احزاب و نیروهای چپ انقلابی با چه استراتژی ای میتوانند نقش تعیین کننده ای در تحولات انقلابی ایفا کنند و به موقعیت رهبری انقلاب برسند؟ این نوشته تلاشی برای پاسخ به این سئوال است. به این منظور ابتدا باید ویژگی های پایه ای انقلاب را بررسی کنیم.
دو ویژگی مهم همه انقلابات، که در انقلاب جاری هم بوضوح مشهود است، خصلت سلبی اتقلاب و همگانی بودن آنست. شناخت این ویژگیها، که کاملا به هم مربوط نیز هستند، ربط آنها با خصلت طبقاتی انقلاب، و اتکا بر آن در عملکرد چپ متحزب در جریان انقلاب، در گسترش نفوذ و اعتبار چپ در دل انقلاب نقش مطلقا تعیین کننده ای دارد.
خصلت سلبی انقلاب
انقلاب پدیده ای سلبی است به این معنی که یک حرکت بزرگ اجتماعی برای نقد و نفی حکومت و کل شرایط غیر قابل تحمل موجود است. هدف مستقیم هر انقلابی بزیر کشیدن حکومت است. انقلاب زمانی شعله ور میشود که اکثریت بزرگی از مردم، دیگر شرایط و وضعیت زندگی شان را نتوانند تحمل کنند و حاکمان هم نتوانند حکومت کنند، یعنی توان سرکوب و کنترل اوضاع را از دست بدهند.
آنچه توده مردم را به حرکت در می آورد نارضائی از شرایط عینی زندگیشان و بمیدان آمدن برای نفی و کنار زدن این شرایط است. دستور هر انقلابی عبارتست از نفی فقر و بی تامینی اقتصادی، نفی بی حقوقی، نفی سرکوب، نفی نابرابری و تبعیض، و کلا نفی همه مصائب و مسائل گریبانگیر اکثریت ٩٩ درصدی جامعه. طبعا مردم خواهان رفاه و آزادی و برابری و همه حقوق انسانی خود هستند، اما این آرمانهای انسانی هم در بطن اهداف سلبی انقلاب نهفته است. میتوان در هر سلبی، ایجابی را دید: نه به دیکتاتوری و سرکوب یعنی آزادی، نه به فقر یعنی رفاه ، نه به تبعیض یعنی برابری و غیره. توده مردم بپاخاسته خواستهای انسانی ای دارند اما انقلاب علیه یک حکومت و علیه شرایط و حکومت موجود شکل میگیرد و نه برای حکومت و مناسباتی که قرار است جانشین آن شود. از نظر توده مردم انقلابی هر حکومتی بیاید بهتر از حکومت موجود است. بدون چنین باور عمومی ای اساسا انقلابی شکل نمیگیرد. مردم علیه زمان حال انقلاب میکنند – چون دیگر تحملش ممکن نیست- و نه برای آینده، یا بعبارت دقیقتر خواهان هر نوع آینده ای بدون حکومت و شرایط حاضر هستند.
این خصوصیت و خصلت سلبی در انقلاب حاضر به خوبی قابل مشاهده است: شعارهای سراسری و محوری انقلاب مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای، جمهوری اسلامی نمیخواهیم، آخوند باید گم بشه و نظایر آن همه علیه حکومت است. حتی زن زندگی آزادی علیه زن ستیزی حکومت و تباه کردن زندگی و دیکتاتوری و پایمال کردن آزادیها است. انقلاب نقشه عمل و برنامه اثباتی ندارد. این امری است که بوسیله نیروی رهبری انقلاب تعیین میشود اما حتی معیار انتخاب و عروج رهبری در روند انقلاب، چنانکه پائین تر خواهیم دید، نمایندگی کردن خصلت سلبی آنست و نه برنامه اثباتی برای آینده. حتی عروج به رهبری از تمرکز بر خصلت سلبی انقلاب میگذرد.
خصلت همگانی انقلاب
یک ویژگی مهم هر انقلابی همگانی بودن آنست. همگانی به معنی حمایت اکثریت بالائی از مردم از انقلاب. این لزوما به معنی فعال شدن همه مردم و یا حتی اکثریت مردم در اعتراضات و اعتصابات و غیره نیست بلکه به معنی آنست که بخش فعال جامعه بخش عظیمی از مردم را نمایندگی میکنند. بررسی انقلابات نشان میدهد که فعال شدن تنها سه و نیم درصد جمعیت برای شکلگیری انقلاب کافی است. سه و نیم درصدی که نود درصد جامعه را نمایندگی میکنند. اما انقلاب جاری تا همینجا بخش بسیار وسیعتری را بمیدان آورده است. در انقلاب حاضر تنها دانشجویان و دانش آموزان (دهه هشتادی ها) که فعال ترین بخش هستند بسیار بیش ازسه و نیم درصد جمعیت را تشکیل میدهند اما نکته مهمتر اینست که این نیروی فعال خواست اکثریت عظیم مردم، خواست خلاصی از شر جمهوری اسلامی، را نمایندگی میکند و حمایت و همبستگی اکثریت عظیم مردم را با خود دارد. در انقلاب حاضر کارگران، بازاریان، وکلا، پزشکان و همچنین بخشهای وسیعتری از مردم بمناسبت چهلم ها پا بمیدان گذاشته اند و صفوف انقلاب حتی به معنی بخش فعال و درگیر در مبارزات میدانی نیز هر روز گسترده تر و همگانی تر میشود.
این همگانی بودن در دوران ما از شرایط عینی و مناسبات اقتصادی در جوامع سرمایه داری نشات میگیرد. سودآوری سرمایه ریشه همه تبعیضات و نابرابریها و بیحقوقیها در جامعه است. و هر روز بخشهای وسیعتری از مردم را به اردوی کار میراند و با بی تامینی و بیحقوقی و فقر بیشتری مواجه میکند. و این واقعیت در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بیش از بسیاری از دیگر کشورها قابل مشاهده است.
در جمهوری اسلامی فقر و سرکوب و بیحقوقی شدیدتر و فراگیرتر از بسیاری از جوامع دیگر، حتی در کشورهاd جهان سومی، است. در اینجا نه تنها کارگران بلکه زنان و جوانان و نوجوانان و بازاریان و وکلا و پزشکان و مردم تحت ستم ملی و مذهبی و جنسیتی و غیره، به معنی دقیق کلمه ٩٩ درصدیها، در برابر یک درصدیهای مفتخور حاکم قرار گرفته اند. به این دلیل است که انقلاب حاضر بطور ویژه و برجسته ای خصلتی همگانی و فراگیر دارد.
این همگانی بودن خود بازتابی از خصلت سلبی انقلاب است. ٩٩ درصد مردم هدف مشترک سرنگونی حکومت را دنبال میکنند چون وضع موجود را بر نمی تابند. اینکه حکومت آتی چه مناسباتی را برقرار خواهد کرد تا واقعا این اکثریت عظیم به خواستهایش برسد لزوما مورد توافق همه نیست و در جنگ با حکومت، مشغله توده مردم هم نیست. نظام آینده را حزب و نیروئی تعیین میکند که در جنبش سلبی برای بزیر کشیدن حکومت نقش تعیین کننده ای ایفا کند.
خصلت طبقاتی انقلاب
خصلت سلبی و همگانی انقلاب چه رابطه ای با خصلت طبقاتی انقلاب دارد؟ آیا همگانی و سلبی بودن انقلاب نافی خصلت کارگری انقلاب نیست؟ به نظر من انقلاب کارگری نه تنها با همگانی و سلبی بودن انقلاب منافاتی ندارد بلکه برعکس بطور برجسته و بیش از هر انقلاب دیگری دارای این ویژگی ها است.
بسیاری از نیروهای چپ گمان میکنند که در انقلاب کارگری تنها کارگران در میدان هستند و بس. بقیه را بعنوان اقشار میانی و ناپیگیر و بورژوا و خرده بورژوا کنار میگذارند. این دوستان متوجه نیستند که نه انقلاب کارگری و نه هیچ انقلاب دیگری با بمیدان آمدن تنها یک طبقه شکل نگرفته است. حرکتی که همگانی نباشد میتواند هر جنبش اعتراضی و بر حقی باشد اما انقلاب نیست. بسیاری از نیروهای چپ انقلاب کارگری را “انقلاب کارگران” معنی میکنند. یکی گرفتن انقلاب کارگری با انقلاب کارگران نشاندهنده یک درک سطحی و مکانیکی از خصلت طبقاتی انقلاب است.
خصلت طبقاتی انقلاب به معنی تنها بودن طبقه انقلابی در میدان نیست، بلکه به معنی هژمونی طبقاتی یک طبقه معین در میان توده مردم ناراضی از وضع موجود است. در انقلابات بورژوایی قرن هجده و نوزده دهقانان و زحمتکشان شهری وسیعا شرکت داشتند ولی هژمونی و رهبری انقلاب در دست طبقه سرمایه دار بود. در انقلابات کارگری و سوسیالیستی هم هژمونی در دست طبقه کارگر – احزاب انقلابی نماینده این طبقه- است اما توده مردم وسیعا در آن شرکت دارند. تنها تفاوت در اینجاست که در انقلاب سوسیالیستی با رهائی طبقه کارگر همه طبقات رها میشوند. سراب آزادی و رهائی که بورژوازی انقلابی در سده های گذاشته در مقابل جامعه قرار میداد در انقلاب کارگری جامه عمل به خود می پوشد.
ازینرو این تصور که انقلاب کارگری یعنی انقلاب کارگران، مانند تصور حکومت کارگری یعنی حکومت کارگران، تماما ذهنی و غیر واقعی است.
اگر بپذیریم که انقلاب سوسیالیستی بر سر هژمونی طبقاتی طبقه کارگر است آنوقت این سئوال اساسی مطرح میشود که برای دست آوردن هژمونی چه باید کرد؟
پاسخ این سئوال در خصلت سلبی و همگانی انقلاب نهفته است.
تمایز راست و چپ در انقلاب
علاوه بر احزاب چپ انقلابی، بسیاری از احزاب اپوزیسیون راست نیز وقتی انقلابی آغاز میشود خواستار سرنگونی حکومت و مدافع انقلاب میشوند. در این شرایط چنین به نظر میرسد که تاکید بر همگانی و سلبی بودن انقلاب صفوف چپ و راست را مخدوش میکند. بسیاری از احزاب و نیروهای چپ، در شرایط امروز ایران تقریبا تمام نیروها و سازمانهای چپ بجز حزب ما، بخاطر مرزبندی و جدا کردن صفوف خود از نیروهای راست تز همگانی بودن انقلاب را رد و انکار میکنند و راه حل را در تاکید بر تفاوتهای اثباتی خود با دیگر نیروها می یابند. در همین انقلاب جاری ما در خارج کشور، جائی که بدور از اختناق احزاب می توانند به خیابان بیایند، بروشنی این تلاش را مشاهده میکنیم. احتراز از تظاهرات های توده ای در خارج کشور چون پرچم بدستان در آن شرکت دارند – از نظر این دوستان هر پرچم بدستی راست و طرفدار سلطنت است که خود بحث جداگانه ای می طلبد-، تشکیل صف مستقل چند ده نفره خود در حاشیه تظاهراتهای توده ای با شعار “مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر” – که گرچه در خود شعار درستی است ولی بر متن یک انقلاب ضد جمهوری اسلامی عملا شعار محوری مرگ بر خامنه ای را کُند و مخدوش میکند، اضافه کردن حکومت شورائی به شعار محوری و متحد کننده “زن زندگی آزادی” که به پیام جهانی و جذاب انقلاب تبدیل شده، افشاگری از دولتهای غربی که علیه جمهوری اسلامی موضع میگیرند، افشاگری از تجمع برلین چون به چپها تریبون نداده است، مخالفت با حامد اسماعیلیون بعنوان کسی که با دولتهای غربی ساخته است و سابقه مبارزاتی ندارد و غیره. اینها مولفه های حرکت بسیاری از نیروهای چپ در این دوره بوده است. به نظر من این راه تاثیرگذاری و مطرح شدن در تحولات انقلابی نیست، راه منزوی و حاشیه ای شدن است. دوستان شیپور را از سر گشادش میزنند.
اولا تفاوت چپ با راست تنها در آلترناتیو اثباتی آنها نیست بلکه، اگر نه مهمتر ولی با همان درجه اهمیت، در نقد وضعیت موجود نیز هست. سوسیالیستها نه تنها در آلترناتیو اثباتی یعنی سوسیالیسم – نوع حکومت و نوع نظام و مناسبات اقتصادی و غیره- در نقطه مقابل نیروهای راست قرار میگیرند بلکه در اعتراض و نقد و نفی وضع و نظام موجود نیز اساسا با نیروهای راست متفاوتند. ما چپها خواهان نه تنها سرنگونی حکومت، بلکه در هم کوبیدن کل نظام موجود هستیم، علیه بردگی مزدی و استثمار هستیم، علیه نه تنها دیکتاتوری بلکه هر نوع دولت مافوق مردم هستیم، علیه هر نوع تبعیض از جمله تبعیض طبقاتی و اقتصادی هستیم، علیه هر نوع دخالتگری مذهب در حکومت و قوانین و سیستم تحصیلی هستیم، با مقوله مذهب رسمی مخالفیم، علیه مجازات اعدام و مقوله زندان و زندانی سیاسی و نیروهای مسلح مافوق مردم هستیم و همه اینها یعنی چهره سلبی سوسیالیسم نیز از انتقادات و مخالفتهای نیم بند راست به حکومت و به وضع موجود اساسا و ماهیتا متفاوت است. راه تاثیر گذاری و دخالتگری موثر و عروج در شرایط انقلابی اتکا به این نقد عمیق است. در جنگ با حکومت، توده مردم نیروها و چهره های سیاسی را نه بر اساس سیاستهای اثباتی آنها بلکه بر مبنای تقدشان به حکومت و نظام موجود قضاوت میکنند.
ثانیا این نقد باید تماما و منحصرا متوجه حکومت باشد. ما میخواهیم قدرت سیاسی را از دست طبقه سرمابه دار خارج کنیم و انقلاب هم یعنی اینکه جامعه نیز با همین هدف متحد و همبسته شده و بپاخاسته است. اغلب نیروهای چپ گمان میکنند نقد طبقاتی یعنی دامن زدن به جنگ آلترناتیوها. یعنی مقابله نه تنها با حکومت، بلکه با اپوزیسیون راست حکومت، با همه دولتها، با امپریالیسم جهانی، و خلاصه با هر نهاد و دولت و نیروئی که چپ و سوسیالیستی نیست. این حمله لفظی و مرزبندی با همه عالم و آدم عملا به معنی از زیر تیغ به در بردن دشمن مشخصی است که انقلاب هدف گرفته است. در این تردیدی نیست که بطور همه جانبه و همیشه چپ منتقد کل نظام سرمایه داری و همه احزاب و دولتهای سرمایه داری است ولی در میدان جنگ برای خلع ید از یک دولت معین باید تمام نیرو در این جهت متمرکز بشود. انقلاب قرار نیست بورژوازی جهانی را سرنگون کند!
کمونیسم در سیاست و در شرایط انقلابی یعنی با تمام قوا علیه دولت خودی. یعنی “تمام تفنگها به طرف دولت خودی.” حادترین شکل تقابل طبقات انقلاب است، و عمیق ترین و رادیکال ترین مبارزه طبقاتی، متحد کردن اکثریت مردم برای بزیر کشیدن حکومت طبقه حاکمه در دل انقلاب است. در این میدان، هر نوع مرزبندی خیابانی با دیگر نیروهای اپوزیسیون و دیگر دولتها و با هر که و هر چه چپ و سوسیالیست نیست عملا مبارزه برای بزیر کشیدن حکومتی که انقلاب علیه آن برپا شده را متفرق، کُند و بی رمق میکند و عملا به نفع حکومت تمام میشود. نقد نظری- سیاسی همه جانبه ما به نیروهای راست امر همیشگی ما است و تعطیل بردار نیست. ولی نقد میدانی نیروهای دیگر اپوزیسیون در دل یک انقلاب معین، نظیر حمله علیه چهره هائی نظیر حامد اسماعیلیون و یا هر چهره ای که انقلاب بجلو میراند، حمله به هر دولتی که از جمهوری اسلامی فاصله میگیرد، به رخ کشیدن سابقه هر فرد و یا سلبریتی که در دفاع از انقلاب مردم موضع میگیرد و نظایر آن، نشانه رادیکالیسم نیست، بلکه نشاندهنده بی ربطی به سیاست و به میدان واقعی مبارزه است. و این بی ربطی امروز ترجمه شده است به هم جبهه ای چپهای هوادار شعار “نه شاه نه رهبر” با مجاهدین علیه سلطنت طلبان و از سوی دیگر همراهی آنان و مجاهدین با سلطنت طلبان و امثال شهرام همایون علیه حامد اسماعیلیون! این نتیجه عملی تز “جنگ آلترناتیوها” دوستان ما است. با این نیروی راست علیه آن دیگری همراه شده اند و عملا در کنار جمهوری اسلامی به مخالفین تازه بمیدان آمده حکومت میتازند اما همچنان تصور میکنند دارند با اپوزیسیون راست می جنگند! اینها علیه شاهی میجنگند که دو سال پیش از سلطنت اعلام انصراف کرد و آنرا مغایر حقوق بشر دانست. و در خارج کشور علیه نیروئی بمیدان آمده اند که در ایران حتی برای روز کوروش و های و هوی تجمع در پاسارگادشان هم کسی تره خرد نکرد. در چنین شرایطی مرزبندی خیابانی با سلطنت نقد یا افشای آن نیست، مطرح کردن آن است.
برنده این جنگ فقط جمهوری اسلامی است. چه نعمتی برای جانیان حاکم بالاتر از اینکه در واویلای تظاهرات هر روزه دانشجویان و دهه هشتادیها و اعتراضات توده ای در چهلم ها و در اوج شعار ما همه با هم هستیم در برابر تفرقه افکنی های قومی و مذهبی رژیم، چپهای خارج کشور علیه “فرقه اسماعیلیون” و دولتها و سلبرتیهای مدافع انقلاب موضع بگیرند و علیه شاهی که خودش مدتهاست تاجش را زمین گذاشته شعار بدهند! برای حکومت به دست و پا افتاده زیر فشار صف متحد مردم، چه نعمتی بالاتر از اینکه در دل جنگ بقایش جبهه دیگری هم بنام جنگ آلترناتیوها باز بشود!
این راه و رسم چپ فرقه ای است و نه شیوه و متد چپ سیاسی و کمونیسم پراتیک.
تعمیق “نه” مردم
نیروی چپی که میخواهد در انقلاب تاثیر گذار باشد باید قبل از هر چیز به ضرورت اتحاد توده مردم پاسخ بدهد، و این پاسخ تنها میتواند تعمیق نقد و “نه” مردم به نظام و حکومت موجود باشد و بس. راه پیشروی و سربلند کردن چپ تعمیق “نه” مردم و متحد کردن صفوف انقلاب حول نقد عمیق ریشه ای به کلیت حکومت و نظام موجود است. این راه کنار زدن و خنثی کردن “سرنگونی طلبی” مصلحتی و نیم بند نیروهای راست و تلاش آنها برای حفظ نظام موجود با حداقل تغییرات نیز هست. ما میتوانیم و باید نه در “جنگ آلترناتیوها”، بلکه در جنگ علیه حکومت راست را افشا و بی اعتبار کنیم.
نقد ما به حکومت و نظام موجود هر چه ریشه ای تر و عمیقتر باشد، اتحاد مردم مستحکم تر خواهد بود. این تنها راه تامین هژمونی چپ در شرایط انقلابی است.
خواهید پرسید اگر جنگ آلترناتیوها در دستور نباشد چه تضمینی هست که آلترناتیو چپ، سوسیالیسم و حکومت شورائی، بقدرت برسد؟ پاسخ روشن است. اگر چپ بتواند در مرحله سلبی انقلاب، در میدان جنگ برای بزیر کشیدن حکومت پرچمدار نفی وضع موجود باشد، در مرحله اثباتی، ساختن نظام آینده نیز توده های انقلابی رهبری او را خواهند پذیرفت. پیش شرط جلب اعتماد توده مردم به آلترناتیو سوسیالیستی چپ ، کسب اعتماد آنها در مبارزه برای بزیر کشیدن حکومت موجود است.
این را نیز تجربه همه انقلابات، از جمله انقلاب اکتبر به معنی مثبت، و انقلاب ٥٧ به معنی منفی کلمه، بروشنی نشان داده است.
این خطی است که حزب ما دنبال میکند. ما مخالف تز جنگ آلترناتیوها و اپوزیسیون اپوزیسیون شدن در میدان مبارزه علیه جمهوری اسلامی هستیم. در عین حال در هیچ شرایطی نقد همه جانبه ما به نیروهای راست، دکترین و استراتژی و سیستم ارزشی و سیاستها و مواضع آنها تعطیل بردار نیست. این دو نه تنها تناقضی با هم ندارند بلکه مکمل همدیگر هستند.
این متد و استراتژی میتواند چپ را در انقلاب جاری به جلو براند و به رهبر انقلاب تبدیل کند. من صادقانه و صمیمانه همه دوستانی که خود را کمونیست مینامند را فرا می خوانم که این سیاست را در پیش بگیرند.
١١ آبان ١٤٠١، ٢ نوامبر ٢٠٢٢