مريم نمازى: سربلند و سرافراز در دفاع از سکولاريسم

متن سخنرانى مريم نمازى در بزرگترین اعتراض سکولاریستها و آتئیستها در واشينگتن – آمريکا. ماه ژوئن

من بسيار خوشحال هستم که اينجا هستم. از تدارک دهندگان اين رويداد شگفت انگيز تشکر ميکنم. از تک تک شما براى اينکه امروز بيرون آمده ايد ممنونم. من فکر مى کنم شما بايد براى خودتان يک کف بلند بزنيد. شما جدا لايق آن هستيد!

در عصر داعش، در عصرى که ما شاهد عقب نشينى منطق هستيم، علنى بيرون آمدن و سر بلند و سرافراز از سکولاريسم و عقل گرايى دفاع کردن، بسيار حائز اهميت است. حتي اگر بگويم ما وجود داريم و هستيم، ما بيشماريم، اين امر در خود حائز اهميت است چه در امريکا، عربستان سعودى، ايران، يا افغانستان، اين ديوار ترس و نا اميدى را ميشکند. اين باعث ميشود که ما متوجه بشويم که تنها نيستيم. اين امر با خود اميد و به همراه آن شجاعت میاورد. با افتخار و سر بلند. علنى بودن همچنين به اين معنى است که ما در همبستگى با دگرانديشى و حرمت، آنان را گرامى ميداريم.

کسى مانند رائف بدوى که به ١٠ سال زندان و ١٠٠٠ ضربه شلاق در عربستان سعودى محکوم ميشود فقط به اين علت که نقش مذهب در دولت را مورد سٸوال قرار داده است، (اين ماه، چهار سال ميشود که او در زندان است.). وليد ابوالخير، وکيل او که برادر زن اوست نيز زنداني شده است. اين ماه تولد او مى باشد. تولدى ديگر در اسارت! اويجيت روى، اويجيت عزيز و دگرانديش آتٸيست و بلاگ نويس بنگلادشى که در روز روشن تک پاره ميشود، فقط به اين علت که از عقل گرايى دفاع ميکند. (بنيا احمد، بيوه اويجيت روى هم امروز اينجا هست و من دوست دارم به او بيشترين احترامات خود را تقدیم کنم.) کسانى مانند فاطمه نعود، شاعر مصرى که به ٣ سال زندان محکوم شده است فقط به اين دليل که به ذبح اسلامى حيوانات اعتراض کرد. فعالين گروه رقه، در سکوت سلاخى ميشوند و مى ميرند تا جنايات داعش را افشا کنند. جعفر عظيم زاده و فعالان کارگرى در ايران که با احکام طولانی مدت زندان محکوم شده اند به همراه ١٧ کارگر ديگر در معدن طلا که به جرم سازمان دادن اعتراضات کارگرى در ايران به ٣٠ تا ١٠٠ ضربه شلاق محکوم شده اند. نرگس محمدى که به ١۴ سال زندان در ايران براى فعاليت های حقوق بشرى اش محکوم شده است و غيره و غيره.

هر جا مذهبى ها در قدرت باشند، آغاز پايان منطق است! آغاز پايان آزاد انديشى و آغاز پايان  آزادى و حقوق برابر براى همه است. عليرغم اين برخي از چپ ها، (و من اين را به عنوان کسي ميگويم که خود در جبهه چپ قرار دارم)، تحت نام دفاع از فرهنگ و مذهب توده ها، از اسلام گرايان دفاع مى نمايند. دست شما درد نکند! نه ما اين را نمى خواهيم! اسلام گرايى فرهنگ ما نيست بلکه فرهنگ فاشيست هاى ما ميباشد. اگر اسلام فرهنگ مردم بود حکومتهاى مذهبى احتياجى به ممنوع کردن همه چيز مانند موسيقى در کشور مالى نداشتند.

همين پنجشنبه گذشته رژيم اسلامى ايران ٣۵ دختر و پسر را براى شرکت در ميهمانى فارغ التحصيلى شلاق زده است و هر کدام ٩٠ ضربه شلاق خوردند. اگر همه با آنها موافق بودند مهاجرت هاى توده اى وسيع از کشورهايى که آنها حکمرانى ميکنند وجود نداشت. فراموش نکنيم که اسلام گرايى بر پايه قتل عام وسيع نسل هايى از مردم خاورميانه، آفريقاى شمالى و جنوب آسيا شکل گرفته است و اکثرا با پشتيباني دولت آمريکا. دخترانى مانند کايتا بنگانا ١٦ ساله که به خاطر سر باز زدن از پوشيدن حجاب در الجزاير در دهه نود به قتل رسيد و در دهه هشتاد ميلادى در ايران، مخالفان سياسى را در دادگاههاى ۵ دقيقه اى به مرگ محکوم کردند و بعد از اعدام  در گورهاى دسته جمعى در خاوران دفن کردند. (يادبود کشتار و قتل آنها هر سال عليرغم تهديدها و بازداشت هاى نيروهاى امنيتى، توسط خانواده هاى قربانيان در خاوران برگزار ميشود.)

هنگاميکه که مردم مى گويند سکولاريسم يک پديده غربى و نئوکونياليستى مى باشد من نمى دانم بخندم يا گريه کنم، زيرا هيچکس بيشتر از کسانيکه زير چکمه دولتهاى مذهبى زندگى نموده اند ضرورت جدايى دين از دولت را متوجه نمى شوند. همه دولتهاى مذهبى، چه حکومت اسلامى، بوديسم راستگراى هندو و يا راستگراى مسيحى و يا راستگراى يهودى باشند. البته من مى دانم که تفاوتهاى بين آنها و اين پديده ها وجود دارد و البته که اسلامى ها بدترين آنها هستند. به علت گسترش و قدرت فراوانى که در اختيار دارند اما بنيادهای پيامدهاى قوانين دولت مذهبى بر زندگى مردم يکسان مى باشد. بودایى ها در سريلانکا و ميانمار مسلمانان را مى کشند. هندو هاى راست افراطى مردم را بخاطر خوردن گوشت گاو مى کشند. راستهاى يهودى که از نشستن کنار يک زن در هواپيما خوددارى مى کنند و راستهاى مسيحى نيجريه که کودکان را به جن بودن متهم مى کنند و کلينيک سقط جنين را بمب گذارى مى کنند و البته اسلامى هاى وحشى. هر درجه اى از قدرت براى آنها به معناى همان درجه کم شدن از حقوق و آزادى براى ما خواهد بود. اين توسط چپ هايى که از اسلام گرايان طرفدارى مى نمايند به قيمت پشت کردن به دگرانديشان انجام مى شود.

همانگونه که من از میليتاريسم آمريکا حمايت نمى کنم چون مخالف جمهورى اسلامى ايران هستم، آنها هم بايد ياد بگيرند که اينگونه رفتار کنند. نام اين کار جنگيدن همزمان در چند جبهه است. همانطور که جامعه شناس الجزايرى، مريم هللوکا ميگويد: با حمايت از اصولگرايان، آنها به سادگى در اين مبارزه سياسى يک جانب را انتخاب مى کنند بدون اينکه اين را علنا اعلام کنند. جناح راست هم کار مشابهى انجام مى دهد. آنها مسلمانان و مهاجران را با اسلام گرايان يکسان نشان مى دهند و همه ما را مسٸول جنايات اسلامگرايان مى دانند. چه پکيدا، چه کمپين «جلوى اسلامى شدن آمريکا را بگيريد» و چه ليگ دفاعى انگليس. همه آنها بیشرمانه همه را از جمله دگرانديشان، قربانيان و بازماندگان را در يک ظرف قرار مى دهند و محکوم مى کنند.

 

ببينيد من بخاطرکوکلوس کلان ( ک ک ک ) و بمباران هاى عراق، هم دونالد ترامپ و همه مردم آمريکا را محکوم نمى کنم. خواهشا من را بخاطر تروريسم اسلامى محکوم نکنيد. از رصد کردن همه مسلمانان و بستن مرزها دفاع نکنيد وقتى قربانيان اسلاميون بيشترين نياز به حمايت را دارند.

 

اين کشور تنها ک ک ک و دونالد ترامپ نيست بلکه کشور اعتصابات نان و گل سرخ ١٩١٢، کشور جوهيل، جنبش درخشان حقوق مدنى است. سياستهاى هويتى، شيادى بيش نيست چراکه جنبش هاى اجتماعى و سياسى طبقاتى را محو مى کند. انتخاب ما و جايى که مى ايستيم، عليرغم نام ما و اينکه کجا بدنيا آمده ايم و وضعيت مهاجرت ما چگونه است براى مثال يک آتٸيست در هر خانواده اى که مسلمان وجود دارد. سکولاريست هاى محکمى حتى در ميان مذهبى ترين خانواده ها در دورافتاده ترين روستاها وجود دارند. دگرانديشان وجود دارند. معمولا صريح و سربلند عليرغم سبک هاى موجود. نمونه آن جنبش بى حجابى در ايران است، اگر چه حجاب اجبارى مى باشد و قابل تنبيه و يا احکام زندان و جريمه، و يا در روژاوا در کردستان سوريه جايی که ازدواج هاى اجبارى و چند همسرى ممنوع شده و قوانين حجاب براى زنان که توسط داعش وضع شده بود از ميان برداشته شده است. سياستهاى هويتى و يا نسبيت فرهنگى بعنوان يک خطى مشى سياسى امکان ديدن دگرانديشى هاى وسيع و وجوه مشترک انسانيت را صرفنطر از تفاوت هايمان مشکل مى سازد.

انسان است که بايد محترم شمرده شود و نه فرهنگ و مذهب. هنگاميکه من توييت کردم که امروز اينجا صحبت خواهم نمود البته نه در فيسبوک از آنجا که دوباره از فيسبوک بيرون انداخته شدم، شخصى مرا به چالش کشيد تا اثبات کند سکولاريسم بهتر است. چراکه به قول او سکولاريسم باعث شيوع بيمارى ايدز و تشويق به تجاوز به زنان مى باشد، برخلاف آنچه که در عربستان سعودى مى گذرد. (که عربستان بهشتى براى زنان مى باشد.)

پاسخ من ساده بود. شما حقوق بيشترى در يک جامعه سکولار خواهيد داشت و هيچ شخصى بخاطر همجنسگرا بودن قانونا از بالاى ساختمان به پايين پرتاپ نخواهد شد. اين به تنهاىی براى من محکمترين دليل است! در واقع سکولاريسم به قول فيلسوف نامدار اى سى گريلينگ، يکى از ابتدايى ترين حقوق بشر است. معمولا سکولاريسم با آتيٸسم تلفيق مى شود. اما اين امر تنها و به نفع آتٸيستها و يا اقليتهاى مذهبى مانند احمديه ها و يا بهايى ها و يا زنان و همجنسگرايان نمى باشد بلکه براى همه مهم مى باشد، حتى باورمندان به دين. چرا که يک مومن ضرورتا خواهان زندگى تحت قوانينى که توسط حکومتهاى مذهبى تحميل مى شود را نمى خواهد. زندانهاى پر از زندانى و چوبه هاى دار و همچنين فرار پناهندگان به وضوح گواه اين امر است. به قول ريچارد داوکينز، هنگاميکه دولتها با خدا بازى مى کنند دين را بر همه ما تحميل مى نمايند و اين تحميل ديگر دين را بعنوان يک امر خصوصى به رسميت نمى شناسد بلکه در موضعى در حيطه قدرت و کنترل خواهد بود.

در دنيایى که آنها خواهان آن هستند همه خواهند مرد. و در دنياىی که ما خواهان آن هستيم همه شانس زندگى کردن خواهند داشت. و ظاهرا ما سکولاريستهاى پرخاشگر هستيم و گاهى بدون شوخى با طالبان مقايسه مى شويم. اين امر را باور نماييد! اين فقط پروپاگانداى آنها است. در دنياى امروز اين سکولاريستها هستند که کشتار مى شوند و نه بر عکس. آنها مى کشند و آزادانديشان را تهديد مى کنند و ما متهم به مهاجم بودن مى باشيم. در دانشگاهها سانسور مى شويم و همچنين در رسانه ها. (مانند رسانه آيت الله بى بى سى). توييتر و فيس بوک (شرم بر فيس بوک براى بستن صفحات آتٸيستهاى عرب و آتٸيستهاى ايرانى و بنگلادشى) و توسط دولتها مثل اينکه کاريکاتورها و حمله به مقدسات از قتل بدتر مى باشند. ما متهم به اين مى شويم که حق مردم براى دين را زير پا مى گذاريم. هنگاميکه ما صرفا براى حقوق همسان و براى آزادى از دين مى جنگيم و البته اگر زنده بمانيم تا حکايت کنيم هنگاميکه براى بى خدايى و يا انتقاد از اسلام کشته مى شويد و بايد گفت انتقادى که بسيار ضرورى مى باشد عادى نمودن و جشن گرفتن، ارتداد و توهين به مقدسات بصورت آشکارا بى پروا و با سرافرازی، از مهمترين اشکال مقاومت مى باشند.آنها مى کشند، مجروح مى کنند، کودکان ما را از مدارس مى ربايند، مدارس و بازارهاى ما را بمباران مى کنند و ما را متهم به برخورد تند و غير ضرورى مى کنند.

نه! ما تنها مبارزه دفاعى مى کنيم. ما حاضر نيستيم با زانوى خم شده زندگى کنيم. براى بسيارى از ما، مبارزه براى سکولاريسم مسٸله مرگ و زندگى است! سکولاريسم نه غربى است و شرقى، سکولاريسم جهانشمول است!

پيام امروز ما اين است: از واشنگتن تا تهران، تا رياض، تا داکا،تا کابل و تا بغداد، ما خواهان سکولاريسم همين امروز هستيم!

با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *