جدید ترین

کومله در پله آخر منطقه گرائی

در برخورد به مساله مذاکره احزاب ناسیونالیست کرد با جمهوری اسلامی کومله سیاست کجدار و مریز و توجیه گرانه ای را در پیش گرفته است. ابراهیم علیزاده در آخرین مصاحبه اش در این باره، با توجیهاتی نظیر اینکه؛ مذاکره با جمهوری اسلامی اصولا مردود نیست، کارگران و مردم هم در اعتراضاتشان با رژیم مذاکره میکنند، ما پیش شرطهائی برای مذاکره عنوان کرده ایم و غیره  تلاش میکند که به نوعی مذاکره احزاب ناسیونالیست کرد با رژیم را موجه جلوه بدهد.

این صرفا یک موضعگیری تاکتیکی- دیپلماتیک نیست. مشکل کومه له صرفا این نیست که از این مذاکرات مطلع بوده است و آنرا از مردم و حتی از بدنه تشکیلات خودش مخفی نگاهداشته است، مشکلش حتی صرفا این نیست که خود از طریق یک نیروی میانجی در تدارک ملاقات و مذاکره با جمهوری اسلامی بوده است. اگر مساله همین بود میشد آنرا به حساب یک لغزش تاکتیکی و یا اشتباه محاسبه گذاشت و امیدوار بود چنین اشتباهی تکرار نشود. بسیاری از منتقدین این موضع گیری کومله  به همین سطح بسنده کرده اند. اما چنین نقدی اساس مساله را توضیح نمیدهد.

واقعیت اینست که کومله از نظر جهتگیری و خط و افق عمومی در چهارچوب جنبش ناسیونالیسم کرد و در نقش جناح چپ آن عمل میکند. مساله مذاکره با جمهوری اسلامی را باید در امتداد تشکیل کمیته دیپلماسی مشترک  با احزاب اسلامی ناسیونالیستی که حدود دو ماه قبل افشا شد، شرکت در کنگره ملی کرد، رتوش و حذف منصور حکمت و اتحاد مبارزان کمونیست از تاریخچه حزب کمونیست ایران، برخورد  مصلحت جویانه با ناسیونالیسم عریان و افراطی ای که بوسیله عبدالله مهتدی نمایندگی میشود و غیره قرار داد. اینها اشتباهات و راست روی های مقطعی و تاکتیکی نیست بلکه بیانگر یک خط و سیاست منسجم برای اسباب کشی تمام و کمال به اردوگاه ناسیونالیسم کرد است.

در مقطع جدائی ناسیونالیستها از کومله زیر پرچم عبدالله مهتدی که نفرت پراکنی علیه منصور حکمت و کمونیسم کارگری را نمایندگی میکرد، منصور حکمت هشدار داد که کومه له اگر نخواهد تماما به منجلاب ناسیونالیسم فرو برود باید در برابر نفرت پراکنی علیه کمونیسم کارگری بایستد و از سابقه حزب کمونیست ایران در دوره قبل از جدائی با سرافراشته دفاع کند. متاسفانه کومله مسیر معکوس را پیمود. روایت تماما جعلی و خودساخته ابراهیم علیزداه از تاریخچه حزب کمونیست ایران منهای منصور حکمت و مارکسیسم انقلابی، که حدود ۵ سال  قبل در سخنرانی در دانشگاه سلیمانه مطرح کرد، نشانه تداوم خط ناسیونالیستی عبدالله مهتدی در کومله بود. عبدالله مهتدی صفوف حزب کمونیست ایران را ترک کرد ولی خط او بجا ماند و تا امروز ادامه یافته است. امروز دو سازمان کومله زحمتکشان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده وارد مذاکره با جمهوری اسلامی شده اند و کومله نیز در صف ایستاده است.

 

در نگاه اول ممکن است اینطور به نظر برسد که حسابگریهای پراگماتیستی برای ماندن در منطقه و اردوگاه داری زیر سایه احزاب حاکم در کردستان عراق، که روابط حسنه ای با جمهوری اسلامی دارند، و نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، کومله را وادار کرده است به چنین مواضعی دربغلطد. این بخشی از واقعیت هست ولی اساس مساله این نیست.

تا آنجا که به مساله حفظ اردوگاهها مربوط میشود باید یادآوری کنم  در مقطع جدائی از حزب کمونیست ایران یک مجادله بر سر همین باقی ماندن در منطقه بود. منصور حکمت معتقد بود بعد از جنگ خلیج باقیماندن رهبری حزب کمونیست ایران در منطقه  محدودیتهای غیر قبل قبولی را به ما تحمیل خواهد کرد و از همین رو خواهان انتقال رهبری حزب و کومله به اروپا بود. در مقابل ابراهیم علیزاده  و همفکرانش به باقی ماندن در منطقه پا فشاری میکردند و حاصل این پافشاری را امروز میبینیم.

اما ریشه مساله این نیست. این نوع منطقه گرائی خود نتیجه ناسیونالیسمی است که از اردوگاه داری و حسابگریهای پراگماتیستی بسیار فراتر میرود.

واقعیت آنست که امروز نه ناسیونالیسم کرد و نه کمونیسم در موقعیت جنگ خلیج و یا حتی تهاجم به عراق در ٢٠٠٣ نیستند. نیروهای ناسیونالیست کرد در هر چهار پارچه، بدنبال تحولاتی که در دو دهه اخیر در منطقه رخ داد، عملا به ابزار و آلت دست دولتهای منطقه در جنگ قدرت تبدیل شده اند. تاکتیک سنتی “استفاده از شکافهای منطقه ای” بعد از تشکیل دولت اقلیمی به استراتژی نیروهای ناسیونالیستی تبدیل شد. در سطح نظری نیز برای اولین بار ناسیونالیسم کرد در اوجالان و آپوئیسم تئوری و تئوریسین ملی خودش را پیدا کرد. تئوری ای که بازی در شکافهای و رقابتها و تخاصمات موجود بین دولتهای منطقه را با تز نفی دولت – ملت و نفی مبارزه برای سرنگونی دولتها تئوریزه میکرد. تجربه سوریه، جنگ کوبانی و خودگردانی در کانتونها، نه صرفا به آپوئیسم  بلکه به بند و بست و ساخت و پاخت با دولت مرکزی، در نزد ناسیونالیستها اعتبار  بیشتری داد. ناسیونالیسم سنتی ” ملل تحت ستم”، که در دوره جنگ سرد  استراتژی خودمختاری و تحقق حق تعیین سرنوشت از طریق اتکا به اردوگاه شوری را دنبال میکرد، حدود یک دهه بعد از فروپاشی دیوار برلین تماما فرو ریخت و هم از لحاظ نظری و هم در عمل، در تئوری و در پراتیک، تماما موضوعیت خود را از دست داد. تا آنجا که به ناسیونالیسم کرد مربوط میشود آپوئیسم این خلاء را پرکرد.

شرایط پس از جنگ سرد تاریخ کمونیسم سنتی قرن بیستمی را نیز بپایان رساند. کمونیسم کارگری اساسا با نقد کمونیسم سنتی سر بلند کرد و در برابر “نظم نوین جهانی” بورژوازی افسار گسیخته ایستاد. نگرش و خط سیاسی و مواضع کمونیسم کارگری در برخورد به بسیاری از مسائل، از جمله ستم ملی و مساله ملی، از چپ سنتی کاملا متفاوت بود. منصور حکمت با نقد حق تعیین سرنوشت و خودمختاری و فدرالیسم  به استقبال مقابله با ناسیونالیسمی رفت که امروز در عراق و ترکیه و سوریه سربلند کرده است و آبشخور نظری اش را اساسا  آپوئیسم تشکیل میدهد.

پژاک و کودار نماینده آپوئیسم در ایران هستند اما احزاب سنتی ناسیونالیستی نیز عملا همین خط را دنبال میکنند. مساله صرفا نفوذ نظری اوجالان نیست، بلکه عامل مهمتر تجربه ظاهرا “موفق” احزاب ناسیونالیست کرد عراق و سوریه و  حساب باز کردن روی دولتهای منطقه، و شرکت در بلوکبندی متشکل از دو قطب آمریکا و روسیه در منطقه است.

در دستور قرار گرفتن مذاکره با جمهوری اسلامی اساسا در این چهارچوب مطرح میشود و برای احزاب و نیروهای ناسیونالیست موضوعیت پیدا میکند. کومله هم در همین زمین بازی میکند. تمام تاکیدات ابراهیم علیزداه د مبنی بر دخالتگر بودن و اجتماعی بودن و مسئول بودن در برابر مردم کردستان و غیره روایت ظاهرا چپ و ناشیاانه ای از همان بازیها  و جست و خیزهای سنتی نیروهای  ناسیونالیست کرد در شکاف بین دولتها است. امروز دیگر این شکافها منطقه ای باقی نمانده است بلکه بعد از جنگ خلیج، بویژه بدنبال تهاجم ٢٠٠٣ به عراق، ابعادی جهانی یافته است. امروز علاوه بر دولتهای “چهار پارچه”، آمریکا و روسیه و عربستان سعودی و  نیروهای اسلامی نیز مستقیم و غیر مستقیم در این بازی دخیل اند. بدنبال همین خط و استراتژی است که  ناسیونالیسم منشعب از کومه له، دو حزب زحمکتشان عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده، تا کاخ سفید به پیش رفته اند.

برای کومه له نیز مطرح شدن و جا باز کردن مذاکرات با جمهوری اسلامی و توجیهاتش در این مورد در یک سطح پایه ای در نگرش و افق و فضای سیاسی ای ریشه دارد که تجربه عراق و سوریه و کردایتی و منطقه گرائی نوع اوجالانی در منطقه ایجاد کرده است.

اما شرایط سیاسی ایران اساسا و کیفیتا از شرایط سوریه و ترکیه و عراق متفاوت است. در ایران آپوئیسم عملا بجز تبدیل شدن به زائده جمهوری اسلامی و حداکثر کسب موقعیتی شبیه نیروهای دو خردادی و استحاله چی، معنائی ندارد. ایران سوریه و عراق نیست که ناسیونالیستهای کرد بتوانند حسابشان را از مبارزه دیگر بخشهای جامعه جدا کنند و با بند و بست با دولت مرکزی سهمی در قدرت مناطق کردنشین بدست بیاورند. مبارزه مردم، کارگران و زنان و جوانان و دیگر بخشهای متعرض جامعه چنان با مبارزات سراسری مردم ایران بهم تنیده است که هر نوع تلاشی برای جدا کردن سرنوشت مردم کردستان از بقیه ایران و دنبال کردن سناریوهائی نظیر عراق و سوریه عملا به  رسوائی و انزوا و طرد نیروهای متوهم به این سناریوها منجر خواهد شد.

با اینهمه روشن است شکست ناسیونالیسم خود بخود حاصل نمیشود. کارگران و توده مردم سرنگونی طلب در کردستان به نماینده و حزبی نیاز دارند که بیانگر گرایش عمیق آزادیخوهانه و برابری طلبانه آنان باشد، بر همسرنوشتی و  همرزمی آنان با مردم سراسر ایران تاکید کند و مبارزات گسترده بخشهای مختلف جامعه در کرستان را بعنوان سنگر مهمی از مبارزات سراسری مردم ایران برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی سازمان بدهد و رهبری کند.

ایفای این نقش بدون نقد ناسیونالیسم در تمام اشکال بروز آن و بویژه آپوئیسم، و بدون نقد عمیق فدرالیسم و منطقه گرائی و قومی گرائی پست مدرنیستی ممکن نیست. حزب کمونیست کارگری این پرچم را برافراشته است و همه فعالین کمونیست را به مبارزه در این راه فرامیخواند.*

انترناسیونال ۸۲۷

حمید تقوایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *