عبارت بالا نقل قولی است از نامه یک زن محکوم به سنگسار از کنج زندانهای جمهوری اسلامی که سالها قبل و پیش از اینکه سنگسار در ایران متوقف شود در مورد فعالیت های کمیته بین المللی علیه سنگسار و نقش مینا احدی بیان شده است. عبارتی ساده، اما دنیایی از حرف. جمله ای صمیمی و از ته قلب. نامه ای کوتاه اما عمیق و تیز …
کسی که اهمیت نبرد در همه عرصه های ستم و تبعیض و بی حقوقی را دریافته باشد، کسی که مقابله با زن ستیزی حکومت اسلامی و از جمله سنگسار را – که شنیع ترین جلوه آن است- درک کرده باشد، عبارت فوق برایش معنی دارد و اهمیت آنرا درک میکند. چرا که نفس وجود مجازات سنگسار- حتی یک مورد آن – در هر کجا، حاکی از بی حقوقی مطلق انسان و بویژه زنان در آن جامعه است و بالطبع توجه به آن، مبارزه علیه آن، و فراتر از آن، متوقف کردن آن حائز اهمیت است.
با برافراشتن پرچم مبارزه علیه سنگسار و فعالیت های مستمری که در این زمینه صورت گرفت و بویژه با کمپین بین المللی برای نجات سکینه آشتیانی، فرصت و امکانی فراهم شد که جهان با وضعیت زنان و بی حقوقی مردم در ایران بیش از پیش آگاه شده، جمهوری اسلامی بیشتر تحت فشار قرار گیرد، حمایت از مردم گسترش یابد، فلسفه و دستگاه قضا در جمهوری اسلامی و قوانین و رفتار با متهم زیر ذره بین قرار گیرد و نهایتا وکلا، زندانیان و خانواده های آنها و همچنین زنان محکوم به سنگسار را در موقعیت بهتری در مقابل رژیم قرار دهد. نقش مینا احدی و آنچه در این نامه بیان شده است را از این دریچه میتوان فهمید.
هفته گذشته، ۱۱ ژوئیه بمناسبت روز جهانی مبارزه علیه سنگسار انترناسیونال ویژه نامه ای منتشر کرد. مرور آرشیو فعالیت ها، نوشته ها، عکس ها و اسناد کمیته بین المللی علیه سنگسار مستلزم صرف وقت زیادی بود. متاسفانه فرصت نیافیتم همه آرشیو را مرور کنیم. لذا، بسیاری از دقایق حساس و اسناد فعالیت این نهاد را نتوانستیم منعکس کنیم. روزهای گذشته به یکی از نامه های پر احساس و پر معنای یکی از نجات یافتگان از سنگسار برخوردیم که انتشار مجدد آنرا مناسب دیدیم. در زیر متن نامه را ملاحظه میکنید.
مهم این بود تو در کنار سکینه بودی
نامه یک زن نجات یافته از سنگسار به مینا احدی
از دخترم شنیدم که چند سال پیش وقتی شنیدی من بعد از آزادی از زندان پیش روانپزشک میروم، خوشحال شده بودی. بعضی وقتها فکر میکنم، اطاق دکترم و دیوارها از شنیدن داستان من که چند سال در زندان با کابوس سنگسار شب را به روز رساندم، بخود میلرزند و شرمسار من میشوند. بعضی وقتها فکر میکنم همه اینها یک کابوس بود، نه واقعیت. کابوسی که تنم را لرزاند و رابطه ام، یا بهتر بگویم رابطه پاهایم با زمین را بهم زد، بعد از چند سال زندان، هنوز با زمین آشتی نکرده ام، معلق هستم بین زمین و هوا و بین زندگی و مرگ، بین شادی و آفتاب و سرما و سیاهی و وحشت. این چه بود که بر سر ما آمد، بر سر من چه آمد.
مینا، این نامه را به توصیه پزشکم برای تو مینویسم، و دخترم گفت این روزها ، دوباره در مورد سنگسار حرف زده ای، پس اینو مینویسم برای تو که در بدترین روزها به حرفهام و لرزش صدام گوش دادی، آخه اونجا هم اگر می فهمیدند با تو تماس داریم به ما کمتر بند میکردند و یکی در زندان گفت، کارهای مینا به ما حرمت داد و زندانبانان هم جرات نمیکنند با ما خیلی بد رفتاری کنند، میترسند خبرش به دنیا مخابره شود. اینو از زنان محکوم به اعدام و سنگسار می شنیدیم.
اکنون من و آنهایی که نجات یافته ایم هنوز زخم بر تن مان و مخصوصا بر روح مان هست. زخمی که تا ابد باقی خواهد ماند، ولی همیشه فکر میکنم و به دکترم هم گفته ام هنوز باورم نمیشود که این اتفاقات برای زنان دیگر افتاد، کسانی که از نزدیک بعضی از آنها را می شناختم.
حالا همه ما فهمیدیم که بخاطر سر و صداها در دنیا، دیگر کسی را سنگسار نمیکنند. و ما باید از آنهایی که برای ما دلسوزی کردند، تشکر کنیم.
یکبار بخودم گفتی بچه ام را بغل میکردم و از پله های مترو در وین بالا و پایین میرفتم و برای نجات محکومین به سنگسار امضا جمع میکردم، و شش سال پیش تلویزیون اینجا، سکینه را بارها نشان داد و ترا هم در کنارش، مهم نیست در آنجا چه گفتند مهم اینست که تو در کنار سکینه بودی. و بعد از آن ماجرای بزرگ دیگر کسی چیزی از سنگسار نشنید. فکر کنم تو هم اینو میخواستی.
بعضی وقتها در رویاهای خودم می بینم که در ایران در جایی و یا شاید در تهران و در مقابل شهیاد، بنای یادبودی درست کنند به یاد ما که زجر فراوان کشیدیم، به یاد آنهایی که سنگسار شده و رفتند و البته من میخواهم در آنجا هم تو در کنار ما باشی، کسی که به فکرمان بود و با ما چهار ستون تنش لرزید.
به دخترم گفتم به تو بگوید الان دوباره استخدام شده ام و کار میکنم. میروم و میایم و سعی میکنم عادی باشم. به امید دیدار با تو و شرح همه آنچه که بر سرم رفت.
انترناسیونال ۸۲۵
خلیل کیوان
تهران/ دوشنبه ٢١ تیر ١٣٩۵