حمید تقوایی:
هدف ارتش از برکنار کردن مورسی متوقف کردن انقلابی بود که با بزرگترین تظاهرات تاریخ معاصر میرفت “هرچه نشانی از نظم کهنه دارد” را در هم بریزد. اگر این موج با قدرت خود مورسی را مجبور به استعفا میکرد (امری که بسیار محتمل بود) دیگر نه ارتش و نه هیچ حزب و فرد و نهادی از طبقه حاکمه نمی توانست اوضاع را کنترل کند. دقیقا بهمین دلیل بود که ارتش دخالت کرد. کودتای ارتش نه بخاطر ضعف انقلاب و یا ناتوانی جنبش توده ای تمرد در کنار زدن مورسی، بلکه برعکس از ترس قدرت جنبش تمرد و برای گرفتن ابتکار عمل از توده های انقلابی مردم صورت گرفت.
اولین نتیجه کودتا که در همین تحولات یک هفته اخیر شاهد بودیم راندن اسلامیون هوادار مورسی به اپوزیسیون است. اقلیت هوادار مورسی و اخوان المسلمین که در برابر موج اعتراضات میلیونی کاملا حاشیه ای و منزوی شده بود حالا به متن رانده شده و با پرچم اعتراض به کودتا و ارتش فعال شده است. اسلامیونی که از همان آغاز انقلاب تا امروز، در همان آخرین هفته های مبارک و بعد در دوره طنطاوی و بعد در دولت مورسی، مشغول همکاری و مذاکرات آشکار و پنهان و ساخت و پاخت با ارتش در برابر توده مردم انقلابی بودند حالا تلاش میکنند در نقش مدعی العموم جامعه مصر در برابر ارتش ظاهر بشوند. و از سوی دیگر ارتش هم ظاهر دفاع از مردم مخالف مورسی را بخود گرفته است.
کل این بساط علیه انقلاب بر پا شده است. دو نیروی ارتجاعی در نتیجه پیشرویهای انقلاب و در هراس از این پیشرویها بجان هم افتاده اند اما هدف هر دو در نهایت سر بریدن انقلاب است. اولین ثمره این وضعیت برای بالائی ها اینستکه عجالتا در افکار عمومی و در رسانه ها “بزرگترین تظاهرات تاریخ” جای خود را به “درگیریهای خونین قاهره” داده است، انقلاب به حاشیه رانده شده و ضد انقلاب میداندار شده است.
نتیجه دیگر برکناری مورسی بوسیله ارتش گسترش ابهام و انتظار در صف انقلاب است. انقلاب بنا به تعریف جنبش توده ای برای بزیر کشیدن حاکمیت است و انقلاب مصر نیز مانند هر انقلاب دیگری حول مساله دولت شکل و قوام گرفت و به پیش رفت: مبارک را ساقط کرد، به دولت طنطاوی مهلت تثبیت خودش را نداد و بالاخره مورسی را بقدرت “بزرگترین تظاهرات اعتراضی تاریخ” کنار زد. اما اکنون چه؟ ظاهرا انقلاب را تا اطلاع ثانوی به اتاق انتظار “تدوین قانون اساسی جدید” و تشکیل دولت بعدی فرستاده اند. دولت را موقتا از تیررس انقلاب دور کرده اند و تلاش میکنند آن ده ها میلیونی که طومار “ارحل مورسی” را امضا کردند و التحریر و میادین و خیابانها در ده ها شهر را به لرزه درآوردند در انتظار فرو ببرند. در برابر این وضعیت چه باید کرد؟ انقلاب چگونه میتواند راه خود را بجلو باز کند؟
اولین نکته اینست که علیرغم جلو افتادن ارتش همچنان این قدرت انقلاب و توده مردم است که به تحولات شکل میدهد. دخالتگریهای ارتش هم در کنار زدن مورسی و هم اقدامات بعدی در واقع عکس العملی است به قدرت انقلاب و التحریر. آنچه بر مانورهای نیروهای ضد انقلاب حکم میراند هم قدرت بالفعل انقلاب است که تا همینجا همه بالائی ها را غافلگیر کرده است، و هم بویژه هراس از آینده و قدرت بالقوه انقلابی که ممکن است به هر بهانه ای دوباره اوج بگیرد و کل نظام ارتجاعی موجود را زیر و رو کند. ارتجاع بخوبی فهمیده است که توده مردمی که مبارک و مورسی را بزیر کشیده اند، از پس دولتهای سر هم بندی شده بعد از مورسی نیز برخواهند آمد و این واقعیت بالائی ها، ارتش و اسلامیون و آمریکا و دیگر نیروهای طبقه حاکمه را، بسیار محتاط و دست به عصا میکند.
با توجه به این شرایط باید گفت که وضعیت فعلی موقتی و گذرا است. نه تنها به این دلیل که ارتش وضعیت را موقت و در حال گذار اعلام کرده (که این خود یک بازتاب قدرت خیابان است) بلکه به این خاطر که انقلاب دوباره اوج خواهد گرفت. شرایط حاضر سکته ای در روند انقلاب است. همانطور که در نوشته قبلی توضیح دادم (رجوع کنید به انترناسیونال شماره قبل) مسائل توده مردم و اعتراض و “تمرد” آنها عمیق تر و پایه ای تر از آنست که با این نوع مانورها بتوانند سر انقلاب را ببرند.
اما بر متن این شرایط مساعد، ضعف صف انقلاب، همانطور که بارها تاکید کرده ایم، فقدان رهبری سیاسی و سخنگو و آلترناتیوی است که در عرصه مبارزه و کشمکش بر سر قدرت سیاسی بتواند توده انقلابی مردم را نمایندگی کند. انقلاب سر ندارد و این بزرگترین ضعف آنست. به کمک مدیای اجتماعی و خودسازماندهی و خود گزارشدهی و تاکتیک اشغال میادین و غیره میتوان دولتها را بزیر کشید اما نمیتوان قدرت را بدست گرفت. مساله فقط بر سر وضعیت بعد از سرنگونی نیست بلکه نفس اینکه روند انقلاب چه شکلی بخود بگیرد و چطور به پیش برود تماما به وجود یک نیروی سخنگو و نماینده و رهبری کننده انقلاب بستگی دارد. تجربه انقلاب مصر از آغاز تا امروز بطور برجسته ای این واقعیت را در برابر چشم همگان قرار داده است. اگر انقلاب رهبر و نماینده خود را میداشت، اسلامیون و ارتش در عکس العمل در مقابل انقلاب و دولتسازی در دوره بعد از مبارک نمیتوانستند به شکل فعلی جلو بیافتند و عرض اندام کنند. همین امروز در مذاکراتی که در مورد دولت موقت و دولت آتی و تدوین قانون اساسی و غیره در جریان است صف انقلاب و توده مردم تماما غایبند. حتی سلفی ها را هم وارد بازی کرده اند اما میدان التحریر و آن سی و سه ملیونی که خیابانها را به لرزه درآوردند، نمایندگی نمیشوند. بعد از سقوط مبارک هم همین اتفاق افتاد. التحریر مبارک را بزیر کشید اما اخوان المسلمین که از پیاده روها اوضاع را نظاره میکرد به راس قدرت رانده شد. اسلامیون میدانستند مبارک که برود رقیبی نخواهند داشت. امروز انقلاب از روی آنها هم رد شده است اما مساله کماکان بی آلتر ناتیوی انقلاب در عرصه قدرت سیاسی است.
انقلاب به رهبری نیاز دارد نه تنها برای سازمانیافتن و ساقط کردن، که امروز به یمن تکنولوژی مدیای اجتماعی عمدتا به وسیله توده مردم امکانپذیر شده است، بلکه بویژه برای جمع کردن محصول انقلاب یعنی خلع ید کامل سیاسی از یک درصدیها و بدست گرفتن قدرت سیاسی بوسیله توده مردم. مردم باید نه در مبارزه و تعرض بلکه در بدست گرفتن قدرت سیاسی و اداره جامعه نیز حضور قدرتمندی داشته باشند و این دومی تنها با حضور فعال یک نیروی رهبری کننده، و حزب و چهره ای که نماینده انقلاب باشد امکانپذیر است. خیابان باید در کریدورهای قدرت نیز حضور خود را اعلام کند، باید در روند تدوین قانون اساسی و شکلدهی به نهادهای حاکمیت و در کریدورهای قدرت نیز حضور داشته باشد و این دیگر با خودسازماندهی و مدیای اجتماعی ممکن نیست. به حزبیت و سازماندهی حزبی انقلاب نیاز دارد.
شکل و شیوه و ساختار اعمال اراده توده مردم بعنوان دولت در برنامه حزب ما، یک دنیای بهتر، روشن و اعلام شده است. توده مردم باید خود بعنوان دولت سازمان پیدا کنند و سرنوشت سیاسی و اداره امور جامعه را در دست بگیرند. کلید مساله تشکیل نهادهای توده ای اعمال قدرت نظیر شوراها و شکل دادن به دولتی است که پایه و اساس انرا نه پارلمان و انتخابات نیابتی ، بلکه شوراها بعنوان ارگانهای قانونگذار و مجری قانون تشکیل میدهد. امروز دیگر سربلند کردن توده مردم بعنوان حکومت و قدرت دولتی صرفا یک امر ایده ال و یا نظری نیست بلکه ضروت عاجل زمانه ما است. جنبش ضد کاپیتالیستی اشغال در غرب یک بروز این ضرورت بود و امروز انقلاب مصر نیز در هر گام و تند پیچ خود بر همین ضرورت سازمانیافتن مردم بعنوان ارگانهای اداره امور جامعه تاکید میکند. اولین وظیفه نیروی رهبری کننده انقلاب در مصر گذاشتن همین افق در برابر جامعه و سازمان دادن توده انقلابی مردم برای اعمال قدرت خود است. توده مردم باید بعنوان دولت متشکل شوند و سرنوشت سیاسی خود را بدست بگیرند اما برای تحقق این امر نیروئی لازمست که با شعار “تمام قدرت به التحریر” در راس انقلاب قرار بگیرد. انقلاب مصر میتواند و ناگزیر است در مسیر خود چنین نیروئی را نیز بسازد و بجلو براند. برای عقب راندن و خنثی کردن ارتش و اسلامیون و دموکراسی پناهانی نظیر البرادعی و یا هر نیروی مدافع نظام موجود که ممکن است در آینده قد علم کند، راه دیگری وجود ندارد.