band350

اعتراضات گسترده علیه حمله به بند ٣٥٠ اوین و درسهای آموزنده اش

band350

شهلا دانشفر:
        زمینه های حمله رژیم اسلامی به بند ٣٥٠ اوضاع سیاسی ایران است. این حمله در آستانه اول ماه مه و تحرک گسترده بر سر برپایی آن و در فضای اعتراضی در محیط های کارگری و کل جامعه بود که اتفاق افتاد. از جمله فضای اعتراضی خود زندانها که به کانونهای داغ اعتراض تبدیل شده اند، پیامهای پرشوری که از درون زندانها و به مناسبتهای مختلف بیرون داده میشود و یکی از این زندانها بند ٣٥٠ است، همگی موجب هراس رژیم و زمینه های حمله ددمنشانه حکومت اسلامی به بند ٣٥٠ بود. هدف از این حمله زهر چشم گرفتن از زندانیان و ترساندن جامعه بود. اما با عکس العمل اعتراضی گسترده ای از سوی خود زندانیان و خانواده هایشان روبرو شد و انعکاس اجتماعی وسیعی پیدا کرد و هزینه بسیاری برای حکومت در بر داشت و برایشان گران تمام شد. اکنون آن تعداد از زندانیانی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به انفرادی های ٢٤٠ منتقل شده بودند، به بند ٣٥٠ بازگردانده شده و رژیم اسلامی ناگزیر به برکناری اسماعیلی رئیس کل زندانهایشان شد. اینها همه عقب نشینی هایی بود که حکومت اسلامی را ناگزیر کرد فورا موضوع را جمع و جور کند تا جلوی گسترش اعتراضات بر سر این موضوع که بطور واقعی شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد را بیش از بیش به جلوی صحنه سیاسی جامعه کشاند، بگیرد و فضای اعتراض را بخواباند.
        اعتراضات در برابر حمله ددمنشانه رژیم اسلامی به بند ٣٥٠ اوین درستهای آموزنده ای دارد که در اینجا میکوشم تا مروری مختصری بر آن داشته باشم.
        در همان بند ٣٥٠ هنگامیکه جانیان اسلامی تحت عنوان بازرسی در اطاق شماره ١ در مقابل اعتراض زندانیان، آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، تعدادی از زندانیان سیاسی که در هواخوری بودند به اعتراض بلند شدند و شعار مرگ بر دیکتاتور و شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد را سر دادند. چنین واکنشی از جانب زندانیان برای رژیم یک هشدار بود. بعد از آن اعتراض بند ٣٥٠ اوین و سلولهای انفرادی را فراگرفت. زندانیان گوهردشت نیز اعلام همبستگی کردند. سپس تجمعات پی در پی خانواده های زندانیان سیاسی بند ٣٥٠ اوین در مقابل دادسرای بازار، مجلس اسلامی و دفتر روحانی را شاهد بودیم. یکی از شعارهایی که در این تجمعات اعتراضی خانواده ها بدست گرفته بودند، شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد بود. حرف آنها نیز این بود که باید مقامات در قبال حمله ای که شده پاسخگو باشند. به عبارتی روشنتر حمله رژیم به بند ٣٥٠ اوین و اعتراضات در مقابل آن شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد را بیش از بیش به جلوی صحنه سیاسی جامعه کشاند. اینجاست که در واقع رژیم بازنده بود.
        در عین حال ما شاهد اشکال خودجوشی از اعتراض چون تراشیدن موی سر در همبستگی با آن تعداد از زندانیانی که به انفرادی منتقل شده بودند، بودیم. چون جمهوری اسلامی طبق سنتی قدیمی و ارتجاعی و برای تحقیر زندانیان، موی سر زندانیانی را که به بندهای انفرادی ٢٤٠ منتقل شده بودند، تراشید. این اقدام و حمله به آنان و ضرب و شتمشان با عکس العمل اعتراضی این زندانیان روبرو شد و اعلام به اعتصاب کردند. تعدادی از زندانیان بند ٣٥٠ و نه تنها این بلکه تعدادی از فعالین سیاسی خارج از زندان و حتی مادرانی از زندانیان سیاسی نیز با تراشیدن موی سر خود اعتراضشان را در همبستگی با آنان اعلام کردند. به گفته یکی از آنها میخواستند با اینکار بگویند که جلوی این سنت ارتجاعی و سرکوبگرانه بایستند و خبر این کار به صفحات فیس بوک کشیده شد.
        همچنین یک هفته بعد از ضرب و شتمی که صورت گرفته بود زندانیان بند ٣٥٠ در همبستگی با زندانیانی که به انفرادی برده شده بودند، در هنگام هواخوردی در محوطه بند شروع به شعار دادن و سرود خواندن کردند و به این شکل اعتراض خود را به حمله وحشیانه به بند ٣٥٠ و ضرب و شتم تعدادی از همبندانشان به انفرادی اعلام داشتند. خواست فوری آنها بازگرداندن آنان به بند ٣٥٠ و مداوایشان بود.
        در واقع عمل جنایتکارانه رژیم اسلامی خشم و اعتراض مردم را بیشتر دامن زد. در سطح جهانی نیز این خبر انعکاس بسیاری پیدا کرد. زیر چنین فشاری از اعتراض جمهوری اسلامی به چنان مخمصه ای افتاد که ابتدا اسماعیلی رئیس کل زندانهای جمهوری اسلامی که همه چیز زیر نظر او میگذرد وقیحانه این حمله را تکذیب کرد. علی مطهری از نمایندگان مجلس در تجمعی که خانواده های زندانیان سیاسی داشتند، این حمله وحشیانه را به عواملی خودسر که هدفشان زیر سئوال بردن دولت روحانی است، نسبت داد. او با این شکل میخواست دولت روحانی که در همین مدت روی کارآمدنش رکورد اعدام ها را شکسته است و ادامه طرحهای زمین مانده دولت های قبلی و تحمیل فقر و فلاکت بیشتر به مردم بوده است را از زیر حمله مردم دور نگاهدارند. بدین ترتیب این  رژیمی که در کشتار های سال ٦٠ در نمازجمعه ها و منبرهایشان رجزخوانی میکردند و کشتن کفار را لازم و امر دینی میخواندند. اکنون با برپا داشتن شو مسخره گفتگو با اسماعیلی رئیس کل زندانهایشان، ناگزیر از پاسخگویی به مردم شدند و مجبور بودند که بگویند مساله حمله نبوده است، موضوع بازرسی بندها و امری عادی بوده است و بعد هم با ردیف کردن یک مشت اکاذیب و مزخرفات، گفتند سیم کارت هایی بدست آورده اند که با آن زندانیان اخبار زندان را بیرون میداده اند و فتنه بوده است و غیره. اما عملا در مقابل مردم در مقام پاسخگویی قرار گرفتند و ضعف و دستپاچگی شان را به روشنی میشد دید. ولی پخش  همین اکاذیب نیز با اعتراض زندانیان روبرو شد و در درون زندان با شعار دروغگو، دروغگو، جوابشان را دادند. فردای آنروز نیز با دستپاچگی اسماعیلی را از مقام خود برکنار کردند. تا او را از جلو چشم جامعه و خانواده های خشمگین زندانیان سیاسی دور نگاهدارند. بدین ترتیب برکناری اسماعیلی در واقع یک عقب نشینی از سوی حکومت بود.
اما مردم عاملین این حمله را میشناسند و پیگیر اعتراض خود هستند و اعتراض آنان ادامه دارد.
درسهای آموزه این مبارزات کدامند
        در جریان اعتراضاتی که علیه حمله ددمنشانه رژیم اسلامی به بند ٣٥٠ جریان یافت، نکات قابل توجهی وجود دارد که لازمست تاملی روی آنها داشته باشیم. بویژه در جریان اعتراضاتی که خانواده های زندانیان سیاسی بند ٣٥٠ داشتند ما شاهد دو گرایش بودیم. یکی تلاشهای ملی اسلامی ها که تلاش میکردند دولت روحانی را از زیر حمله خانواده ها و جامعه بیرون بکشند را میدیدیم و دیگر گرایشی که خواست آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی شعارش و خواستش است.
        از جمله در جریان این اعتراضات می بینیم که بخشی از خانواده ها را به دیدار رفسنجانی که خودش یکی از جنایتکاران و مهره های اصلی این رژیم و از عوامل اصلی کشتارهای سال ٦٠ و سی و چند سال جنایت و سرکوب این رژیم بوده است، بردند که دادرسی کنند. او هم با اعلام حمایت از دولت روحانی، خانواده ها را به “کمیته حقیقت یاب” حکومت حواله داد. در همین راستا سعی میکردند که رنگ ملی مذهبی به مبارزات خانواده ها که خواست آنها آزادی زندانیان سیاسی است بدهند و از روزه سیاسی سخن میگفتند. یا اینکه تعدادی از زندانیان سیاسی بند ٣٥٠ بدنبال برکناری اسماعیلی رئیس زندانها هستند تحت عنوان اینکه نمیخواهند”ضد انقلاب” و دستهای نامرئی از این وضعیت سوء استفاده کنند، اعلام کردند که به اعتصاب غذای خود خاتمه میدهند و خواستار پیگیری موضوع از راههای “قانونی” هستند. ترسشان نیز خطر خارج شدن کنترل اوضاع و زیر ضرب رفتن کل نظام بود. چون اینها میخواهند در چهارچوبه های دعواهای خودشان سهمشان را بگیرند و نه بس. نتیجه چنین تقلاهایی از جانب این گرایشات تفرقه در صفوف مبارزه خانواده های زندانیان سیاسی، زندانیان دربند و کل جامعه برای خواست آزادی همه زندانیان سیاسی است. با این کار میخواهند خانواده ها را به خانه بفرستند و بعد هم بگویند اوضاع آرام شد.
        در کنار دیگر صحنه خانواده هایی را می بینید، زندانیانی را می بینید که خواستار آزادی همه کارگران زندانی و زندانیان سیاسی از زندان و لغو کل بساط قوه قضاییه و قوانین ضد جنایتکارانه این حکومت هستند. خانواده هایی که خواستهایی فوری دارند و از جمله خواست اولشان محکوم کردن این حمله ددمنشانه است. خواست فوری دیگرشان برگرداندان زندانیانی که به انفرادی ٢٤٠ برده شده بودند، بود. طبعا اینها خواستهای فوری آنها برای نجات جان زندانیان سیاسی بود. اما آنها همانطور که در پلاکاردهایشان نوشته بودند خواستار آزادی فوری همه زندانیان سیاسی از زندان هستند. از جمله در یکی از تجمعاتی که خانواده های زندانیان سیاسی داشتند دو شعار توجه را جلب میکرد. یکی شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد که خواست کل جامعه است. دیگری شعار اوین شده فلسطین، دولت چرا نشستی که با این شعار هدف اینست که توکل کردن به دولت و چشم انتظار ماندن به راه حل های قانونی حکومت اسلامی که را به میان خانواده ها ببرد. قوانینی که پایه های کل سرکوب و ماشین جنایت رژیم است.
اما بد نیست در آخر اشاره ای هم به مساله اعتصاب غذای زندانیان به عنوان شکلی از اعتراض در مقابل سرکوبگری های رژیم داشته باشیم. ما همیشه گفته ایم که اعتصاب غذا راه نیست. همیشه گفته ایم که زندانی تحت فشار ناگزیر میشود به اعتصاب غذا روی بیاورد. همانطور که وقتی او را با ضرب و شتم به بند انفرادی میبرند، مجبور میشود با اعتصاب غذا عکس العمل اعتراضی خود را نشان دهد. اما ما مردم پاسخمان به این مساله چیست؟
        روشن است که ما مردم باید با اعتراضمان و با حمایتمان فشار را از روی زندانی برداریم. از او بخواهیم دست از اعتصاب غذا بردارد. بخاطر اینکه جانش در خطر است. بخاطر اینکه در کنار فشار شکنجه های رژیم اسلامی در زندان، اعتصاب غذا جسم و جان زندانی را برای همان اعتراضی که میخواهد به جلو برد فرسوده تر میکند. و حتی روی اعتراض او میتواند تاثیر منفی بگذارد. به همین دلیل وقتی که شاهرخ زمانی دست به اعتصاب غذا زد، یا رضا شهابی و بهنام ابراهیم زاده و زندانیان دیگر در اعتصاب غذا بودند، از مردم خواستیم که بیایند تا با کارزاری جهانی به این زندانیان اطمینان دهیم که ما در کنارشان هستیم و در برابر این فشار ها می ایستیم و در سطح جهانی صدای اعتراض آنها خواهیم بود. از جمله ما به عنوان کمپین برای آزادی کارگران زندانی سعی کردیم صدای آنان باشیم. همین الان نیز از بهنام ابراهیم زاده از چهره های شناخته شده کارگری که در جریان حمله به بند ٣٥٠ به انفرادی منتقل شده بود و اکنون نیز در وضعیت جسمانی بدی بسر میبرد، میخواهیم که به اعتصاب غذایش پایان دهد و بداند که ما صدای اعتراض او پیگیر خواستهایش هستیم.
        خلاصه کلام اینکه راه مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی تجمعات اعتراضی ماست. راه مبارزه اعتراضات سراسری و گسترده ماست. راه مبارزه صدای این زندانیان در سطح جهانی بودن است. و راه مبارزه حفظ صف متحد اعتراضاتمان و ایستادن در مقابل گرایشات راست و ملی اسلامی است که سعی میکنند مبارزات ما را در چهارچوب های قانونی، آنهم در چهارچوب قوانین جنایتکارانه جمهوری اسلامی به انحراف، تفرقه و فرسودگی بکشاند و در واقع برای جمهوری اسلامی وقت بخرند. با تمام قوا برای آزادی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی به میدان بیاییم و صدای اعتراض آنان باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *