جدید ترین

حمید تقوائی: ویژگی ها و جایگاه جنبش کارگری در ایران

این نوشته بر مینای مصاحبه با کانال جدید تدوین شده است

محمد کاظمی: سرکوب اعتصابات کارگری، زندان و شکنجه، و پرونده سازی و اتهامات امنیتی علیه فعالین کارگری که برای احقاق حقوق پایه ای کارگران مبارزه میکنند سیاست همیشگی رژیم در قبال جنبش کارگری بوده است. با این همه در یکسال اخیر ما شاهد گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری و جلب توجه و حمایت توده مردم از این مبارزات بوده ایم. چرا اینطور است؟ آیا این ناشی از شرایط سیاسی درشرایط حاضراست و یا ناشی از ویژگی های جنبش کارگری ایران؟ چرا اعتصابات کارگری بخصوص درشرایط کنونی با اعتراضات خیابانی همراه میشود؟ در این میان نقش احزاب و سازمائهای کمونیستی چیست؟ و بالاخره چرا شعار شوراهای مستقل کارگری درمیان توده های کارگران و کل جامعه بیشتر جای خود را باز میکند؟

در این موارد با حمید تقوائی به گفتگو می نشینیم.

حمید تقوائی اولین سئوال من اینست که آیا سر برآوردن جنبش کارگری در شرایط حاضر که اعتصاب هفت تپه و فولاد اهواز دو نمونه برجسته و متاخر آنست ناشی از ویژگیهای جنبش کارگری در ایران است و یا مربوط میشود به شرایط سیاسی حاضر؟

حمید تقوائی: اعتصابات با شکوهی نظیر هفت تپه و فولاد اهواز و قبل از آن اعتصاب سراسری رانندگان کامیون و اعتصاب و مارش خیابانی کارگران هپکو و غیره و غیره برمتن یک جنبش عمومی علیه حکومت و وضعیت موجود شکل گرفته است. جنبشی که با خیزش دیماه در سال گذشته شروع شد. این یک فاکتور مهم است که باید درموردش صحبت کرد اما قبل از آن لازمست به خصوصیات پایه ای تر اقتصادی و سیاسی جامعه ایران بپردازیم.

به نظر من نه تنها جنبش کارگری بلکه شرایط سیاسی- اقتصادی در جامعه ایران ویژگیهائی دارد که باعث میشود ما شاهد این نوع برآمدهای جنبش کارگری باشیم. این ویژگیها چیست؟

از یکسو از نظر اقتصادی سرمایه داری در ایران بدون تحمیل شرایط “کار ارزان و کارگر خاموش” بر طبقه کارگر نمیتواند سودآور باشد و در بازار جهانی رقابت کند و ورشکست نشود. میتوان گفت که سیاست ریاضتکشی اقتصادی در ایران صرفا مربوط به سیاستهای دیروز و امروز بانک جهانی نیست بلکه امری نهادینه شده و ساختاری است. میدانید که امروزه سیاست ریاضتکشی اقتصادی در اشکال مختلف در همه کشورها مسلط است و از پیش شرطهای بانک جهانی برای دادن وام و اعتبار محسوب میشود ولی در ایران میتوان گفت همیشه این سیاست حاکم بوده است. این مختص به جمهوری اسلامی و یا سالهای اخیر نیست. در زمان شاه هم کارگران از ابتدائی ترین حقوق صنفی و مدنی خود، از حق متشکل شدن، تشکیل اتحادیه و سازمانهای توده ای کارگری، تامین شغلی و بیمه بیکاری، حق تجمع و اعتراض و اعتصاب و غیره و غیره محروم بودند. همیشه، به غیر از دوره های کوتاهی که نظام حاکم با شرایط بحرانی و انقلابی مواجه بوده نظیر سالهای سی و یا انقلاب ۵٧ ، طبقه کارگر و جنبش کارگری وضعیتی داشته است که میتوان با “کار ارزان، کارگر خاموش” توصیف اش کرد. سرمایه داری در ایران چاره ای ندارد و منافعش اینطور اقتضا میکند که به سرکوب و دیکتاتوری عریان روی بیاورد و تسمه از گرده طبقه کارگر بکشد. جمهوری اسلامی آخرین و هار ترین نوع چنین دیکتاتوری ای است. این امر را در قانون کار، در محروم کردن کارگران از ابتدائی ترین حقوقشان، و در برخورد حکومت به مبارزات کارگری، در تعقیب و ارعاب و بازداشت و شلاق و شکنجه و زندان و در پرونده سازیهای امنیتی برای فعالین کارگری مشاهده میکنید.

یک نتیجه این شرایط اینست که برخورد سرکوبگرانه حکومت به اعتراضات صنفی و معیشتی کارگران باعث میشود این اعتراضات به سرعت خصلتی سیاسی پیدا کنند. کارگران معترض را دستگیر میکنند و به اخلال در نظم و امنیت ملی و اقدام علیه نظام متهم میکنند و به این ترتیب جنبش کارگری را به سیاست و اعتراض سیاسی سوق میدهند. هر اعتصاب کارگری ناگزیرمیشود با نیروی سرکوب حکومت در بیفتد و خواست آزادی نمایندگان و رهبران خود را نیز به مطالبات صنفی و اولیه اش اضافه کند. حکومت به هر اعتصاب کارگری مهر امینتی میزند، ادعا میکند کارگران امنیت ملی را به خطر انداخته اند که منظورش البته امنیت سرمایه داران است. یا ادعا میکنند دست دشمنان نظام و شیطان بزرگ و غیره در کار است و یا، مثل امروز که بخشی را به حزب ما منسوب میکنند، ادعا میکنند کمونیستها پشت اعتصابات هستند و میخواهند نظام را سرنگون کنند و غیره و غیره. به این ترتیب خود حکومت هر اعتصاب کارگری را به یک پدیده سیاسی تبدیل میکند.

این ویژگیها مختص به جامعه ایران و دیکتاتوریهائی نظیر جمهوری اسلامی است. در هیچ کشورغربی نمی بینید که اعتصاب کارگری را به امنیت ملی مربوط کنند. البته در این کشورها هم پارلمانها میتوانند در مواردی که اعتصابی طولانی بشود به ختم اعتصاب رای بدهند ولی در این موارد هم مسائل اقتصادی و یا خدمات عمومی که در اثر اقتصاد متوقف شده و نظایر آن مطرح میشود و نه مسائل امنیتی و یا اقدام علیه نظام و غیره. ولی در جامعه ای مانند ایران همیشه اعتصاب کارگری یک خطر امنیتی برای طبقه حاکمه بوده است و به این خاطر خود حکومت مساله را سیاسی میکند و اعتراض کارگران را میبرد بر سر بازداشتها و زندان و دستگیری و شکنجه و غیره و غیره. یک نتیجه این شرایط اینست که کارگر حتی رسیدن به مطالبات حتی صنفی و معیشتی خود را در گرو بچالش کشیدن کل نظام حاکم می بیند و خواه ناخواه به مقابله با دستگاه سرکوب و نظام حاکم کشیده میشود.

این شرایط به اعتصابات کارگری ویژگیهائی میدهد که امروز در شرایط پرتحول حاضر در شکل اعتصابات و اعتراضات رادیکال، سراسری و مستمر کارگری بروز پیدا میکند.

محمد کاظمی: شما بطور کلی در مورد خصوصیات اقتصاد سیاسی ایران و ویژگیهای جنبش کارگری صحبت کردید. حالا اجازه بدهید بر گردیم به شرایط پرتحول حاضر. به نظر شما رابطه متقابل بین جنبش کارگری و جنبش توده ای مردم چیست؟ جنبش کارگری چقدر در پیشبرد جنبش توده ای نقش دارد و بر عکس چقدر اعتراضات عمومی بر جنبش کارگری تاثیر داشته است؟

حمید تقوائی: نقطه عطفی که شرایط حاضر را ایجاد کرده است خیزش دیماه ٩۶ است. میتوان گفت خیزش دیماه یک انفجار و یک خیزش گسترده توده ای بود که در نزدیک به ٩٠ شهر سر بلند کرد. بخشهای مختلف مردم به خیابان آمدند. از دختران خیابان انقلاب تا توده های کارگر و زحمتکشان شهری و زنان و جوانان. شعار عمومی تظاهرات های خیابانی این بود که جمهوری اسلامی نمیخواهیم. مردم اعلام کردند ماجرا تمام شده و هر دو جناح و در واقع کل حکومت باید برود.

در دیماه جامعه مانند دیگ بخاری که منفذهایش را بسته و حرارت زیرش را زیاد کرده باشند منفجر شد. ولی این یک شورش و عصیان کور و گذرا نبود. خیزش دیماه ناشی از شرایطی بود که مدتها مردم تحمل کرده بودند و دیگر جانشان به لب رسیده بود. دیگر وضعیت موجود برای مردم قابل تحمل نبود و به همین خاطر جنبشی که با دیماه آغاز شد در عرصه ها و اشکال مختلف و اساسا علیه شرایط سخت معیشتی و بیحقوقی ها و سرکوبگریها و فساد حاکم ادامه پیدا کرد.

اما نقش جنبش کارگری در این میان چه بود؟ از مدتها قبل از خیزش دیماه اعتصابات گسترده و مستمر کارگری علیه وضعیت موجود و اساسا علیه شرایط سخت معیشتی و دستمزدهای معوقه و غیره جریان داشت. اکثر قریب به اتفاق این اعتصابات و اعتراضات حول خواستهای صنفی بود ولی با مکانیسمی که در سئوال قبلی توضیح دادم مبارزات صنفی به سرعت به اعتراض علیه دستگاه سرکوب حکومت منجر میشد. اگر بخاطر داشته باشید دو سال قبل در روز کارگر دوتن از رهبران کارگری، جعفر عظیم زاده و اسماعیل عبدی، بیانیه ای را از زندان منتشر کردند که خواستهای پایه ای نظیر افزایش دستمزدها و حق تشکل و غیره و اعتراض به فقر و گرانی را مطرح میکرد و یک نکته محوری آن اعتراض به پرونده سازی و امنیتی کردن اعتراضات کارگری بود. این بیانیه صریحا اعلام میکرد مبارزات کارگری نه امنیت جامعه بلکه امنیت مفتخوران سرمایه دار را تهدید میکند. می بینید که مدتها قبل از خیزش دیماه و قبل از شکل گرفتن اعتراضات توده ای رهبران کارگری از زندان علیه سرکوب و امنیتی کردن مبارزات کارگری اطلاعیه میداده اند و مفتخوران حاکم را بچالش میکشیده اند. (حرکت امروز بخشی علیه شکنجه را باید در امتداد این تقابل رهبران کارگری با ماشین سرکوب رژیم دانست). این به روشنی تعرضی است به سرکوبگری و به بی حقوقی های مدنی و سیاسی در جامعه. خواستهای کارگران در مورد افزایش دستمزدها و اعتراض به وضعیت غیر قابل تحمل معیشتی و بیکاری و گرانی که در بیانیه عظیم زاده- عبدی جایگاه مهمی دارد نیز خواست اکثر قریب به اتفاق توده مردمی است که به زیر خط فقر رانده شده اند. این اعتراضات و اعتصابات کارگری زمین را شخم زد و راه را باز کرد برای اینکه توده مردم در اعتراض به فقر و گرانی و سرکوب و علیه کل حکومت به خیابانها بریزند. اعتراضاتی که یک شعار مهم آن مرگ بر بیکاری و گرانی بود. یعنی جدالی که از مدتها قبل جنبش کارگری پرچمش را برافراشته بود.

گسترش مبارزات توده ای بنوبه خود بر جنبش کارگری تاثیر گذاشت. خیزش عمومی و رشد اعتراضات در جامعه باعث شد که مبارزات کارگری گسترده تر و سراسری تر بشود و به خیابانها کشیده بشود. یکی از اولین اعتصابات کارگری در دوره بعد از دیماه اعتصاب کارگران هپکو بود که با مارش خیابانی و شعار زیر بار ستم نمیکنیم زندگی همراه بود.

در واقع تب و تاب انقلابی در جامعه جنبش کارگری را از چهارچوب کارخانه ها و مراکز تولیدی خارج کرد و به خیابانها کشاند. تا جائی که میبینیم در هفت تپه و فولاد اهواز خانواده های کارگران بمیدان می آیند و مردم شهر به حمایت کارگران بر میخیزند و دانشجویان و بخشهای مختلف جامعه از کارگران اعتصابی اعلام حمایت میکنند.

از طرف دیگر کارگران در مبارزات خود شعارهائی را مطرح میکنند که از چهارچوب مطالبات معیشتی فراتر میرود. مثل اعتراض به حقوقهای نجومی و فلاکت عمومی. مثل شعار منزلت معیشت حق مسلم ماست و یا زیر بار ستم نمیکنیم زندگی. مثل دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست. مثل نه به استثمار که کارگران فولاد مطرح کردند. اینها شعارهائی است که کارگرانی که خواستار دریافت دستمزدهای عقب افتاده هستند، خواستار حق تشکل هستند و خواستار شرایط معیشتی بهتر هستند، مطرح میکنند. این شعارها و خواستها حرف دل همه مردم است و مسائل کل جامعه را مطرح میکند. حتی مبارزه بر سر مطالبات اقتصادی با اقبال عمومی مواجه میشود چون فقط کارگران نیستند که بزیر خط فقر رانده شده اند. بخش عظیمی از مردم همین موقعیت را دارند. یا وقتی کارگران به فساد حاکم اعتراض میکنند و یا با خصوصی سازی، به این خاطر که به معنی دزدی و چپاول بیشتر آقازاده ها و مقامات است، مخالفت میکنند، و شعار میدهند یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل میشه اینها همه حرف دل و موضوع اعتراض توده مردم است.

خلاصه بحثم اینستکه جنبش کارگری در این دوره هم از نظر شکل مبارزاتش به خیابانها کشیده میشود و حالت مارش و تظاهرات خیابانی را به خود میگیرد، خانواده های کارگری را فعال و دخیل میکند، مردم شهر را به خیابان میکشد و غیره و هم از نظر محتوا و مضمون دست روی مسائلی میگذارد که مسائل اکثریت قریب به اتفاق مردم هست. این رابطه متقابلی است که بین جنبش کارگری و جنبش عمومی سرنگونی طلبانه در جامعه وجود دارد.

محمد کاظمی: معمولا در مبارزات و اعتصابات کارگری حتی در مبارزات مهم و ادامه داری مثل هفت تپه و فولاد کارگران به اغلب خواستهایشان نمیرسند. آیا میتوان از اینجا نتیجه گرفت که اساسا در ایران اغلب مبارزات کارگری به شکست منجر میشود؟

حمید تقوائی: به نظر من این نتیجه گیری درست نیست. این درست است که اگر هر اعتصاب و اعتراض را موردی و درخود، یعنی جدا از سیر کل جنبش کارگری و تقابل و توازن قوا میان کل طبقه کارگری و طبقه سرمایه دار و دولتش، در نظر بگیرید مشاهده میکنید که بیشتر این مبارزات به خواستهایشان نمی رسند و یا حد اکثر بعضی از خواستهایشان متحقق میشود. مثلا ششماه دستمزد عقب افتاده دارند یک یا دو ماه را میگیرند و به اعتصاب پایان میدهند. ولی از دو نقطه نظر اشتباه است اگر این را به حساب شکست مبارزات کارگران بگذاریم. جنبه اول اینست که مجموعه این مبارزات و اعتصابات یک بالانس و توازن قوائی را بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار ایجاد میکند که در مجموع اجازه نمیدهد طبقه حاکمه و دولتش آنطور که میخواهد شرایط مشقت بار را به کارگران تحمیل کند و کارگر را به فقر مطلق برساند. من بالاتر از شرایط کار ارزان و کارگر خاموش صحیت کردم. واضح است که هر چه کارگر بیشتر صدای خود را بلند کند و خاموش نباشد شرایط تحمیل کار ارزان نیز برای دولت سخت تر خواهد شد. بعنوان مثال افزایش حداقل دستمزدها درهمین سطح حدود بیست درصد که امسال صورت گرفت نتیجه مبارزات کارگری است. و یا بدون این مبارزات چهره ها و نهادهای فعالین کارگری امروز در چنین سطحی سربلند نمیکردند و مطرح نمیشدند. اگر اعتراضات کارگری نبود طبقه کارگر به شرایطی بسیار بدتر از امروز عقب رانده میشد و دست حکومت بسیار بازتر میبود. به نظر من فاکتورهائی که بعنوان مثال دستمزد و سطح معیشت کارگران را تعیین میکنند و یا سیاست دولت در قبال جنبش کارگری را تعیین میکنند و یا حتی درجه توانائی کارگران در متشکل شدن و تجمع و اعتراض کردن، صرفا عوامل اقتصادی و اجتماعی نیست. یک فاکتور مهم قدرت مقاومت و مبارزه خود کارگران است. اینکه در چند سال اخیر وسیع ترین اعتصابات کارگری شکل گرفته است و جنبش کارگری نبض تپنده جامعه در مبارزه علیه وضع موجود حتی قبل از خیزش دیماه بوده است، خود این واقعیت فاکتوری است که اجازه نمیدهد رژیم در برخورد به مبارزات کارگری آنطور که میخواهد عمل کند و افسارگسیخته و فعال مایشاء باشد. برای جلب سرمایه ها و جذاب کردن بازار کار و سرمایه در ایران لازمست سیاست ریاضت کشی اقتصادی به شدید ترین وجه در ایران پیاده بشود و مهمترین مانع این کار مقاومت کارگران است. به این معنی در عین اینکه تک تک اعتصابات و اعتراضات کارگری به خیلی از خواسته هایشان نمیرسند در مجموع به جنبشی شکل میدهند که دست بورژوازی را می بندد و نمیگذارد افسارگسیخته به طبقه کارگر هجوم ببرد.

یک نکته دیگر اینست که در دل این مبارزات کارگر آگاه تر میشود، فعال تر میشود و به منافع و خصلت طبقاتی خودش و ماهیت طبقاتی دولت بیشتر پی میبرد، متشکل تر و متحد تر میشود، چهره ها و رهبران کارگری بیشتری بمیدان میآیند و مطرح میشوند. ممکن است اعتصابات کارگری در خود به نتیجه چندانی نرسیده باشند ولی هیچگاه در جنبش کارگری در ایران در این سطح گسترده چهره و فعال سرشناس نداشته ایم، نهادهای متعدد فعالین جنبش کارگری در چنین سطحی تشکیل نشده بودند و جنبش کارگری تا به این حد در جامعه مطرح نبوده و توجه ها را بخود جلب نکرده بوده است. امروز جنبش کارگری بیش از هر جنبش اعتراضی دیگری در جامعه نهاد دارد، چهره دارد، فعال و سازمانده دارد و رهبرانی دارد که در سطح بین المللی شناخته شده هستند، با رسانه ها صحبت میکنند و در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی نظر میدهند و غیره. بنابرین وقتی از سطح هر اعتراض و اعتصاب معین فراتر میروید و به اصطلاح همه جنگل را میبینید متوجه میشوید جنبش کارگری دستاوردهائی داشته است که بیسابقه و بسیار ارزشمند است.

محمد کاظمی: عده ای معتقدند از آنجا که مبارزه صنفی کارگران به نتیجه چندانی نمیرسد بهترست کارگران بر مبارزه بر سر مطالباتشان متمرکز بشوند و خودشان را محدود کنند به درون کارخانه و مبارزه صنفی. دراین مورد چه نظری دارید؟

حمید تقوائی: اعتراض سیاسی کارگران به میل و اراده کسی صورت نمیگیرد. همانطور که توضیح دادم خود دولت کارگران را به مبارزه سیاسی میکشاند. فرض کنید شما در کارخانه ای از فعالین و رهبران عملی مورد اعتماد کارگران هستید و کارگران را فرا میخوانید که با خواست مشخص پرداخت دستمزدهای عقب افتاده اعتصاب میکنیم و وارد هیچ موضوع دیگری هم نمی شویم. رژیم این را تحمل نمیکند. کافی است بخواهید مجمع عمومی تشکیل بدهید و در مورد خواستها و سازماندهی اعتصاب بحث و مشورت کنید تا تهدید و مرعوبتان کنند، بازداشتتان کنند، با پرونده سازی امنیتی و اتهام اخلال در نظم عمومی و غیره به سراغتان بیایند و غیره و غیره.

نفس این برخورد کافی است تا کارگر متوجه بشود که فقط با کارفرما و یا مدیر کارخانه روبرو نیست، بلکه با یک دولت و نطام وسیستم ضد کارگر طرف است. و لذا در تجربه می فهمد که نمیتوان مبارزه را در چهارچوب کارخانه و حول خواستهای صنفی نگاهداشت.

محدود ماندن به مبارزه در چهارچوب مطالبات صنفی در جوامعی مثل انگلیس و فرانسه و کلا کشورهای صنعتی ای معنی دارد که کارگران حقوق معینی مثل حق اعتصاب و حق تشکل را بدست آورده باشند، اتحادیه های کارگری وجود داشته باشند، نمایندگان کارگران برسمیت شناخته بشوند، و غیره. در چنین شرایطی کارگران اعتصاب میکنند و مذاکره میکنند و بالاخره به توافقاتی میرسند و اعتصاب پایان پیدا میکند. در ایران چنین شرایطی نیست. هر اعتصابی اخلال در نظم عمومی است، امنیتی است، در هر اعتصابی دست “دشمنان خارجی” و یا نیروهای “ضد انقلاب” و کمونیستهائی مثل حزب ما در کار است و غیره و غیره. این نوع مقابله دولت با مبارزات کارگری مهمترین عامل در فراتر بردن جنبش کارگری از مطالبات اقتصادی و محدوده کارخانه ها است.

نکته دیگر اینست که دفاع کارگر از شرایط معیشتی اش و مبارزه برای ارتقای این شرایط، یا بعبارت دیگراعتراض و اعتصاب کارگران بر سر مطالبات و خواستهای صنفی، یک واقعیت عینی نظام سرمایه داری و همزاد طبقه کارگر است. میتوان گفت کارگران خود بخود و بنا به ضرورت دفاع از شرایط معیتش و زندگی خود ناگزیرند بر مبارزات اقتصادی متمرکز باشند. از این زاویه هم این نظریه که “بهترست کارگران بر مبارزات صنفی متمرکز بشوند” مفهوم و موضوعیتی ندارد.

محمد کاظمی: برخی جریاناتی که خود را کمونیست هم میدانند معتقدند سازمانهای کمونیستی با سیاسی کردن و ایدئولوژیک کردن مبارزات صنفی کارگران به مبارزات آنان لطمه میزنند. جواب شما چیست؟

حمید تقوائی: به عقیده من آن چه به مبارزات کارگران لطمه میزند همین نوع نظرات است! شان نزول چنین نظراتی اینست که کارگر نباید وارد سیاست بشود. کمونیستها عامل سیاسی شدن مبارزات کارگران نیستند. بلکه نقش آگاهگری و سازماندهی و گسترش مبارزات و اعتصاباتی را بعهده دارند که فی الحال خود نظام حاکم آنرا سیاسی کرده است.

احزاب کمونیست نظیر حزب ما طبقه کارگر در عرصه مبارزه سیاسی را نمایندگی میکنند. این تعریف هر حزب انقلابی کمونیست است. حزب کمونیست کارگری و هر حزب انقلابی کمونیستی ارگان نمایندگی طبقه کارگر در عرصه سیاست است. و این نمایندگی سیاسی مستلزم نقد عمیق و همه جانبه طبقه کارگر، نه فقط به شرایط معیشتی خود و بعنوان فروشنده نیروی کار، بلکه علیه کل نظام سرمایه ئاری است. این یعنی نقد عمیق مذهب و نقد حکومت مذهبی، نقد بیحقوقی زن، نقد و اعتراض به سرکوب و قصاص و شکنجه، که امروز میبینیم طبقه کارگر در راس این مبارزه است، نقد گرایشات و مکاتب و نظرات و مقدسات کل طبقه سرمایه دار نظیر ناسیونالیسم و مذهب و قومگرائی و راسیسم و پست مدرنیسم و غیره. امر حزب ما طرح و اشاعه این نقد همه جانبه سوسیالیستی در جامعه است.

بنابرین در پاسخ به اینکه چرا مبارزات کارگری را سیاسی میکنید باید گفت خصلت و ریشه این مبارزه سیاسی است. در بطن و قلب جامعه یک تقابل اقتصادی- سیاسی- اجتماعی – فرهنگی – نظری بین دو طبقه جریان دارد. طبقه کارگر که میخواهد استثمار نباشد، میخواهد تبعیض طبقاتی نباشد و جامعه آزاد بشود و طبقه سرمایه دار و دولتش که از وضع موجود و از استثمار و تبعیض، و در شرایط ایران باید گفت از دزدی و چپاول و غارت کارگران و توده مردم، دفاع و پاسداری میکند. این تقابل هر روزه و گسترده را نمیتوان انکار کرد و یا نادیده گرفت. واقعیت و عینیت زندگی اجتماعی به این تقابل طبقاتی شکل میدهد و حزب کمونیست کارگری برآمده از این عینیت است. حزب نماد و نماینده و ارگان سیاسی طبقه کارگر در این تقابل همه جانبه است و نقش شفاف کردن و رادیکال و تعمیق و متحد کردن جنبش کارگری و و بلند کردن پرچم سوسیالیسم علیه وضعیت و نظام موجود را ایفا میکند.

روشن است جریاناتی که از آنها نقل قول کردید این واقعیات را نمی پسندند چون خود جزو نظریه پردازان و روشنفکران حامی طبقه حاکمه هستند.

محمد کاظمی: اینجا سئوالی در امتداد بحثی که کردید مطرح میشود. عده ای از روشنفکران که خودشان را صاحبنظر در مسائل کارگری و بخشا سوسیال دموکرات میدانند معتقدند طبقه کارگر قبل از اینکه به قدرت سیاسی و کسب قدرت و حکومت کارگری نظر داشته باشد باید از لحاظ صنفی و اقتصادی بعنوان یک طبقه فروشنده نیروی کار عرض اندام بکند و ازینرو مبارزه اقتصادی که فراگیر است و کل طبقه را میتواند متحد بکند بسیار مهم است و اتحادیه های کارگری بعنوان ارگان و ظرفی که مبارزات صنفی را سازمانن میدهد و متحد میکند میتوانند در این رابطه نقش اساسی ایفا کنند. نظر شما چیست؟ فکر نمیکنید طبقه کارگر باید ابتدا در مبارزات اقتصادی آبدیده و متحد بشود تا بتواند در گام بعدی به سمت مبارزات سیاسی و حکومت کارگری حرکت کند؟

حمید تقوائی: من این تقدم و تاخر را قبول ندارم. این نظر که اول بر سر مطالبات اقتصادی مبارزه کنیم، متشکل بشویم، اتحادیه درست کنیم و بعد وارد مبارزه سیاسی بشویم یک مرحله بندی مکانیکی و غیر واقعی است. به چندین دلیل. اول اینکه این امکان پذیر نیست. در جمهوری اسلامی طبقه کارگر حق تشکیل اتحادیه را ندارد. این محرومیت به این خاطر نیست که طبقه کارگر وارد سیاست شده است؛ چون مبازه سیاسی میکند حق تشکل از او سلب شده است. قضیه برعکس است. به کارگران اجازه تشکیل اتحادیه و کلا هر نوع سازمانیابی را نمیدهند و این خود بخود مساله و مطالبه سازمانیابی توده ای کارگری و حق تشکل را به امری سیاسی تبدیل میکند. وقتی نمیگذارند طبقه کارگر برای خواستها و حقوق بر حق خودش بعنوان فروشنده نیروی کار متحد بشود و اتحادیه درست کند، آنطور که مثلا در کشورهای صنعتی غرب معمول است، کارگر به مقابله با دولتی که این حق را از او سلب کرده کشیده میشود؛ ناگزیر است با وزارت کار درگیر بشود و علیه قانون کار بمیدان بیاید و علیه حراست و دیگر ارگانهای سرکوبگر حکومت در کارخانه ها بایستد و همه اینها یعنی کشیده شدن به مبارزه سیاسی. این تز که طبقه کارگر در مبارزات اقتصادی اش، که همانطور که بالاتر اشاره کردم همزاد طبقه کارگر است، آبدیده و متحد میشود کاملا درست است ولی اساس مساله اینست که در جوامعی مثل ایران این مبارزات را سرکوب میکنند.

در کشورهای غربی و صنعتی یک چهارچوب قانونی برای تشکلها و اعتراضات قانونی برسمیت شناخته شده است که البته این خود یک دستاورد جنبش کارگری است. در این کشورها کارگر میتواند اتحادیه درست کند، اتحادیه ها میتوانند از احزاب مختلف حمایت کنند و حتی به آنها وابسته باشند، اعتصاب سازمان بدهند، قرارداد جمعی ببندند، تظاهرات و اجتماعات و پیکت اعتراضی برپا کنند و غیره. در ایران تمام اینها مهر امنیتی میخورد و سرکوب میشود. بنابرین گرچه وجود شکلهای توده ای و مبارزات اقتصادی در خود آگاهی و سازمانیابی کارگران خیلی مهم است اما نمیتوان اعتراض و مبارزه سیاسی را منوط به آن کرد. نمیتوان گفت اول مبارزات اقتصادی و بعد مبارزه سیاسی. این یعنی هیچوقت کارگران وارد سیاست نشوند. طبقه کارگر در ایران مجبور است انقلاب کند اساسا بخاطر اینکه از ابتدائی ترین حقوق خود محروم است و نمیتواند حتی بعنوان فروشنده نیروی کار شرایط معیشتی خود را ارتقا بدهد. وقتی سیستم به کارگر اجازه نمیدهد برای بقای خود و خانواده اش، برای اینکه دستمزدش پنج برابر زیر خط فقر نباشد، متشکل بشود و مبارزه کند، خواه ناخواه بلند میشود که سیستم را در هم بشکند. خیلی روشن است. وقتی سیستمی گرسنگی را به شما تحمیل کرده است و راه اعتراض را هم بسته است، وقتی حتی دستمزدهای معوقه شما را پرداخت نمیکنند، وقتی اجازه ندارید برای افزایش دستمزها حتی به سطح خط فقری که خودشان اعلام کرده اند متشکل بشوید و اعتصاب و اعتراض کنید، دیگر احتراز از مقابله با کل نظام و موکول کردن امر تصرف قدرت سیاسی و حکومت کارگری به بعد از متشکل شدن در مبارزات اقتصادی بی معنی و پوچ میشود. به عبارت دیگر در شرایط مشخص جامعه ایران مبارزه اقتصادی ( برای ارتقای شرایط فروش نیروی کار) و سیاسی (علیه نظام موجود) به هم تنیده است و نمیتوان بطور مکانیکی آنها را از یکدیگر جدا کرد.

محمد کاظمی: سئوال دیگری هم که شاید به همین موضوع بقول شما درهم تنیدگی مبارزات اقتصادی و سیاسی مربوط میشود اینست که در شرایط حاضر مستقل از اینکه اعتراض و اعتصاب کارگری بر سر چه مطالباتی باشد شعارهای کارگران سراسری و سیاسی است. شعارهائی مثل زیر بار ستم نمیکنیم زندگی و علیه حقوقهای نجومی و فلاکت عمومی و یا یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل میشه که شماهم به آنها اشاره کردید در اعتصابات و تجمعات اعتراضی کارگری بارها مطرح شده است. آیا توضیح بیشتری در این مورد دارید؟

حمید تقوائی: در پاسخ به این سئوال لازمست دو نکته را توصیح بدهم.

اول آنکه بسیاری از مسائلی که طبقه کارگر با آن روبرو هست فقط مختص به طبقه کارگر نیست بلکه بخش عظیمی از توده مردم را در بر میگیرد: بیکاران، زحمتکشانی که وضع معیشتی و زندگیشان چندان بهتر از کارگران نیست و کلا بخشهای وسیعی از مردم که به زیر خط فقر رانده شده اند. ماشین سرکوب حکومت نیز نه تنها کارگران بلکه همه جنبشهای اعتراضی را هدف قرار میدهد و سرکوب میکند. اصطلاح نود و نه در صدیها در برابر یک درصدیها که جنبش اشغال مطرح کرد در ایران کاملا صدق میکند. اقلیت حاکم یعنی آیت الله های میلیاردر و اعوان و انصارشان و آن قشری که در دزدی و چپاول و رانتخواری با حکومتی ها شریک است وهمه اقتصاد و منابع ثروت جامعه را در دست گرفته است بیش از یک در صد نیست. نود و نه درصد بقیه البته همه کارگر نیستند ولی از همان مصائب و مشکلاتی رنج میبرند که طبقه کارگر علیه اش مبارزه میکند. به همین دلیل مطالبات و شعارهای مبارزاتی کارگران خصلتی سراسری پیدا میکند و با اقبال عمومی مواجه میشود. مردم مبارزه کارگران را مبارزه خودشان می بینند. وقتی مثل شرایط امروز کارگر علیه ماشین سرکوب و زندان و شکنجه بمیدان می آید در واقع تمام اکتیویستها و فعالین در عرصه های مبارزاتی مختلف را نمایندگی میکند. امروز همه کسانی که در مبارزات زنان و دانشجویان و بازنشستگان و معلمان و فعالین محیط زیست و همه کسانی که بعنوان بهائی و دراویش و غیره به زندان افتاده اند و مورد شکنجه قرار گرفته اند، همه اینها با کارگر و دادخواهی بخشی علیه شکنجه و زندان خودشان را تداعی میکنند و خودشان را همراه و همدرد کارگران میبینند.

ثانیا کارگر یک طبقه اجتماعی است و مثل همه شهروندان با تبعیضات و مصائبی مواجه است که تنها به طبقه کارگر بعنوان طبقه فروشنده نیروی کار محدود نمیشود. مساله بیحقوقی فاحش زنان و آپارتاید جنسی، مجازات اعدام، قوانین قصاص، گرانی و تورم، فساد حاکم، حکومت مذهبی و دخالت مذهب در دولت و قوانین و آموزش پرورش و حتی زندگی خصوصی افراد، بیحقوقی های سیاسی و مدنی و غیره و غیره اینها مسائل مبتلابه همه جامعه از جمله کارگران است. این هم فاکتور مهم دیگری است که مبارزات کارگری را به طرح شعارهائی فراتر از مطالبات ویژه صنفی اش سوق میدهد و به آن خصلتی سیاسی و سراسری می بخشد.

محمد کاظمی: ما از مبارزات صنفی و اتحادیه های کارگری صحبت کردیم ولی در شرایط امروز شاهد طرح شعار شوراهای مستقل کارگری و روی آوری به شوراها هستیم. این را چطور توضیح میدهید؟

حمید تقوائی: شعار شوراهای واقعی و مردمی را کارگران هفت تپه و فولاد اهواز مطرح کردند. کارگران هفت تپه خواستار اداره شورائی کشت وصنعت هفت تپه شدند ولی ایده و آرمان اداره شورائی از هفت تپه فراتر رفت، دانشجویان هم از اداره شورائی را مطرح کردند و این شعار در تجمعات باز نشستگان نیز مطرح شد. اداره شورائی بمعنی دخالت مستقیم توده مردم، کارگر و زن و دانشجو و کل توده مردم در اداره جامعه است و این یعنی دخیل شدن مستقیم مردم در سیاست و در امر حکومت. اداره شورائی در واقع نحو بیان دیگری است از حکومت شورائی. که جزو برنامه حزب ما است و همه کمونیستهای انقلابی خواهان چنین حکومتی هستند.

اما چرا این شعار و خواست در این شرایط عمومیت پیدا میکند؟ این امر البته به این دلیل نیست که کارگران و یا توده مردم تئوریهای ما را خوانده اند و یا از لحاظ تئوریک قانع شده اند که حکومت باید شورائی باشد. این از کتابها در نیامده است. علت اینست که عینیت زندگی و وضعیت عینی جامعه در شرایط انقلابی شوراها و تشکلهای نوع شورائی را ضروری میکند. وقتی دولت از پاسخگوئی به ابتدائی ترین خواستها کارگران و در امر اداره کارخانه ها ناتوان است – آنطور که در هفت تپه دیدیم- کارگر بمیدان می آید و اعلام میکند من میتوانم اداره کنم، امور را در دست میگیرم و خواستهای برحقم را برآورده میکنم. دولت ادعا میکند ورشکست شده ایم، ضرر میدهیم، پول و بودجه نداریم، چرخ اقتصاد نمیچپرخد و بنابرین کارگران باید تحمل کنند و دم نزنند. در مقابل جواب کارگران اینست که خودمان تولید را در دست میگیریم و دستمزدهایمان را هم بر میداریم. ضرورت و مطلوبیت شوراها از اینجا ناشی میشود. ببینید حکومت نه تنها با فروپاشی اقتصادی روبروست بلکه هیچ چشم ادازی هم برای بهبود اوضاع ندارد. وعده برجام و رونق اقتصادی و غیره منتفی شده است و حتی نمیتوانند کارگران را با وعده سرخرمن آرام کنند. بر این زمینه بود که خیزش دیماه علیه کلیت حکومت شکل گرفت و امروز به شعار اداره شورائی رسیده است.

یک عامل دیگر اینست که در شرایط انقلابی مثل امروز توده کارگر و کلا توده مردم، و نه صرفا اکتیویستها و فعالین، به اعتراض و مبارزه کشیده میشوند و به همین دلیل تشکلهای توده ای نظیر شورا که به مجمع عمومی متکی است ضرورت و مطلوبیت بیشتری پیدا میکند.

این شرایط زمینه رواج گفتمان اداره شورائی و حرکت در جهت تشکیل شوراها در جامعه است.

محمد کاظمی: بعنوان اخرین سئوال سیر آتی جنبش کارگری و علی العموم شرایط سیاسی در ایران را چطور میبینید و نقش حزب کمونیست کارگری ایران در این شرایط چیست؟

حمید تقوائی: اجازه بدهید از نقش احزاب شروع کنم. نقش و تاثیر گذاری احزاب در تحولات سیاسی از دو جنبه مطرح میشود. جنبه اول نقش آنها در سطح اجتماعی و کلان و استراتژیک است. یعنی نقش آنها در شکل دادن به فضای سیاسی و اشاعه گفتمان و تبیین ها و آرمانها و ایده ها و شکل دان به انتظارات و توقعات در جامعه و چشم اندازی که در مقابل جامعه قرار میدهند و غیره. در این سطح حزب ما با مقابله با تبعیض طبقاتی و کلا هر نوع تبعیض و نابرابری در جامعه، با نقد استثمار و سیستم بردگی مزدی سرمایه داری، با نقد خصلت ضدانسانی کاپیتالیسم و تاکید بر جوهر عمیقا انسانی سوسیالیسم، با نقد مذهب و حکومت مذهبی و مقابله با جنبش اسلام سیاسی، با بلند کردن پرچم شوراها و قرار دادن افق حکومت شورائی و سوسیالیسم در برابر جامعه وغیره و غیره نقش فعال و پیگیری در شکل دان به شرایط انقلابی امروز جامعه ایفا کرده است.

سطح دیگر دخالتگری احزاب سطح مشخص عملی و تاکتیکی و قعالیتهای میدانی است. حزب ما مشخصا در این سطح عملی و میدانی نیز کارنامه پرباری دارد. از مبارزه علیه اعدام و سنگسار و علیه حجاب و آپارناید جنسی تا دفاع از حقوق پناهندگان و تا مبارزه علیه شکنجه و تجاوز که هم اکنون جریان دارد، تا دستاوردهای عملی در جنبش کارگری مانند متعین کردن جنبش کارگری و چهره بخشیدن به فعالین و رهبران عملی کارگری، نقشی که خانواده ها امروز در اعتراضات و اعتصابات کارگری ایفا میکنند- که هفت تپه و فولاد اهواز دو نمونه برجسته آن بود-، اینکه کارگران رو بجامعه صحبت میکنند و همبستگی و حمایتهای متقابلی که بین بخشهای مختلف جنبش کارگری و دانشجویان و بازنشستگان و معلمان اعلام میشود و غیره و غیره در همه این سطوح از نطر میدانی و عملی حزب ما درگیر و دخیل است. ما یک حزب دخالتگر و فعال در همه عرصه های مبارزه هستیم و این امر چنان مشهود است که چند روز قبل وقتی رئیس کمیسوین کذائی امنیت مجلس اسلامی در مورد حزب ما اظهار نظر کرد عنوان کرد که این حزب کارش “گسترش اعتراضات” است. ایشان کاملا درست میگوید، ما این “اتهام” را میپذیریم و به آن افتخار میکنیم!

اما در مورد قسمت اول سئوال شما و اینکه چه چشم اندازی داریم و جامعه به کجا میرود؟

به نظرمن جنبش جاری میرود که از نظر سیاسی هر چه بیشتر متعین و شفاف بشود، مرزبندیهای طبقاتی روشن تر و عمیق تر بشوند، نقد و اعتراض کارگری گسترش پیدا کند، اداره شورائی به گفتمان حکومت شورائی و سوسیالیستی ارتقا پیدا کند و کارگران و کلا فعالین مبارزات اجتماعی به احزاب روی بیاورند و متحزب بشوند. بعبارت دقیقتر شرایط سیاسی حاضر دارای پتانسیل بالائی برای حرکت در این جهت است و حزب کمونیست انقلابی نظیر حزب ما از این موقعیت برخوردار است و میتواند این پتانسیل را به واقعیت تبدیل کند. این جهت گیری در سیر تحولات یکساله اخیر بروشنی قابل مشاهده است.

در روند مبارزاتی که از دیماه سال گذشته آغاز شده است سه فاز را میتوان تشخیص داد. فاز اول مرحله جنبش و خیزش عمومی بود که با شعار جمهوری اسلامی نمیخواهیم شروع شد و چندین ماه ادامه داشت. بر متن و در ادامه این خیزش جنبش کارگری سر بلند کرد، اعتصابات سراسری کارگری شکل گرفت و امروز جنبش کارگری به محور توجه جامعه تبدیل شده و فعالین و رهبران جنبش کارگری به چهره های عمومی و محبوب مردم تبدیل شده اند. و بالاخره فاز سوم که در آغاز آن هستیم فاز حزبیت و متحزب شدن فعالین کارگری و جنبشهای اعتراضی است. من دو ماه قبل در پلنوم حزب این بحث را مطرح کردم و امروز می بینیم که مقامات و رسانه های حکومتی از “کارگری کمونیستی” بودن مبارزات و حضور یک “کمونیسم جدید” و حزب “گسترش اعتراضات” و وابستگی رهبران کارگری به حزب ما صحبت میکنند و از سوی دیگر بحث در مورد حزب به رسانه های فارسی زبان در خارج کشور، که تا کنون فعالیتهای ما را نادیده میگرفتند، کشیده میشود. این از اولین نمونه های مطرح شدن حزب در یک سطح اجتماعی و روی آوری فعالین جنبش کارگری و جنبشهای اعتراضی به حزب و حزبیت است.

به نظر من تقویت جنبش کارگری و تقویت جنبش انقلابی در ایران ایجاب میکند که حزب معینی در دل این شرایط سر بلند کند و تبدیل بشود به نیروئی که در مرکز توجه جامعه قرار بگیرد و بتواند این جنبش عظیم را سازماندهی کند و جمهوری اسلامی را بزیر بکشد و یک نظام سوسیالیستی مبتنی بر ازادی و برابری و رفاه همه شهروندان در ایران برقرار کند. این نقشی است که حزب ما برای خود قائل است و وظیفه خطیری است که ما در برابر خود قرار داه ایم.

انترناسیونال ۷۹۹

حمید تقوایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *