ياشار سهندی:
گزارشی از شبکه یورو نیوز به نام “رویاهای ماندلا” تصاویری از محله معروف سووتو و محلات مهاجرنشین ژوهانسبورگ افریقای جنوبی نشان داد که عمق فاجعه را بعد از بیست سال سرنگونی آپارتاید نشان میداد. تصویر کودکان فقر در محلات که هیچ نشانه ای از زندگی شایسته انسان نداشت بیننده را تکان میداد. این شبکه بلافاصله در روز سه شنبه بعد از پخش این گزارش برنامه No Comment را پخش کرد. در این گزارش کوتاه، سواران ارتش سلطنتی انگلستان شتابان توپها را مستقر کردند و به میمنت تولد نتیجه ملکه الیزابت ۴۱ توپ شلیک کردند، یک تصویر واضح از دنیای امروز ما. در یک سو کودکانی که در فقر و بدبختی و نکبت پا به این دنیا میگذارند و در سوی دیگر نوزادی بدنیا نیامده همه امکانات زندگی برایش فراهم است. دوربینهای رسانه های خبری جهان به در بیمارستانی زوم بود که قرار بود نوزاد در آغوش پدر و مادر خوشبخت بیرون بیاید و به یکی از چند کاخ سلطنتی برده شود. نوزاد بی آنکه خود بخواهد از هم اکنون پادشاه آینده انگلستان است و قرار است او را طوری تربیت کنند که در آینده آماده تبدیل شدن به نماد تبعیض و مفت خوری شود. البته این رسانه ها تاکید میکنند: “نماد وحدت یک ملت!”
روزانه در این جهان صدها هزار نوزاد بدنیا می آیند. همکارم تعریف میکرد: “چیزی نمانده بود که همسر و فرزندم هر دو کشته شوند چرا که تامین اجتماعی نمی خواست هزینه یک عمل سزارین را متقبل شود. ۱۲ ساعت تمام من را پشت در بخش نگه داشتند، نه بخاطر اینکه مرد بودم و ازنظر شرعی مثلا اشکال داشت! بلکه هیچ کس را نمیگذاشتند تا “زائو” را همراهی کند. هیچ وسیله ارتباطی نبود جز یک تلفن داخلی. هر بار که زنگ میزدم پرستاری میگفت مادر حالش خوب است! درد شروع شده است! هر چه انتظار طولانی تر میشد اخبار زایمان نیز ترسناکتر. خانواده های دیگری هم که منتظر بودند هر کس یک خبر هولناک از مرگ مادر یا نوزاد یا هر دو آنها میگفت. مادری که همپای من از صبح منتظر زایمان دخترش بود، از شنیدن این اخبار کاملا آشفته شد، مرتب خودش را نفرین کرد تا اینکه طاقتش طاق شد و دخترش را با همان حال ترخیص کرد و برد. در همین اوان خبر رسید که فرزند به دنیا آمد!… و فردای آنروز فهمیدم که همسرم متوجه میشود که نوزادی که در شکم دارد نفسش به شماره افتاده است و با آن حال با پرستاران درگیر میشود و به زور میتواند آنها را متقاعد کند که سزارین کنند. “این داستان مطمئنا به اشکال مختلف در سراسر جهان دارد در هر ثانیه تکرار میشود چون دولتهای سرمایه داری نمی خواهند هزینه کنند، هزینه ای که قبلا از حقوق امثال ما هر ماه کسر شده است. و تازه بعد از همه این ماجراها اگر نوزاد زنده متولد شود ۹۹ درصد این نوزدان آینده پیش رویشان در هاله ای از ابهام قرار دارد. اگر زنده بمانند و به سن کار کردن برسند باید همه رنج و محنت والدین خود را به ارث ببرند و اگر تصمیم به مقابله با این جهان بگیرند که سراسر آن تبعض و نابرابری است یا آوارگی در انتظار شان است یا زندان و شکنجه و مرگ به فجیع ترین شکل.
کجای این کره، انسان گرفتار نیست؟ حتی Royal Baby گرفتار این دنیای نکبت است. همینکه بعد از واژه نوزاد با پسوند سلطنتی در مورد این نوزاد بخصوص یاد میشود خود تاکیدی است بر تبعیض و نابرابری. تولد یک انسان اسبابی شده تا بورژوازی با همه توان رسانه ای اش به مردم مصیبت زده حالی کند که خوشبختی به شانس است نه انسان بودن تو، این نوزاد هم هر چقدر سلطنتی از این قاعده مستثنی نیست. مردمانی مانند ساکنین شهرکهای سووتو در سراسر جهان گویا باید به شانس خود لعنت بفرستند که در یک خانواده پولدار بدنیا نیامدند نه اینکه گرفتار یك نفرین اجتماعی شدند که نامش سرمایه داری است. انسانها باید باورشان شود که فرودستیشان و محروم بودنشان از انسانیت نه نتیجه کارکرد اجتماعی یک نظام مشخص طبقاتی بلکه نتیجه “بزبیاری”شان است و “نوزاد سلطنتی” قربانی این تبلیغ شرم آور میشود چرا که این نظام حتی به نوزادان طبقه خویش رحم نمی کند. شکل گیری و رشدش در بطن مادر، تولدش، و حتی نامش اسباب تبلیغاتی شده است تا چهره کریه این دنیای تهی شده از انسانیت را بپوشاند. نوزاد زیبا روی، “رونمایی” میشود تا روی سیاه حاکمان مطلق جهان که تصمیماتشان جز نکبت چیزی دیگری به ببار نمی آورد پوشیده ماند و رسانه های تصویری چه قدرت عظیمی دارند که سیاهی جهان ما را سفید جلوه دهند. روی سیاه این جهان را میتوان در همین آخرین دستاورد رسانه ای بورژوازی دید که تولد یک انسان را دست آویزی ساختند تا همه نکبت نظام شان را مخفی کنند.
اما رویاهای انسانها را کسانی مانند ماندلا نمی توانند جواب بدهند. ماندلا هرچقدر انسانی خوب، دستاوردش اما بعد از بیست سال باز هم فقر و تبعیض و گلوله است چرا که ماندلاها اساس این نظام را پذیرفتند. اساس این نظام نیز تحقیر انسانیت انسان است و این را از همان نوزادی شروع میکنند. کودکان بسیاری در فقر و سیه روزی متولد میشوند و جز تباهی روح و جسم شان هیچ چیزی در انتظارشان نیست. و کودکی در ناز و نعمت افسانه ای متولد میشود و اما طوری تربیت میشود که نگهبان این سیه روزی و تباهی باشد، روحش را از انسانیت تهی میسازند و جسمش قرار است نماد وحدت باشد! رویاهای انسانها در این نظام جواب نمی گیرد چون این نظام چیزی به نام انسان را برسمیت نمی شناسد.*