جدید ترین
maryamnamazie

سکولاریسم حق من است و آزادی فرهنگ من

مریم نمازی

maryamnamazie

آنچه در زیر میآید متن سخنرانی مریم نمازی در کنفرانس سکولاریسم است که در ماه مه ۲۰۱۳ در واشینگتن برگزار شد. شرکتکنندگان در این کنفرانس به آکسیون دفاع از امینه تیلر، عمادالدین حبیب، وبلاگ نویسان بنگلادش و الکساندر آن پیوستند.

* خشم و انزجار از اقدام طالبان به ترور ملاله یوسفزای ۱۵ ساله به خاطر طرفداری از تحصیل دختران
* اعتراض تودهای علیه اسلامیون به خاطر قتل شکری بالعید، رهبر سوسیالیست، و اعتراض عریان امینه تیلر در تونس مبنی بر اینکه «تن من منشاء ناموس شما نیست و تف بر اخلاقیات شما»
* خشم از مرگ ندا آقاسلطان در روز روشن در جریان تظاهرات در ایران
* آکسیون فوریه برضد تروریسم جنسی در مصر، فریاد برهنۀ عالیا ماجده المهدی، آتهئیست مصری، علیه زنستیزی و رقص جلوی دفاتر اخوان المسلمین…
دقت لازم نیست تا ببینیم که چه مقاومت و ابراز مخالفت عظیمی دارد صورت میگیرد.

پس از دهها سال اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکا و سلطۀ افسارگسیختۀ بازار آزاد و نسبیت فرهنگی و عدول از تمام چیزهای جهانشمول، اکنون دورۀ جدیدی از تحول بشر است. امروز دورۀ جنبش ۹۹ درصدی ها و انقلابات و قیامها در خاورمیانه و شمال آفریقا است – بسیاری از آنها به سرکردگی زنان. گرچه با توجه به «پیشرویهای» صوری اسلامیون در خاورمیانه (در واقع به منزلۀ نیروهای ضدانقلابی که هدفشان سرکوب انقلابات است) ممکن است دیدن این دوره بعضی اوقات دشوار باشد، اما تغییر دوره محسوس است.

با این همه، بسیاری از چپهای پست مدرنیست و معتقد به نسبیت فرهنگی و لیبرالها و فمینیستها قاطعانه به طرفداری از اسلامیون ادامه میدهند. هرگونه مخالفتی با قانون شریعت (که بر پایۀ قرآن و حدیث و فقه اسلامی استوار است) و حجاب و زنستیزی اسلامی، با تهمت نژادپرستی، اسلامهراسی، امپریالیسم فرهنگی و اتهامات دیگر مواجه میشود. کسانی که چنین میگویند، این تصور نسبیتی- فرهنگی را باور کردهاند که جوامع خاورمیانه و شمال آفریقا (و حتی جوامع مسلمانان در غرب) متجانساند: «اسلامی» و «محافظه کار». اما یک فرهنگ متجانس در هیچ کجا وجود ندارد.

از آنجایی که کسانی که در مسند قدرت هستند فرهنگ مسلط را تعیین میکنند، این نگرش، ارزشها و احساسات اسلامیون را در حکم ارزشها و احساسات «مسلمانان اصیل» میبیند. اما همانگونه که موسی بدیری، استاد دانشگاه بیزیت (قدیمیترین دانشگاه فلسطینی)، که دانشجویان اسلامیست او را به خاطر الصاق کاریکاتوری بر در اتاق محل کارش تهدید کردند، میگوید: اسلامیون «با توسل به فحش و تهدید به خشونت فیزیکی میکوشند حق انحصاری آنچه که مسلمانان میتوانند یا نمیتوانند به آن فکر کنند، میتوانند یا نمیتوانند انجام دهند را به خود اختصاص دهند. به تعدادی که ذهن آزاداندیش وجود دارد، به همان تعداد هم مسلمان جوراجور هست و باقی خواهد ماند».
در واقع، سکولارها، مسلمانان سابق، لامذهبان، آزاداندیشان، فعالین حقوق زن، مبارزین آزادی و سوسیالیستها هم جزو «مسلمانان» و یا کسانی که چنین برچسبی خوردهاند به حساب میآیند. حتی کسی مانند سلمان رشدی، از طرف «مسلمانان» حرف میزند. همانگونه که حنیف قریشی، نویسندۀ انگلیسی، میگوید: «او از تردیدهایشان میگوید. از آن جزئیاتی که گاهی واقعا به آنها فکر میکنند و احساس میکنند – آیا من واقعا به تمام این چیزها باور دارم – اما نمیتوانند به زبان بیاورند…»
یک کاسه کردن اسلامیون و مسلمانان، داستانی است که اسلامیون در تلاش برای جا زدن خود به عنوان نماینده و محدود کردن ابراز مخالفت و معین کردن حدود و ثغور «قابل قبول» بیان بر سر زبانها انداختهاند.

کسانی که مدعیاند مطالبۀ سکولاریسم و مخالفت با حجاب و قوانین شریعت «نامأنوس» و «از لحاظ فرهنگی نابجا» ست صرفا احساسات و ارزشهای اسلامیون را مد نظر دارند، نه احساسات و ارزشهای خیل کسانی را که در برابر آن مقاومت میورزند. این امر نباید باعث تعجب شود. جمعیت عظیم جوانان در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و انقلابات اخیر به سرکردگی زنان و پس زدن اسلامیون، مصاف هائی را علیه وضع موجود به همراه دارد.

دعاء العدل زن ۳۴ سالۀ کاریکاتوریست مصری است که به خود آنارشیست مسلمان میگوید و به خاطر کاریکاتورهای سیاسیاش، که اسلامیون را دست میاندازد، به اهانت به اسلام متهم شده است. همانگونه که او میگوید: «از افراطیون واهمهای ندارم». «هر کاری هم که بکنند، به استفاده از مهارتهایم برای دست انداختنشان ادامه میدهم. آنها باید بفهمند که ما مصریها با انقلاب عوض شدهایم و به قهقرا نخواهیم رفت.»

همانطور که در «غرب» مخالفان اعتراض عریان و حامیان حجاب و اسلامگرایی و شریعت وجود دارند، در «شرق» نیز حامیان اعتراض عریان و مخالفین حجاب و اسلامگرایی و قوانین شریعت وجود دارند. این امر همانقدر به «امپریالیستهای فرهنگی» که از روی ترحم «زن مسلمان را نجات میدهند» ربط دارد که مبارزه برای کسب حق رأی زنان برچسب امپریالیسم فرهنگی میخورد. تنها آن کسانی که حقوق و زندگی خود را جدا و متفاوت با کسانی که «دیگران» انگاشته میشوند میبینند، و آن کسانی که داستان اسلامیون را باور کرده اند (و یا دارند به خورد مردم میدهند) میتوانند همبستگی و خواست برابری و سکولاریسم را به این شیوۀ انحرافی درک کنند.

طنز مسئله اینجاست که مانند راست افراطی که با وجود اینکه از چندگانگی فرهنگی «نفرت دارد» اما از ایدۀ تفاوت آن برای سپربلا کردن «دیگران» سود میجوید و سیاست خود را مبنی بر هویت نژاد سفید تبلیغ میکند، پست مدرنیستها نیز با خواست احترام و تحمل نسبت به «تفاوت» از چندگانگی فرهنگی برای جانبداری از ستمگر استفاده میکنند – هرقدر هم که این تفاوت غیر قابل تحمل باشد.

اما همانگونه که مریم هلیه لوکاس جامعهشناس الجزایری میگوید: «تفاوت و تنوع مفاهیمی دولبه اند؛ همیشه باید به خاطر داشت که نیروهای ارتجاعی از آنها استفاده کرده اند تا مردمان و مقولههای جمعیتی را – به زور – در تفاوتشان نگاه دارند. آنچه در پس “احترام به تفاوت” نهفته، تمایل شدیدی است به اینکه “دیگران” متفاوت باقی بمانند…»

دفاع از سکولاریسم، بیان آزادانه، برابر و مخالفت با قوانین شریعت و حکومتهای اسلامی هیچ ربطی به «غرضورزی نسبت به جوامع مسلمان» و نژادپرستی ندارد. چنین گفتهای، مخالفت عظیم از جمله در میان کسانی که مسلمان شمرده میشوند را نادیده میگیرد و مبارزات اجتماعی و سیاسی و طبقاتی را انکار میکند. بطور قطع، نقد مذهب یا یک جنبش سیاسی راست افراطی ربطی به نژادپرستی ندارد.

اسلامهراسی اصطلاحی سیاسی است که به قصد ایجاد رعب برای وادار کردن مردم به سکوت استفاده میشود. تهمت اسلامهراسی برای این ساخته نشده که مسئلۀ اصلی این مدافعان، تعصبات ضدمسلمانی است بلکه به خاطر دفاع از اسلام و اسلامگرایی ساخته شده است. اگر خیلی نگران مسلمانان و یا کسانی که چنین برچسبی خوردهاند بودند، به جای اینکه از شریعت و اسلامگرایی حمایت کنند، با آنها مخالفت میکردند و از توجیه تروریسم اسلامی که «مسلمانان» را بیش از هر کس دیگری میکشد دست میکشیدند.

همانگونه که سایت زندگی زنان تحت قوانین اسلامی میگوید:
«ترور اسلامیون به هیچ وجه ابزار تهیدستان برضد اغنیا، ابزار جهان سوم علیه غرب و یا ابزار مردم برضد سرمایه داری نیست؛ پاسخی مشروع نیست که نیروهای مترقی جهان از آن حمایت کنند. آماج اصلی آن، اپوزیسیون دمکرات داخلی است به منظور اجرای پروژۀ دین سالاری و تحت کنترل گرفتن تمامی وجوه اجتماعی به نام دین، که آموزش و پرورش، نظام حقوقی، خدمات جوانان و موارد دیگر را شامل میشود. هنگامی که اسلامیون به قدرت میرسند مردم را وادار به سکوت میکنند؛ دست به حذف فیزیکی ناراضیان، نویسندگان، روزنامهنگاران، شاعران، موسیقیدانان و نقاشان میزنند – درست کاری که فاشیستها میکنند. مانند فاشیستها untermenschen [مادون انسانها] را بطور فیزیکی حذف میکنند، از جمله «نژادهای پست» و همجنسگرایان و انسانهای از لحاظ ذهنی یا جسمی معلول. و زنان را «در جای خودشان» حبس میکنند…»

زمانی الیزابت کدی استنتون، مبارز حق رأی زنان و فعال لغو بردگی اهل آمریکا، گفته بود «انجیل و کلیسا بزرگترین مانع برسر راه رهایی زنان بودهاند». این گفته، امروزه بالاخص در مورد اسلام و اسلامگرایی صدق میکند. پر واضح است که وقتی از اسلام و یا هر دینی صحبت میکنم، منظورم دین به عنوان عقیدۀ شخصی نیست. هر کسی حق اختیار کردن مذهب و آتهئیسم را دارد، اما امروزه اسلام موضوعی شخصی نیست بلکه پرچم جنبشی سیاسی است؛ یک صنعت، یک گروه مافیایی، یک ماشین کشتار انسانها است.

کسانی که مخالفت با زنستیزی مذهبی را با نژادپرستی و حمله به «مسلمانان» یکسان فرض میکنند، سهوا و یا احتمالا فریبکارانه، حمله به عقاید و جنبشهای زنستیز را حمله به مردم میبینند و ترجیح میدهند به جای زندگی و حقوق انسانها، از فرهنگ و مذهب جانبداری کنند. این دیدگاه نسبیتگرائی فرهنگی، تلویحا دارد میگوید که آزادی زنان مختص کسانی است که «سفیدپوست» و «غربی» هستند؛ بقیۀ ماها فقط مجاز به «آزادی» در محدودههای مذهبی و فرهنگی اسلام هستیم.

«فمینیست های» اسلامی نظیر شیرین عبادی خواهند گفت که زنان در اسلام از حقوق کامل برخوردارند و اگر چنین نیست به خاطر کردار و تعبیر و تفسیرهای حکومتها است. او میگوید که زنان نیازی به سکولاریسم ندارند.
این موضعگیری چند اشکال دارد. اولا که قرآن و حدیث (بیانات و اعمال محمد، پیغمبر اسلام) که قوانین شریعت بر آنها استوار است پر از قوانین و مقررات ضدزن است (حتی اگر بخواهید که فقه اسلامی را کنار بگذارید). به عنوان مثال سنگسار به جرم زنای محصنه در حدیث هست اما کتک زدن زن در قرآن آمده است. در ثانی، غالبا وقتی که بحثی راجع به برخورداری زن از حقوق کامل درمیگیرد، باید پرسید که منظور از «حقوق» چیست. حتی اسلامیون خواهند گفت که زنان در حکومت آنها از حقوق کامل برخوردارند ولی این را از آن رو میگویند که برای آنها زنان و مردان برابر نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند، و بدین وسیله تفاوت در «حقوق» را توجیه میکنند.

همچنین، اشکال تعبیر و تفسیر این است که مال شما هم فقط یک تفسیر در میان انبوه تفاسیر است. حتی اگر شما تعبیر «خوبی» داشته باشید، معمولا امام یا حاکم شرع واپسگرائی برای شما تصمیم میگیرد. اما مهمتر از همه این است که من میپرسم آیا یک تعبیر «خوب» اصولا ممکن است؟
اگر استدلالاتی را که تعبیرهای «خوب» ارائه میکنند تعقیب کنید، واهی بودن این خط مشی دفاعی را به سرعت درخواهید یافت. فرض کنید سورۀ النساء (زن) در قرآن، آیه ٣٤، که میگوید: «آن دسته از زنان را كه از نافرمانى آنان بيم داريد نخست پندشان دهيد و بعد در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و اگر تاثير نكرد آنان را به ملایمت تنبيه كنيد…» فمینیستهای اسلامیای داریم که میگویند منظور فقط این است که مردان همسرانشان را با ترکه یا پر بزنند. برای حکام شرع (لااقل در بریتانیا که خشونت در خانه جرم محسوب میشود)، مادام که این زدن روی صورت و اندامهای تناسلی نباشد و اثری بر جا نگذارد، خشونت به حساب نمیآید. اما مسئله برسر این است که هیچ زنی نباید کتک بخورد. والسلام. بدون تردید نمیتوان حقوق و زندگی زنان را به امان قوانین مذهبی و انواع تعابیر و تفاسیر رها کرد.

دین امری شخصی است. اما وقتی موضوع برسر حضور دین در دولت و قانون و نظام آموزشی است، آنگاه بدل به امری مربوط به قدرت سیاسی و سلطه میشود.

هیچ دینی زن را آزاد نمیکند، بخصوص آن دینی که قدرت سیاسی را در اختیار دارد و دستگاه تفتیش عقاید را رهبری میکند. هرقدر نقش دین در قلمرو دولت، در حکومت، در نظام قضایی کمتر باشد زنان آزادترند – نه برعکس. سکولاریسم پیش شرط بهبود موقعیت زنان است، وضع تمام زنان و نه فقط زنانی که «غربی» هستند.

یک کاسه کردن اسلامیون و مسلمانان، به معنی آن است که خواستهای اسلامیون مطالبات اهالی خاورمیانه و شمال آفریقا انگاشته شود. در حالی که چنین نیست. هیچیک از انقلاباتی که در این منطقه صورت گرفت خواستهائی اسلامی نظیر حجاب اجباری و قوانین شریعت و حکومت اسلامی نداشت. اسلامیسم نیرویی است ضدانقلابی برای سرکوب انقلابات.

اگر مردم واقعا مایل بودند که در شرایط قرون وسطایی زندگی کنند، اگر واقعا رسم و رسوم قرون وسطایی فرهنگ مردم بود که دیگر اسلامیون نیازی به تحمیل قوانین خود با چنان وحشیگری تمام عیاری نداشتند! همین واقعیت که آنها باید خیابانها را کنترل کنند و مردم را به خاطر نحوه لباس پوشیدنشان و طرز فکرشان دستگیر و جریمه کنند به اندازۀ کافی گواه آن است که حکومتشان تحمیلی است. صد البته ممکن است کسانی باشند که قوانین شریعت را بر قوانین سکولار ترجیح دهند، همانطور که ممکن است کسانی باشند که ترجیح بدهند برده داری و یا تبعیض نژادی دوباره باب شود، اما چنین چیزی ربطی به موضوع ندارد. قوانین شریعت ظالمانه و حکومتهای اسلامی ستمگرند. در آنها «حقی» وجود ندارد تا پایمال شود.

دوستان پست مدرنیست اسلامی به ما خواهند گفت که مطالبات ما غربی ست. از کی تا به حال سکولاریسم، حقوق، آزادیها، برابری «غربی» اند؟ اسلامیون از جدیدترین دستاوردهای تکنولوژی برای پیشبرد وحشیگری خود استفاده میکنند (و همین جماعت در صف مقدم مطالبۀ حق برخورداری رژیم اسلامی ایران از تکنولوژی هسته ای قرار دارند) اما تا میرسیم به حقوق زنان و سکولاریسم، اینها «غربی» و «نامأنوس» میشوند؟

ولو آنکه حقوق غربی باشد (که نیست)، جنبشهای اجتماعی مترقی و طبقۀ کارگر برای آن مبارزه کرده اند و از این رو به تمام بشر تعلق دارد. به قول مبارزان حقوق زن، که در مخالفت با حجاب اجباری در سال ١٣٦٠ در خیابانهای تهران شعار میدادند: «نه غربی، نه شرقی، حقوق زن جهانی است» و «فرهنگ ما آزادی است». در این دورۀ جدید که پس از سالها وحشیگری و تروریسم و میلیتاریسم شروع شده، سرانجام وقت درخشیدن ما رسیده است؛ اکنون مائیم که باید دست به حمله بزنیم.

میل مفرط اسلامیون به کنترل کردن و آماج حمله قرار دادن زنان و دهها سال مقاومت در برابر آن همراه با دورۀ نوینی از انقلابات به معنی آن است که جنبش آزادی زن به جائی رسیده که اسلامیسم را به زانو درآورد. هرچند که با ختم اسلامیسم زنستیزی پایان نخواهد گرفت، اما هنگامی که به حیات یکی از حامیان اصلی زنکشی خاتمه داده شود وضع زنان در سراسر جهان به نحو چشمگیری بهبود خواهد یافت.

بدیهی ست که نتیجۀ هیچ مبارزه ای از پیش مشخص نیست بلکه کاملا به اراده و مداخلۀ انسان بستگی دارد. مسئله این است که در این مبارزۀ نهایی هر یک از ما کجا خواهد ایستاد. همانگونه که منصور حکمت، مارکسیست فقید، گفته است: «ما بر فراز جهان ننشستهايم و داور اين دنيا نيستيم. بازيگران و شرکت کنندگان در آن هستيم. هر يک گوشهاى از اين جدال تاريخى- جهانى هستيم که به نظر من از آغاز تا امروز برسر آزادى و برابرى انسانها در جريان بوده است…» (منصور حکمت، اسلام و اسلام زدایی، ژانویه ١٩٩٩)

مترجم: ناصر شیشه گر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *