک و شادی علنی و خیابانی به بهانه های مختلف (که نمونه اخیرش مورد ویدئوی هپی بود)، رواج یافتن ازدواج مدنی و غیر مذهبی تحت عنوان ازدواج سفید، بچالش کشیدن آپارتاید جنسی در دانشگاهها و مدارس و استادیومهای ورزشی، و غیره و غیره همه نشانگر اشاعه فرهنگ مدرن و انسانی در جامعه و نتایج عینی و عملی این فرهنگ در روابط اجتماعی است. جمهوری اسلامی در این فرهنگ و روابط مدرن و پیشرو مرگ خود را میبنید و به همین دلیل با منبر و موعظه و شلاق و اسید و گشت ارشاد و نهی از منکر و تمام توان جهنمی اش تلاش میکند با آن مقابله کند.
انترناسیونال: چرا جمهوری اسلامی در طول ۳۶ سال هنوز موفق به پیاده کردن فرهنگ اسلامی نشده است؟ آیا پدیده دهکده جهانی و دسترسی توده مردم به مدیای اجتماعی و کانالهای تلویزیونی ماهواره ای نقش تعیین کننده ای در این رابطه ایفا نمیکند؟ و به این معنی آیا در “تهاجم فرهنگ غربی” مورد ادعای رژیم واقعیتی نهفته نیست؟
حمید تقوائی: روشن است که منشا فرهنگ مدرن امروزی جوامع غربی بوده اند. اما این بخاطر تقاوتهای جغرافیائی و نژادی و مذهبی و غیره بین غرب و شرق نیست. تاریخا انقلاب فکری و فرهنگی و علمی و تکنولوژیک علیه جوامع بسته قرون وسطائی در اروپای غربی رخ داد اما این تحول خود حاصل و دستاورد و نقطه اوج چند هزار سال تکوین تمدن بشری، از چین و مصر تا یونان و رم باستان بود. رنسانس که میتوان آنرا نقطه شروع گسست فکری و فرهنگی از دوران تاریک قرون وسطی دانست، خود به معنی احیا و یا تجدید حیات فرهنگ یونان باستان در دوره ماقبل سلطه کلیسا بر دولت و بر فرهنگ و اخلاقیات قرون وسطائی است. تحول فرهنگی رنسانس دوره ای از انقلابات و تحولات سیاسی و اجتماعی و فلسفی و علمی را بدنبال داشت که پایه های فرهنگ مدرن امروزی را تشکیل میدهد. عصر روشنگری زمینه های فکری مذهب زدائی از دولت و قوانین و علم و فلسفه را فراهم آورد و خردگرائی و اتکا به مشاهدات و تجربه و بررسی انتقادی پدیده های طبیعی به انقلاب صنعتی و تکنولوژیک منجر شد. نقد مذهب و گسست از دگمها و خرافات مذهبی اساس و پایه این فرهنگ مدرن است.
باید توجه داشت که محدود نماندن فرهنگ مدرن به کشورهای غربی و فراگیر شدن آن در کره ارض، به خاطر نتایج عینی و ملموس آن در زندگی هر روزه مردم است. منظور من از نتایج عینی و ملموس اشاعه “فرهنگ مادی”، یعنی کاربرد الکتریسته و اتوموبیل و قطار و هواپیما و تلفن و کامپیوتر و هزاران وسیله مورد استفاده هر روزه مردم، حتی در دوره افتاده ترین مناطق کره ارض است. حتی آخوندها و دیگر مرتجعین ضد فرهنگ غربی، در زندگی هر روزه شان و در نشر عقاید ارتجاعی شان وسیعا از این دستاوردهای “غربی” استفاده میکنند. به نظر من فرهنگ غربی را قبل از و بیش از وسایل ارتباط جمعی و تلویزنهای ماهواره ای، واقعیات زندگی هر روزه مردم دنیا و وسائل رفاهی زندگی اجتماعی در سراسر کره ارض همگانی و جهانشمول کرده است. نمیتوان دستاورهای مادی یک فرهنگ را پذیرفت و با علم و فلسفه و ارزشهای هنری و اخلاقی و اجتماعی آن مخالف بود. اگر سفر با اتومبیل و قطار و هواپیما بهتر از سفر با کاروان شتر است، علم و فلسفه و هنر و اخلاقیاتی که منجر به اختراع ماشین بخار و الکتریستیه شده است نیز بر تر و پیشرو تر از علم و فلسفه و اخلاقیات دوران سفر و نقل و انتقال با چهارپایان است.
توده مردم این رابطه را میبینند و میپذیرند و به استقبالش میروند. برای مردم عادی روشن است که فرهنگ مادی قرن بیست و یکم بر فرهنگ علمی- فلسفی- هنری قرن بیست و یکم مبتنی است. روشن است که نمیشود موتور را بر فلسفه و هنر و اخلاقیات عصر شتر سوار کرد. این تناقضی است که نه توده مردم بلکه جمهوری اسلامی و همه حکومتها و نیروهای ارتجاعی در سراسر دنیا با آن روبرو هستند. از یکسو ناگزیرند دستاورد های مادی فرهنگ غربی، که همانطور که اشاره کردم آخرین دستاورد فرهنگ و تمدن بشری در طول تاریخ است، را بپذیرند و از سوی دیگر تلاش میکنند در برابر فرهنگ ذهنی، یعنی دستاورهای فکری و فلسفی و هنری و اخلاقی و حتی دستاوردهای آن در زمینه علوم اجتماعی بایستند. این تلاش ارتجاعی به حکم واقعیات زندگی در عصر حاضر محکوم به شکست است. ناتوانی مرتجعین حاکم در مقابله با آنچه “هجمه فرهنگی غرب” می نامند از این واقعیت ناشی میشود.
انترناسیونال: معمولا یک خصیصه نیروهای استقلال طلب و حتی نیروهای چپ در کشورهای موسوم به جهان سوم نوعی اعتراض به سلطه فرهنگی غرب، یا فرهنگ امپریالیستی و غیره است. تبلیغات جمهوری اسلامی در مورد تهاجم فرهنگی غرب با این نوع اعتراضات چپ و ضد امپریالیستی چه ارتباطی دارد؟
حمید تقوائی: اعتراض جنبشهای استقلال طلبانه و چپ سنتی به فرهنگ “قدرتهای امپریالیستی” معمولا به ناسیونالیسم و تقدیس فرهنگ ملی آمیخته بود. و این “فرهنگ ملی” کشورهای توسعه نیافته عمدتا چیزی بجز فرهنگ فئودالی و عقب مانده حاکم بر این کشورها نبود. بعنوان نمونه نقد چپ پوپولیستی زمان شاه به موسیقی راک و پاپ و کلا هنر مدرن و اعتراضی در غرب، که بعنوان مثال بوسیله جنبش هیپیسم و ضد جنگ ویتنام در دهه شصت میلادی نمایندگی میشد، از این جنس بود. جمهوری اسلامی هم خودش را به این سابقه متکی میکند. فقط بجای “فرهنگ ملی خودمان” فرهنگ اسلامی را قرار داده است. اما امروز پس از بیش از دهه حاکمیت اسلام و تبدیل شدن فرهنگ ملی- اسلامی “خودمان” به خط و سیاست رسمی حکومت این نوع تقابل ناسیونالیستی بین “فرهنگ شرقی” و “فرهنگ غربی” تماما رنگ باخته است.
این را هم اضافه کنم که مسلما در غرب هم نظرات و دیدگاههای فرهنگی ارتجاعی و عقب مانده که بوسیله دولتها و طبقه حاکمه نمایندگی میشود وجود دارد ولی اعتراض جمهوری اسلامی به این جنبه ها نیست برعکس این وجه مشترک فرهنگی جمهوری اسلامی با طبقه حاکمه و دولتهای غربی است. بعنوان نمونه امروز تز نسبیت فرهنگی، پست مدرنیسم و عقب نشینی از سکولاریسم و جا باز کردن برای مذهب در جامعه و سیاست، و یا عقب نشینی از جوامع مدنی و تز جوامع و دولتهای موزائیکی متشکل از مذاهب و اقوام مختلف کاملا در انطباق با دیدگاه و فلسفه حکومتی جمهوری اسلامی قرار دارد. از این نظر ولایت فقیه و فرهنگ نئوکنسرواتیستی کاملا همسو و همجهت اند. مخالفت جمهوری اسلامی با آنچه فرهنگ غربی مینامد نه ارتجاع پست مدرنیستی بلکه جنبه های مدنی و سکولاریستی و پیشرو آنست. امروز میتوان گفت که در خود جوامع غربی هم از جانب دولتها و رسانه های رسمی این جنبه ها نمایندگی نمیشود و مقابله با دخالت مذهب در سیاست و زندگی اجتماعی، سکولاریسم و نقد تزهائی مثل نسبیت فرهنگی، به نوعی فرهنگ اعتراضی و خلاف جریان در این جوامع تبدیل شده است که چپ انقلابی آنرا نمایندگی میکند.
باید توجه داشت که پیشرو ترین دستاورد فرهنگ غربی مارکسیسم و نقد سوسیالیستی سرمایه داری، آزادیخواهی و برابری طلبی سوسیالیستی و فراتر رفتن از دموکراسی و جوامع مدنی به جوامع انسانی و سوسیالیستی مبتنی بر اراده و اختیار آزادانه انسانها است. این فرهنگ انقلابی همیشه بخشی از فرهنگ اعتراضی و انتقادی و خلاف جریان در جوامع سرمایه داری در شرق و غرب بوده است. و مذهب نیز، از همان مقطع کمون پاریس، همواره ابزاری بوده است در خدمت طبقه حاکمه برای مقابله با این فرهنگ انقلابی و سوسیالیستی. موجودیت و بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی اساسا خود یک نمونه بارز توسل سرمایه داری بومی و جهانی به ابزار مذهب در مقابله با انقلاب ۵۷ و خطر سر بلند کردن و قدرت گیری چپ در این انقلاب بود. در یک سطح پایه ای مقابله جمهوری اسلامی با فرهنگ مدرن و پیشرو و انسانی را باید ادامه این تقابل طبقاتی دانست.
انترناسیونال: با توجه به توضیحاتی که دادید آیا میتوان مقابله فرهنگی بین مردم و حکومت را عرصه ای از مبارزه سیاسی و طبقاتی در ایران دانست؟
حمید تقوائی: مسلما اینطور است. به نظر من مقابله فرهنگی همیشه و در همه جا عرصه ای از مبارزه طبقاتی است اما در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی تقابل فرهنگی به یک عرصه تعیین کننده در مبارزه سیاسی بدل شده است. علت هم روشن است. جمهوری اسلامی یک رژیم متکی بر ایدئولوژی اسلامی و احکام وقوانین اسلامی درهمه جوانب زندگی حتی در زندگی خصوصی افراد است. از نوع لباس پوشیدن و آرایش زنان تا شادی و خنده و رقص و شادی جوانان و تا نوع غذا و تفریحات و ورزشها و حتی معاشرت و مهمانیهای خصوصی شهروندان همه در ایران امری حکومتی و رسما و قانونا در حیطه اعمال نفوذ و دخالت دولتی است. به همین دلیل اعتراض به هر یک از این تحمیلات و محدودیتها یک جنبه مهم سیاسی پیدا میکند و نوعی چالش کل نظام محسوب میشود. از برداشتن حجابها و حتی بالا بردن روسریها تا بلند خندیدن در خیابانها و یا غذا خوردن در انظار عمومی در ماه رمضان و یا رقصیدن وخندیدن و شاد بودن جوانان بخصوص در ایام محرم و در حسین پارتیها، تا پخش موزیک پاپ و رپ و تا معاشرت و رابطه آزادانه بین دختران و پسران و غیره و غیره همه نوعی اعتراض به جمهوری اسلامی است. در واقع حکومت با دخالتگری و دولتی کردن همه جنبه های زندگی اجتماعی و خصوصی مردم مبارزه علیه خود را به همه عرصه ها وسعت داده است. و در عین حال به این ترتیب مبارزه علیه خود را برای مردم تسهیل کرده است. کافی است دختر و پسر دست در دست هم در خیابان راه بروند تا ارکان حکومت به لرزه بیفتد. کافی است مردم در خیابانها برقصند و یا حتی به صدای بلند بخندند تا به حکومت احساس سرنگونی دست بدهد. کافی است حجابها برداشته شود تا از جمهوری اسلامی چیزی باقی نماند. عرصه تقابل فرهنگی نه از نظر مردم و نه از نظر حکومت امری صرفا فرهنگی نیست بلکه یک عرصه مهم بچالش کشیدن سیاسی حکومت و نظام اسلامی در ایران است.
انترناسیونال: در مراسم تشییع جنازه و یادبود خواننده جوان مرتضی پاشایی هزاران نفر شرکت کردند و حضور گسترده جوانان در این مراسم چشمگیر بود. مقامات رژیم بار ها نگرانی خود را از برگزاری این مراسم ابراز کرده اند، آیا می توان برگزاری این مراسم را هم یکی از صحنه های جدال سیاسی دانست؟
حمید تقوائی: روشن است که حضور وسیع مردم در مراسم تدفین مرتضی پاشائی و بزرگداشت او صرفا بخاطر ترانه ها و نوع موزیک او نبود، بلکه یک نوع اعتراض به حکومت بود. همانطور که اشاره کردید حتی خود مقامات و رسانه های حکومتی به بکدیگر در مورد سوء استفاده “ضد انقلاب” از مرگ این خواننده جوان به مردم و به یکدیگر هشدار میدادند. عین همین ماجرا چند ماه قبل در رابطه با تهیه ویدئوی هپی و استقبال مردم بویژه جوانان از این ویدئو موزیک اتفاق افتاد. رژیم بویژه به آهنگهای شاد و موزیک رقص حساس است و دستگیری و اذیت و آزار جوانان بخاطر پخش و یا گوش کردن به آهنگهای شاد و یا بخاطر شادی کردن و رقصیدن حتی در مهمانیها و تجمعات خصوصی، به یک واقعیت روزمره زندگی مردم ایران بدل شده است.
در کشورهای غربی موزیک اعتراضی، نظیر مثلا موزیک بیتلها و موزیک راک و پاپ در دهه شصت و شاخه ای از موزیک رپ در دوره حاضر، موزیک محبوب بخشی از جوانان پیشرو است که به جنبه هائی از نظم موجود اعتراض دارند. اما در ایران کل موسیقی مدرن و شاد وسیله اعتراضی همه جوانان پیشرو به کل نظام جمهوری اسلامی است. به نظر من بچالش کشیدن فرهنگی ارتجاع حاکم نه تنها در عرصه موزیک بلکه در همه زمینه هائی که بالاتر اشاره کردم یک عرصه مهم و موثر مبارزه سیاسی برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی است.
انترناسیونال: ملی اسلامیون و حتی برخی از نیروهای اپوزیسیون مبارزه فرهنگی و ارتقای فرهنگی جامعه را پیش شرط مبارزه سیاسی میدانند. در این مورد چه نظری دارید؟ کلا به نظر شما چه رابطه ای بین مبارزه فرهنگی و سیاسی وجود دارد؟
حمید تقوائی: به نظر من این مشروط کردن مبارزه سیاسی به تحول فرهنگی جامعه خواسته و یا ناخواسته جمهوری اسلامی را از زیر تیغ انتقاد و اعتراض مردم خارج میکند و فرهنگ مردم را باعث و بانی وضع موجود قلمداد میکند. این روی دیگر همان نظریه کذائی است که جمهوری اسلامی بخاطر اسلامی بودن جامعه و فرهنگ مذهبی مردم بر سر کار آمده و در قدرت مانده است. نظریه ای پوچ تر و بی پایه تر از این وجود ندارد.
ابتدا باید گفت که این حرف تنها بخشی از اپوزیسیون و یا حتی دو خردادیهای رانده شده از حکومت نیست. بلکه جناحی از خود حکومت هم همین ساز را میزند. واقعیت اینست که در ایران امروز تعداد بسیار کمتری از مردم در مقایسه با دوره شاه، مذهبی هستند و آن تعدادی هم که هنوز اعتقادات مذهبی خود را حفظ کرده اند جمهوری اسلامی را نماینده و حکومت خود نمیدانند. حتی در انقلاب ۵۷ و اوج قدرت خمینی و جمهوری اسلامی مردم بخاطر اعتقادات مذهبیشان به حکومت تمکین نکردند بلکه خمینی را نماینده امیال آزادیخواهانه و برابری طلبانه انقلاب میدانستند. این توهم به سرعت رنگ باخت و از خرداد شصت که حکومت علنا در برابرمردم قرار گرفت بر اکثریت عظیم جامعه روشن شد که خمینی و حکومت اسلامی نه نماینده انقلاب بلکه عامل سرکوب آنست. رنگ باختن مذهب اسلام در جامعه نیز از همان زمان آغاز شد. در سه دهه اخیر حکومت اسلامی خود موثر ترین و مهمترین فاکتور در روی گردانی مردم از مذهب بوده است و این را آخوندهای حاکم در منبر ها و نماز جمعه هایشان و با شکوه و شکایت از نماز نخواندن جوانها و سوت و کور بودن مساجد و “فساد اخلاقی” جوانان و غیره هر روز اعلام میکنند. جمهوری اسلامی بزور اعدام و سرکوب و بگیر و ببند خود را سر پا نگاهداشته است و نه اعتقادات و یا فرهنگ مذهبی مردم. در این شرایط تحول فرهنگی جامعه را پیش شرط مبارزه سیاسی قلمداد کردن عملا معنائی بجز دفاع از حکومت ندارد.
انترناسیونال: بنظر شما جایگاه فرهنگ و تحولات فرهنگی در مبارزه طبقاتی چیست؟ در این میان دولت و قدرت سیاسی چه نقش ایفا میکند؟
حمید تقوائی: مارکس گفته معروفی دارد که فرهنگ حاکم بر جوامع فرهنگ طبقات حاکم است. بعبارت دیگر قدرت سیاسی در دست هر طبقه ای باشد ارزشها و معیارهای فرهنگی خود را بر جامعه مسلط خواهد کرد.
همانطور که اشاره کردم طبقه سرمایه دار در غرب که بدنبال رنسانس و جنبش روشنگری و انقلاب صنعتی در غرب بقدرت رسید در برابر جوامع بسته قرون وسطائی ایده های انقلابی و فرهنگ پیشروئی را نمایندگی میکرد که آخرین دستاورد های عملی- فرهنگی- فلسفی- هنری بشریت امروز یک حاصل و نتیجه آنست. اما امروزه این دستاورد ها دیگر بوسیله طبقات حاکم و دولتها نمایندگی نمیشود. طبقه سرمایه دار از مدرنیسم تماما عقب نشسته است و این عقبگرد و سیر قهقرائی لازمه تقابل طبقه حاکمه بامبارزات کارگری، پا بمیدان گذاشتن طبقه کارگر در سیاست، نقد مارکسیستی نظام سرمایه داری و اشاعه ایده های انقلابی آزدیخواهانه و برابری طلبانه کمونیستی در میان توده های کارگر، و امروز باید گفت در میان نود و نه درصدیها هم سرنوشت با کارگران، است. یک درصد حاکم نه تنها تماما در مقابل این ایده ها قرار گرفته است بلکه حتی از همان ایده های انقلاب کبیر فرانسه، از سکولاریسم و اته ئیسم و مدنیت حتی به معنی بورژوائی کلمه تماما دست شسته است. آنچه دربرابر نظام قئودالی اسلحه کاربری بود اکنون به وبال گردن خود بورژوازی حاکم تبدیل شده است.
قدرت سیاسی بورژوازی درتمام کشورها مستقیما درگرو مقابله با هر نوع نظریه و فرهنگ و آرمانی است که بر ارزشهای جهانشمول انسانی و مدنیت و حقوق و آزادی و برابری شهروندان مستقل از مذهب و قومیت و ملیت افراد مبتنی باشد. امروز حتی مذهب را به مدارس بازگردانده اند و در بعضی ایالات آمریکا داستان آفرینش را در کنار و یا حتی بجای نظریه علمی تکامل و داروینیسم تدریس میکنند.
افسارگیسختگی نیروها و دولتهای اسلامی در دوره “نظم نوین سرمایه داری” مستقیم و غیر مستقیم حاصل سیاستهای سرمایه جهانی است. فجایعی که این نیروها در خاورمیانه بوجود آورده اند را همه شاهد هستیم. امروز در مقابل این وضعیت، در برابر دولتهای سرمایه داری و یک در صد حاکم، پرچم دفاع از ارزشها و معیارهای جهانشمول انسانی، دفاع از سکولاریسم و تمدن و مدنیت و فراتر رفتن از جامعه مدنی به جامعه انسانی تماما در دست طبقه کارگر و پیشروان و نمایندگان انقلابی این طبقه در عرصه سیاست یعنی جنبش کمونیسم کارگری قرار دارد.
امروز تمام دنیا به یک رنسانس سوسیالیستی نیازمند است. جمهوری اسلامی مظهر و جرثومه ارتجاع و عقب ماندگی یک درصدیهای مرتجع دنیا است و بهمین دلیل این رنسانس سوسیالیستی میتواند و باید از ایران آغاز شود.