١٦ آذر امسال اساسا چپ و در کلیت خود ادامه خیزش توفنده آبانماه بود ولی شعار علیه نئولیبرالیسم و علیه پهلوی و مجاهد بحث بر انگیخت. حساب این شعارها را از مضمون چپ رادیکال دانشگاه باید جدا کرد. بنر نان کار آزدی اداره شورائی خصلت چپ دانشگاه را نمایندگی میکند و نه شعار علیه اپوزیسیون راست وعلیه نئو لیبرالیسم. این شعارهای اخیر بر خلاف ظاهرشان سیاستی راست را نمایندگی میکنند. در این نوشته به نقد این شعارها، هم در صورت ظاهر این نظرات و بطور در خود بعنوان یک نظریه، و هم بر متن شرایط سیاسی حاضر در ایران، موقعیت تئوریسین ها و صاحب نظران نقد نئولیبرالیسم در جمهوری اسلامی، و معنی سیاسی چنین نظراتی می پردازیم.
در نقد “نقد نئولیبرالیسم در ایران”
شعاری که در بسیاری از کلیپها و عکسها بر بنر بزرگی در گردهمائی ١٦ آذر در دانشگاه تهران به چشم میخورد اینست: “ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی … مبارزه یکی است: سرنگونی نئولیبرالیسم”.
این اولین بار است که در یک تجمع اعتراضی علیه یک مکتب و نظریه اقتصادی شعار سرنگونی داده میشود. مردم ایران در بیش از صد و پنجاه شهر سرنگونی جمهوری اسلامی را فریاد زده اند و دانشجوی چپ “سرنگونی نئولیبرالیسم” را بزرگ نویسی کرده است! آیا روشن نیست که خیابان به مراتب از این نوع چپ دانشگاهی چپ تر، رادیکال تر و ضد جمهوری اسلامی تر است؟
ثانیا مبارزه مردم ایران – و هیچیک از کشورهای دیگری که در شعار فوق نام برده شده- علیه نئولیبرالیسم نیست، علیه دولت معینی است که تسمه از گرده کارگران کشیده است. این دولتها از نظام سرمایه داری حفاظت میکنند و نه صرفا از یک مکتب و نظریه اقتصادی خاص و مبارزات مردم جهان هم علیه این یا آن مکتب و نظریه اقتصاد کاپیتالیستی نیست بلکه علیه کل نظام کاپیتالیستی است. علیه حاکمیت یک درصدیهائی است که خون مردم جهان را در شیشه کرده اند.
نکته سوم اینکه شعار”سرنگونی نئو لیبرالیسم” ریشه فقر و فلاکت و مصائب مردم دنیا را در یک نظریه و استراتژی اقتصادی سرمایه داری امروز -نئو لیبرالیسم- خلاصه میکند. گوئی در نظرات ومکاتب دیگر، در لیبرالیسم و دولت رفاه و سرمایه دولتی و سوسیال دموکراسی و غیره، از استثمار و فقر و بردگی مزدی خبری نیست! دوستان متوجه نیستند که اگر جهان سرمایه داری ماقبل دوره تاچر و ریگان، دوره دولت رفاه و لیبرالیسم کلاسیک و غیره به بحران نمیخورد اصولا نئولیبرالیسم این چنین به جلو رانده نمیشد و دست بالا پیدا نمیکرد. بحران سرمایه داری بخاطر سلطه این یا آن مکتب و نظریه و سیاست اقتصادی نیست، بلکه زائیده نفس نظام سرمایه داری است. امروز نئولیبرالیسم هم نشان داده است که مانند نظریات سلف خود قادر به حل بحران ذاتی سرمایه داری نیست. معنی سیاسی این وضعیت برجسته شدن و تاکید بر انحلال کل نظام سرمایه داری است – علیه حاکمیت یک درصدیها آنطور که جنبش اشغال مطرح کرد- و نه بازگشت نوستالژیک به دولت رفاه و لیبرالیسم کلاسیک و غیره.
نکته چهارم. ممکن است گفته شود نئولیبرالیسم در هر حال شکل مشخص سرمایه داری امروز در همه جای دنیا است و شعار علیه آن را باید به معنی شعار علیه کل سرمایه داری تلقی کرد. فرض کنید اینطور باشد. اما حتی اگر این توجیه را هم بپذیریم خواست سرنگونی نظام اقتصادی آن هم در دل جدال خونینی که برای سرنگونی حکومت در گرفته است، تنها میتواند در بهترین حالت غیر سیاسی بودن و بیربطی این شعار به مبارزات مردم را نشان بدهد. ( پائین تر خواهیم دید که این بی ربطی سیاسی خود امری سیاسی است که عملا در خدمت جمهوری اسلامی قرار میگیرد.) خلع ید اقتصادی از طبقه سرمایه دار بدون خلع ید سیاسی از او ممکن نیست. کسی که در ایران و یا شیلی و یا هر کشور دیگری خواهان درهم کوبیدن سرمایه داری است ابتدا باید با قدرت سیاسی طبقه سرمایه دار تعیین تکلیف کند. و در ایران امروز پرچم این مبارزه در دست مردمی است که با شعار جمهوری اسلامی نمیخواهیم به میدان آمده اند. این شعار و یا شعاری نظیر “اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” جبهه اصلی و خط اول نبرد طبقاتی علیه سرمایه داری را در ایران نمایندگی میکند. شعار “سرنگونی نئولیبرالیسم”، با هر تعبیر و توجیهی، به جنبش سرنگونی طلبانه مردم ربطی ندارد.
نکته پنجم. یکی بودن مبارزات مردم فرانسه و عراق و شیلی و لبنان نیز بی معنی است. از ضد سرمایه داری بودن این مبارزات نمیتوان به یکی بودن آنها رسید. ظاهرا هم ردیف قرار دادن ایران و فرانسه و لبنان و شیلی و عراق قرار است به شعار سرنگونی نئولیبرالیسم جنبه ای جهانی بدهد. اما این انترناسیونالیسم نیست ندیدن شرایط مشخص مبارزه طبقاتی در هر کشور است. مبارزه در همه این کشورها و در سراسر دنیا نهایتا و تحلیلا علیه سرمایه داری است اما در سطح مشخص و از نظر سیاسی و اجتماعی مبارزه طبقاتی در این کشورها بسیار متفاوت است. امروز همانند دوره لنین انترناسیونالیستی ترین شعار نشانه رفتن تفنگها به طرف دولت خودی است. کسانی که بطرف نئولیبرالیسم جهانی شلیک میکنند تیر هوائی میزنند.
جنگ طبقاتی علیه دولت خودی در همه دنیا یکسان نیست بلکه در هر کشور مختصات و ویژگیهای خود را دارد. جنبش جلیقه زردها و طبقه کارگر فرانسه علیه باز پس گرفته شدن دستاوردها و قوانین رفرمهائی که طبقه کارگر آن کشور به طبقه حاکمه تحمیل کرده بود و امروز دولت ماکرون مشغول بازپس گرفتن آنست می جنگد و طبقه کارگر ایران علیه حکومتی می جنگد که هیچگاه نه تنها هیچ حقی را برای کارگر برسمیت نشناخته بلکه کوچکترین حق طلبی کارگران را با سرکوب و زندان و شلاق جواب داده است. نه در جمهوری اسلامی و نه در زمان شاه هیچ حق و امتیازی به کارگران داده نشده بود که نئولیبرالها آنها را پس گرفته باشند. بی حقوقی و بیکاری و دیکتاتوری عریان جزء ذاتی سرمایه داری در ایران است و نه مصائب تازه ای که گویا با نئولیبرالیسم بر جامعه حاکم شده. بویژه امروز در دوره سلطه جمهوری اسلامی که در تحمیل فقر و فلاکت و سرکوب و چپاول همه رکوردها را شکسته است همردیف قرار دادن این حکومت با دولتی مثل دولت فرانسه و سیاستهای هر دو را به نئولیبرالیسم مسنوب کردن آوانس بزرگی به جلادان حاکم در ایران است.
جنبش جلیقه زردها نزدیک به شش ماه است در فرانسه جریان دارد و حتی یکنفر از تظاهر کنندگان – که آنها هم به بانکها و مراکز دولتی حمله میکنند- جان خود را از دست نداده است. اما جمهوری اسلامی در عرض یک هفته نزدیک به هزار نفر از معترضین به گرانی بنزین را از دم تیغ گذراند. همطراز قرار دادن اینها تنها میتواند کار چپ غیر سیاسی، ذهنی، تجریدی و مکتبی ای باشد که نه از مبارزه طبقاتی درک مشخصی دارد و نه از نئولیبرالیسم و نه از سرمایه داری فاسد و دزدسالار و جنایتکار حاکم در ایران.
نکته ششم. ممکن است گفته شود هدف این شعار اعلام همبستگی با مبارزات مردم فرانسه و شیلی و غیره بوده است. این امر بسیار بجا و ارزشمندی است اما بهترین شیوه این کار اعلام حمایت از مبارزات مردم در این کشورها بود بی آنکه پای نئولیبرالیسم را که بویژه به سیستم اقتصادی ایران و عراق هیچ ربطی ندارد بمیان بکشیم. دانشجویان میتوانستند بر بنر بزرگی بنویسند از مبارزات مردم فرانسه شیلی و عراق و غیره که آنها هم علیه نظام ضد انسانی سرمایه داری بپا خاسته اند حمایت میکنیم. بویژه اعلام همبستگی با مردم عراق که آنها هم قربانی دولت و نیروهای اسلامی هستند و یک خواست مهمشان اخراج جمهوری اسلامی از عراق است میتوانست در این اعلام همبستگی جای ویژه ای داشته باشد. در این صورت هم دانشجویان چپ رادیکال و انترنااسیونالیستی حرف زده بودند و هم توده مردم در ایران و در عراق میفهمیدند دانشجویان چه میگویند.
آیا اقتصاد ایران نئولیبرالیستی است؟
بالاخره نکته آخر و شاید مهمتر از همه اینست که اقتصاد ایران و (همچنین عراق) نئولیبرالیستی نیست و مطلقا هیچ ربطی به نئولیبرالیسم ندارد. سرمایه داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی اساسا با هیچ مکتب سرمایه داری ای خوانائی ندارد. مربوط ترین اسمی که میشود روی آن گذاشت سرمایه داری دزدسالار ( کلپتوکراسی ) است.
اساس نئولیبرالیسم عبارتست از خصوصی سازی، قطع کامل دست دولت در تعیین مقررات و قوانین در حیطه اقتصاد ( مقررات زدائی)، سلب مسئولیت از دولت در قبال زندگی شهروندان و زدن از خدمات اجتماعی( بیمه ها و بهداشت و درمان وآموزش پرورش و تحصیل و غیره) و باز گذاشتن دست بازار در تعیین قیمتها و دستمزدها و همه شاخصهای اقتصادی. هیچیک از این فاکتورها در اقتصاد ایران وجود خارجی ندارد. نه خصوصی سازیها بجائی رسیده است و اساسا میتواند بجائی برسد، نه خدماتی در کار بوده است که کاهش و یا قطع آن محلی ازاعراب داشته باشد، و نه بازار آزاد و رقابت نقش چندانی در اقتصاد داشته است.
از همان آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی، دولت بر اقتصاد چنگ انداخت و به مرور سلطه دولت بر اقتصاد و به همراه آن فساد و دزدی و اختلاس هر چه بیشتر و گسترده تر شد. اولین تلاشها برای خصوصی سازی و پیاده کردن نسخه های بانک جهانی بعد از جنگ ایران وعراق و در زمان رفسنجانی آغاز شد و بوسیله خاتمی و روحانی نیز دنبال شد ولی همه این تلاشها شکست خورد. تا آنجا که به سرکوب کارگران و پائین نگاهداشتن سطح دستمزدها و تحمیل ریاضت کشی اقتصادی مربوط میشود جمهوری اسلامی نیازی به مکتب نئولیبرالیسم نداشته و ندارد. این جزئی از سیاست همیشگی رژیم از همان روز اول بقدرت رسیدنش بوده است .
خصوصی سازی و باز گذاشتن دست بازار آزاد نیز در تعیین روند و سازوکار اقتصادی جامعه اساسا امکان پذیر نبود. آنچه تحت نام خصوصی سازی صورت گرفت واگذاری باز هم بیشتر بخشهای بزرگ اقتصاد به مراکز حکومتی ( بنیاد مستضعفان، سپاه، آستان قدس رضوی، بیت رهبری و امثالهم) بود که فی الحال بر اقتصاد ایران چنگ انداخته بودند. بهمین دلیل حتی خود حکومتیها خصوصی سازی را “خودمانی سازی” و اقتصاد ایران را خصولتی مینامند. اقتصادی که بر رابطه با حکومت و رانت دولتی بنا شده است.
دراین سیستم همه چیز را نه رقابت و قوانین بازار آزاد بلکه رانت ( امتیاز و موقعیت ویژه ای که از نزدیکی با حکومت ناشی میشود) تعیین میکند. این اقتصاد نقطه مقابل نئولیبرالیسم است و با لیبرالیسم و کینزینیسم و دولت رفاه وغیره نیز هیچ قرابتی ندارد. اقتصادی است مبتنی بر دزدی و فساد و فعال مایشائی باندهای مافیائی در حکومت و رانت خواری و زمین خواری و دریاخواری و جنگل خواری و حتی دستمزد و حقوق خواری، و دزدیها و اختلاسهای مستمر میلیاردی بوسیله دار و دسته های حکومتی که یا مستقیما در ارگانهای حکومتی مقامات بالائی دارند و یا از وابستگان آنها هستند. قیمتها و سیاستها و سازوکارهای اقتصادی نه بوسیله رقابت و بازار آزاد، بلکه بوسیله خامنه ای و بیت رهبری و برادران قاچاقچی تعیین میشود. سه برابر شدن بهای بنزین که جرقه طوفان آبانماه بود نتیجه مکانیسمهای بازار آزاد و عرضه و تقاضا نبود بلکه تصمیم دولت و کل حکومت بود. در جمهوری اسلامی حکومت صرفا پاسدار منافع طبقه سرمایه دار نیست بلکه خود بزرگترین مالک سرمایه ها و کنترل کننده مستقیم بزرگترین بنگاهها تولیدی و خدماتی است. اولیگارشی سیاسی واقتصادی در ایران یک پدیده واحد است و این پدیده نه در اثر نئولیبرالیسم و یا این یا آن مکتب سرمایه داری بلکه از سلطه اسلام سیاسی بر جامعه نشات گرفته است.
پایه بحران اقتصادی جمهوری اسلامی و سیاستهای سرکوبگرانه و فوق ارتجاعی آن علیه کارگران و توده مردم سیاسی است. یک رکن بحران و بن بست اقتصادی جمهوری اسلامی انزوای آن از بازار جهانی است که خود از سیاستهای ضد آمریکائی و غربستیزی و نقش محوری حکومت در جنبش اسلام سیاسی ناشی میشود. کاهش مستمر ارزش ریال و ارز دو نرخی و رونق بازار قاچاق و تحریمها و غیره نیز از نتایج مستقیم غربستیزی رژیم است. این غربستیزی صرفا یک سیاست خارجی نیست که بتوان آنرا تغییرداد و حتی تعدیل کرد (دوخردادیها و سبز ها و بنفش های استحاله چی خیلی در این راه تلاش کردند و بجائی نرسیدند) بلکه جزئی از ساختار و هویت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی بدون مرگ بر آمریکا و اسلام ضدآمریکائی نمیتواند سر پا بماند و این خصوصیت به یک الیگارشی سیاسی- اقتصادی شکل داده است که منافع و موقعیتش در قدرت و ثروت در گرو ادامه وضع موجود است. برای آیت الله های میلیاردر ارزش مصرف شعار مرگ بر آمریکا دیگر نه مانند دهه شصت سرکوب انقلابی که آنها را بقدرت رسانده بود، بلکه حفظ ثروت و قدرت خود است.
در ایران سرمایه داری دزد سالاری حاکم است که مستقیما حول اسلام آمریکاستیز و غربستیز شکل گرفته است. تاختن به نئولیبرالیسم نقد این سیستم نیست، مشاطه گری آن است.
سرمنشا خط امامی نقد نئولیبرالیسم در ایران
پی بردن به واقعیات فوق نه تنها برای مارکسیستها بلکه برای هر کس که با شرایط سیاسی اقتصادی ایران در ٤ دهه اخیر اندک آشنائی داشته باشد امر دشواری نیست . ازینرو اگر چپهائی در دانشگاه نئولبرالیسم را آماج حمله خود قرار میدهند این نمیتواند ناشی از بی اطلاعی و یا یک اشتباه و لغزش نظری باشد. در نیت انسانی و رادیکال دانشجویان چپ هیچ تردیدی نیست اما تئوریسین ها و نظریه پردازان نقد جمهوری اسلامی از سر نئولیبرالیسم خط و اهداف سیاسی معینی را دنبال میکنند که نهایتا هدفی بجز در بردن جمهوری اسلامی و اقتصاد غارت و چپاولش از زیر تیغ حمله مردم – مردمی که همین دو هفته قبل از ١٦ آذر با حمله به بانکها حکم خود را علیه اقتصاد مافیائی غارت و چپاول اعلام کرده بودند- هدف دیگری ندارد. بنر سرنگونی لیبرالیسم در صحن دانشگاه از دیدگاهی سرچشمه میگیرد که بوسیله یک چپ علنی و قابل تحمل ، چپ فیلسوف آکادمیک- قانونی با چهره هائی نظیر فریبرز رئیس دانا و نادر فتوره چی و اسماعیل حسین زاده و یوسف اباذری و آرمان ذاکری و امثالهم نمایندگی میشود. چپی که رایکالیسم اش حمله به سرمایه داری علی العموم، هم ریشه قلمداد کردن مصائب و توحش سرمایه داری در ایران با سرمایه داری در بقیه کشورها، و لکنت زبان در نقد مشخص جمهوری اسلامی است. مارکسیسم بی دندان و اخته شده ای که در دانشگاهها سمینار و جلسات تریبون آزاد میگذارد و با زبان و اصطلاحات مارکسیستی در نقد امپریالیسم و نئولیبرالیسم ونئوکنسرواتیسم داد سخن میدهد و کتاب و رساله چاپ میکند تا ثابت کند همه بدبختیها و حتی دیکتاتوری و نبود آزادیها در ایران زیر سر سرمایه داری نئو لیبرالیستی است!
پارگراف زیر از مقاله “سه دهه همنشینی دین و نئو لیبرالیسم” نوشته یوسف اباذری و آرمان ذاکری دوتن از نظریه پردازن این خط برای پی بردن به دغدغه ای این نوع مارکسیسم دستگاهی کافی است:
“ایران از آن حیث با مابقی کشورها تفاوت دارد که سیاستهای نولیبرالی را «حکومت دینی» اجرا کرده است. حکومتی که علیالقاعده نمیتوانست نسبتی با سیاستهای اقتصادی نولیبرال داشته باشد. همچنانکه به اعتبار سرشت فقهی نظام بر سر کار آمده پس از انقلاب نمیتوانست نسبتی با نتایج فرهنگی سیاستهای نولیبرال داشته باشد. اقتصاد و فرهنگی که لاجرم از پی هم میآیند. با اینهمه جای شگفتی است که برخی سیاستهای اقتصادی نولیبرالی به مدت سه دهه، به خصوص پس از گردش به راست نیروهای خط امامی، با اجماع کامل همهی نیروهای سیاسی حاضر در ساختار قدرت درون حکومت دینی پیش رفت. اما حاکمیت در تمامی این مدت تلاش کرد از طریق نهادهای متعدد عهدهدار سیاستگذاری فرهنگی، از حرکت جامعه در مسیر فرهنگ نولیبرال جلوگیری کند و نتوانست. روزنامههایی مانند کیهان در حالی به فرهنگ نولیبرال با عناوینی چون اشرافیت، تجملگرایی، اباحهگری و تهاجم فرهنگی حمله میکردند که خود یا مدافع سیاستهای اقتصادی نولیبرال بودهاند یا در برابر آن سکوت کردهاند یا در بهترین حالت اجرای «نادرست» آن را نقد کردهاند. از سوی دیگر آنها به دموکراسی و امکان تشکلیابی جامعه حمله کردند و مهمترین امکانات مقاومت در برابر نولیبرالیسم را از بین بردند.”
در یک کلام یعنی سرکوب جامعه و بن بست و بحران سیاسی اقتصادی حاضر ربطی به حکومت دینی ندارد بلکه نتیجه نئو لیبرالیمسمی است که در سه دهه آخر حکومت دینی زمام امور را از دست خط امام خارج کرده است.
نسب این نوع مارکسیسم دستگاهی به توده ایسم هوادار خط امام میرسد. از نظراینان از بعد از خاتمه جنگ ایران وعراق “خط امام به راست چرخید” و با سیاستها نئولیبرالی رفسنجانی همراه شد و همه بدبختیها از آنجا شروع شد. به این ترتیب اولا دهه اول سلطه جمهوری اسلامی، دهه سرکوب وحشیانه کارگر و دانشجو و زنان و کشتارهای دهه شصت، همان دوران طلائی کذائی خط امامیها، از زیر تیغ حمله بدر برده میشود و ثانیا جناح دوخرداد مسئول و عامل همه مصائب و مشکلات معرفی میشود. این همان خط حزب توده، چپ طرفدار خط امام، در هیات مارکسیسم بی دندان و سترون دانشگاهی است. این یک نوع کمونیسم پرو رژیمی و مثل حزب توده بخش تئوریک خط امام است. کمونیسمی که نئولیبرالیسم را بعنوان نسخه اقتصای رفسنجانی –خاتمی- روحانی میزند و حسرت دورانی را میخورد که “خط امام هنوز به راست نچرخیده بود”.
نزدیک دو سال بعد از طنین شعار “اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” در دانشگاه و در کل جامعه خط اصولگرا تلاش میکند آب رفته را به جوی بازگرداند. حمله به نئولیبرالیسم حمله به سرمایه داری در ایران نیست، حمله به جناح اصلاح طلب حکومت و گله از سازش خط امامی ها در همراهی با آن برای پیاده کردن سیاستهای نئولیبرالیستی است. شعار علیه نئولیبرالیسم در ١٦ آذر امسال برای جنبش دانشگاهی یک گام به عقب بود.
مرزبندی با مجاهد و پهلوی!
یک ویژگی دیگر ١٦ آذر امسال شعار “مجاهد پهلوی دو دشمن آزادی” بود. این ادامه خطی است که قبلا علیه مسیح علینژاد نیز شعار داده بود. (امسال نیز در پلاکاردی شعار علینژاد و ارشاد ارتجاع و انقیاد بچشم میخورد). از این شعارها تحت این عنوان دفاع میشود که با کل راست در حکومت و اپوزیسیون مرزبندی میکند. این نوع چپ معتقدست سرنوشت جامعه در جنگ میان آلترناتیوها تعیین خواهد شد. گویا مردم در جنگ بی امانشان علیه جمهوری اسلامی به جنگ تبلیغتی میان چپ وراست خیره میشوند و بعد برنده آنها را بعنوان رهبرمبارزه با جمهوری اسلامی روی دست بلند میکنند.
مدافعین شعار دهی خیابانی علیه اپوزیسیون راست آنرا تعمیق مبارزه طبقاتی قلمداد میکنند اما این تعمیق مبارزه طبقاتی نیست کاریکاتوری از آنست. این یک تصویر سطحی، بچه گانه، غیر واقعی، ومکتبی از مبارزه طبقاتی است. برنده جنگ خیابانی بین چپ و راست نهایتا جمهوری اسلامی است و نه هیچ نیروی دیگری. هم اکنون فضای مدیای اجتماعی از حمله متقابل تبلیغاتی میان چپ و راست انباشته شده است. یکی به شاه الهی ها حمله میکند و دیگری به استالینیسم. یکی پرونده شاه ساقط شده را رو میکند و دیگری پرونده پولپوت و کمونیسم چینی و کره شمالی را. این جنگ سیاسی میان احزاب نیست مرزبندی فرقه های ایدئولوزیک با یکدیگراست. هر قدر این جدال فرقه ای در خیابانها و در تجمعات و تظاهرات و بدنبال آن در مدیای اجتماعی و در رسانه ها بیشتر اوج بگیرد- امری که چپ فرقه ای آنرا تعمیق مبارزه طبقاتی مینامد – بهمان نسبت جمهوری اسلامی احساس امنیت بیشتری خواهد کرد. اگر این به اصطلاح “جنگ آلترناتیوها” درمدیای اجتماعی مسلط شود و دست بالا پیدا کند دیگر جمهوری اسلامی نیازی به قطع اینترنت نخواهد داشت. بلکه برعکس خودش هم وسط میافتد و آتش بیار معرکه جنگ تبلیغاتی میان نیروهای اپوزیسیون با یکدیگر میشود.
از نظر طبقه کارگر مبارزه طبقاتی بر سر تصرف قدرت سیاسی است و این نوع مرزبندی خیابانی میان راست و چپ ١٨٠ درجه علیه پیشروی در این جهت عمل میکند. دشمنی اپوزیسیون راست با آزادی را باید در دل مبارزه علیه جمهوری اسلامی و با نقد نقطه سازشها و مانع تراشیها و تبیین ارتجاعی و حداقلی سلطنت – جمهوری خواهان و مجاهدین از سرنگونی به توده مردمی که برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی بپا خاسته اند نشان داد. توده مردم برای مرزبندی با احزاب اپوزیسیون به خیابان نمی آیند، برای ساقط کردن جمهوری اسلامی می آیند و حزبی را به رهبری بر میگزینند که این جنگ را به رادیکال ترین و وعمیق ترین شکل نمایندگی کند و به پیش ببرد.
هم اکنون جامعه زخم خورده از کشتار آبانماه درتب وتاب تعرض تازه ای علیه جلادان حاکم است. دشمن حاضر و خونریز آزادی در حکومت و آماج خشم و نفرت توده مردمی است که برای دور بعدی تعرض به این جلادان خیز برداشته اند. در چنین شرایطی شعار مجاهد پهلوی دشمن آزادی شاید برای دل خنک کردن چپی که شعار رضا شاه روحت شاد را زیادی جدی گرفته و پنیک کرده است بد نباشد اما نمیتواند دل توده مردم سرنگونی طلب را بدست آورد.
به نظر میرسد یک شان نزول دیگر این شعار پاسخگوئی به سخنان خامنه ای مبنی بر انتساب اعتراضات توده ای اخیر به “منافقین و خاندان خبیث پهلوی” باشد. ظاهرا برخی دانشجویان چپ خواسته اند اعلام کنند مبارزه آنها ربطی به این دو دشمن آزادی ندارد. اما این بیشتر همراهی با خامنه ای است تا پاسخ به او. این بیشتر به مسابقه با خامنه ای علیه پهلوی شبیه است تا مسابقه با اپوزیسیون راست علیه خامنه ای. وظیفه ما تعمیق نقد خامنه ای به اپوزیسیون راست نیست برعکس تعمیق نقد و نه جامعه از جمله بخشی از مردم که به اپوزیسیون راست گرایش دارند به کلیت جمهوری اسلامی است. بی شک پهلوی و مجاهد دشمن آزادی اند اما در شرایطی که یک حکومت جلاد سر آزادی را در خیابانها بریده است و در عرض یک هفته هزار نفر را به خاک و خون کشیده به یاد دشمنی پهلوی با آزادی افتادن منتهای غیر سیاسی بودن و موقع نشناسی است. به این میماند که در مقابل قاتلی که از دستانش خون میچکد و چهل سال است آزادیخواهی را با شلاق و شکنجه و قصاص و اعدام زیر پا له کرده است بیاد قاتلی بیفتیم که چهل سال قبل جامعه با او تسویه حساب کرده است. دوستان عزیز هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد. حتما باید در مورد ساواک و گورستان آریامهری نوشت و مردم را آگاه کرد اما در جنگ خیابانی هدف باید جمهوری اسلامی باشد و بس. آنچه در این جنگ نشانه قدرت چپ است حمله مردم به یگان ویژه و نیروهای انتظامی و عکسهای خامنه ای و خمینی و مراکز مذهبی و بخصوص بانکها بعنوان مظاهر سرمایه داری دزد سالار حاکم است. این نقد عملی نه تنها علیه حکومت بلکه علیه نظام سرمایه داری حاکم توسط توده مردم بجان آمده از فقر و فلاکت و حقوقها و دزدیهای نجومی است. چپ سیاسی میبایست همین واقعیت را در ١٦ آذر برجسته میکرد و به بلندگوی جنبش ضد حکومتی- ضد سرمایه داری جاری در خیابانها تبدیل میشد. اما نه در بنر ها و شعارها و نه حتی در بیانیه انجمنهای صنفی دانشجوئی این را نمی بینید. حتی از محکوم کردن آمرین و عاملین قاتلین مردم، که موضوع اصلی و در صدر بیانیه های کارگران و معلمان و نویسندگان در روزهای اخیر بوده است در بیانیه ١٦ اذر خبری نیست. در خط دوم به کشتار دانشجویان در دوره پهلوی – که بعنوان سابقه روز ١٦آذر کاملا بجا بود- اشاره شده اما به کشتار صدها و هزاران دانشجو توسط جمهوری اسلامی از جمله در همین خیزش آبان ماه هیچ اشاره ای نشده است.
من قبلا در نقد اپوزیسیون راست نوشته بودم “آنان که گذشته را به مردم وعده میدهند آینده ای ندارند” اکنون باید اضافه کرد که آنانکه با اتکاء به نقد گذشته میخواهند مردم را به طرف خود جلب کند نیز آینده ای نخواهند داشت.
چپ خط امامی در سیاست
علاوه بر حمله به نئولیبرالیسم که همانطور که دیدیم گفتمان یک کمونیسم پرو رژیم و هم سننخ چپ نوع توده ای است، بلند کردن شعارها و پلاکاردهائی علیه مسیح علینژاد و پهلوی و مجاهد و شعارهای سیاسی ای نظیر “دخالت اجنبی خط قرمز ماست” ( همان خط قرمز اپوزیسون راست اعم از دوخردادی و سلطنت- جمهوریخواه) و “آبانماه امسال کشتار میدان ژاله”- نظیر موضع موسوی در قبال کشتار اخیر- نیز نمیتواند لغزشهای سیاسی و یا نظری باشد. رد پای کمونیسم بی دندان دستگاهی را در این شعارها نیز میتوان دید. این خطی است که علاوه بر جایگزین کردن نقد سیاسی- طبقاتی جمهوری اسلامی با نقد انتراعی نئولیبرالیسم در همه جهان، امر خود را حزب گریزی و سیاست گریزی و صنفی گری قرار داده است. در بیانیه ١٦ آذر نیز این صنفی گرائی، در کنار از قلم افتادن محکوم کردن عاملین و آمرین کشتارهای آبانماه بروشنی قابل مشاهده است. هر جا از مبارزات دانشجوئی نام برده شده صفت صنفی هم به آن چسبانده شده است. من قبلا این نوع چپ را چپ غیر سیاسی و سنتی نامیدم. اما اکنون فکرمیکنم این القاب حق مطلب را ادا نمیکند. چپ خط امامی، لااقل تا آنجا که به صاحبنظران و تئوری پردازان این خط مربوط میشود، نام مناسبتر و با مسمی تری است. من در صداقت و نیت خیر دانشجویان چپ که نادانسته در دام این نوع کمونیسم دستگاهی افتاده اند، و کمونیستهای متحزبی که در خارج کشور برای آنها هلهله میکشند، تردیدی ندارم اما بقول لنین راه جهنم را هم با نیات خیر فرش کرده اند.
تجریه آکسیونهای خارج کشور
تجمع ١٦ آذر امسال تجمع فعالین چپ بود و نه توده دانشجویان. اما آنچه حرف دل توده دانشجو و توده مردم را نمایندگی میکرد مرزبندی با اپوزیسیون راست و نقد خط امامی جناح دو خرداد تحت لوای نقد نئولیبرالیسم نبود بلکه شعارها و پلاکادرهائی بود نظیر نان کار آزادی اداره شورائی که حرف دل کارگران و توده مردم را منعکس میکرد.
چپ مجاز است در آکسیونهای تشکیلاتی خود تا میتواند با دیگران مرزبندی کند. اما عمیقا اشتباه میکند اگرفکرکند با این نوع مرزبندیها توده مردم سرنگونی طلب را با خود همراه کرده است. این نسخه ای برای توده ای کردن نقد کمونیستی وضع موجود نیست بلکه نسخه منزوی کردن آنست.
ما شاهد این نوع مرزبندیها در اکسیونهای خارج کشور نیز هستیم. آکسیونهای تشکیلاتی ای که نمیتواند از محدوده فعالین چپ فراتر برود. این نوع آکسیونها شاید برای دوران آرام بد نباشد اما وقتی با اوجگیری مبارزات در ایران توده وسیعتری از ایرانیان مقیم خارج به خیابان می آیند چپ نگران مرزبندی با اپوزیسیون راست در پیاده رو جا میماند. در ٨٨ و٩٦ و در همین خیزش جاری ما شاهد این جا ماندن چپ سنتی از تظاهرات و تجمعات نسبتا وسیعتر مردم بوده ایم. پشت بلندگو میروند و علیه سرود ای ایران و پرچم سه رنگ و رضا پهلوی شعار میدهند اما تنها تشکیلات خودشان را نمایندگی میکنند و نه مردمی که در حمایت از جنبش ضد جمهوری اسلامی در ایران به خیابانها آمده اند. تجربه فعالین حزب ما در خارج کشور که در استکهلم و گوتنبرگ و مالمو و برلین و کلن و فرانکفورت و تورنتو و اتاوا و آمستردام و غیره گرایش ضد جمهوری اسلامی و نفرت عمیق جمعیتی را که بخشا پرچم سه رنگ در دست داشتند را با سخنرانیها و شعارهای رادیکال خود نمایندگی کردند بروشنی نشان میدهد که راه تامین هژمونی کمونیستی در میان توده مردم چیست. هم اکنون در خارج کشور نتیجه عملکرد دو خط و استراتژی در میان چپ متحزب، خط مرزبندی خیابانی با اپوزیسیون راست در مقابل خط نمایندگی و تعمیق جنبش توده ای مردم علیه جمهوری اسلامی در برابر چشمان ماست. گرایش اول در پیاده روها و در اکسیونهای چند ده نفره تنها تشکیلات خود را نمایندگی میکند و گرایش دوم در صف مقدم و در پشت تریبون تظاهراتهای چند صد نفره مردم خشمگین از جمهوری اسلامی را. هر کس فعالیت حزب ما و دیگر احزاب چپ را در خارج کشور دنبال کرده باشد این تفاوت را بروشنی میبیند.
چپ سنتی مرزبندی خیابانی با اپوزیسیون راست به رود خروشان جنبش سرنگونی طلبانه مردم بی ربط است. آنها در برکه های راکد آکسیونهای تشکیلاتی خود به کار خود مشغولند اما آنچه طومار جمهوری اسلامی را درهم خواهد پیچید رود خروشان انقلاب است.
حرف آخر
١٦ آذر امسال در کلیت خود ادامه خیزش آبان ماه بود. اما یک نت خارج کافی است تا کل آهنگ را خراب کند. متاسفانه آنچه نظرها را جلب میکند و در یادها میماند همان یک نت خارج است.
سیر جنبش سرنگونی طلبانه از ٧٨ تا امروز بروشنی سیر دوری توده مردم از آلترناتیوهای نوع رژیم چنجی و خط استحاله وتغییرات تدریجی، و روی آوری آنان به یک انقلاب رادیکال و بنیان کن را نشان میدهد. روندی که منطبق با نقد رادیکال چپ از جمهوری اسلامی امروز به تعرض به بانکها و مراکز مذهبی و نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی رسیده است. مارکسیسم علنی و اخته اساتید دانشگاهی جزئی از این جنگ توده ای علیه جمهوری اسلامی نیست، در جبهه مقابل آنست.
امیدوارم چپ دانشگاه هر چه زوتر گریبان خود را از این گرایش صنفی- خط امامی خلاص کند و به بلندگوی شایسته و بر حق جنبشی تبدیل شود که هم اکنون در خیابانهای بیش از ١٥٠ شهر در صف مقدم نبرد طبقاتی حساب خود را از منادیان گذار مسالمت آمیز و گذار از حکومت با حداقل تغییرات و بطریق اولی از مارکسیسم نوع خط امامی تماما جدا کرده است.
حمید تقوائی
21 آذر