جدید ترین

حرف آخر را خیابان میزند- حمید تقوائی

تدوین شده بر مبنای گفتگوی زنده در کانال جدید و مدیای اجتماعی، ٢٤ فوریه ۲۰۲۳


عنوان این گفتگو یک شعار تهییجی و یا اعلام حمایت از مبارزات خیابانی و غیره نیست بلکه بیانگر این واقعیت است که قدرت خیابان تاثیرات فراگیر و پایه ای بر کل تحولاتی داشته است که در این ٥ ماهه شاهد بوده ایم. “حرف آخر را خیابان میزند” یعنی تحرکات و اعتراضات توده ای در خیابانها، در دانشگاهها، در کارخانه ها، در اعتصابات، و کلا آنچه قدرت جمعیت را در مقابل جمهوری اسلامی نشان میدهد، عنصری مطلقا تعیین کننده است.


خیابان و تحولات ٥ ماهه اخیر
بعد از شروع انقلاب زن زندگی آزادی تحولات زیادی در خود ایران و در سطح جهانی رخ داد. در خود ایران حکومت به موقعیت بسیار درمانده و ضعیفی رانده شد، فروپاشی صفوف حکومت شروع شد، و امروز حتی در میان خود حکومتیها حرکتی علیه خامنه ای شکل گرفته است و جناحهای مختلف به فکر “انقلاب از بالا” افتاده اند. این بحران که نشانه ریزش درونی صفوف حکومت است هر روز حادتر خواهد شد. روشن است که این نتیجه مستقیم اعتراضات خیابانی است و نه هیچ فاکتور دیگری.
از سوی دیگر در سطح جهانی می بینیم که دولتها مواضعشان تغییر میکند و شروع میکنند به فاصله گرفتن از جمهوری اسلامی و دست به اقداماتی میزنند مثل راه ندادن نمایندگان جمهوری اسلامی در کنفرانس مونیخ و یا اخراجش از کمیسیون مقام زن سازمان ملل یا اعلام حمایت پارلمان اتحادیه اروپا از قراردادن سپاه پاسداران در لیست تروریستی و حرکت و جنبشی که در این جهت دارد به پیش میرود. کلا مساله ایران و انقلاب ایران در صدر اخبار رانده شده و به گفتمان عمومی تبدیل شده است، نهادهای جهانی، شخصیتها و سلبرتی ها در دفاع از انقلاب زنانه ایران صحبت میکنند و غیره. اینها هم باز روشن است که بازتاب انقلاب در ایران یعنی مبارزات و اعتراضات خیابانی و میدانی در سطح دانشگاهها و اعتصابات و تظاهرات و تجمعات و شعاردهی های شبانه است که همچنان ادامه دارد.


فاکتور دیگر تحرک نیروهای راست است که تا قبل از این خیزش اسمی از انقلاب نمی بردند و یا اگر اشاره ای میکردند آنرا خشونت و هرج و مرج و نظایر آن می نامیدند. این نیروها ناگزیر الان انقلاب پناه شده اند. آنها در لفظ از انقلاب زن زندگی آزادی حمایت میکنند ولی حرکاتی را شروع کرده اند که نه تنها هیچ قرابتی با انقلاب زن زندگی آزادی ندارد بلکه عملا در مقابل انقلاب است. آخرین نمونه ها تحرکات فاشیستی اخیر در برخی تظاهراتها با شعار جاوید شاه و رونمائی از ساواکی های منفوری مثل پرویز ثابتی است. از سوی دیگر فعالیتهای لابی ایستی- دیپلماتیک بوسیله نیروهای راست در خارج کشور شروع شده که این هم ریشه و اساس اش اعتراضات میدانی در خود ایران است. گرچه این تحرکات راست همانطور که گفتم قرابتی با انقلاب ندارد و در بسیاری موارد در مقابلش قرار میگیرد ولی خود حاصل سربلند کردن انقلاب است.


بعبارت دیگر ما مجموعه ای از تحولات سیاسی را در داخل و خارج کشور در صفوف حکومت و در میان احزاب اپوزیسیون و در رابطه با دولتها و نهادهای بین المللی می بینیم که مجموعا یک موتور محرک و پیشبرنده ای دارد که همان اعتراضات میدانی است. روند کل این تحولات نهایتا به روند اعتراضات و مبارزات میدانی و خیابانی در ایران گره خورده است.


روند پیشرویهای خیابان
اعتراضات خیابانی از زمان شروع انقلاب روند رو به پیشی داشته است. در ابتدا تظاهرات و تجمعاتی که بعد از قتل مهسا امینی شکل گرفت میتوان گفت خودجوش بود. این حرکت در سطح گسترده ای از دانشگاهها شروع شد و فضای عمومی طوری بود که اعتراضات گسترش می یافت. اعتصابات بازاریان را داشتیم، بخشهائی از کارگران در صنعت نفت و رشته های دیگر دست به اعتصاب زدند، مناسبتها، هفتم ها و چهلم های جانباختگان به تجمعات اعتراضی تبدیل شد که در مواردی چندی هزار نفره بود ( مثلا تجمع عظیم و با شکوهی که در سقز در رابطه با چهلم مهسا شکل گرفت)، شعاردهی ها و تظاهرات شبانه گسترش یافت و غیره و غیره. به این ترتیب انقلاب حاضر هم مثل هر انقلاب دیگری با انفجار شروع شد و به ده ها شهر گسترش یافت. این حرکت در روند خودش شکل پیدا کرد، متعین شد، سازمانیافته شد و پرچم و زبان و مانیفست رادیکال خود را پیدا کرد. در این روند دو نقطه عطف را شاهد بودیم. برآمد ٢٧ بهمن و انتشار منشور ٢٠ تشکل.


اهمیت ٢٧ بهمن صرفا این نبود که بعد از یک دوره افت نسبی دوباره مردم در بیش از ٢٠ شهر با شعارهای رادیکال به خیابان آمدند. جنبه مهم تر این بود که این حرکت با فراخوان شبکه ای از ٥٠ تشکل دانشجویان و جوانان محلات در شهرهای مختلف و دیگر نهادهائی که در طی انقلاب ایجاد شده بودند و هم چنین با سازماندهی آنها شکل گرفت. و این جنبه دوم بسیار مهم است. این طور نبود که صرفا فراخوانی داده شد و جامعه به آن جواب مثبت داد. این حرکت در بیش از ٢٠ شهر سازمان پیدا کرد و این سازماندهی را شما در طی دهه فجر، در خراب کردن دهه فجر بر سر جانیان حاکم، نیز می بینید. از دیوارنویسی ها تا شعاردهی های شبانه تا آتش زدن و پائین کشیدن و پاره کردن بنرها و بیلبوردها و تبلیغات حکومتی همه حرکاتی سازمانیافته بود و ٢٧ بهمن نقطه اوج این سازمانیابی بود. به عبارت دیگر برامد ٢٧ بهمن صرفا حاضل اعتبار فراخوان دهندگانش نبود، بلکه علاه بر آن شبکه ای متشکل از٥٠ تشکل در شهرها و محلات مختلف آنرا سازمان دادند. شبکه ای که برآمده از انقلاب و شکل گرفته در انقلاب است، امکانسازی کرده است، ارتباطاتش را گسترده کرده است، و نهایتا حاصل کارش را در ٢٧ بهمن مشاهده کردیم.


البته این شبکه کارش را با فراخوان ٢٧ بهمن شروع نکرد. قبلا در ١٤ تا ١٦ آذر و سپس ٢٨ تا ٣٠ آذر شاهد فراخوانهای این شبکه بودیم که فراخوانهای موفقی هم بود. ولی این بار تعداد این تشکلها به ٥٠ تشکل افزایش پیدا کرده بود و مهمتر اینکه این شبکه با سازماندهی و فعالیت نقشه مند توانست بعد از یک دوره افت نسبی بیش از ٢٧ شهر را به حرکت در آورد.


این حرکت نشان میدهد که از این پس خیابان سازمان یافته است. خیابان دیگر به شکل خودبخودی و یا حتی صرفا در شبکه های اجتماعی نیست که به خود شکل میدهد بلکه شبکه ای از تشکلهای واقعی و فعال در دانشگاهها، در محلات، تجمعات زنان، دانش آموزان پیشرو، اتحاد پزشکان و غیره در بیش از ٢٠ شهر فراخوان دهنده و سازماندهنده برآمدهای میدانی هستند.


نکته مهم دیگر اینکه خیابان امروز پرچم پیدا کرده است. در ٢٥ بهمن منشور مطالبات حداقلی با امضای ٢٠ تشکل صنفی و مدنی منتشر شد. بیست تشکل سرشناس و معتبر و سابقه دار، تشکلهائی برآمده از اعتراضات اجتماعی چندین و چند ساله و یعضا چند دهساله در جامعه مثل شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان، سندیکاها و شوراهای کارگری متشکل از رهبران سرشناس اعتصابات و مبارزات کارگران در هفت تپه و صنعت نفت و فولاد، اتحاد بازنشستگان، تشکل ها مدافع حقوق زن، جمعهای مدافع حقوق بشر، تشکلهای دانشجوئی و چند تشکل دیگر این منشور را منتشر کرده اند. اینها تشکلهائی هستند که فعالیتشان با انقلاب جاری شروع نشده است. بلکه در عرصه های مختلف سالها مشغول مبارزه با جمهوری اسلامی بوده اند. رهبرانشان بارها به زندان افتاده اند و در جامعه سرشناس و محبوب هستند. میتوان گفت انقلاب جاری روی دوش این تشکلها و فعالین شکل گرفته است.


این تشکلها امروز، به نظر من به قوی ترین و موثرترین و کارسازترین شکل ممکن، یعنی با انتشار منشور انقلاب زن زندگی آزادی، بمیدان آمده اند. اسم منشور مطالبات حداقلی تشکلات صنفی و مدنی است ولی این منشوری است کاملا سیاسی و مربوط به انقلاب که افق و چشم انداز روشن و انسانی و رهائی بخشی را در برابر جامعه قرار میدهد. جامعه اکنون پرچم خودش را دارد. مضمون و هدف انقلاب الان شفاف و ملموس و مشخص و متعین اعلام شده است. به یک معنا در این منشور “زن زندگی آزادی” ترجمه شده است به یک سری خواستها و اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، رفاهی و اقتصادی مشخص. اینجا وارد ریز مفاد منشور نمی شوم. فکر میکنم همه امروز با این مضمون آشنا هستند. بلکه میخواهم بر مکان مهم این سند در انقلاب زن زندگی آزادی تاکید کنم. میتوان گفت منشور ٢٠ تشکل پرچم خیابان است. بر آمده از عمق انقلابی است که گرچه ٥ ماه است خیابانها را تسخیر کرده اما سالها در حال نیرو جمع کردن بوده است. اکنون از نظر سیاسی، از نظر مضمونی، از نظر توقعات و خواستها و اهداف خیابان آگاهتر، قویتر و منسجمتر و متحدتر شده است.


فاکتور ٢٠ +٥٠
بطور خلاصه این بخش صحبتم را جمعبندی میکنم. دو فاکتور اساسی در ده روز گذشته، از ٢٥ بهمن تا امروز، در ایران رخ داده است. اول انتشار منشور انقلاب، پرچم و مانیفست انقلاب، از جانب بیست تشکل صاحب نام و معتبر و محبوب، و دوم فراخوان و سازماندهی خیابان از جانب ٥٠ تشکل که در برآمد ٢٧ بهمن شاهد بودیم. این دو فاکتور به نظر من در پیشروی انقلاب و استحکام صفوف آن و انسجام آن بسیار تعیین کننده است. من این دو رکن را در تویتر و اینستاگرام فاکتور ٢٠+٥٠ نامیده ام. منظور من این نیست که این تشکلها به همین تعداد محدود میمانند. تا همین امروز بیش از ١٢ حزب و ده ها تشکل و نهاد و فعالین انقلاب و جنبشها اعتراضی ار داخل کشور و خارج کشور از منشور حمایت کرده اند. از جمله بخشی از ٥٠ تشکلی که برای ٢٧ بهمن فراخوان داده بودند اعلام کرده اند که خواستهای منشور خواستهای آنها هم هست. اصطلاح ٢٠+٥٠ استعاره ای است از همین همبستگی و همراهی تشکلهای سرشناس و مجرب با فعالین و تشکلهای برآمده از انقلاب جاری، و یا بعبارت دیگر پیوند فعالین جنبشهای سابقه دار اعتراضی با فعالین جنبش سرنگونی سر بلندکرده در ٥ ماه اخیر.


منشور در واقع دارد تبدیل میشود به پرچم و مانیفستی که این سازمانها را، که میتوان آنها را نیروهای منشور نامید، نمایندگی میکند. این نیروها تبلیغات و کلا فعالیتشان را بر مبنای منشور قرار میدهند و در عمل کنار هم قرار میگیرند. بعبارت دیگر اعلام حمایت از منشور صرفا یک موضعگیری نیست بلکه فعالیتهای هماهنگ و همبسته تبلیغی و سازماندهی و میدانی را در دستور کار نیروهای مدافع و حامی منشور قرار میدهد. به این معنی فاکتور ٢٠+٥٠ هم بیان استعاری از سازماندهی انقلاب است و هم مضمون اهداف انقلاب را نمایندگی میکند. در هر دو مورد انقلاب دارد خودش را تقویت میکند و ستون فقرات انقلاب محکمتر و استوار تر میشود.


تاثیر و بازتاب این فاکتور را در تحولاتی که بالاتر اشاره کردم فی الحال قابل مشاهده است. در تظاهراتها خارج کشور، و در فعالیتهای لابی ایستی که در جریان است و حتی در حرکات اپوزیسیون راست این تاثیرات را می بینیم. هم ٢٧ بهمن به این گفتمان که گویا انقلاب فروکش کرده و حکومت توانسته کنترل کند و غیره پایان داد و نشان داد انقلاب زنده است و حتی سازمان یافته تر و متشکل تر از پیش بمیدان آمده است؛ و هم بخصوص انتشار منشور نشان داد که انقلاب فقط با یک شعار عمومی زن زندگی آزادی شناخته نمیشود بلکه اکنون با خواستها و اهداف مشخصی نمایندگی میشود که فراگیرست وخواستهای توده مردم را بیان میکند و مثل خود شعار زن زندگی آزادی مدرن و انسانی است و میتواند توجه جهانیان را به خود جلب کند. منشور به بسیاری از زبانها ترجمه شده و بسیاری از نیروها و اتحادیه ها و سازمانهای مترقی به آن توجه کرده اند. حتی در نشست مطبوعاتی در حاشیه کنفرانس مونیخ که نیروهای راست حضور داشتند هانا نیومن نماینده حزب سبز آلمان در پارلمان اروپا از انتشار منشور از جانب “اتحادیه های کارگری و دانشجوئی” بعنوان رخداد مهمی نام میبرد که میتواند “چشم انداز روشن تری درباره جایگزین ها” ارائه بدهد. در توئیتر و مدیای اجتماعی هم می بینید که منشور با استقبال گسترده ای روبرو شده است.
به این ترتیب این دو رخداد سایر تحولات سیاسی در خارج و داخل کشور را تحت تاثیر قرار داده و در تمامی زمینه ها انقلاب را یک گام مهم به جلو سوق داده است.


خیابان و موقعیت نیروهای راست
همزمان با این حرکت ٢٠ +٥٠ اتفاقات دیگری هم رخ داد. میدانید که رضا پهلوی و ٧ نفر از چهره های اپوزیسیون در جرج تاون واشنگتن کنفرانس مطبوعاتی برگزار کردند و مدعی شدند که خواهان وحدت نیروها هستند. اما بدنبال این کنفرانس و هنوز باصطلاح عرق این نشست خشک نشده در تظاهراتهای های خارج شعارهای فاشیستی در حمایت از “شاهزاده” و سلطنت سر داده شد. تحت نام اتحاد شعار دادند “بگو جاوید شاه” و در میان تظاهرات کنندگانی که برای اعتراض به جمهوری اسلامی به خیابان آمده بودند اعلام کردند “رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه”. و یا شعار میدهند “زن زندگی پهلوی”! این نیروها بعد از کنفرانس جرج تاون ظاهرا میدان را برای خودشان باز دیدند که بنوعی برای شاهزاده شان کمپین کنند. حتی شاهد برخورد و ضرب و شتم مخالفین سلطنت از جانب این نیروها بودیم.
با مشاهده این اتفاقات بعضی ها به این نتیجه رسیده اند که نیروهای راست مشغول آلترناتیوسازی از بالای سر مردم هستند و قرارست کنفرانس گوادولوپ تکرار بشود و غیره. به نظر من این نوع سناریوها اتفاق نخواهد افتاد. این خود میتواند بحث مفصلی باشد ولی اینجا تنها به دو نکته اشاره میکنم.


نکته اول اینکه هیچ نیروئی بدون ارتباط با خیابان و مبارزات میدانی در ایران قادر به تاثیر گذاری بر روند تحولات نخواهد بود. نیروهای راست که مدعی نمایندگی یا وکالت مردم هستند و مشخصا سلطنت طلبانی که تا سرحد فاشیسم آریائی به عمق ارتجاع در غلتیده اند نه تنها ربطی به خیابان ندارند بلکه در نقطه مقابل روند انقلاب قرار گرفته اند.
این نیروها در اعتراضات داخل کشور مطرح نیستند و در خارج کشور هم از همان ابتدای انقلاب تا امروز توان و امکان فراخوان و سازماندهی تظاهراتی را نداشته اند. شیوه آنها اساسا شرکت در تظاهراتهائی که بوسیله دیگران فراخوان داده شده و تلاش برای هایجک کردن آنها بوده است. که این هم با تحرکات اخیر فاشیستهای پروپهلوی دیگر ممکن نیست و به منزوی شدن هرچه بیشتر نیروهای راست در تظاهراتهای خارج منجر خواهد شد.
به این دلایل دولتهای غربی نیز که در صدد تاثیرگذاری و کنترل تحولات در ایران هستند نمیتوانند روی شاهزاده و هوادارانش حسابی باز کنند. برای دولتهای غربی قبل از هرچیز این مطرح است که چه نیروئی میتواند خیابان را کنترل کند. و خیلی روشن است که نیروهای راست اعم از سلطنت طلب و جمهوریخواه و غیره چنین اهرمی در دست ندارند. بسته به جهت و شتابی که حرکتهای میدانی در داخل ایران دارد موضعگیری دولتها نیز تغییر خواهد کرد ولی در هر حال همه متوجه هستند که کنترل خیابان در دست نیروهای راست نیست.


برخی شرایط امروز را با ٥٧ و کنفرانس جرج تاون را با کنفرانس گوادولوپ مقایسه میکنند ولی این قیاسی نابجا و باصطلاح مع الفارق است. در ٥٧ شرایط برعکس بود. خمینی و هودارنش توانسته بودند مشخصا از تابستان ٥٧ در تظاهراتهای توده ای دست بالا داشته باشند و شعار خمینی رهبر، در کنار مرگ بر شاه ، به یک شعار عمومی تبدیل شده بود. البته لانسه کردن خمینی در رسانه های غربی نیز در این امر نقش داشت ولی علت اصلی نفوذ اپوزیسیون اسلامی رژیم شاه، یک نیروی ارتجاعی سابقه دار در فضای سیاسی ایران، در تظاهراتهای توده ای بود.
امروز این اهرم در دست نیروهای راست نیست. فاکتور ٥٠ + ٢٠ اجازه نمیدهد که کسی از بالای سر مردم کنترل انقلاب را بدست بگیرد.


فاکتور دوم اینست که در ٥٧ معماری انقلاب از بالای سر جامعه به این دلیل ممکن شد که در دیکتاتوری زمان پهلوی هیچ نوع تشکل و تحرک سیاسی و اعتراضی ای در جامعه ایران وجود نداشت. اختناقی که به گورستان آریامهری معروف شده بود اجازه نمیداد هیچ نهادی، چهره ای، حزبی و سازمان صنفی و مدنی ای شکل بگیرد و فعالیت کند. از این رو وقتی انقلاب ٥٧ سر بلند کرد سرمایه و پشتوانه مبارزاتی ای نداشت، تشکل و چهره ای نداشت و لذا معماری و آلترناتیو سازی از بالا کاملا ممکن بود. جمهوری اسلامی علیرغم همه سرکوبگریها و اعدام و کشتار و توحش بیسابقه اش هیچ زمان نتوانست آن شرایط گورستانی را در ایران احیا بکند. انقلابات شکست میخورند ولی از تاریخ حذف نمیشوند. این خود یکی از تاثیرات انقلاب ٥٧ بود که گرچه به شکست کشیده شد ولی عملا اجازه نداد اختناق آریامهری تکرار بشود. ده ها و صدها سمن و ان جی او و نهاد و سازمان مبارزاتی در عرصه های مختلف، از جمله همین ٢٠ و ٥٠ تشکل مورد بحث ما، محصول ٤ دهه جنب و جوش و اعتراض و مبارزه در جامعه هستند. اینها یک شبه شکل نگرفته اند بلکه از متن جنبشهای فعال و پیگیری برآمده اند نظیر جنبش کارگری، جنبش دانشجوئی، جنبش آزادی زن، جنبش دادخواهی، حقوق کودک، جنبش علیه اعدام، رنگین کمانی ها و ال جی بی تی کیو ها، دفاع از محیط زیست و غیره و غیره. جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از رژیم گذشته سرکوب و کشتار کرده است ولی نتوانسته است جامعه را مختنق و ساکت بکند. اینها ماتریال و سرمایه مبارزاتی جامعه هستند و اینها هستند که امروز نبض خیابان را در دست دارند.


این شرایطی نیست که بتوان از بالا کسی را تحمیل کرد. هر سناریو و هر نمایشی را بخواهند سر هم کنند و از بالا به جامعه تحمیل کنند با مقاومت پائین روبرو خواهند شد، مقاومت جامعه ای که حول خواستها و اهداف انسانی و ازادیخواهانه به خودش سازمان داده و بمیدان آمده است. جامعه ای که خواهان سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی است و نه ساخت و پاخت از بالا برای حفظ بخش هرچه بیشتری از نظام موجود. راست در این جهت تلاش میکند ولی اهرمی ندارد.


اینجا هم حرف آخر را خیابان میزند. سناریوسازیهای از بالا را هم خیابان خنثی میکند. و خیابان امروز بسیار متشکل تر روشن تر و آگاه تر از هر دوره دیگری است.
امروز احزابی مثل حزب کمونیست کارگری در میدان هستند که در برابر هر نوع توطئه و سازش و بند و بست و هر نوع آلترناتیو سازی ای ایستاده اند و انقلاب و توده مردم بپاخاسته را نمایندگی میکنند. نیروی چپ انقلابی متحزب هم محصول مبارزات چند دهساله در ایران هست. این نیرو هم به خیابان متکی است. کما اینکه بسیاری از این نیروها از منشور قاطعانه حمایت کرده اند. ما تلاش میکنیم هرچه بیشتر جامعه را حول خواستها واهداف رایکال و انسانی ای که در منشور بیان شده متحد کنیم و سازمان بدهیم و به حرکت دراوریم.


جمعبندی
بعنوان جمعبندی بحث بر چند نکته تاکید میکنم.
اول اینکه موتور حرکت انقلاب خیابان و مبارزات میدانی است و این فاکتور حتی در تحرکات نیروهای راست، تحولات داخلی خود حکومت و ریزش حکومت ، و موضعگیری دولتها کاملا تعیین کننده است.
نکته دوم اینکه منشور ٢٥ بهمن و فراخوان ٢٧ بهمن انقلاب را بسیار تقویت و تعمیق کرده است. امروز خیابان از پرچم و مانیفست چپ و رادیکال خود برخوردار است وبسیار سازمانیافته تر و آگاه تر از گذشته است.
و نکته آخر اینکه تحرکات راست و تلاشهای معماری از بالا بجائی نخواهد رسید دقیقا بخاطر اینکه شرایط امروز با شرایط ٥٧ کاملا متفاوت است. هم قدرت خیابان و هم بی ربطی جریانات راست به شعارهای و خواستهای اعلام شده انقلاب و به اعتراضات خیابانی اینگونه تلاشها را خنثی خواهد کرد.
متشکرم.
٢٦ فوریه ٢٠٢٣، ٧ اسقند ٢٠١٤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *