جدید ترین

احزاب سیاسی و چهره هائی نظیر شجریان

حمید تقوائی

نوشته من در مورد پیامدهای مرگ شجریان از جانب برخی از دوستان مورد نقد قرار گرفت. گفتند راست روی است، سازش با دوخرداد است، دفاع از شعار دوخردادی مرگ بر دیکتاتور و چهره های ملی- اسلامی است، و غیره.

قصد من در این نوشته پرداختن به یکایک این انتقادات نیست بلکه سعی میکنم بر متن بحثی که حول مرگ شجریان درگرفته تفاوت متدولوژی یک نیروی سیاسی و اجتماعی با نیروهائی که بیشتر به فرقه ها و سکت های فکری و ایدئولوژیک شبیه هستند را توضیح بدهم. تفاوتی که قبل از آن در برخورد به خیزش ٨٨، به شعار علیه مسیح علینژاد در دانشگاه، نقد چپ خط امامی، ارزیابی بیانیه های چهارده نفره و غیره نیز شاهد بوده ایم.

سئوال اینست که موضع گیری و عملکرد چهره هائی نظیر شجریان ناشی از چیست و چه تاثیری بر تحولات سیاسی- اجتماعی دارد؟

در همین چند ساله اخیر، از خیزش ٩۶ تا امروز، ما شاهد حرکتهای مشخصی از جانب افراد عادی و چهره ها و سلبریتی ها بوده ایم. ده ها هنرمندی که جشنواره دهه فجر را تحریم کردند، ده ها چهره ای که بیانیه های ١۴ نفره مبنی بر استعفای خامنه ای و گذار از کل رژیم را منتشر کردند، برخی از اعضای خانواده های قربانیان شلیک به هواپیما که به فعالین پیگیر ضد رژیم تبدیل شده اند، چهره هائی از دختران خیابان انقلاب که امروز فعال سرشناس جنبش رهائی زن هستند و غیره و غیره؛ اینها همه نمونه هائی از شکل گیری یک موج اعتراضی در میان افراد و چهره ها و سلبریتی هائی است که تا قبل از خیزشهای اخیر نامشان جائی مطرح نبود. این را چطور باید توضیح داد؟

بسیاری از این افراد خود را چپ نمیدانند، برخی قبل از این تحولات به رژیم و یا اصلاح طلبان حکومتی متوهم بوده اند، برخی ممکن است هنوز هم گرایشات مذهبی و ناسیونالیستی و ملی-اسلامی داشته باشند. همانطور که توده مردم درگیر در جنبش سرنگونی و جنبشهای اعتراضی دارای گرایشات مختلفی هستند. اما این فاکتور درستی برای ارزیابی نقش و عملکرد واقعی آنها در تحولات اجتماعی نیست. دوستان منتقد ما در ارزیابی عملکرد افراد و چهره ها گذشته و یا تمایلات آنها به احزاب راست و ناسیونالیستی و ملی اسلامی را ملاک قرار میدهند. اما ملاک واقعی نه عقاید چهره های مخالف حکومت، بلکه نقش و جایگاه موضع و اقدام آنها علیه حکومت است. بگذار صدها خواننده صدا و سیما را تحریم کنند و کلیپشان با شعار مرگ بر دیکتاتور در میان مردم دست بدست بشود، بگذار هزاران هنرمند طومار امضا کنند و خواهان استعفای خامنه ای بشوند، بگذار همه هنرمندان هر ساله دهه فجر را تحریم کنند، بگذار هر دختر خیابان انقلاب به چهره فعال جنبش علیه آپارتاید جنسی تبدیل بشود و هر روز هفته روز از سر برداشتن حجاب اعلام بشود، بگذارهر ورزشکار از شرکت در مسابقات سر باز بزند و هر چهره ورزشی و فرهنگی و هنری به جنبش لغو اعدام و آزادی زندانیان سیاسی و جنبش دادخواهی بپیوندد. این به معنای تقویت افکار و نظرات سیاسی این افراد نیست، نشانه رشد و گسترش مبارزات و اعتراضات خیابانی علیه حکومت است. جامعه اول انقلاب فکری عقیدتی نمیکند و بعد انقلاب سیاسی. چهره ها و سلبریتی ها مستقل از گرایشات عقیدتی ای که ممکن است به احزاب و نیروهای سیاسی مختلف داشته باشند و یا نداشته باشند، تحت تاثیر جنبشهای اجتماعی و سرنگونی طلبی در میان توده مردم به مخالفت با حکومت برمیخیزند. و لذا با پیشرفت جنبش سرنگونی طلبانه نقد و اعتراض آنها نیز میتواند عمیق تر و ریشه ای تر بشود و عقاید و گرایش سیاسی آنان نیز بیشتر و بیشتر به سمت آزادیخواهی و برابری طلبی و آرمانهای انسانی سوق پیدا کند. این یعنی تفوق خیابان بر کریدورهای لابی ایسم و سناریوهای ناسیونالیستی و ملی- اسلامی استحاله و رژیم چنج.

هر درجه پیشروی جنبش کارگری و گسترش اعتصابات، هر درجه پیشروی جنبش علیه اعدام و جنبش رهائی زن و جنبش دادخواهی و دانشجوئی و غیره، هر درجه گسترش شعار مرگ بر دیکتاتور و نابود باد جمهوری اسلامی در جامعه، مستقل از تمایلات حزبی و سیستم فکری و اعتقادی فعالین آن، به نفع قدرت گیری و رشد اعتبار و نفوذ نیروها و احزاب انقلابی در جامعه و رهائی و آزادی واقعی توده مردم است. همانطور که هر درجه رشد چشم انداز رژیم چنج و کودتا و تغییرات از بالا در خدمت نیروهای راست و تغییرات از بالای سر مردم قرار میگیرد.

دوستان منتقد ما با دیدن هر اعتراضی توسط فعالین و سلبریتی هایی که از جنبش چپ شناخته نمیشوند، به فغان میایند و نگران میشوند و خود را مجبور میبینند چیزی علیه آنها بگویند. اما هر نیرو و حزب سیاسی ای که خود را رهبر جنبش سرنگونی بداند، و یا این ظرفیت را در خود ببیند که به رهبر جنبش سرنگونی و انقلاب مردم علیه حکومت تبدیل شود، از هر درجه اعتراض و نقد و اختلاف این افراد علیه حکومت استقبال میکند و آنرا در جهت تقویت جنبش و خیزشهای اعتراضی مردم علیه جمهوری اسلامی میبینید.

همه این نکات بیانگر آنست که معیار ما در برخورد به احزاب و شخصیت های سیاسی اپوزیسیون کاملا از برخورد به افراد و چهره ها باید متفاوت باشد. دسته اول مدعی مبارزه با حکومت هستند و بر همین مبنا هر جا از این امر حتی یک میلیمتر عدول کردند باید یقه شان را گرفت و نقد و افشایشان کرد ولی در مورد افراد و چهره های ادبی و هنری و ورزشی برعکس، هر یک میلیمتر دوری شان از رژیم را باید بفال نیک گرفت، برجسته کرد و تلاش کرد این فاصله هرچه بیشتر و عمیق تر بشود. راه رادیکالیزه کردن این افراد به رخ کشیدن گذشته شان و یا ” افشای” شناسنامه ملی- مذهبی یا ناسیونالیستی آنها، یا نسبت داده شده به آنها، آنهم درست در زمانی که به مخالفت علیه رژیم برخاسته اند نیست، بلکه نمایندگی کردن هر درجه تعرض و مخالفت آنان با حکومت و تعمیق این اختلاف و تعرض است. باید عقاید عقب مانده ناسیونالیستی و ملی اسلامی را پیگیرانه نقد و افشا کرد، اما در قبال چهره ها و سلبریتی های مخالف حکومت، همچنانکه در برخورد به توده مردم معترض، باید عمل آنها را ملاک قرار داد.

این شیوه یک نیروی سیاسی موثر و دخیل در تحولات هر روزه جامعه است. چپ به خود مشغول میتواند همچنان به هرکه با او نیست بتازد. اما نهایتا نقشی فراتر از ناظر منفعل تحولات سیاسی و اجتماعی نخواهد داشت.

حمید تقوائی

٢١ اکتبر ٢٠٢٠*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *