بهرام سروش: در سالهای گذشته ما شاهد اعتراضات متعددی از طرف مردم عراق علیه وضعیت موجود در آن کشور بوده ایم، که مشخصا وضعیت اسف بار معیشتی، بیکاری و نبود خدمات رفاهی و شهری و فساد مقامات دولتی را هدف قرار داده اند. آیا بنظر شما خیزش توده ای اخیر که از اوایل مهر ماه امسال در شهرهای عراق شروع شده ادامه آن اعتراضات است یا تفاوت های کیفی ای با آن اعتراضات دارد؟ اساسی ترین مشخصه این دور اعتراضات بنظر شما چیست؟
حمید تقوائی: این اولین بار نیست که مردم عراق علیه حکومت و کل وضعیت سیاسی فاجعه بار در آن کشور بپا میخیزند. اما خیزش جاری، هم از نظر گستردگی و تداوم آن و هم از لحاظ مضمون شعارها و خواستها، کاملا ویژه و یک گام بزرگ بجلو است. مردم عراق بیش از یک ماه است که در بغداد و بصره و کربلا و نجف و چندین شهر بزرگ و کوچک دیگر به میدان آمده اند، خیابانها را بسته اند و میدانها را اشغال کرده اند، و صریح و قاطع خواهان کنار رفتن دولت فاسد حاکم و ختم دخالتگری و اعمال نفوذ جمهوری اسلامی و دولت آمریکا در عراق شده اند. این حرکتی صرفا علیه دولت نیست بلکه مهمتر از آن علیه کل نظام اسلامی- قومی حاکم در عراق و نیروهای جنایتکاری نظیر مقتدی صدر و سیستانی و حشدالشعبی و غیره است. همانطور که اشاره کردید بیکاری و فقدان ابتدائی ترین خدمات شهری و شرایط فلاکتبار معیشتی ریشه و مبنای حرکت اعتراضی توده مردم است اما اعتراضات جاری ازسطح مطالبات اقتصادی بسیار فراتر رفته است. مردم بدرست کل نظام حاکم را هدف قرار داده اند. یعنی نظام قومی- قبلیه ای مذهبی ای که بعد از هجوم نظامی سال ٢٠٠٣ با معماری دولت آمریکا و هم پیمانانش در عراق سرهم بندی شد. مردم خواهان جارو کردن این بساط و سیستم قومی- مذهبی قرون وسطائی هستند و به همین علت است که علاوه بر دولت حاکم، دارو دسته های اسلامی- قومی خارج از دولت و همچنین جمهوری اسلامی و دولت آمریکا را هدف گرفته اند.
بهرام سروش: چه عوامل اجتماعی و سیاسی بنظر شما این ویژگی جنبش جاری در عراق را توضیح می دهد؟
حمید تقوائی: دولت آمریکا عراق و افغانستان را بعنوان لابراتوار پیاده کردن نظم نوین جهانی اتنخاب کرد. تهاجم به این کشورها محور سیاست هژمونی طلبی میلیتاریستی دولت آمریکا و کل کمپ غرب بر خاورمیانه و کل جهان در دوره بعد از جنگ سرد بود اما این استراتژی به شکست انجامید. دولت آمریکا نه تنها نتوانست سلطه خود را تثبیت کند بلکه موقعیت خود در دوره جنگ سرد را نیز تماما از دست داد. در نتیجه یک نوع “فضای باز سیاسی” برای بورژوازی بومی در منطقه بوجود آمد و در این فضا مشخصا جنبش و نیروهای اسلام سیاسی، که از مقطع لانسه کردن خمینی علیه انقلاب ۵٧ ایران و علم کردن طالبان علیه نفوذ شوروی در افغانستان، بوسیله غرب بجلو رانده شده بودند، میداندار شدند. جنبشهای اعتراضی که امروز در عراق و لبنان شاهد آن هستیم، مانند خیزش ٨٨ و ٩۶ ایران، پاسخ مردم به این نیروهای قرون وسطائی است که بورژوازی بومی و جهانی برای حفظ سلطه خود آنها را عَلَم کرده و به آنها متوسل شده است. مردم بپا خاسته اند تا کل این بساط را جارو کنند.
بهرام سروش: با توجه به این توضیحات شما آیا می توان گفت که خیزش انقلابی در عراق جزئی از ترند اعتراضی عمومی تری است که در حال حاضر در سطح جهانی و بویژه در سطح خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد آنیم؟ نمونه های جاری ای مانند ایران، لبنان و قبل از آن سودان، و فراتر از آن، جنبش عظیم اعتراضی در شیلی؟
حمید تقوائی: آنچه جنبش توده ای در عراق و لبنان و ایران و سودان را به مبارزات مردم شیلی وصل میکند وضعیت فلاکتبار اقتصادی ناشی از سرمایه داری بحرانزده و به بن بست رسیده در سطح جهان است. توده مردم، یا بقول جنبش اشغال، نود و نه درصدیها، در همه جای دنیا قربانی سیاستهای ریاضت کشی اقتصادی، سلطه صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بر مقدرات خود، و فاصله عظیم و دهشتناک بین کوه ثروت یک اقلیت ناچیز و دره فقر و عدم تامین اقتصادی اکثریت عظیم مردم در همه کشورها هستند. این واقعیت پایه ای است که انگلیس و ایتالیا و یونان و اسپانیا و شیلی و هنگ کنگ را به لبنان و ایران و عراق و سودان متصل میکند. اما این شرایط یکسان اقتصادی – نظام بحرانزده سرمایه داری در همه کشورها – از نظر سیاسی در قالب سیستمهای متفاوتی سلطه خود را حفظ میکند. ریاضت کشی اقتصادی یک نسخه جهانی است اما دولتهای پیاده کننده آن متفاوت هستند. البته این امر تازه ای نیست. در دوره جنگ سرد نیز دولتهای جهان سومی – دیکتاتوریهای سلطنتی و ریاست جمهوری های مادام العمر و خونتاهای نظامی و امثالهم – از دیکتاتوریهای سرمایه داری پیچیده شده در زرورق دموکراسی و لیبرالیسم در غرب متفاوت بودند. آنچه امروز تازه است بحران سیاسی نظامهای حاکم – آنچه باید آنرا بحران حکومتی سرمایه نامید – در غرب و شرق و همه جای دنیا است. ترامپ و برکسیت نماد این بحران سیاسی در غرب، و حکومتهای سرهم بندی شده از سران عشایر و فرقه ها و مذاهب، از مظاهر این بحران حکومتی در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. البته این اشکال حکومتی ارتباط تنگاتگی با یکدیگر دارند. با ختم جنگ سرد، بورژوازی “پیروز” کمپ غرب و بویژه دولت آمریکا ناگزیر شد برای حفظ سلطه و هژمونی خود، به نیروهای فوق ارتجاعی قومی مذهبی نژادی در اروپای شرقی و در خاورمیانه و شمال آفریقا متوسل بشود. این یک نوع سیر قهقرائی برای بورژوازی در سطح جهانی بود. سیر قهقرائی عقب نشینی از جامعه مدنی به جوامع و حکومتهای قومی- قبیله ای، و تاکید بر هویتهای اتنیکی- مذهبی نژادی بجای شهروندان متساوی الحقوق، نه تنها در خاورمیانه و “جهان سوم” بلکه حتی در خود جوامع غربی.
از لحاظ نظری دکترین پست مدرنیسم و نسبیت فرهنگی زمینه ساز این عقبگرد بود. عروج این دکترین – که سابقه آن به نیمه قرن گذشته بر میگردد – در قرن بیست و یکم از نظر اقتصادی در سطه بلامنازع سرمایه بر همه جای دنیا و از نظر سیاسی در شرایط دنیای بهم ریخته بعد از جنگ سرد ریشه داشت. (برای توضیح بیشتر در این زمینه خواننده علاقمند میتواند به مقاله “عروج و افول سکولاریسم: بررسی اقتصاد سیاسی نسبی گرائی و یونیورسالیسم” رجوع کند).
جنبش اسلام سیاسی و کلا دولتها و نیروهای سیاسی قومی- نژادی- مذهبی از این شرایط سر بر آورد. جمهوری اسلامی پیش کسوت این سیر قهقرائی بورژوازی – بومی و جهانی – و عراق نمونه متاخرتر و پسا جنگ سردی دموکراسی موزائیکی (رئیس جمهور کرد، نخست وزیر شیعه، و رئیس مجلس سنی) است. خیزش توده ای در عراق و لبنان و اعتراضات ادامه دار در ایران در واقع پاسخ کوبنده مردم به این بساط و اعلام نقطه پایان این سناریو از جانب خیابان است.
بهرام سروش: به مورد مشخص عراق برگردیم. در خیزش انقلابی مردم عراق، جمهوری اسلامی بعلت نقش اش در حمایت از دولت ارتجاعی عراق آماج اعتراض مردم بوده است. پوسترهای سران جمهوری اسلامی، و شخص خامنه ای، بزیر کشیده شده، زیر پا له شده و به آتش کشیده شده اند، کنسول گری جمهوری اسلامی در کربلا مورد حمله مردم خشمگین قرار گرفته است و بسیاری نمونه های هر روزه دیگر. مردم عراق آشکارا خواهان قطع حمایت جمهوری اسلامی از ارتجاع اسلامی حاکم در آن کشورند. این واقعیات قبل از هر چیز بر هم سرنوشتی مردم ایران و عراق در مبارزه علیه یک دشمن مشترک تاکید می کنند. بنظر شما مردم ایران چه اقداماتی را می توانند در حمایت از مردم عراق انجام دهند؟
حمید تقوائی: نقش ارتجاعی جمهوری اسلامی در عراق تنها به حمایت فعال از دولت ارتجاعی آن کشور محدود نمیشود، بلکه ایجاد و تقویت نیروهای مسلح تروریستی نظیر حشد الشعبی و یا حمایت از دار و دسته مقتدی صدر و دیگر وحوش اسلامی جنبه دیگر از دخالتگریهای جمهوری اسلامی در عراق است. رژیم همین نقش را با حمایت از حوثی ها در یمن و حمایت از حزب الله در لبنان ایفا میکند. این واقعیت مردم منطقه را مستقیما رودررو با جمهوری اسلامی قرار داه است. جمهوری اسلامی در واقع دشمن مشترکی است که مبارزات توده ای جاری در عراق و لبنان را به مبارزات مردم ایران گره میزند. شعار و خواست خروج جمهوری اسلامی از عراق، حمله به کنسولگری آن و مقابله توده مردم با نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی نظیر دار دسته مقتدی صدر و حشد الشعبی در واقع یک نیرو و عامل مهم در تقویت جنبش سرنگونی طلبانه مردم ایران است.
از سوی دیگر هر درجه پیشروی جنبش سرنگونی در ایران، جنبشهای توده ای در عراق و لبنان را تقویت میکند و به پیش میراند. ازینرو نفس تقویت و گسترش جنبش سرنگونی طلبانه در ایران، و جنبشهای اعتراضی جاری کارگران و معلمان و بازنشستگان و زنان و جوانان، مستقیما در خدمت جنبشهای توده ای در عراق و لبنان قرار میگیرد.
در سطح مشخص تر باید اهداف و سیاستهای تروریستی جمهوری اسلامی در منطقه را هدف قرار داد. گسترش و توده گیر کردن نقد و افشا و تعرض به سیاستهای ضد انسانی و ارتجاعی جمهوری اسلامی در منطقه و خواست قطع دستان خون آلود حکومت از دیگر کشورهای منطقه با شعارهائی نظیر “سوریه را رها کن فکری بحال ما کن” از جمله اقدامات مشخص در این جهت است. و بالاخره باید بر اهمیت اعلام حمایت و پشتیبانی وسیع از مبارزات مردم عراق و لبنان، در اعتراضات خیابانی و در مدیای اجتماعی تاکید کرد. این وظیفه مهمی است که در برابر نه تنها احزاب انقلابی مثل حزب ما، بلکه همه اکتیویستها و چهره ها و نهادهای فعال جنبش کارگری و دیگر جنبشهای اعتراضی جاری در ایران قرار میگیرد.
بهرام سروش: به نظر شما در این میان کمونیسم کارگری چه جایگاهی دارد و چه نقشی میتواند در پیشبرد و به پیروزی رساندن جنبش جاری در عراق ایفا کند؟
حمید تقوائی: به نظر من امروز پرچم تمدن و مدنیت و جامعه مدنی در خاورمیانه و در همه جا در دست نیروهای چپ و کمونیست از نوع کمونیسم کارگری است.
نه تنها در کشورهائی نظیر ایران و عراق و لبنان و ترکیه بلکه حتی در کشورهای غربی هیچ حزب و جریان سیاسی را، بجز کمونیسمی که بوسیله حزب ما نمایندگی میشود، پیدا نمیکنید که صریح و روشن از مدنیت و ارزشهای جهانشمول انسانی دفاع کند و در مقابل هویت سازهای ملی- مذهبی- اتنیکی برای مردم بایستد. برعکس، ناسیونالیسم افراطی، مذهب، راسیسم، و هویتهای نژادی-اتنیکی به جزئی از سیاست عملی حتی لیبرال ترین و “چپ ترین” نیروها و احزاب سیاسی در حکومت و در اپوزیسیون تبدیل شده است.
در سطح نظری و ایدئولوژیک نیز همانطور که بالاتر اشاره کردم با دکترین پست مدرنیسم این سیاستها را توجیه میکنند. نه تنها لیبرال ترین احزاب بورژوائی بلکه حتی نیروهای چپ غیر کارگری در سراسر غرب به این چاله افتاده اند و برخی نظیر حزب “اس دبلیو پی” در انگلیس رسما و صریحا از حسن نصرالله و جمهوری اسلامی و از مسجدسازی و حجاب و برقع بر سر زنان در خیابانهای اروپا دفاع میکنند. پاسخ این وضعیت کمونیسم کارگری است. کمونیسم بازگرداندن اختیار به انسان و کمونیسم ضد مذهب و ضد نسبیت فرهنگی. کمونیسم ضد تروریسم اسلامی و ضد تروریسم دولتی غرب هر دو. دنیای امروز ما به یک رنسانس سوسیالیستی نیاز دارد و پرچم این رنسانس در دست کمونیسم کارگری است.
در شرایط حاضر جنبشهای جاری در عراق و لبنان و شیلی، همچنان که جنبش اشغال در غرب و انقلابات موسوم به بهار عرب در منطقه، و خیزشهای توده ای ٨٨ و ٩۶ در ایران، نیاز جهان به کمونیسم کارگری و سوسیالیسم و انسانیت و مدرنیسم و مدنیت عمیقی که کمونیسم کارگری نمایندگی میکند را نشان میدهد. مشخصا جنبش جاری در عراق زمینه بسیار مساعدی برای دخالتگری کمونیستها فراهم کرده است. کمونیسم در عراق میتواند و باید پرچمدار و نماینده نه مردم به دولت و نظام قومی مذهبی- عشیرتی، نه مردم به دولت آمریکا و جمهوری اسلامی بعنوان نیروهای ارتجاعی معمار و محافظ این نظام فوق ارتجاعی، و نه مردم به فقر و بیکاری و بی تامینی اقتصادی و معیشتی باشد و در برابر این وضعیت سکولاریسم و انسانیت و مدنیت عمیق و رادیکال سوسیالیستی را نمایندگی کند. در عراق نیز، مانند ایران و شیلی و همه جا، کمونیسم سیاسی قرن بیست و یکمی باید عروج کند ودر راس حرکات اعتراضی توده مردم قرار بگیرد. پیروزی و رهائی مردم در گرو این تحول است.
انترناسیونال ۸۴۱