hamid

گفتگوی رادیو پیام کانادا با حمید تقوایی، در مورد تحولات سوریه ویدئو و متن

hamid

 بحران سوریه: زمینه ها و چشم اندازها
این نوشته بر مبنای مصاحبه رادیو پیام کانادا با حمید تقوائی در مورد تحولات اخیر سوریه در تاریخ ۳۱ اوت تنظیم شده است.
رادیو پیام: دو روز پیش فاجعه انسانی دیگری در نقطه ای از دنیا صورت گرفت و آن قتل عام مردم بیگناه، حدود ۱۵۰۰ نفر، در اثر بمباران شیمیائی در سوریه بود که بیش از ٤٢۰ نفر آنها کودکان بودند. مساله سوریه دارد ابعاد وخیمی پیدا میکند و در واقع اوضاع منطقه را در هم پیچانده است.
اگر موافق باشید ابتدا در این مورد صحبت کنیم که علت درگیریهای دو سال اخیر در سوریه چیست و چرا سوریه مثل دیگر کشورهای منطقه نتوانست و یا نشد مسیرش را انتخاب کند و عملا درگیر اسلامیستها و نیروهائی نظیر القاعده و غیره شد؟

حمید تقوائی: تا آنجا که به این کشتار و فاجعه اخیر یعنی کاربرد سلاح شیمیائی مربوط میشود این فقط عمق ارتجاع و خصلت ضد انسانی حکومت اسد را نشان میدهد. و این تنها آخرین نمونه است. بیش از صدهزار کشته، حدود شش میلیون دربدر جنگی و پناهنده و آواره و صدها هزار زخمی و مجروح نتیجه وضعیتی است که یک رژیم سرکوبگر و وحشی برای حفظ خودش در برابر انقلابی که مردم سوریه آغاز کردند بوجود آورده است.

رژیم اسد از همان اولین روزهای آغاز انقلاب مردم را از زمین و هوا کوبید و تا امروز به این جنایت ادامه داده است. در این میان نیروهای ارتجاعی کثیف و وحشی تر از خود رژیم اسد نظیر سلفی ها و نیروهای نوع طالبان و القاعده تحت حمایت عربستان و قطر و ترکیه بمیدان آمده اند و یک جنگی در سوریه شکل گرفته است که از هر دو طرف میزنند و میکشند و جنایت میکنند. حتی از این صحبت میشود که ممکن است بمباران شیمیائی کار این نیروها باشد. البته من فکر میکنم عملا رژیم اسد دست به این جنایت زده است اما از نیروهای اسلامی مخالف هم کاملا چنین جنایتی بر میآید. نیروهائی چنان سیاه و ارتجاعی که هر یک میتواند برای پیشبرد مقاصد سیاسی خودش علیه مردم عادی و کودکان به بمباران شیمیائی و یا هر جنایتی دیگری دست بزند.

اما اینکه چرا اینطور شد ابتدا باید گفت که در سوریه هم مثل دیگر کشورهای منطقه انقلابی شکل گرفت که بسیار هم وسیع و گسترده بود. اگر بخاطر داشته باشید در همان چندماه اول در دمشق و در بسیاری از شهرهای سوریه مردم بخیابان آمدند و خواست و شعارشان مثل انقلابات دیگر موسوم به “بهار عربی” سرنگون کردن رژیم دیکتاتوری حاکم بود. انقلابی که با خواستها برحق و انسانی و آزادیخواهانه ای شکل گرفته بود و میرفت که بساط رژیم اسد را درهم بپیچد. و همین “خطر” باعث شد که نیروهای ارتجاعی در منطقه فعال بشوند. از یکطرف روسیه و جمهوری اسلامی و حزب الله و چین یک بلوک در حمایت از رژیم اسد تشکیل دادند. تا آن زمان روسیه مشغول خانه تکانی و رتق و فتق امور داخلی خودش بود و در برابر انقلابات منطقه موضع فعالی نداشت، بیشتر نظاره گر بود و یا در هر حال کجدار و مریز با غرب همراه میشد. اما در قبال تحولات سوریه که بیخ گوش روسیه اتفاق می افتاد و یکی از پایگاههای سنتی شوروی در دوره جنگ سرد بود دیگر روسیه نمیتوانست ساکت بنشنید و با تمام قدرت از نظر سیاسی و نظامی به حمایت از رژیم اسد برخاست. جمهوری اسلامی و حزب الله و کلا اسلام سیاسی شاخه جمهوری اسلامی هم که یک متحد و نیروی مهم منطقه ای خود را در خطر میدید همین سیاست حمایت فعال از حکومت اسد را در پیش گرفت.
در سوی دیگر قطب دولتهای غربی، ارتش آزاد و اسلامیون نوع القاعده و طالبان و سلفی های مورد حمایت عربستان و قطر و ترکیه شکل گرفته است. به این ترتیب در سوریه ما شاهد رودرروئی دو بلوک از دولتها و نیروهای ضد انقلاب بودیم که در مصر و تونس و دیگر انقلابات منطقه وجود نداشت. وجه مشترک همه این نیروها ضدیتشان با انقلاب آزادیخواهانه مردم سوریه است.
یک عامل دیگر که وضعیت را در سوریه به اینجا کشاند این بود که رژیم سوریه برخلاف رژیمهای تونس و یا مصر و حتی لیبی متعلق به کمپ غرب و در چارچوب سیاستهای منطقه ای غرب نبود. همانطور که اشاره کردم تاریخا و در دوره جنگ سرد رژیم بعثی سوریه به کمپ شوروی تعلق داشت و در دوره بعد از جنگ سرد نیز رژیم اسد یک رکن اسلام سیاسی در منطقه بود. یک نتیجه این شرایط این بود که دولتهای غربی نمیتوانستند در سوریه هم دست به مانورهائی بزنند و سیاستهائی را در مقابل انقلاب به پیش ببرند که مثلا در مصر شاهد آن بودیم. و در نتیجه مساله سوریه بین دوبلوک ارتجاع جهانی و منطقه ای که بالاتر اشاره کردم، قطبی شد.

منافع هر دو این بلوکها و در عین رقابت با یکدیگر چنین اقتضا میکرد که انقلاب مردم سوریه به پیش نرود و عقب رانده شود. بلوک غرب در جائی مثل مصر با بجلو راندن ارتش و تنطاوی و غیره تلاش کرد سر انقلاب را ببرد و در سوریه با حمایت از ارتش آزاد و باز گذاشتن دست عربستان و ترکیه و قطر و نیروهای اسلامی وابسته به آنها در جبهه مقابل اسد. بلوک روسیه هم مستقیما و بیواسطه در کنار رژیم اسد و در برابر مردم سوریه قرار گرفت.

اجازه بدهید این را هم اینجا اشاره کنم اینکه گویا آمریکا و متحدینش از کشتار مردم سوریه بوسیله بمباران شیمیائی دلشان بدرد آمده و به این دلیل میخواهند به سوریه حمله کنند، ریا و دروغی بیش نیست. در سوریه بیش ازدوسال است دارند مردم را بخون میکشند که یک نمونه اش کاربرد سلاح شیمیائی است، بیش از صد هزار کشته و چندین میلیون آواره حاصل این کشتار است. تاکنون کسی بفکر قربانیان این جنایت نیفتاده بود اما امروز ناگهان به بهانه سلاح شیمیائی به فکر “تنبیه” رژیم اسد افتاده اند. واضح است که این یک بهانه است. کل این ریاکاری را باید محکوم کرد، مساله دولتهای غربی جنایت اسد و یا کاربرد سلاح شیمیائی نیست بلکه مشکلشان اینست که انقلابی در آن جامعه در آغاز شده بود و مردم بلند شده بودند تا رژیم اسد را سرنگون کنند. در برابر این وضعیت بلوک غرب نیز مانند بلوک روسیه تلاش میکند شرایط سیاسی ایجاد شده بوسیله خیزش انقلابی مردم سوریه را به شیوه خود و در جهت منافع و اهداف خود معماری کند و بفرجام برساند.

رادیو پیام: همانطور که اشاره کردید مساله بسیار بغرنج شده است. مقامات جمهوری اسلامی میگویند میتوانیم خوزستان را از دست بدهیم ولی سوریه را از دست نمیدهیم. روسیه حاضر نیست کوتاه بیاید و آمریکا هم تا بحال مدام خط قرمز کشیده است ولی عملا در شرایطی گیر کرده که مجبور است عکس العمل نشان بدهد. دیوید کامرون نتوانست مجلس عوام بریتانیا را با خودش همراه کند که به کمک آمریکا بیاید و مانند فرانسوا هولاند رئیس جمهور فرانسه در کنار آمریکا قرار بگیرد. به هر حال الان وضعیت طوری است که عکس العمل آمریکا را میطلبد. در عین حال آمریکا هم میداند که بسادگی نمیشود وارد منطقه شد. یک منطقه حساس بیخ گوش اسرائیل و ترکیه و عراق و ایران. این واقعا یک معادله پیچیده ای است. آیا به نظر شما آمریکا چه عکس العملی باید نشان بدهد؟

حمید تقوائی: همانطور که گفتم مساله حقوق بشر و خط قرمز سلاح شیمیائی و غیره همه یک ریاکاری و دروغ و فریب کثیفی است که دولتهای غربی همیشه سیاستهای خودشان را در چنین پوششهائی به پیش برده اند. اگر یک ذره حقیقت در این ادعاها بود در این دوسالی که رژیم اسد دارد میزند و میکشد و آز آنطرف هم نیروهای ارتجاعی مخالفش با همان شناعت بمیدان آمده اند دولتهای غربی از خود عکس العملی نشان میدادند. میپرسید غرب باید چکار کند. به نظر من اگر یک ذره وضعیت فاجعه بار مردم سوریه مساله دولتهای غربی بود میباید رژیم اسد و بلوک طرفدار آن را از هر طرف تحت فشار دیپلماتیک و سیاسی قرار میدادند. همانطور که گفتم یک دژ ارتجاع حول حمایت از اسد در منطقه بوجود آمده است. اسد و حامیانش مسئول مستقیم این وضعیتی هستند که امروز در سوریه می بینیم.
روشن است که از دولتهای غربی نمیشود و نباید انتطار داشت از مردمی که علیه یک رژیم دیکتاتوری یلند شده اند و خواستهای برحق و آزادیخواهانه آنان دفاع کنند – کما اینکه در مصر و تونس و دیگر کشورها هم چنین نکردند- ولی از نیروهای چپ و مترقی و مردم آزادیخواه دنیا میشود خواست و انتظار داشت که به دفاع از مردم سوریه بلند بشوند و سازمانهای بین المللی و دولتهای غربی را تحت فشار قرار بدهند که هر نوع رابطه سیاسی دیپلماتیکی با رژیم اسد و نیروها و احزاب و دولتهای طرفدار رژیم اسد که شریک جرم مستقیم او در کشتار مردم سوریه هستند را قطع کنند و آنها را تحت فشار سیاسی قرار بدهند. مطمئن باشید اگر چنین جنبشی در جهان شکل میگرفت نمیتوانستند به این ترتیب سر انقلاب سوریه را ببرند و در چنین فضائی انقلاب میتوانست پیش برود و هنوز هم این امکان هست. هنوز هم این امکان وجود دارد که با سرنگونی اسد انقلاب دوباره سر بلند کند. من فکر نمیکنم جامعه سوریه جامعه ای است که نیروهای ارتجاعی مخالف اسد را به راحتی بپذیرد. این نیروهای ارتجاعی حتی اگر بعد از اسد روی کار بیایند قادر نخواهند بود این وضعیت را حفظ کنند و دست به جنایت و سرکوبگری بزنند. کلید این مساله اینستکه مردم آزادیخواه جهان و نیروهای انقلابی و چپ به حمایت از مردم سوریه برخیزند و از هر طرف رژیم اسد را تحت فشار قرار بدهند و اعلام کنند این رژیم باید سرنگون بشود و مردم سوریه باید به خواستها انسانی شان برسد. اگر بخاطر داشته باشید انقلاب در سوریه نیز در ماههای اول با شعار نان آزادی کرامت انسانی که از انقلاب مصر به وام گرفته بود به خیابان آمد.

همانطور که گفتم دولتهای غربی با یا بدون حمله نظامی، در برابر مردم سوریه و انقلاب آنان قرار دارند. نه هدفشان و نه انگیزه شان و نه تاکتیک و استراتژیشان در قبال شرایط سوریه به آزادی و حقوق مردم و حتی همان حقوق بشر نیم بندی که مدعی هستند، ربطی ندارد. این فقط روکش تبلیغاتی اهداف و سیاستها ارتجاعی این دولتها است. همانطور که همیشه و در همه جنگها و حملات نظامیشان همین علم رنگ پریده حقوق بشر و دموکراسی و غیره را بلند کرده اند. در مورد سوریه فرقش اینست که بیش از دو سال است دست اینها رو شده و افشا شده اند. مسئول مستقیم و غیر مستقیم جنایتها در سوریه همین دولتها هستند. چه ترکیه و عربستان سر به غرب که از ارتجاعی ترین نیروهای اسلامی مخالف اسد حمایت میکنند و چه خود دولتهای غربی که “راه حلشان” قدرتنمائی و دخالت نظامی است.

تا آنجا که به مساله حمله نظامی مربوط میشود اجازه بدهید این نکته را هم بگویم که من فکر نمیکنم دولتهای غربی و مشخصا آمریکا این امکان و توان اقتصادی و نظامی را داشته باشند که در ابعادی که در عراق و یا افغانستان وارد جنگ شدند عمل کنند. باید گفت خوشبختانه آمریکا دیگر در موقعیتی نیست که دست به چنان جنگهائی بزند. سیاست اوباما هم به همین دلایل با سیاست میلیتاریستی دوره بوش متفاوت است. اما البته اهداف موضعگیریها و عملکرد آمریکا عوض نشده و همان هدف استراتژیک آقائی و رهبری دنیای یک قطبی بعد از شوروی را دنبال میکند.

امروز از یک اقدام نظامی محدود و تنبیهی صحبت میکنند اما هدف سیاسی مشخص این حمله به نظر من دست بالا پیدا کردن و برخورداری از یک موقعیت قویتر در برابر روسیه و بلوک طرفدار اسد بر سر میز مذاکره و دیپلماسی در رابطه با اوضاع سوریه است. مدتهاست آمریکا و دولتهای غرب مطرح کرده اند که رژیم فعلی – یعنی حاکمیت حزب بعث- بماند و فقط اسد برود و میخواهند روسیه را به اینجا بکشانند که به این امر رضایت بدهد. میخواهند اسد را با سلام و صلوات و احترام کنار بگذارند ولی رژیم بعثی را حفظ کنند. بحث بر سر این نوع معاملات کثیف بر سر سرنوشت مردم سوریه است. بر چنین زمینه ای حمله نظامی یک حرکت و اهرم فشاری هست در خدمت این هدف سیاسی. سیاستی که نه تنها هیچ منفعتی برای مردم سوریه ندارد بلکه تماما در مقابل خواست توده مردم و انقلاب آنها است.

وظیفه نیروهای انقلابی و آزادیخواه در سراسر دنیا اینستکه در دفاع از و به نمایندگی از مردم سوریه علیه رژیم اسد و دولتهای حامی و شریک جنایاتش، علیه نیروهای ارتجاعی در اپوزیسیون اسد که بهمان اندازه جنایتکارند، و همچنین علیه این سیاستهای ارتجاعی آمریکا و دول غربی بمیدان بیایند. این قطبی است که ما همیشه بعنوان قطب سوم، بعنوان جهان متمدن و کمپ انقلاب به آن رجوع کرده ایم. کلید مساله سوریه در دست این قطب سوم است.

رادیو پیام: اشاره ای داشتید به حمله آمریکا. خود اوباما هم گفته است که حمله محدود خواهد بود. من هم فکر نمیکنم از نظر اقتصادی و نظامی توان آن را داشته باشند که وارد جنگ تمام عیاری – نظیر عراق و افغانستان- بشوند. ولی اپوزیسیون اسلامی اسد نظیر نیروهای نوع القاعده و غیره چیزی حدود صد گروه و نیروهای سیاهی هستند که دارند آنجا میجنگند. به نظر شما آیا امکان باز شدن فضا برای غرب هست حتی اگر اسد را هم برکنار کنند؟ بزودی برای حل مساله سوریه جلسه ای در ژنو خواهند داشت. به نظر شما آیا اصولا پتانسیلی هست که مساله را حل کنند؟ ما فعلا فاکتور مردم را در نظر نمیگیریم چون عملا در سایه این تخاصمات بنوعی حذف شده است. و مشخص نیست که نیروهای انقلابی در این شرایط در چه موقعیتی هستند.

حمید تقوائی: اولین نکته اینستکه در ایجاد این شرایط خود قطب غرب هم شریک است. اینطور نیست که علیرغم سیاستهای غرب این اتفاقات افتاد. اینطور نیست که عربستان سعودی و قطر و ترکیه علیرغم سیاستهای آمریکا با دست باز هر کاری میتوانند بکنند. ممکن است دولتهای غربی هیچ منفعتی در بقدرت رسیدن القاعده در سوریه نداشته باشند – و واقعا هم ندارند- ولی در این بازی سیاسی و کشاکش با قطب روسیه این را تحمل میکنند و اجازه میدهند که نیروئی مثل عربستان سعودی، که شک نداشته باشید غرب میتواند سیاستش را کاملا در منطقه کنترل کند و یا حداقل محدودش کند، چنین نقش کثیفی در اوضاع سوریه بعهده بگیرد. و همانطور در مورد ترکیه که عضوی از ناتو هم هست. میخواهم بگویم این وضعیت ناشی از یک نوع تناسب قوا و بالانس و یک نوع دیپلماسی بین قطب روسیه، دولتهای غربی و نیروهای منطقه ای مثل ترکیه و عربستان سعودی است که در مجموع این وضعیت را ایجاد کرده است. نکته مهم اینست که هیچیک از این دولتها نمیخواستند رژیم اسد بقدرت انقلاب مردم سرنگون بشود. نمیخواستند تجربه مصر تکرار بشود. در مصر با وجود بجلو راندن ارتش هنوز مطمئن نیستند اوضاع به کدام سمت میرود و چطور باید اوضاع را کنترل کنند. در سوریه که حتی چنین اهرمهائی هم در رژیم حاکم ندارند.
در پاسخ به سئوال اولتان به این مساله اشاره کردم که چرا در مصر و تونس غرب میتوانست آن مانورها را بدهد و در سوریه نمیتواند. این ناتوانی آنها را ناگزیر کرده است که اهداف خود را به شیوه های دیگری دنبال کنند. در سوریه هم مثل مصر و تونس و دیگر کشورهائی که در آنها انقلاب شکل گرفت دولتهای غربی سیاستها و منافعی را تعقیب میکنند که کاملا در مقابل خواست مردم قرار دارد. و بدنبال این هستند که مردم باصطلاح پایشان را از گلیمشان درازتر نکنند و سرنوشت سیاسی خود را بدست نگیرند. انقلاب آزادیخواهانه اگر در سوریه به پیروزی میرسید آنوقت دیگر واقعا نمیشد جلوی این موج را گرفت. الان یک مدل منفی هم از انقلاب بدست داده اند که ببینید “اگر انقلاب کنید کار بکجا کشیده میشود؟”. این را جمهوری اسلامی به شکلی توی بوق میکند و غرب به شکل دیگری. کلا این تصویر را بدنیا داده اند که باصطلاح بهار عربی میتواند به چنین جهنمی هم تبدیل بشود. بدون اینکه بگویند خود دولتهای غربی و دولتهای منطقه، چه در کمپ روسیه و چه کمپ آمریکا، مستقیما در ایجاد این جهنم دخیل هستند. این وضعیت واقعی است که در سوریه پیش آمده است و کلید برون رفت از این وضعیت همانطور که گفتم حرکت نیروهای انقلابی در سراسر جهان علیه اسد و در دفاع از مردم سوریه است. دولتها و نیروهای بورژوائی آقای تاریخ نیستند، و بهیچوجه این محتوم نیست که دولتهای غربی و نیروهای منطقه ای سرنوشت مردم سوریه را رقم خواهند زد. حرف آخر را میتوانند مردم و انقلاب سوریه بزنند. و در این میان نیروهای انقلابی، چپها و احزابی مثل حزب ما میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. در شرایط حاضر در خود سوریه نشانی از این نیروها به چشم نمیخورد ولی نیروهای انقلابی در سطح جهانی میتوانند در حمایت از مردم سوریه و خواستهای برحق و انسانی شان عامل موثری باشند. در خود سوریه هم هنوز آن جامعه میتواند بلند شود و بویژه بعد از اسد اجازه ندهد که نیرو های اسلامی نوع دیگری اوضاع را بدست بگیرند. در هر حال در این تردیدی نیست که تا وقتی اسد هست و در غیاب یک جنبش جهانی علیه رژیم سوریه این وضعیت ادامه خواهد داشت، این کشتار ادامه خواهد داشت وهم از نظر انسانی و هم سیاسی وضع بدتر و بدتر خواهد شد. با سرنگونی اسد این دریچه باز میشود که نیروهای انقلابی در خود سوریه بتوانند سر بلند کنند و بمیدان بیایند و خودی نشان بدهند. البته در عین حال این منتفی نیست که جنگهای قبیله ای و عشیره ای بین دار و دسته های اسلامی بعد از اسد گسترده شود و بالا بگیرد ولی به نظر من این سناریو احتمال زیادی ندارد. وضعیت امروز سوریه بدنبال انقلاب بوجود آمده است و مساله اساسی هنوزهمچنان مساله قدرت سیاسی و بود و نبود حکومت است. همانطور که نیروهای ارتجاعی از این شرایط این نتیجه را میگیرند که “نباید انقلاب کرد و مردم اشتباه کردند علیه اسد بلند شدند” تا مردم را پشیمان کنند، نیروهای انقلابی باید بر عکس بر این تاکید کنند که انقلاب هنوز میتواند زنده و احیا بشود و این امکان بخصوص با سقوط اسد احتمال زیادی دارد. البته همانطور که گفتم مشروط بر اینکه نیروهای انقلابی در سراسر دنیا به کمک مردم سوریه بشتابند.

اگرحمله نظامی صورت بگیرد حتی اگر در سطح محدود و برای ضربه زدن به رژیم اسد باشد، دو نیروی ارتجاعی در برابر هم قرار گرفته اند و مردم و نیروهای انقلابی نباید در کنار هیچکدامشان قرار بگیرند. هر دو طرف محکومند. از نظر سیاسی نیز این حمله یک حرکت ارتجاعی است که در قالب توازن قوای غرب با قطب روسیه و دیگر نیروهای منطقه ای صورت میگیرد و هدفش قدرتنمائی آمریکا در برابر قطب رقیب است. راه حل مساله سوریه این نوع تمهیدات ارتجاعی نیست. راه حل همانطور که گفتم تحت فشار قرار دادن رژیم اسد و متحدینش بوسیله نیروهای انقلابی و افکار عمومی در سطح جهانی است با این هدف که هر چه زودتر این حکومت بزیر کشیده شود و مردم سوریه فضا و فرجه ای پیدا کنند برای ادامه مبارزه شان. برای اینکه دوباره هم مدنیت به آن جامعه برگرد و هم بر این زمینه جنبش آزادیخواهانه مردم بتواند احیا بشود و به پیش برود.

رادیو پیام: اجازه بدهید در این میان نگاهی هم به موقعیت جمهوری اسلامی داشته باشیم. رژیم سرمایه گذاری هنگفتی در سوریه کرده است، سوریه یک پایگاه حکومت اسلامی است و به سادگی نمیتواند اجازه بدهد که اسد برود لاقل در شرایطی که الان وجود دارد. به نظر شما این تحولات تازه در موقعیت ایران چه تاثیری خواهد داشت و اصولا وضعیت جمهوری اسلامی چه شکلی بخود خواهد گرفت؟

حمید تقوائی: این یک واقعیت کاملا شناخته شده است که جمهوری اسلامی با تمام قوا از رژیم اسد حمایت میکند و شریک جرم جنایات این حکومت است چون منفعتش اینطور اقتضا میکند. بخاطر اینکه سرنگونی اسد را بدرست یک ضربه کاری به قدرت و موقعیت خودش نه تنها در منطقه بلکه در خود ایران و در رابطه با جامعه معترض ایران می بیند. این از یک جنبه دیگر اهمیت سرنگونی رژیم اسد را نشان میدهد که چطور در سطح منطقه به نفع انقلاب و آزادیخواهی و به نفع توده مردمی خواهد بود که کلا از سلطه نیروهای اسلامی از هر نوع و شاخه ای، چه نوع القاعده ای اش و چه نوع جمهوری اسلامی و ترکیه ای اش، به ستوه آمده اند. بخصوص مردم ایران با سرنگونی اسد در موقعیت تعرضی تازه ای قرار خواهند گرفت و جمهوری اسلامی با سرنگونی اسد موقعیت بسیار ضعیفی در خود ایران پیدا خواهد کرد. این را بارها خود مقامات حکومت اسلامی اذعان کرده اند. اینها چنان موقعیت خود را در خطر می بینند که همانطور که در ابتدا یاد آوری کردید میگویند “میتوانیم خوزستان را از دست بدهیم ولی سوریه را نمیتوانیم”.

این وضعیت ایجاب میکند هر نیروی انقلابی در منطقه و در سطح دنیا برای سرنگونی اسد بمیدان بیاید. مصالح انقلاب در ایران و مصالح مردم در کل منطقه و مصالح کل نیروها و جنبشهای مترقی و آزادیخواه و سکولار و ضد نیروهای اسلامی در همه جا ایجاب میکند که این نیروها با تمام قدرت برای سرنگونی رژیم اسد و بسیج نیرو در این جهت فعالیت کنند.

اجازه بدهید اینجا بر این نکته هم تاکید کنم که هر اندازه هم که ما عملکرد دولتهای غربی و یا ترکیه و عربستان و غیره را محکوم کنیم این نباید باعث شود که ذره ای در مبارزه علیه رژیم اسد تخفیف بدهیم و یا به این نتیجه برسیم که گویا حکومت اسد همانقدر مسئول این وضعیت است که بقیه نیروها. مساله بر سر مقایسه ارتجاعیون و تعیین بد و بدتر نیست. یکی از یکی بدتر است ولی مساله اینست که بطور واقعی صورت مساله سیاسی جامعه سوریه بود و نبود رژیم اسد است. این فرق میکند با جاهائی که ما در تحلیلهایمان سناریوی سیاه مینامیم. یعنی شرایطی که نیروهای رنگارنگ قومی مذهبی ناسیونالیستی عشیرتی بجان مردم و یکدیگر می افتند. نظیر مورد عراق و یا افغانستان و یا یوگسلاوی سابق. صورت مساله این شرایط سناریو سیاهی قدرت مرکزی نیست. کسی نمیتواند بگوید مثلا کرزای با مالکی کلید مساله این جوامع هستند و یا دولتهای صرب و کروات کلید مساله یوگسلاوی سابق بودند و اگر اینها بروند یا بمانند فرق زیادی در شرایط ایجاد میشود. روشن است که در این نمونه ها مساله دولت مساله محوری نیست بلکه مجموعه ای از نیروهای ارتجاعی با ادعاهای ارضی و قومی و ملی و مذهبی بجان یکدیگر و بجان مردم افتاده اند. وضعیت سناریوی سیاه بنا به تعریف زاده چنین شرایطی است. در مورد سوریه گرچه نیروهائی که بجان هم افتاده اند در شناعت و توحش دست کمی از نیروهای سناریوی سیاه ندارند اما از نظر سیاسی مساله بروشنی درگیریها و رقابتهای ارضی ملی قومی این نیروها با یکدیگر نیست. در سوریه یک مساله محوری وجود دارد و آن بود و نبود رژیمی است که برای حفظ خود در قدرت در برابر انقلابی که موجودیتش را به خطر انداخته بود با تمام قوا به روی مردم بپا خاسته از زمین و هوا آتش گشود، بیش از صدهزار نفر را کشت و چندین میلیون نفر را آواره کرد و زمینه ای ایجاد کرد تا نیروهای ارتجاعی تر از خودش با پشتیبانی دولتهای منطقه بمیدان بیایند. مساله محوری سوریه کماکان مساله حکومت و راه حلش همچنان در گرو سرنگونی رژیم حاکم است.

با توجه و بر زمینه چنین شرایطی است که میتوان گفت سرنگونی رژیم سوریه تاثیر تعیین کننده ای به نفع صف انقلاب و صف مردم و به ضرر نیروهای اسلام سیاسی در منطقه خواهد داشت. نگرانی رژیم جمهوری اسلامی دقیقا به همین دلیل است.

رادیو پیام: در پایان این گفتگو بد نیست نگاهی هم به وضعیت کردستان داشته باشیم. فکر کنم کردستان سوریه شاید تنها نیروی برنده این شرایط بوده است که توانست نوعی خودمختاری بگیرد و عملا بنوعی به خواستهائی که میخواستند دست پیدا کردند. اخیرا هم صحبت بر سر تشکیل کنگره ملی کردها است. آیا به نظر شما این تغییرات میتواند به وضعیت کردها در منطقه کمکی بکند؟

حمید تقوائی: به نظر من حساب نیروهای ناسیونالیست کرد را باید از مردم کردستان کاملا جدا کرد. این نیروهای ناسیونالیست کرد هستند که در این منطقه از تحت فشار قرار گرفتن رژیم اسد استفاده کردند، نه برای اینکه علیه حکومت اسد نیرو بسیج کنند بلکه برعکس برای اینکه امتیازاتی بگیرند و در برابر حکومت اسد خنثی بمانند. اسد هم دارد همین استفاده را از اینها میکند.

به این معنی ناسیونالیسم کرد در این میان به یک مهره ارتجاعی در شطرنج سیاسی و توازن قوای تازه در سوریه و منطقه تبدیل شده است. به نظر من هر نوع خودمختاری و یا امتیازی که اینها بگیرند به اندازه عمر رژیم اسد موقت خواهد بود. نمیتواند هیچ نیروی مدعی طرفداری از مردم در کردستان و یا رفع ستم ملی با حکومتی که دستش بخون مردم در کردستان و در سراسر سوریه آلوده است سازش کند و اینطور وانمود کند که گوئی حقی از مردم کردستان ایفا شده است. به نظر من این از نوع حسابگریهای کثیف نیروهای ناسیونالیست کرد است که همیشه خواسته اند بخیال خودشان در سازش و معامله با دولتهای مرکزی بقدرت برسند و معمولا هم سرشان بی کلاه مانده است. فلسفه کنگره ملی کرد هم همین است. نه تنها از رژیم اسد برای شرکت در این کنگره عوت کرده اند بلکه جمهوری اسلامی و ترکیه یعنی دولتهائی که سابقه طولانی در سرکوب مردم کردستان – و کل مردم کشورشان- دارند هم مهمانان دیگر این کنگره هستند. قرارست نیروهای ناسیونالیست کرد به این دولتها پیام صلح و آشتی بدهند. پیام صلح و آشتی به حکومتهائی نظیر جمهوری اسلامی و یا رژیم مثل حکومت سوریه فقط نشان میدهد که پیام دهنده هم در همان لیگ و کلاس دولتهای ارتجاعی گیرنده پیام قرار دارد. مساله مردم نه در کردستان سوریه و نه در کردستان ایران با این نوع پیامها حل نمیشود. بلکه راه حل در همراهی با مردمی است که از این حکومتها متنفرند و علیه این دولتها بپا خاسته اند. استراتژی ناسیونالیسم کرد نه همراهی با مبارزات توده ای در این کشورها علیه حکومتهائی که باعث و بانی مصائب جامعه از جمله ستم و بیحقوقی بر مردم کردستان بوده اند، بلکه همیشه سازش و معامله با این دولتها بنا بر شرایط ضعف و قدرت آنها بوده است. و هدفش هم این بوده است که سهمی از قدرت محلی بدست بیاورد و بس. این بهیچوجه به مساله ستم ملی و مصائب واقعی مردم کردستان ربطی ندارد. همانطور که گفتم راه حل واقعی مساله ستم ملی همراهی با مبارزه مردم منطقه علیه این دولتهای ارتجاعی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *