از ما میپرسند
انترناسیونال: چرا کمونیسم در شوروی شکست خورد؟
علی جوادی: اجازه دهید پیش از آنکه به بررسی تجربه کمونیسم در شوروی بپردازم اشاره مختصری به پیروزی انقلاب کارگری در روسیه داشته باشم. پیروزی انقلاب کارگری در روسیه یک تحول عظیم در تاریخ تلاشهای بشری برای حاکم شدن بر سرنوشت خویش و استقرار جامعه ای مبتنی بر آزادی و برابری و رفاه و سعادت همگان بود. پیروزی انقلاب کارگری به نقطه امید بشریت کارکن و زحمتکش در بخشهای وسیعی از جهان معاصر تبدیل شد. چشمها و امیدهای میلیونها به این تلاش عظیم خیره شد و گره خورد. کارگر و کمونیسم در روسیه نشان دادند که میتوانند قدرت سیاسی را در دست بگیرند٬ میتوانند تلاشهای بورژوازی و نیروهای مرتجع شکست خورده را در هم بشکنند. میتوانند آزادی و برابری را در سطوح متفاوتی در جامعه مستقر کنند. میتوانند حکم آزادی همگان را اعلام کنند. میتوانند حاکم بر سرنوشت خویش شوند. پیروزی انقلاب کارگری اسطوره شکست ناپذیری بورژوازی و نیروهای مرتجع زمان را در هم شکست. نشان داد که چنانچه کارگر با پرچم مستقل کمونیستی خود به میدان آید٬ میتواند آینده را شکل دهد. این پیروزی کارگر و کمونیسم را بورژوازی نمیتواند علیرغم تلاشهای مذبوحانه خود از طبقه جهانی کارگر دریغ کند.
به سئوالتان برگردم. واقعیت این است که کمونیسم بمثابه یک انقلاب اجتماعی و اقتصادی غیر قابل تفکیک، بمثابه یک تحول عمیق بنیادی در مناسبات اقتصادی و تولیدی جامعه هرگز در شوروی مستقر نشد که امروز بتوان از شکست آن صحبت کرد. در شوروی هیچگاه مناسبات اقتصادی متکی بر کارمزدی لغو نشد. در شوروی هیچگاه مالکیت وسایل تولید و توزیع اجتماعی نشد و در اختیار و در کنترل جامعه قرار نگرفت. در شوروی هیچگاه پول و مناسبات متکی بر مناسبات پولی حذف نشد. در شوروی هیچگاه استثمار توده عظیم تولید کنندگان نابود نشد.در شوروی هیچگاه سوسیالیسم مستقر نشد که بتوان از شکست آن صحبت کرد.
بر عکس شکل گیری “شوروی” خود محصول شکست تلاشهای کمونیسم کارگری، محصول ناکامی حکومت کارگری برخاسته از انقلاب اکتبر در به سرانجام رساندن اهداف اقتصادی و اجتماعی انقلاب اکتبر بود. شوروی هیچگاه یک نظام اقتصادی سوسیالیستی با معیارهای شناخته شده کمونیسم کارگری و مارکسیسم نبود.این که دولت شوروی حکومت خود را سوسیالیستی و کمونیستی می نامید ذره ای از این حقیقت کم نمیکند. ما خود همواره از منتقدین حکومت شوروی و تجربه شوروی از موضع کمونیسم کارگری بودیم. به این واقعیت حتی شوروی شناسان آکادمی های جوامع غربی نیز در دوره های طولانی پیش از سقوط بلوک شرق اذعان داشتند. مساله این است که این حقیقت هم از قربانیان تبلیغات پسا جنگ سرد است. بعلاوه آیا واقعا یک نیروی سیاسی جدی و یا متفکری حتی در اردوی بورژوازی یافت میشود که باور داشته باشد، در چین و یا کره شمالی مناسبات اقتصادی سوسیالیستی حاکم است که بتوان شکست این حکومتها را مترادف با شکست کمونیسم و شکست تلاشهای کمونیستی قلمداد کرد؟ شکل گیری این حکومتها تماما محصول شکست تلاشهای کمونیستی است.
این تفکیک به لحاظ بسیاری حائز اهمیت است. چرا بورژوازی و مبلغین سرمایه جهانی پس از سقوط بلوک شرق و شکست تجربه شوروی همواره کوشیده اند تا این شکست را مترادف شکست کمونیسم و شکست تلاش کمونیسم کارگری و طبقه کارگر برای استقرار یک نظام اقتصادی- سیاسی عادلانه و انسانی٬ فارق از استثمار و کارمزدی و مالکیت انحصاری اقلیت سرمایه دار بر وسایل تولید و توزیع قرار دهند؟چرا میکوشند در هر کجا و در هر تبلیغاتی شکست تجربه شوروی را با بوق و کرنا شکست تلاشهای کمونیسم و کارگر معاصر قرار دهند؟واقعیت این است که امروز تحریف واقعیت تجربه شوروی یک رکن تبلیغاتی بورژوازی در مقابله با کمونیسم و کارگر است.
اما به هر حال پدیده ای شکست خورده است که با تلاشهای دروغین بسیاری خود را ادامه حکومت کارگری ناشی از انقلاب اکتبر و حکومت کارگری دوران لنین نامیده است. بورژوازی و تبلیغات دروغین اش به کنار٬ سئوال این است که ارزیابی ما از این پدیده چیست؟پاسخ این است که آنچه شکست خورد یک سرمایه داری دولتی با اسم دروغین کمونیسم و سوسیالیسم بود. بعبارت دیگر و از نقطه نظر ما شکست شوروی نشان شکست کمونیسم بورژوایی و نه شکست تجربه کمونیسم کارگری است. آنچه شکست خورد الگوی اقتصادی سرمایه داری دولتی در رقابت و کشمکش با الگوی سرمایه داری آزاد و رقابتی بود. آنچه شکست خورد، این واقعیت است که بازار و رقابت و بیکاری و پاسخ بورژوازی پاسخ مناسب تری به بحران های اقتصادی ذاتی این نظام و مکانیسم موثرتر و کارآتری برای سرمایه داری علی العموم هستند. آنچه شکست خورد نشان این واقعیت است که سرمایه داری دولتی الگویی مناسب و با دوام در مقایسه و رقابت با سرمایه داری آزاد و فارغ از هر نوع محدودیتی نیست. مساله این است که بورژوازی کوشیده است شکست تجربه شوروی را ریاکارانه پای تلاشهای ما٬ پای تلاشهای کمونیسم و کارگربنویسد.
اما برای ما حقیقت فرای منافع سیاسی و حزبیست. جنبش ما جنبشی متکی بر حقیقت است٬ تمام حقیقت. ما اذعان میکنیم که شکست خوردیم، اما در نه تحولات دهه نود! ما نه در تحولات دهه نود و در پس سقوط بلوک سرمایه دولتی شوروی ، بلکه در پروسه استقرار یک جامعه سوسیالیستی در روسیه شکست خوردیم. جنبش ما نتوانست مناسبات اقتصادی سوسیالیستی را در روسیه مستقر کند.خط لنین در فردای ترورش در مباحثات ساختمان سوسیالیسم در روسیه نمایندگی نشد. حکومت تزار و کرنسکی سرنگون شد. قدرت سیاسی به دست طبقه کارگر افتاد، حکومت کارگری شکل گرفت، اما این حکومت کارگری علیرغم آنکه توانسته بود تلاشهای بورژوازی جهانی را به شکست بکشاند٬ بخاطر عدم روشنایی در چگونگی استقرار مناسبات اقتصادی سوسیالیستی، بخاطر عدم تاکیدات لازم بر لغو کارمزدی، بخاطر تلقی نادرست از اشتراکی کردن مالکیت وسایل تولید و توزیع در جامعه از مسیر خود منحرف شد و در نهایت شکست خورد. ناسیونالیسم روس توانست در این دوره دست بالا را در تحولات سیاسی جامعه بدست آورد.حکومت کارگری بخاطر عدم از میان بردن استثمار تولید کنندگان مستقیم در جامعه روسیه شکست خورد. آنچه در دوران حکومت استالین شکل گرفت، آنچه که حکومت شوروی نامیده میشود، نه استقرار یک جامعه سوسیالیستی بلکه استقرار و بازسازی یک اقتصاد ملی بر مبنای یک مدل سرمایه داری دولتی و مدیریت شده و بوروکراتیک در جامعه بود. تلاش شد مکانیسم بازار دور زده شود ،به جای آن برنامه ریزی دولتی و بوروکراسی اداری قرار گرفت. حکومت کارگری دوران لنین در استقرار جامعه سوسیالیستی شکست خورد و بجای آن جامعه ای با الگوی اقتصادی سرمایه داری دولتی و یک نظام سیاسی بوروکراتیک و ماورای توده های کارگر جامعه مستقر شد. ما از شکست تجربه حکومت کارگری در روسیه این درس را گرفته ایم که انقلاب کارگری یک انقلاب همه جانبه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. انقلابی در مناسبات سیاسی و اقتصادی جامعه است. انقلابی است برای اشتراکی کردن ونه دولتی کردن وسایل تولید و توزیع در جامعه. انقلاب سوسیالیستی انقلابی در مناسبات اقتصادی و طبقاتی در جامعه است. شکست در روسیه راه ما را برای پیروزیهای آتی هموار میکند. ما با این تجربیات به استقبال سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار سوسیالیسم در ایران می رویم.
اما اجازه دهید به این نکته پایانی هم اشاره کنم. معمولا مبلغین بورژوازی کودنانه تلاش میکنند که شکست کمونیسم و کارگر در روسیه را دلیلی بر عدم مطلوبیت و یا عدم قابلیت پیروزی کمونیسم در پس تحولات عظیم تاریخی قلمداد کنند. “پایان تاریخ”٬ “پایان کمونیسم” در محور این تبلیغات مضحک قرار دارد. اما کدام تلاشگر و کوشنده ای است که شکست در یک نبرد را به شکست تلاشهای خود تبدیل کند؟ کدام نیروی اجتماعی ای است که دراین جدال تاریخی به پایان خود رسیده است؟ آیا برادران رایت از دهها شکست خود در ساخت پدیده ای که پرواز میکند٬ شکست و عدم امکان پذیری پرواز را آموختند؟