یاشار سهندی:
“کارگران ایران در روز کارگر چون نتوانستند در خیابان تجمع برگزار کنند به مراسم دولتی اکتفا کردند” بی بی سی که مجبور شده بود خبر تجمع روز اول مه را پخش کند، بر اساس منشور نانوشته اش خود را موظف دید که هر جور شده به زعم خود کارگران را در نزد بییندگانش ضایع کند.
“جامعه کارگری” که در طول سال هیچ شمرده میشود و آنجا هم که یاد میشود “قشر ضعیف” خوانده میشود که با یک سبد کالا راضی میشود و در روزش رای به احمدی نژادها میدهد، گفته میشود طبقه ای است که کم کار میکند و زیاد میخواهد؛ ایرانی بودن در کارگر بودنش ضرب که میشود عملا کارمفیدش دو ساعت در روز اعلام میشود، میگویند طبقه ای که مانع رسیدن طبقه متوسط مدرن شهری به آمال و آرزوهایش شده، قشری است که هیچ درکی از اقتصاد مدرن ندارد و به منافع آنی اش مینگرد نه به افق توسعه کشور درطی سه نسل یا شاید هم چهار نسل… و در بهترین حالت قشری خوانده میشود قابل ترحم که باید البته از سر خیرخواهی دستش را گرفت. در طول سال کمترین یادی از او نمیشود مگر به قصد تحقیر، اما وقتی قرار است “زیر ساخت ها” فراهم شود، و در موقع بحرانهای سرمایه داری این طبقه کارگر است که باید جُور همه چیز را بکشد؛ چیزی نخواهد و چیزی نگوید. در روز اول مه هم که مجبور میشوند یادی از او کنند (چون چنین روزی را در کل جهان به قیمت خون خود، به نام خود ثبت کرده اند) در آنروز هم سعی بسیار میکنند که تا میشود ایشان را کوچک شمرند. نمونه اش به جمله بندی خبر بی بی سی دقت کنید. ویا اخبار مربوط به دیگر نقاط جهان پوشش داده نشد و یا آنجاهای هم که یاد شد مانند ترکیه، از کوشش بی ثمر کارگران ترکیه برای ورود به میدان تقسیم استانبول گفته شد و دیگر اینکه گویا در مسکو همه به هواخواهی ولادیمیر پوتین در خیابان بودند!
اما در ایران، شاهد بودیم حکومت جمهوری اسلامی با همه وحشیگری اش از ترس، مجوز راهپیمایی به بهانه “سخنرانی رئیس جمهوری” به تشکیلات دست ساز خودش نداد و حتی محل برگزاری مراسم دولتی را پوشیده نگه داشت تا مبادا کارگران آن مراسم را به مراسم واقعی خود تبدیل کنند؛ مانند آنچه در سال ٨٦ به وقوع پیوست یا پیشتر از آن در سال ٨٤، که کارگران کاری کردند اکبر شاه از نیمه راه برگردد و قید کارگران را بزند. از سوی دیگر اما تشکلات واقعی کارگران علنی و به صراحت اعلام کردند که روز اول مه در مقابل وزارت کار تجمع خواهند کرد و کارگران را فراخوان دادند که در آنجا و در مقابل ادارات کار شهرستانها حضور بهم رسانند. حکومت از ترس کارگران در آن روز در تهران از ساعات اولیه صبح وزارت کار خود را با انبوه نیروهای انتظامی و امنیتی محافظت میکرد. با این وجود جمعی از کارگران با شجاعت ستودنی تجمع خود را شروع کردند اما با یورش وسیع این نیروها سرکوب شدند. بنره یا پاره شده تبلیغاتی حکومت در محل وزارت کار، نشان از درگیری داشت. تا ساعتها حکومت جرات نکرد نیروهای خود را از اطراف وزارت کار جمع کنند. پیاده روها در اشغال این نیروها بود، حتی پل هوایی عابر پیاده مقابل وزارت مملو از نیروهای سرکوبگر بود که مردم در حال گذر را زیر نظر داشتند و دنبال کسانی میگشتند که “قیافه اشان به مسلمین نمی خورد”، و نکته اینجاست جز خودشان هیچ رهگذری قیافه اش دلگرمی به آنها نمی داد که میشود به او اطمینان کرد و ایشان از بیم اینکه هر رهگذری ممکن است خود مسبب یک “فتنه” شود با دلهره تمام حرکات مردم در حال گذر را زیر نظر داشتند که مبادا پلاکاردی بالا رود و شعاری داده شود. آنها خود را در محاصره می دیدند. دختر جوانی در ایستگاه اتوبوس ( معروف به BRT درست روبروی درب ورودی وزارت کار) با دوربین عکاسی از حرکات ایشان عکس میگرفت بی هیچ پروایی که ممکن است دیده شود و به او حمله ور شوند. هیچ رهگذری اجازه نداشت برای مدت بیشتر از یکی و دو دقیقه بایستید.” اینجا نایست!” در این جمله عمق نگرانی ایشان موج میزد و همزمان حسن کلید ساز در جمع کسانی که دست چین شده بودند در سالن سرپوشیده مخفی به مانند همه کاربدستان حکومت و آخوندها مشغول ریاکاری بود. روز قبل از اول مه، “حضرت آقا” از لانه اش بیرون خزیده بود و رنج سفر تا کرج را بر خود هموار کرده بود که به سیاق رهبر ارتحال شده که خدا را کارگر معرفی کرده بود، همه پیامبران را کارگر بخواند تا شاید آتش خشم کارگران فرو نشیند. روحانی در همان مراسم مخفی دولتی خطاب به وزیر کارش با وقاحتی که فقط از آخوند جماعت بر می آید گفت کارگران باید بتوانند تشکل داشته باشند: “دولت نباید در این تشکل ها مداخله کند…این تشکل ها، مردمی و در اختیار مردم است و دولت صرفا باید بستر لازم را برای این فعالیت وحمایت لازم را نسبت به این جمیعت ها انجام دهد!!” در روز اول مه این حکومت بود که مراسم دولتی اش را در خفا برگزار میکرد و از زبان رئیس جمهورش به مجیز گویی کارگران بپردازد. این کارگران بودند با اعلام مراسم علنی شان در خیابان حکومت را به هراس انداخته بودند و شاید هم بی بی سی از همین شاد بود که نیروها سرکوبگر حکومت مانع برگزاری مراسم علنی کارگران شدند و مراسم مخفی دولتی را به عنوان مراسمی که کارگران به آن اکتفا کردند به خورد بینندگانش داد.
این همه گویای واقعیتی مهم است که اول مه روز رونمایی از جنگ طبقاتی پنهان در جامعه است. و اول مه ٩٣ این جنگ را آشکارا به نمایش گذاشت. کارگری که ضعیف خوانده میشد، حکومت سرکوبگری مانند جمهوری اسلامی را به آنجا رساند که مجبور شد در خفا مراسم بگیرد و تا مطمئن نشد، محل برگزاری را لو نداد. کارگران اما در تهران و اصفهان و اهواز در روز روشن قدرت خود را به رخ کشیدند. در شباهنگام وقتی جمعی از کارگران شرکت واحد به پخش شیرینی پرداختند، حکومت هراس خود را بیشتر عیان ساخت وقتی که پخش شیرینی را جرم تلقی کرد و کارگران را دستگیر کرد. در سنند ج اما پلاکاردهای به رنگ سرخ جلو هایی از پرچم جهانی کارگران بود که در خیابانهای سنندج سر دست گرفته شود. در آن پلاکاردها اگر هیچی هم نوشته نمیشد خود رنگ آن گویای بسیاری از چیزها بود. تجمع کوچک و کوتاه در مقابل وزارت کار آنقدر مهم و کارساز بود که بی بی سی نتوانست آنرا کتمان کند هرچند سعی کرد حقیرش شمرد. نکته مهم این بود که این تجمعی خود بخودی نبود، فراخوان آشکاری از سوی کارگران به جامعه بود که برای احقاق حقوق انسانی خویش باید اعتراض کرد و در خیابان بود. برای حکومت این قدرت آن قدر واقعی است که اصلا یک لحظه هم به خودش تردید نداد که کوتاهی کند، برای همین قوای سرکوبگرش را آماده باش داده بود و حتی پلیس راهنمایی و رانندگی را فراخوانده بود و آنها بر سر چهارراهها در آماده باش بسر میبردند.
قدرت نمایی کارگران به ظاهر کوتاه بود اما به واقع از یکماه پیش شروع شده بود و در این دو هفته آخر به اوج خودش رسید. بیانیه های جمعی و فردی کارگران و کارگران زندانی گویای قدرت جنبش کارگری است. دشمنان کارگران واقفند که برای سرکوب آن در آماده گی کامل به سر میبرند. سالها بود که کارگران به ناچار این روز را در کوه و دشت یا سالنهای دور از چشم مردم برگزار میکردند تا هر جور هست این روز را زنده و گرامی بدارند اما اکنون با وجود سرکوب بی امان حکومت آن قدر در خود قدرت حس میکنند که فراخوان علنی بدهند. میشود گفت این یک دستگرمی بود برای تعرضات بیشتر و در سطح وسیعتر، این قدم بزرگی برای جنبش کارگری ایران بود که باید آنرا پاس داشت.