با سلام به حضار محترم در کنفرانس دختران خیابان انقلاب!
من اندیشه اسکندری یکی از دختران خیابان انقلاب از ایران هستم.
انسان های آزادیخواهی که قلب شما برای رهایی میتپد! اکنون من از زندانی به وسعت ایران شما را خطاب قرار داده ام تا نوای اعتراض زنان را شنوا باشید.
بنده بعنوان یکی از زنانی که در ایران زندگی میکنه به وضع موجود معترضم. این اعتراضم را هم در دورههای زمانی متفاوت به اشکال گوناگون بیان کردم. یکی از اعتراض های من به حجاب اجباری بوده. ابتدا با کمپین آزادیهای یواشکی و کمی بعد بصورتی کمی علنیتر و در قالب چهارشنبههای بدون حجاب اعتراض کردم. اما در چند ماه گذشته اعتراضاتم را به نحو دیگری بیان کردم.
هنگامی که ویدا موحد زن معترض و شجاع، بر سکویی رفت و نماد جبر و استبداد را به چوبی بست، فهمیدم که دیگر وقت سکوت نیست و دیگر نباید به آزادیهای یواشکی قانع بود. پس من هم به خیابانها رفتم و به تکثیر دختران خیابان انقلاب پرداختم. ماجرا به همینجا ختم نشد. بنظرم دیگر لزومی نداشت که نافرمانی و اعتراضمان را به مکانی خاص اعم از سکوها و میدانها محدود کنیم. امروز من از جمله زنانی هستم که در اماکن عمومی بدون حجاب حاضر می شوم و دیگران را تشویق به برداشتن حجاب می کنم.
من حق زندگی آزاد در جامعه را دارم و برای بدست آوردن این حق مبارزه میکنم.
امروز روزیست که ترس ما فروریخته است. اینکه در این اندک سالهای زندگی، چه فشارها و تحمیلهایی از سوی قانون و جامعه بر من وارد شده. اینکه من ذاتا سرکش هستم و تن به ظلم نمیدهم. این دلایل بعلاوه علاقهی شخصی به الگوی مبارزاتم، انسانهایی که برای آزادی و برابری جنگیده اند و نامشان در تاریخ ثبت شده، باعث شد که تا حدودی ترسم نسبت به عواقب فعالیتهایم کمتر شود. کم شدنِ این ترس بود که مرا در تصمیمم هر چه بیشتر مصمم کرد.
مصمم شدنم هم تاثیر مستقیم بر علنیتر کردن فعالیتهایم داشت. فعالیتم را علنی کردم و دست به اعتراض زدم. اعتراض برای بازپس گیری حقوق از دست رفته خودم، و همه هم نسل های خودم و زنان در ایران که از ابتدایی ترین حقوق خود محروم اند. اعتراض به حقی که بالاجبار از من و امثال من گرفته شده و جبری که بر ما تحمیل شده است. هرچه بیشتر پیش رفتم، ترسم تحت تاثیر اقتدار اعتراضم قرار گرفت. هر چه هم که بیشتر میگذرد سعی در از بین بردنِ کاملِ ترسم دارم.
البته مسئله همینجا تمام نمیشود. محدودیت زنان در جامعه ایران، فقط در رابطه با حجاب اجباری نیست. در اکثر زمینهها ناعدالتیهای آشکاری بین زن و مرد دیده میشود:
در دین اسلام، زن جنس دوم محسوب می شود و این واقعا تاسف آور است.
دوچرخه سواری زنان ممنوع است.
گواهینامه برای موتور صادر نمیشود، و موتورسواری زنان ممنوع است.
نوازندگی و خوانندگی زنان ممنوع است.
زنان حق ورود به استادیوم ندارند.
در اماکن عمومی تفکیک جنسیتی می شود، زن و مرد را هم از هم جدا می کنند و بیشترین امکانات و تسهیلات را به مردان میدهند.
در دانشگاه زنان از برخی رشته ها محروم هستند.
بیکاری در بین زنان بیداد میکند.
دیه زن نصف مرد است، ارثیه زن هم به همین منوال، نصف مرد است.
کلیشههای جنسیتی را از طریق رسانه های و مدرسه و دانشگاه و محل کار به عنوان فرهنگ اسلامی آموزش میدهند و معضلات این کلیشه سازی ها بیداد میکند.
زن حق طلاق، حق نگهداشتن کودک خود، حق سفر به خارج ندارد
زن را ضعیفه میخوانند.
و این همه سال به او توسری زدند و سعی کردند خاموشش کنند.
اما “زن” خاموش نشد…
مسئلهی ما زنان تنها حجاب نیست. مساله ما همه بیحقوقی ها است که بر ما تحمیل شده و ما هیچ نقشی در قانونگذاری نداشتیم. منتها شروع حرکت ما و اعتراض ما از طریق اعتراض به حجاب است. حجاب که کنار برود بقیهی ناعدالتیها هم یک به یک از بین میروند.
مبارزه ما برای تغییر اساسی در جامعه و وضعیت زنان است. این خود به معنی انقلابی در ایران است که زنان براه انداخته اند. انقلابی برای گرفتن حق زندگی، حق آزادی اندیشه، حق انتخاب نوع پوشش، و همه حقوقی که یک انسان باید از آن برخوردار باشد. ما نسلی هستیم که به دنبال نسل های گذشته، تلاش برای تغییر حال و آینده خود داریم. بنابراین این انقلاب زنانه را با تمام قدرت پیش می بریم تا موفق شویم.
به امید و تلاش برای روزهایی هستیم که شاهد آزادی زن و رهایی از بندهای تفکرات و قوانین عقب مانده باشیم و آزادی رو با تمام وجود احساس کنیم و فریاد بزنیم.
16 فروردین 1397
5 آوریل 2018