حمید تقوایی
این نوشته بر مبنای مصاحبه کانال جدید با حمید تقوایی تدوین شده است
خلیل کیوان: افغانستان در آستانه یک تحول سیاسی با پیامدهای زیر و رو کننده قرار گرفته است. سیاست آمریکا در قبال طالبان تغییرکرده است. میگویند مسائل افغانستان راه حل نظامی ندارد. رویکرد تازه آمریکا برقراری صلح بین طالبان و جمهوری اسلامی افغانستان و ادغام آنها در یک ساختار حکومتی واحد است. نیروهای نظامی آمریکا و ناتو قرار است تا سپتامبر سال جاری این کشور را ترک کنند.
سال گذشته مذاکرات طالبان و دولت افغانستان در دوحه قطر برگزار شد. در پی این مذاکرات حملات تروریستی طالبان با شدت بیشتری ادامه یافت. قرار بود در ادامه این مذاکرات و توافقات و امتیازاتی که طالبان بدست آورده بود، کنفرانس صلح در استانبول در تاریخ ٤اردیبهشت، ٢٤ آوریل، با میزبانی سازمان ملل و با حضور نمایندگانی از چند کشور دیگر برگزار گردد. طالبان اعلام کرد تا خروج کامل نیروهای نظامی آمریکا در این نشست شرکت نخواهد کرد. نشست به تعویق افتاده است. این وضعیت به کجا خواهد کشید؟ علل تغییررویکرد آمریکا چیست؟ آیا صلح و آرامش برای افغانستان در راه است؟ آیا طالبان به قدرت باز خواهد گشت و امارت اسلامی خود را برپاخواهد کرد و مصائب کهنه این بار در قالب تازه ای به مردم افغانستان تحمیل خواهد شد؟ نقش قدرت های منطقه ای و از جمله ایران درسیر رویدادهای افغانستان چیست؟ و بالاخره در قبال این اوضاع و مرتجعینی چون طالبان و دولت اسلامی افغانستان که مقدرات امورافغانستان را در دست دارند، چه باید کرد؟ با حمید تقوایی گفتگو میکنیم.
سیاست آمریکا در قبال طالبان در چهار دهه گذشته متغیر بوده است. ابتدا در شکل گیری و آموزش آنها و روی کار آوردنشان نقش کلیدی داشتند. بعد از واقعه سپتامبر ٢٠٠١ و حمله به برج های دوقلو به این نیرو حمله کردند و آن را ساقط کردند و با آنها در حال جنگ بودند. اکنون سیاست صلح با طالبان و بازگردان آن به قدرت را در دستور دارند. این تغییر رویکردهای ١٨٠ درجه ای را چگونه میتوان توضیح داد؟
حمید تقوائی: به نظر من دولت آمریکا در سه دهه اخیر، از زمان معماری و ایجاد طالبان علیه نفوذ شوروی در دهه هشتاد تا امروز،استراتژی واحدی را دنبال میکند. استراتژی بسط نفوذ و قدرت خودش را در منطقه.
حمله آمریکا به افغانستان به خاطر این بود که در دنیای بعد از جنگ سرد و به بهانه حمله به برج های دوقلو در نیویورک، طبقه حاکمه آمریکا می خواست قدرقدرتی خودش را به رخ دنیا بکشد و در واقع هدف استراتژیک کسب هژمونی از طریق جنگ و از طریق قدرت نظامی، استراتژی هژمونی طلبی میلیتاریستی را دنبال میکرد. این سیاست در دوران بوش پد رشروع شد و بعد از حمله به برج های نیویورک دردوره بوش پسر با حمله به افعانستان و حمله دوم به عراق ادامه پیدا کرد.
جنگ خلیج در ابتدای دهه نود میلادی آغاز این سیاست بود. هدف این استراتژی این بود که آمریکا میخ خودش را بعنوان یگانه ابرقدرت بعد از اضمحلال شوروی در جهان بکوبد. دولت آمریکا به این هدف نرسید. نه فقط در افغانستان، بلکه در عراق و در سوریه و کلا درمنطقه این سیاست نافرجام ماند و الان موقعیت دولت آمریکا در خاورمیانه، خاورمیانه بزرگ شامل افغانستان و پاکستان، بسیار ضعیفتر از موقعیتی است که حتی در دوره جنگ سرد از آن برخوردار بود.
امروز چین و روسیه در کشورهای سنتا متعلق به کمپ غرب نفوذ بیشتری دارند، کشورهائی مثل ترکیه و حتی تا حدی مصر و کشورهای عربی برخلاف دوره جنگ سرد، ساز خودشان را میزنند و سوریه و جمهوری اسلامی هم که رسما و علنا به کمپ روسیه- چین متعلق اند. تاآنجا هم که به افغانستان مربوط میشود بعد از بیست سال حضور نظامی آمریکا و نیروهای ناتو، همچنان معلوم نیست قدرت در دست کیست. البته دولت آمریکا همچنان به دنبال تحکیم موقعیت خود در منطقه است و افغانستان در این رابطه یک حلقه کلیدی است.
به نظر من آمریکا عملا طالبان را دوبار خلق کرد. یک بار در مقابل نفوذ شوروی در دهه هشتاد و بار دوم در ادامه سیاست های نظامی شکست خورده اش بعد از حمله به افغانستان. امروز بعد از بیست سال حضور نظامی و بعد از صرف هزینه های نجومی، در حالی که بیش از ٩٧٠ میلیارد – بنا به برخی منابع بیش از دوهزار میلیارد- دلار صرف حمله و حضور نظامی آمریکا در افغانستان شده است،خودشان اعلام میکنند که این سیاست به نتیجه ای نرسیده و یکی از نافرجام ترین جنگ های دولت آمریکا بوده است. سئوالی که امروز در برابرهیات حاکمه آمریکا قرار گرفته این است که برای خروج از این بن بست چه باید بکنند؟ عقل هایشان را روی هم ریخته اند و به این نتیجه رسیده اند که باز به طالبان متوسل بشوند. به نظر آنها تنها قدرتی که میتواند افغانستان را از این حالت نابسامانی و بی ثباتی در بیاورد و زیر یک مشت آهنین و قدرت کوبنده ای دارو دسته های قومی و مذهبی را رام و متحد کند همان طالبان است. به همین دلیل در چندسال اخیر دوباره به طالبان پرو بال داده اند. هزاران عضو فعال طالبان، از جمله ٥ تن از رهبران این سازمان را، از زندان آزاد کردند واجازه دادند و کمک کردند که طالبان در دوحه دفتر رسمی داشته باشد و مذاکره با طالبان را شروع کردند.
طالبان را دوباره به جلو میرانند تنها با این شرط که از ضدیت با آمریکا دست بکشد و دیگر خودش را ضدآمریکائی تعریف نکند. نه در رتوریک سیاسی و موضعگیری و نه بخصوص در عمل و جنگ میدانی. محور مذاکرات و توافق با طالبان تنها همین شرط است. اینها یک نوع آل سعود و یک نوع پینوشه ای در افغانستان میخواهند که همراه و دوست کمپ غرب باشد. دولتی که حتی اگر تماما تابع غرب نباشد و با آمریکا عکس نگیرد در هر حال ضد آمریکا و غرب ستیز هم نباشد. چه در سیاست و چه در میدان و مبارزه نظامی. حال با مردم افغانستان چه میکند مساله دولت امریکا و متحدینش نیست و هیچوقت نبوده است.
از سوی دیگر دولت آمریکا متوجه شده است که “لویاجرگه” و کرزای و اشرف غنی و عبدالله عبدالله و احزاب جهادی و غیره، آن موقعیت و آن نیرو و قدرت لازم برای منسجم کردن حکومت و کنترل اوضاع را ندارند. به نظر آنها طالبان میتواند این کار را بکند. حال طالبان چه جنایتهائی میکند و چه فجایعی به بار می آورد از نظر دولت آمریکا و متحدینش مهم نیست. به زعم آنها تا وقتی طالبان بمبها را دردانشگاها و مدارس منفجر میکند و نه در سفارتخانه آمریکا و پایگاهای نظامی اش، مشکل حل شده است!
این اساس بازگشت طالبان است. خیلی روشن می بینیم که از همان کنفرانس دوحه دولت آمریکا شروع کرد به دوباره مطرح کردن طالبان. طالبان تمام شده بود. حداکثر میتوانست موقعیتی شبیه داعش پیدا کند. همانطور که داعش را از خلافت موصل خلع کردند وحاشیه ای اش کردند، طالبان را هم میتوانستند کاملا به حاشیه برانند. ولی آمریکا برعکس فرش زیر پایشان پهن کرد. رهبرانشان را از کوانتانامو و فعالینشان را از زندان پاکستان آزاد کرد و دوباره بمیدان کشاند. الان طالبان دوباره تبدیل شده به یک نیروی سیاسی مدعی که میگوید تا نیروهای آمریکا از افغانستان بیرون نرود حتی مذاکره هم نمیکنم. این وضعیتی است که با آن روبرو هستیم.
خلیل کیوان: کنفرانس استانبول که قرار بود هفته قبل برگزار بشود ولی به عقب افتاد بدنبال دست یافتن به “طرح دولت انتقالی برای صلح” است. ادعا میشود که این کنفرانس در پی تدوین قانون اساسی آینده، حکومت انتقالی صلح و سرانجام چگونگی آتشبس است. برخی این کنفرانس را با کنفرانس بن که ٢٠ سال قبل در پی سقوط طالبان برگزار شد مقایسه میکنند که نتیجه اش را دیدیم. آیا صلح با دستجاتی که ارکان وجودی آنها اسلامی و قومی است و بر تروریسم اتکا دارند ممکن است؟
حمید تقوائی: صلحی در کار نیست. این فقط یک اسم رمز و یک اسم تبلیغاتی برای سناریوی واقعی است که میخواهند اتفاق بیفتد. سناریوی واقعی حتی تشکیل دولت انتقالی نیست. بلکه دادن قدرت بدست طالبان است.
طرحی که الان صحبتش هست را آمریکا طرح شریک کردن یا ادغام طالبان در دولت موجود، یعنی طرح ائتلاف طالبان با احزاب جهادی فی الحال در قدرت در جمهوری اسلامی افغانستان، مینامد. اسمش را گذاشته اند طرح صلح. اما تا همینجا حتی اعلام چنین طرحی کشتار بیشتر مردم بوسیله طالبان را در پی داشته است. صلح از نظر دولت آمریکا به معنی ختم جنگ میان طالبان و نیروهای آمریکائی و ناتو است و نه کشتار تروریستی مردم. در همین چند سال اخیر بعد از اینکه طالبان را به صحنه برگرداندند و بعنوان نیروی سیاسی به رسمیت شناختند و حتی در چند هفته اخیرکه بحث کنفرانس استانبول و مذاکره به اصطلاح “صلح” مطرح است نه تنها از بمب گذاری ها وترورها و آدمکشی های طالبان کم نشده بلکه شدت هم یافته است. دانشگاهها و مدارس دخترانه را منفجر میکنند، اتوبوسها را منفجرمیکنند و آمریکا هم به روی مبارک نمی آورد. ظاهرا اینها جزئی از روند صلح است! این در واقع قیمتی است که آمریکا و متحدینش باجان و زندگی مردم افغانستان برای به قدرت برگرداندن طالبان می پردازند.
بطور عملی و واقعی معنای این طرح تحویل تمام قدرت بدست طالبان است. آمریکا و متحدین غربی اش تحت نام صلح میان طالبان وادغام طالبان در دولت موجود، که هدف به اصطلاح مذاکرات “بین الافغانی” نامیده میشود، عملا راه بقدرت رسیدن طالبان را هموارمیکنند. آمریکا میداند کسانی مثل اشرف غنی و کرزای و عبدالله عبدالله و صلاح الدین ربانی و احزاب و جمعیت های قومی قبیله ای پشتو و هزاره و تاجیک و غیره یا شاخه های مذهبی سنی و شیعه و حنفی و سلفی و امثالهم، نمیتوانند دولت مرکزی نسبتا با ثباتی تشکیل بدهند و اوضاع را کنترل کنند. اینها زمینه را برای اعمال نفوذ بلوک روسیه و چین و جمهوری اسلامی فراهم میکنند. در خاورمیانه ای که دیگر قدرت هژمونیکی وجود ندارد و کاملا متغیر و بی ثبات است هر چیز ممکن است. افغانستان میتواند تماما به کمپ روسیه ملحق شود. نگرانی آمریکا و غرب این هاست.
بنابرین اگر دولتی مثل آل سعود در افغانستان سازمان بدهند که درست مانند عربستان در چهارچوب سیاست های کمپ آمریکا باشد- حال با هر مناسباتی با روسیه یا جمهوری اسلامی – آمریکا به هدفش رسیده است. با صرف هزینه ای سرسام آور و بیست سال جنگ واعزام و استقرار نیروهای نظامی ناتو نتوانستند به این هدف برسند حالا می خواهند با به جلو راندن مجدد طالبان مشکل شان را حل کنند. با طالبان به توافق رسیده اند اما نه بر سر سامان دان به یک جامعه مدنی و یا دولتی متعارف که طالبان مثل یکی از احزاب حکومتی وارد رقابت های انتخاباتی بشود و در لویا جرگه و دولت حضور بهم برساند. طالبان اهل این کارها نیست و سناریوی آمریکا هم این نیست. همه هم این را میدانند. طالبان یک نیروی اساسا نظامی و تروریستی و آدمکش است و قدرتش در اینجاست و نه در انتخابات و پارلمان وائتلاف سیاسی با احزاب دیگر. طالبان از این نظر تفاوتی با داعش ندارد. سناریوی وحدت و ائتلاف احزاب جهادی و طالبان ممکن نیست و آمریکا هم چنین چشم انداز و توقعی ندارد. با این حال به طالبان روی می آوردند با این هدف و انتظار که بتواند یک حکومت قومی – مذهبی قدرتمند و مشت آهنینی باشد که یک ثبات گورستانی برقرار کند اما مانند آل سعود در کمپ غرب باشد. این همه داستان است.
از سوی دیگر نیروهای رقیب طالبان یعنی احزاب و جمعیت ها و دارودسته های جهادی در حکومت فعلی که خودشان سرتا پا جرثومه فساد ودزدی و چپاول و گرداننده باندهای قاچاق مواد مخدر و غیره هستند، در میان مردم منفورتر از آنند که بتوانند مقاومتی در برابر طالبان سازمان دهند.
الان یکی از موارد اختلاف بین این احزاب و طالبان بر سر اسم نظام است. جمهوری اسلامی، که نام فعلی نظام، یا بهتر است بگوئیم بی نظمی، حاکم در افغانستان است، و یا امارات اسلامی؟ یک شرط طالبان در مذاکراتش این است که حتی کلمه جمهوری را بردارید. خواهان تشکیل امارات اسلامی است نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و امریکا هم عملا به این اسم رضایت داده است. انتقال از جمهوری اسلامی افعانستان به یک دولت حتی اندکی مدنی تر و کمی غیر مذهبی-غیر قومی تر نیست. برعکس دولت قرار است زیر پرچم سیاه نیروی پشتو- حنفی طالبان یکپارچه بشود.
این سیاست آمریکا هم متعلق به امروز و دیروز نیست. سابقه آن به اولین دوره ریاست جمهوری اوباما بر میگردد. اگر بخاطر داشته باشید اوباما چند ماه بعد از انتخاب شدن در دوره اول ریاست جمهوری اش به مصر سفر کرد و در دانشگاه مذهبی الازهر در قاهره سخنرانی کرد و خطاب به نیروهای اسلامی از هر دو شاخه سنی شیعه گفت مشتهای گره کرده تان را باز کنید تا با هم دست بدهیم. امروزدارند با طالبان دست میدهند.
خلیل کیوان: مساله افغانستان بازیگران منطقه ای هم دارد. ایران هم دستی در اوضاع افغانستان دارد. طالبان با جمهوری اسلامی روابط حسنه ای دارد. از تشکیلاتی بنام شورای طالبان در مشهد صحبت میشود. رفت و آمدهای جمهوری اسلامی با طالبان امر پنهانی نیست. تقویت و یا بازگشت طالبان به قدرت چه منفعتی برای جمهوری اسلامی دارد و چه پیامدهایی برای اوضاع سیاسی ایران می تواند داشته باشد؟
حمید تقوائی: برای جمهوری اسلامی طالبان یک شمشیر دولبه است. از یک طرف یک نیروی اسلامی و خواهان امارت اسلامی است و بطور استراتژیک در چهارچوب سیاست های حکومت اسلامی ایران قرار میگیرد. از طرف دیگر یک نیروی سنی و نزدیک به عربستان سعودی است. بیشتر به شاخه نوع داعش- القاعده نزدیک است تا شاخه اسلام سیاسی نوع جمهوری اسلامی.
ظاهرا جمهوری اسلامی و طالبان در مقابل شیطان بزرگ همراه و متحد هستند. بویژه جمهوری اسلامی روابط و مذاکراتش با طالبان را اینطور توضیح میدهد. به نظر من مساله برعکس است! اینکه بعد از به صحنه برگشتن طالبان به وسیله آمریکا، مشخصا از کنفرانس دوحه به بعد، جمهوری اسلامی نزدیک تر به طالبان شد به دلیل تشدید ضدیت با شیطان بزرگ نبود، بلکه بر عکس تنظیم سیاست خود با خط آمریکا در افغانستان بود. جمهوری اسلامی بعد از شروع مذاکرات آمریکا و احزاب جهادی حاکم در افعانستان با طالبان فضا را مناسب دید که هم از یکسو اسلامیتش و حمایت از برادران طالبان را به رخ بکشد و هم از سوی دیگر در چهارچوب سیاست های آمریکا عمل کند. البته این دومی را عنوان نمیکنند و طالبان را هنوز بعنوان دشمن شیطان بزرگ معرفی میکنند ولی این نیرو را دوباره خود شیطان بزرگ وارد میدان کرده و به صحنه سیاسی بازگردانده است. بنابرین این نوع عکس گرفتن با طالبان برای جمهوری اسلامی نه تنها مشکل دیپلماتیک دیگری در رابطه با غرب ایجاد نخواهد کرد، بلکه میتواند به نوعی چراغ سبز برای احیای برجام و رابطه با غرب محسوب بشود. وقتی خود آمریکا با طالبان بر سر میز مذاکره می نشیند طبعا مذاکره جمهوری اسلامی با طالبان نیز نمیتواند مساله ای ایجاد کند.
اما به نظر من مستقل از این بازی ای که شروع کرده اند دوره طالبان دهه هشتاد دیگر قابل تکرار نیست. آمریکا و غرب، طالبان را با این امید و با این خیال که میتواند بعنوان یک مشت آهنین همه چیز را کنترل کند بر میگردانند ولی عملا چنین چیزی ممکن نیست. شرایط سیاسی در منطقه چنین اجازه ای نمیدهد. از این نظر هم نهایتا چیزی عاید جمهوری اسلامی نخواهد شد. حکومت اسلامی در ایران بحران عمیق و همه جانبه خودش را دارد و با این مانورهای دیپلماتیک نمیتواند در این بحران حتی تخفیفی بدهد.
خلیل کیوان: بازیگران فعلی صحنه سیاسی افغانستان اسلامی ها و قوم گرایان و دستجات نظامی و تروریستی آنها و همچنین متحدین بین المللی و منطقه ای آن هستند. در حالیکه قربانیان این اوضاع مردم افغانستان اند. در قبال این اوضاع چه میتوان کرد؟ چه راه کاری برای این اوضاع متصور است. چگونه مردم میتوانند بر روندهای فعلی تاثیر بگذارند و افغانستان را از پرتگاه اتحاد طالبان و دولت اسلامی فعلی و آینده ترسناکی که رقم میزنند، دور کنند؟
حمید تقوائی: ابتدا باید این تصویرسازی ای که از جامعه افغانستان شده را قبول نکرد. باید آنرا کنار زد و افشا کرد. این تصویر که گویا افغانستان جامعه ای است اسلامی و قومی قبیله ای متشکل از سنی و شیعه و حنفی و سلفی و تاجیک و هزاره و پشتو و غیره. و گویا تنها راه این است که شیوخ و سران قبایل را فراخواند و دور هم نشاند و دولت نوع لویا جرگه ای تشکیل داد. گویا مردم خواهان چنین دولتی هستند و سنت و فرهنگشان چنین حکومتی را ایجاب میکند. اینها را باید نقد و افشا کرد. حقیقت عکس این است. در عراق هم همین بساط را به راه انداختند. در عراق هم یک دولت کرد عرب شیعه سنی درست کردند، پست نخست وزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهور را بین اینها تقسیم کردند و نتیجه را امروز می بینید. بیشتر از دوسال است که مردم با شعار “نه قومی، نه مذهبی، دولت مدنی” به خیابان ریخته اند.
در افغانستان هم این رویگردانی مردم از حکومت های قومی مذهبی را مشاهده میکنید. در آخرین انتخابات که در افغانستان برگزار کردند و بالاخره به انتخاب اشرف غنی منجر شد از ٣٨ میلیون نفر جمعیت افغانستان تنها ٩٠٠ هزار نفر رای دادند. اکثریت عظیم مردم ازاحزاب و دستجات حاکم متنفرند. اگر دزدیها و فساد و مافیای اقتصادی که دارودسته ها حاکم به راه انداخته اند نبود با این وضعیت فاجعه بار در افغانستان روبرو نمی بودیم. آمریکا در عراق با اتکا به نیروهای اسلامی و قومی قبیله ای همان جنس سیاست واقداماتی را دنبال کرده است که طالبان با اسلحه و اقدامات تروریستی انجام میدهد. اینها ماهیتا یکسان هستند و مردم به همه اینها بی اعتمادهستند. طالبان وحشی ترین و هارترین آنها است ولی نیروهای لویا جرگه هم عملا فرق چندانی با طالبان ندارند. همین پیشرفت های نسبی و نیم بندی هم که در دوره بعد از سقوط طالبان ایجاد شده به قدرت مردم بوده است. در افغانستان جمعیت ها و گروه های دفاع از حقوق زنان و طرفدار جامعه مدنی و مدرن فعال هستند، مردم خواهان آزادی و و حقوق مدنی و پایه ای خود هستند ومی بینند حکومت فعلی و آمریکا و احزاب جهادی آنها را نمایندگی نمیکنند. برعکس دولت آمریکا حکومتی از شیوخ و اقوام سر هم کرده است که خصلت برجسته وتمام کارنامه شان دزدیدن و چاپیدن مردم و بازار قاچاق و مافیای مواد مخدر است و بس.
کلید حل مساله چیست؟ کلید مساله رجوع به خود مردم است. پاسخ این است که اولا تمام نیروهای ناتو باید از افغانستان بیرون بروند وجای خود را به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بدهند. ثانیا برای تعیین آینده افغانستان باید به رای مردم رجوع کرد. در یک همه پرسی مردم اعلام کنند که آیا یک دولت مدنی و سکولار و مدرن میخواهند و یا یک دولت قومی مذهبی چه از نوع احزاب جهادی حاکم و چه ازنوع طالبان. برای اینکه این همه پرسی عملی بشود باید نیروهای صلح سازمان ملل، کلاه آبی ها، به میدان بیایند و اوضاع را کنترل کنند.
در یک سطج پایه ای، رهائی افعانستان از جهنم فعلی مستلزم آنست که توده مردم متحد و متشکل بشوند و با اهداف و خواست های انسانیشان به میدان بیایند و کل این بساط را درهم بریزند. ولی در شرایط حاضر متاسفانه حزب و نیروی سیاسی متشکلی که بتواند چنین بسیج توده ای را سازمان بدهد، چنین انقلابی را علیه همه نیروهای اسلامی، چه متحد آمریکا و چه مخالف امریکا، سازمان بدهد و به پیش ببرد وجود ندارد. ولی این را به عنوان یک گفتمان، بعنوان یک اصل و جهت گیری و یک خواست فوری میشود مطرح کرد که به مردم افغانستان رجوع کنید. میشود مطرح کرد که نیروهای صلح سازمان ملل را در افغانستان مستقر کنید و این نیروها یک همه پرسی آزاد را با شرکت همه مردم تضمین کنند. مطمئن باشید اگر چنین رفراندومی صورت بگیرد بجای ٩٠٠ هزار نفر ٢٠ میلیون نفر در این نظر پرسی شرکت خواهند کرد. مردم جهت دارند و میدانند چه می خواهند. مردم خواست و آمال روشنی دارند و این را بارها اعلام کرده اند. مردم متنفرند هم از طالبان و هم از احزاب جهادی حاکم. و چنین همه پرسی ای می تواند این واقعیت را در برابر چشم همه قرار بدهد.
این به نظر من طرحی است که می تواند راه نجاتی از این شرایط باشد.
خلیل کیوان: رفراندوم در کشوری که دستخوش جنگ و تروریسم است چطور ممکن است عملی شود؟ اولین چیزی که بنظر میرسد این است که طالبان و دولت اسلامی که قدرت نظامی دارند اجازه برگزاری رفراندوم را نخواهند داد. ضمانت اجرایی ندارد. بنابراین طرح این مساله چه خاصیت و تاثیری در اوضاع دارد؟
حمید تقوائی: این طرح دو جنبه دارد. یک جنبه عملی دارد که پائین تر توضیح میدهم و یک جنبه سیاسی و جهت گیری. از این جنبه دوم این طرح مهم است چون پرچمی را بلند میکند و گفتمانی را شروع میکند که توجه زیادی را در افغانستان و در سطح جهان می تواند به خود جلب کند. این طرح هم از مردم افغانستان در آن کشور، هم از مهاجرین افغانی در کشورهای دیگر، و هم از جامعه بین المللی می تواند نیرو جمع کند و نیرو بسیج کند. می تواند تبدیل بشود به یک عامل و ابزار فشار به دولت های غربی و بر نهادهای بین المللی.
از نظر عملی بیست سال است با صرف هزینه هزاران میلیارد دلاری افغانستان را به این روز انداخته اند. آیا نمیتوانند در عرض دو سه ماه با یک هزارم این بودجه شرایطی را بوجود بیاورند که بشود یک همه پرسی سازمان داد؟ مسلما می توانند! می توانند اما نمی خواهند.
ببینید، دولت آمریکا و متحدینش تصمیم گرفتند داعش را جمع کنند و جمع کردند. البته داعش هنوز فعال است و عملیات تروریستی انجام میدهد ولی بعنوان یک نیروی تروریستی زیر زمینی مثل نیروهای دیگر اسلامی. دیگر از خلافت اسلامی عراق و سوریه و شام و چنین ادعاهائی خبری نیست. تمامش کردند. حالا از پس طالبانی که خودشان بزرگش کرده اند نمی توانند بر بیایند؟! خودشان آنرا بجلو رانده اند، خودشان میتوانند برکنارش کنند. میتوانند مذاکرات را قطع کنند و اعلام کنند با چنین نیروی تروریستی مذاکره ای نداریم. میتوانند سران طالبان را که از زندان آزاد کردند و برایشان دفتر رسمی در قطر عَلَم کردند دوباره بگیرند و به زندان بیاندازند. می توانند این کار را بکنند، مساله این است که اراده و خواست سیاسی اش وجود ندارد.
این خواست و تصمیم سیاسی را با قدرت مردم در افغانستان و در دنیا میشود به دولت آمریکا و متحدینش تحمیل کرد. باید معلوم شود که صدای دیگری هم هست. راه حلی دیگری هم هست. فرض کنید اگر فعالین جنبش زنان و جنبش های مدنی و مترقی دیگر در افغانستان که کم هم نیستند، و تعدادی از آنها با برنامه باهم در کانال جدید مصاحبه میکنند، اگر مدافعین حقوق بشر، مدافعین مدرنیسم و جامعه سکولار در سراسر دنیا بیایند پشت این طرح و بگویند رفراندوم کنید و اگر فورا ممکن نیست در یک مدت چند ماهه شرایطش را فراهم کنید، این طرح را میتوان به دولت هائی که افغانستان را به این روز انداخته اند تحمیل کرد. میتوان نیروی مردم را به میدان کشید و دست طالبان و احزاب جهادی حاکم را قطع کرد. اولین قدم اینست که به جای تانگوی سیاسی با طالبان از مردم سئوال کنند چه نوع حکومتی می خواهند. همه میدانند که مردم با طالبان و احزاب جهادی و امثال اشرف غنی و کرزای مخالف هستند. آلترناتیوی به مردم بدهید. بپرسید دولت سکولار و مدرن می خواهید- از نوع دولتی که مردم عراق در شعارهای خیابانی خواهان آن هستند- و یا یک دولت نوع لویاجرگه وطالبان. مطمئن باشید بیش از ٩٠ درصد مردم افعانستان دولت مدرن و سکولار را انتخاب خواهند کرد و بعد از این نظرپرسی، احزاب و نیروهای سکولار می توانند در انتخابات رقابت کنند و دولت تشکیل دهند.
اساس مساله این است که دولت آمریکا این را نمی خواهد، دولت های غربی چنین سیاستی ندارند. این را میدانیم اما بحث بر سر دولت ها نیست. بحث بر سر بسیج نیروی مردم است. نیروئی که به سازمان ملل، به دولت های غربی، و به هر نهادی که کوچکترین ادعای دفاع ازحقوق بشر دارد، تحمیل کند که این طرح را در دستور بگذارند.
به نظر من این طرح میتواند لااقل یک گفتمان و پرچم و سیاست و هدفی باشد برای بسیج کردن و سازمان دادن و به میدان آوردن نیروهای مترقی و پیشرو در جهان و در افغانستان علیه کل این بساط مذهبی و فوق ارتجاعی و تروریستی که در آن کشور برپا کرده اند. این می تواند نقطه شروعی باشد.
١٠ مه ٢٠٢١