جدید ترین

مصاحبه با حمید تقوائی در مورد موج اخیر پناهندگان

Hamid_Taqvaee-141115

فرار میلیونی از توحش کاپیتالیستی!

 

حسن صالحی: بعد از جنگ دوم جهانی ما با یک پدیده انسانی بزرگ و بی سابقه روبرو هستیم که با رنج بی حد و حصر و جانباختن  انسانهای بی گناه شکل فاجعه آمیزی به خود گرفته است. بسیاری نام  این پدیده را “بحران مهاجران” و یا “بحران پناهندگی” نهاده اند. این آوارگی میلیونی مردم و کوچ اجباری ریشه در چه دارد؟ با توجه به اینکه ما در ادوار مختلف تاریخ شاهد مهاجرتهای عظیمی بوده ایم، چه چیز ویژه گی مهاجرت میلیونی اخیر را مشخص می کند؟

حمید تقوائی: آنچه “بحران مهاجران” و “بحران پناهندگان” نامیده می شود روی دیگر سکه بحران همه جانبه سرمایه داری عصر ما است. میلیونها نفر برای بقا و برای برخورداری از حداقل شرایط زندگی آواره شده اند؛ نه بخاطر سیل و زلزله و “سوانح طبیعی”  بلکه بخاطر جنگ و ویرانی و فقر و “سوانح سیاسی اقتصادی” ای که ریشه در نظام کاپیتالیستی دارد. منظور من کاپیتالیسم علی العموم نیست. فقر و جنگ و ویرانی و در نتیجه پدیده آوارگی و مهاجرت و پناهندگی همیشه جزئی از نظم سرمایه بوده است اما آنچه باعث شده است امروز این مساله ابعاد بیسابقه و تکاندهنده ای بیابد وضعیت مشخص سیاسی اقتصادی دنیا در دوره بعد از جنگ سرد است.

بعد از فروپاشی شوروی دو فاکتور تازه سیاسی – که کاملا هم به یکدیگر مربوط هستند- در شکل دادن به چهره دنیای پسا جنگ سرد نقش تعیین کننده ای پیدا کرد: سیاست هژمونی طلبانه میلیتاریستی دولت آمریکا و به صحنه آمدن و افسار گسیختگی نیروهای اسلامی. دولت و بورژوازی آمریکا بعنوان سرکرده کمپ پیروزمند غرب و سرمایه داری بازار آزاد قصد و نیاز داشت که موقعیت خود را بعنوان رهبر بلامنازع جهان یک قطبی پس از شوروی تثبیت کند و برای رسیدن به این هدف میباست ارتش و عضله نظامی اش را بکار بیاندازد. جنگ خلیج در دوره بوش پدر و حمله به افغانستان و عراق در دوره بوش پسر در چهارچوب این استراتژی هژمونی طلبانه بوقوع پیوست. از سوی دیگر نیروهای اسلامی که در آخرین سالهای جنگ سرد و برای مقابله با شوروی بوسیله پنتاگون وسیا ساخته و پرداخته و  بجلو رانده شده بودند بر متن شرایطی که سیاستهای میلیتاریستی غرب ایجاد کرده بود فرصت و امکان تازه ای برای ابراز وجود و قدرتنمائی یافتند. اسلامیسم ضد روسی  بعد از فروپاشی شوروی به خانه نرفت بلکه بر عکس در دنیای به هم ریخته بعد از شوروی بعنوان یک نیروی مدعی قدرت و حاکمیت در کشورهای اسلامزده با پرچم ضدیت با غرب و آمریکا قد علم کرد. اسلامیسم و جنبش اسلام سیاسی مانند مخلوق فرانکشتین افسار پاره کرد و در مقابل خالق خود قرار گرفت و این موقعیت تازه در عین حال به آمریکا و متحدینش این امکان را داد که دشمن تازه ای برای توجیه سیاستهای میلیتاریستی خود پیدا کنند. “محور شر” بجای “امپراتوری شر” و بوشیسم بجای ریگانیسم نشست! اما این تقابل تازه – که حزب ما از همان آغاز آنرا جنگ تروریستها نامید- نه تنها به تثبیت هژمونی آمریکا منجر نشد بلکه، بویژه در خاورمیانه که محور و مرکز این تقابل بود – به تضعیف بیش از پیش موقعیت آمریکا و افسار گسیختگی و فعال مایشائی  بیش از پیش نیروها و دولتهای اسلامی انجامید. طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرام و النصره و الشباب و غیره حاصل این شرایط اند. بلوکبندیهای ارتجاع منطقه – دولت اردوغان و عربستان سعودی و امارات و رژیم اسد و جمهوری اسلامی و همچنین روسیه که مجددا به میدان رقابتهای منطقه ای با آمریکا باز گشته است- حول و با اتکا به این نیروها صورت میگیرد و اوبامائیسم و کمپ غرب نیز با اتکا به این نیروها و دولتها تلاش میکند اهداف و سیاستهای منطقه ای خود را دنبال کند.

فاجعه آوارگی و مهاجرت میلیونی  که امروز شاهد آن هستیم نتیجه مستقیم این شرایط تازه سیاسی است. این با پدیده کلاسیک پناهندگی – فرار از دیکتاتوریهای جهان سومی و یا فقر و بی تامینی در این کشورها و غیره-  متفاوت است. این موج عظیم آوارگی اساسا و عمدتا ناشی از در هم کوبیده شدن و از هم پاشیدن شیرازه جوامع اسلامزده در منگنه جنگ دو قطب تروریستی- هژمونی طلبی دول غرب در برابر اسلام سیاسی- است. میلیونها نفر از خاورمیانه و شمال آفریقا و عمدتا از کشورهای جنگزده و اسلامزده به غرب میگریزند به این دلیل که جامعه و شرایط متعارف زندگی شان در هم کوبیده شده است. مساله صرفا به فقر و سرکوب و بیحقوقیهای متعارف و متداول در کشورهای باصطلاح جهان سوم  محدود نمیشود.   مساله بر سر تلاش میلیونها انسان برای بقا و زنده ماندن است. میلیونها انسان، همانند انسانهای اولیه، از نقطه ای به نقطه دیگر کوچ میکنند که زنده بمانند. انسانهای اولیه از شرایط سخت و تحمل ناپذیر طبیعی فرار میکردند و انسانهای امروز از شرایط فاجعه بار اجتماعی. مسبب این وضعیت قهر طبیعت نیست، قهر طبقاتی است. جنگ افروزی و هجوم نظامی دول غربی، همچنانکه به صحنه آمدن و توحش نیروها و دولتهای اسلامی، ناشی از منافع و نیازهای بورژوازی بحرانزده عصر ماست. بورژوازی بحرانزده در غرب، و در منطقه.

حسن صالحی: در میان این انبوه مردم، انگیزه های متفاوتی برای کوچ وجود دارد . عده ای از جنگ فرار می کنند، دسته ای دیگر از خفقان و سرکوب، گروهی از فقر و نداری، بخشی به دلیل سرکوب جنسیتی و … چقدر این تبینی که شما دادید می تواند همه این موارد را بپوشاند؟

حمید تقوائی: همه این موارد جلوه های متفاوتی از بن بست و احتضار سرمایه داری عصر ما است. همانطور که بالاتر اشاره کردم آنچه امروز بحران مهاجرت نامیده میشود از پناهندگی و مهاجرت متعارفی که معمولا در اثر فقر وسرکوب در جوامع جهان سومی صورت میگیرد فراتر میرود و با آن  متفاوت است. اندکی تامل در همین دو فاکتور “فقر و سرکوب” در دوران ما  این تفاوت را عیان میکند.

امروزه فقر و فلاکت اقتصادی نه تنها ابعاد بیسابقه ای پیدا کرده است – تا حدی که خود نهادها و “خیرخواهان” بورژوازی از شکاف عظیم و بیسابقه و غیر قابل ادامه میان فقر و ثروت و از خطر شورش گرسنگان صحبت میکنند، بلکه  تحت عنوان ریاضت کشی اقتصادی و راه برون رفت از بحران اقتصادی بوسیله همه دولتها در سراسر دنیا تئوریزه و تجویز و تحمیل میشود. ریاضتکشی در غرب که مردم از حداقلی از شرایط رفاهی تحت فشار جنبش کارگری و چپ درقرن گذشته برخوردار هستند  به باز پس گرفتن این دستاوردها ترجمه میشود و در کشورهای جهان سومی به راندن توده کارگران و نود و نه درصد مردم بزیر خط فقر و زندگی، یا مرگ تدریجی،  در یک شرایط غیر قابل تحمل. امروزه  فقر، چه در غرب و چه در شرق، دیگر نه یک عارضه بلکه جزء ساختاری اقتصاد بورژوایی است که تحت عنوان ریاضتکشی اقتصادی فرموله و تئوریزه شده است.

سرکوب و خفقان هم امروزه ابعاد دیگری یافته است. امروز باید از کشتار و نسل کشی صحبت کرد. کشتار بوسیله بمب افکنهای غرب و شمشیر اسلامیون. کشتاری که از یکسو بعنوان مبارزه با تروریسم و از سوی دیگر مبارزه با استکبار جهانی تئوریزه و توجیه میشود. کشتاری که زندگی در کشورهای جنگزده و اسلامزده را  به جهنمی تبدیل کرده و توده مردم را به آوارگی کشانده است.

دو قطب این جنگ تروریستی در یک سطح پایه ای – از نظر اجتماعی و فلسفه سیاسی- به ریشه واحدی میرسند: نفی سکولاریسم و مدنیت و جامعه مدنی، و تئوریهای پست مدرنیستی ناظر بر جوامع و دولتهای موزائیکی. اسلام سیاسی امروز از لحاظ عقیدتی و نظری از دکترین پست مدرنیسم  سود میبرد. پست مدرنیسم با جا دادن به اسلام ، و کلا مذهب، در تفکر و  فلسفه سیاسی خود اجازه داده است تا نیروهای مدافع و خواهان اجرای احکام و قوانین و حکومتهای فوق ارتجاعی اسلامی متکی بر قرآن و راه و رسم بدوی عشایر هزار و چهارصد سال قبل، با ظاهری امروزی و حق بجانب بمیدان بیایند و  در برابر جهان متمدن و و مدنیت و مدرنیسم قد علم کنند. احکام و قوانین فوق ارتجاعی اسلامی، که داعش و عربستان سعودی و ترکیه و جمهوری اسلامی در ابعاد مختلفی مشغول پیاده کردن آن هستند، پس از هزار و چهار صد سال از کنج حوزه های علمیه و رسالات و توضیح المسائلهای آخوندها به مرکز سیاست و دولت و قوانین جامعه رانده میشوند و از جانب بورژوازی غرب تحت عنوان   نسبی گرائی فرهنگی توجیه و تئوریزه میشوند.  پست مدرنیسم خود  در واقع دکترین بورژوازی در حال سقوط است. بورژوازی که دیگر  توان و چشم انداز هر نوع بهبود و پیشروی ای در زندگی مردم جهان را از دست داده است، لذا به دکترینی نیازمند شده است که اساسا هر نوع پیشروی و بهبودی را منکر شود، آزادی و خوشبختی را نسبی و منطقه ای ، ملی، مذهبی، نژادی، فرهنگی تعریف کند و هویت و ارزشهای جهانشمول انسانی را از پایه انکار نماید. اسلام سیاسی و اسلام حکومتی بر خلاف قرون وسطی در سلطه فئودالها واشراف زمیندار ریشه ندارد بلکه در منافع بورژوازی ریشه دارد که برای حفظ سلطه خودش ناگزیر شده است به فلسفه سیاسی اجتماعی قرون وسطائی عقب نشینی کند.  و اینجاست که ارتجاع اسلامی و ارتجاع غربی به هم میرسند.

بدون پست مدرنیسم یعنی بدون انکار ارزشهای جهانشمول انسانی، بدون  نفی مدنیت و جوامع مدنی مبتنی بر حقوق مساوی همه شهروندان ( مستقل از مذهب و قومیت و نژاد و جنسیت و ملیت آنها)، و بدون دست کشیدن از سکولاریسم و جدائی مذهب از دولت و قوانین و نظام آموزشی و حقوقی جوامع، اسلامیسم  نمیتوانست نقش و موقعیت امروز را پیدا کند.

پدیده پناهندگی و مهاجرت در دوره ما، به هر دلیلی صورت گرفته باشد، حاصل و عارضه این دنیای به قهقرا کشیده شده عصر حاضر است. این تلاش و تکاپوی ناگزیرتوده های مردم است برای فرار از قرون وسطی به قرن بیست و یکم. فرار از  جنگ و خانه خرابی، از فقر و فلاکت و ریاضتکشی اقتصادی، از  قصاص و سنگسار و اعدامهای جمعی، از خشونت و تحقیر و تبعیض فاحش علیه زنان، از  سربریدن کفار و مرتدین، و از ممنوعیت موزیک و رقص و شادی و مدرنیسم و مدنیت، و در یک کلام فرار از قرون وسطای سرمایه به هر جائی که بوئی از تمدن انسانی برده باشد.

حسن صالحی: اما دولتهای غربی در برابری این موج مهاجرت می ایستند. موج حمایت انسانی که از سوی مردم اروپا در پاییز گذشته از مهاجرین و پناهندگان بعمل آمد در حال حاضر بویژه با اقدامات سختگیرانه دولتها به فضایی علیه  مهاجرین و پناهندگان تبدیل شده است. در آمریکا صحبت از راه ندادن مسلمانها و اخراج میلیونها مهاجر مکزیکی در میان است و در اروپا دولتها از طرح و نقشه اخراج دهها هزار نفری از پناهندگان حرف می زنند. کنترل مرزی شدت یافته است. نیروهای راسیست رشد پیدا کرده اند. نیروهای راست و راسیست در جامعه پشت نگرانی مردم از آینده این تحولات پنهان می شوند و به تعرضی گسترده علیه پناهجویان دست زده اند. در مقابل این وضع چه می شود کرد؟ چقدر این وضعیت ناخوشایند می تواند به پشت پا زدن به کنوانسیونهای جهانی در زمینه پناهندگی و محدود کردن عملی آنها تبدیل شود؟

حمید تقوائی: بله متاسفانه این یک بعد دیگر فاجعه است. سیاستهای ضد پناهندگی دولتها، راسیسم و بیگانه ستیزی همیشه در غرب و در همه کشورها – مثلا در ایران علیه مهاجرین اقغانستانی – وجود داشته است و امروز  در پاسخ به موج جدید پناهندگی در ابعاد گسترده تری مطرح و فعال میشود. مردم اروپا همانطور که اشاره کردید با آغوش باز به استقبال پناهندگان رفتند ولی دولتها و نیروهای راست به تبلیغات و سیاستهای ضد پناهنده روی آوردند. در این میان اتفاقاتی نظیر حمله به زنان در شب سال نو در کلن به بهانه ای برای توجیه پناهنده ستیزی تبدیل شد. در برابر این وضعیت و در پاسخ به سئوال چه میشود کرد در دو سطح باید به مقابله با این شرایط برخاست.

در سطح مشخص  باید برای حل مساله موج پناهندگان بعنوان یک امر فوری و مبرم تلاش کرد. البته مساله فوری و مبرم برای توده های مردم آواره و نه آنطور که رسانه ها و مقامات دولتی عنوان میکنند برای فرهنگ و اقتصاد و سبک زندگی در غرب! مساله پناهندگی قبل از هر چیز یک مساله انسانی و مربوط به جان و زندگی میلیونها زن و مرد و پیر و جوان آواره  است. باید با تمام قوا و امکانات تلاش کرد تا این پناهجویان پذیرفته شوند و از یک زندگی امن و درخور شان انسان قرن بیست و یکم برخوردار شوند.

جنبه پایه ای تر تلاش برای جلوگیری از این فاجعه انسانی بچالش کشیدن آن شرایط سیاسی و اجتماعی ای است که چنین فاجعه ای را موجب شده است.  جنبه اول به سیاستهای پناهنده پذیری دولتهای موجود، قوانین حقوقی و مدنی موجود در پناهندگان مربوط میشود و  بهبود این عوامل به نفع پناهندگان را تعقیب میکند و جنبه دوم نقد اهداف و سیاستها و نیروهائی که موجب این وضعیت شده اند . اعم از دولتهای غربی و منطقه ای و  جریانات راسیسم و ضد پناهنده و اهداف و سسیاستهای جنایتکارنه  نیروهای اسلامی در منطقه و در خود اروپا را هدف خود قرار میدهد. راه تحقق این اهداف در هر دو سطح شکل دادن به جنبش اجتماعی وسیع و جهانی در حمایت از پناهندگان است. مردم اروپا با استقبال گسترده شان از پناهندگان نشان داده اند که جنبش دفاع از پناهنده زمینه مساعدی برای بسیج و سازماندهی و گردآوری نیرو دارد. این جنبش میتواند تعرض به سیاستهای ضد پناهندگی و راسیستی را به نقد و اعتراض به سیاستهای “نظم نوینی”، اسلامیسم و نیروهای اسلامی، اعم از “خوش خیم” و “بدخیم” و متحد و یا مخالف غرب و دفاع از سکولاریسم و حقوق مساوی برای همه شهروندان و دفاع از ارزشهای جهانشمول انسانی بسط بدهد و تعمیق کند. پناهندگی یا بعبارت درست تر آوارگی و کوچ اجباری میلیونی مردم برای بقا، همانطور که گفتم در بحران همه جانبه بورژوازی عصر ما ریشه دارد و بدون دست بردن به این ریشه قابل حل نیست.

حسن صالحی: با اینحال یک نگرانی واقعی در میان مردم وجود دارد. این نگرانی که با ورود انبوه مهاجر و پناهنده نرم زندگی اروپائیان بدلیل آنچه “تفاوتهای فرهنگی” خوانده می شود می تواند در هم بریزد و اینکه بالاخره اروپا برای پذیرش حدی دارد. در این میان حتی افرادی مثل اسلاوی ژیژک  چپ نیز از باز کردن مرزها دفاع نمی کند بر عکس می گوید: “کسانیکە ازسیاست مرزهای باز دفاع میکنند ریاکاران بزرگتری هستند. آنان درنهان خیلی خوب میدانند کە این اتفاق هیچوقت نمیافتد زیرا کە این امر دردم راە را برای یک شورش پوپولیستی باز خواهد کرد. آدمها نقش ‘روح زیبا’ یی را بازی میکنند کە خود را والاتر از این جهان فاسد تلقی میکند درحالیکە خود پنهانی در آن سهیم است.” در این موارد چه می گوئید؟

 

حمید تقوائی: این نگرانی مردم از تفاوتهای فرهنگی و در هم ریختن نرم زندگی اروپائی خود یکی از عوارض تبلیغات مبتنی بر نسبیت فرهنگی و شقه شقه کردن انسانها و جوامع به مذاهب و اقوام و نژادهای متفاوت است. همه ساکنین ارض خواهان زندگی بر مبنای نرمهای انسانی هستند. همه از تبعیض و نابرابری و فقر و بی حقوقی متنفرند و همه نان وآزادی و کرامت انسانی میخواهند. روشن است که مردم جوامع مختلف زبان و هنر و فرهنگ و آداب و رسوم متفاوتی دارند اما در هر فرهنگ و زبان و آدابی تبعیض جنسی و نابرابریهای اجتماعی و بی حقوقی شهروندان و خرافات و تعصبات مذهبی و قومی و دخالت مدهب در دولت و در قوانین و اخلاقیات و زندگی اجتماعی و خصوصی افراد منفی و ناپسند و مردود است. فرهنگ و نرمهای زندگی نه به اروپائی غیر اروپائی بلکه به انسانی و ضد انسانی تقسیم میشوند. مدنیت و آزادی و سکولاریسم و مدرنیسم نرمهای غربی و اروپائی نیست، جهانی و سراسری و خواست و آرمان همه ساکنین کره ارض است.

دولتها و نیروهای بورژوائی این واقعیت پایه ای را انکار میکنند! نگرانی  از بهم ریختن نرمهای زندگی غربی که به مردم اروپا نسبت میدهند قبل از هر چیز ناشی از ناتوانی بورژوازی عصر ما در تامین حداقل شرایط یک زندگی انسانی برای توده مردم است. اساس مساله اینست که بورژوازی برای بقای سیاسی خودش بقای قیزیکی میلیونها انسان را به خطر انداخته است.

امروز در برخورد به مساله پناهندگی راسیستها خواهان تصفیه اروپا از فرهنگهای دیگر هستند و لیبرالها خواهان تحمل فرهنگهای دیگر! در حالیکه  به نظر من آنچه باید از غرب تصفیه شود  نه “بیگانگان” و فرهنگهای متفاوتشان بلکه دکترین و گفتمان ایست که ارزشهای یکسان و جهانشمول انسانی را انکار میکند و جامعه مدنی و مبتنی بر حقوق مساوی همه شهروندان را به ملقمه ای از جمعهای متفاوت مذهبی – فرهنگی- نژادی- ملی تقلیل میدهد. اگر دولتها و رسانه ها و هنر و فرهنگ غربی از مدنیت و سکولاریسم در اروپا و خاورمیانه و همه جای دنیا حمایت میکرد نه   اسلامیسم و توحش اسلامی امکان بروز و افسار گسیختگی می یافت، نه امروز با “بحران پناهنگی” مواجه بودیم، و نه میتوانستند با این استدلال که “بالاخره پذیرش پناهنده و مهاجر حدی دارد” دور کشورها دیوار بکشند! باید پرسید چرا پذیرش چند میلیون مهاجر به اروپای ۷٣۰ میلیونی مساله ایجاد میکند؟! اگر با آنها بعنوان انسانهای متساوی الحقوق و برابر با دیگران برخورد کنید، و در گتوهای خودشان و فرهنگ و مذهب و قومیت و ملیت خودشان محبوس شان نکنید، کدام نرم و فرهنگ زندگی اروپائی را به هم میریزند؟!

مهاجرین هم مانند سایر شهروندان کار میکنند – و معمولا سخت ترین کارها را هم انجام  میدهند، مالیات میپردازند و بر ثروت جوامع اروپا  که بخش اعظمش به جیب یک درصدیهای مفتخور سرازیر میشود، می افزایند. مهاجر نه بر سر سفره کسی نشسته است و نه موجد مسائل  اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی است که معمولا به مهاجرین و بیگانگان نسبت میدهند. نه  بحران سرمایه داری و بیکاری ناشی از آن تقصیر مهاجرین است و نه رشد مذهب و برقعه و حجاب و مدرسه سازی و مسجد سازی برای اسلامیون در کشورهای اروپائی. این مسائل ناشی از مهاجرت و پناهندگی نیستند بلکه هم عرض و هم ریشه با آنند. همان شرایط سیاسی اقتصادی نظم نوینی که به اسلامیسم پرو بال داده است و همان شرایطی که ریاضت کشی و بیحقوقی و بی تامین اقتصادی را برای توده های مر دم درغرب و در شرق به ارمغان آورده است  مسئول بی خانمانی و آوارگی توده های مردم مهاجر نیز هست. بخشی از دنیا را در آتش جنگهای هژمونی طلبانه شان سوزانده اند و میلیونها مردم را بی خانمان و آواره کرده اند و  دور کشورهای خودشان را دیوار کشیده اند که “پذیرش ما حدی دارد”! باید گفت تحمل توده مردم آواره  حدی دارد! باید بورژوازی غرب را مجبور کرد که مرزها را بروی قربانیان دنیای بهم ریخته ای که خودش موجد آن بوده است باز کند.

ظاهرا این خواست انسانی باز کردن مرزها از نظر ژیژک تخیلی و غیر واقعی است. من نمیدانم منظور ژیژک از کسانی که در جهان فاسد شریک هستند چه کسانی است اما این را میدانم که توده مردمی که با آغوش باز به استقبال پناهندگان رفتند و نیروهای کمونیست و مترقی که از پناهندگان دفاع میکنند و در مقابل راسیستها ایستاده اند نقش و سهمی در جهان فاسد ندارند! ما بهمراه این نیروها از سیاست درهای باز دفاع میکنیم نه به این خاطر که  فورا اجرای این سیاست ممکن است بلکه به این دلیل که حول این خواست و چشم انداز به یک جنبش وسیع و فعال دامن بزنیم. نمیتوان هم با  شرایط و ملزومات و داده های دنیای فاسد موجود مخالف بود و هم تغییر آنها را غیر عملی و غیر ممکن دانست. مرزها را فورا و همین امروز باز نخواهند کرد اما جنبش باز کردن مرزها را میتوان و باید از همین امروز شروع کرد. هم اکنون جنبش هیچ کس غیر قانونی نیست در آمریکای شمالی و یک قانون برای همه در انگلیس حول همین خواست شکل گرفته اند. باید از این جنبشها حمایت کرد و حرکتهای تعرضی بیشتری را در همین جهت سازمان داد.

 

حسن صالحی: بخشی از این پناهندگان مردم گریخته از جهنم جمهوری اسلامی هستند که با توجه با بهبود نسبی روابط غرب با جمهوری اسلامی در موقعیت خوبی قرار ندارند. همین امروز تعداد نسبتا زیادی از این پناهندگان در ترکیه به دست فراموشی سپرده شده اند؟ برای این دسته از پناهندگان شما برنامه ای دارید؟

 

حمید تقوائی: برجام و رفع تحریمها هیچ بهبودی در شرایط زندگی مردم ایجاد نکرده است و چشم انداز چنین بهبودی نیز وجود ندارد. از نظر اقتصادی گرانی و بیکاری و بی تامینی اقتصادی همچنان در جامعه بیداد میکند و  حتی خود وزرای دولت روحانی و کارشناسان حکومتی اعتراف میکنند که قرار نیست رفع تحریمها تغییری در این وضعیت ایجاد کند. حتی صحبت از بدتر شدن شرایط و تشدید بحران و فلج اقتصادی در میان است. خودشان اعتراف میکنند که بحران اقتصادی جمهوری اسلامی علل و ریشه های عمیق تری از تحریم اقتصادی دارد و رفع تحریمها تنها میتواند وضعیت را به دوره قبل از تحریمها – و حتی بدتر از آن چون در دوران تحریم اقتصاد جمهوری اسلامی بیش از پیش در هم شکسته شده است-  باز گرداند. رفع تحریمها بویژه در رابطه با کارگران  بجز سفت تر کردن بیشتر کمربندها و تحمیل شدید تر و همه جانبه تر سیاستهای ریاضتکشی و در سطح سیاسی تشدید تعقیب و بازداشت فعالین کارگری و مقابله با نهادهای مستقل کارگران نتیجه دیگری نخواهد داشت.

از نظر سیاسی و اجتماعی نیز وضع بدتر خواهد شد.  برجام و گفتمان نزدیکی با غرب نه تنها از تعداد اعدامها و بازداشتها و سرکوبگریها  و محدود و ممنوع کردن رسانه ها و مدیای اجتماعی نکاسته است بلکه بر عکس آنرا تشدید کرده است. جمهوری اسلامی به شدت نگران آنست که هر درجه نزدیکی به غرب و حتی گفتمان “عادیسازی روابط با غرب”

توقعات و انتطارت جامعه را بالا ببرد و  از سوی مردم به  برخورداری از شرایط و آزادیها و سبک زندگی آزدانه تر و امروزی تر ترجمه بشود. از همین روست که خامنه ای از همان مقطع توافق لوزان مدام بر آمریکا ستیزی و تقابل با “هجمه فرهنگی غرب” کوبیده است و در مورد “نفوذ دشمن” در جامعه و در مطبوعات و حتی در مجلس خبرگان  هشدار داده است.

. مجموعه این شرایط به معنای اینست که ما همچنان با پدیده فرار از جهنم جمهوری اسلامی روبرو خواهیم بود.  ما همیشه گفته ایم که مهاجرت از شرایط غیر قابل تحمل زندگی در جمهوری اسلامی حق هر انسانی است که نمیخواهد به این شرایط تن بدهد و بویژه امروز در دوره بعد از رفع تحریمها باید بیش از پیش بر این اصل پافشاری کرد و اعتبار و حقانیت آنرا به همگان نشان داد.

امروز با رفع تحریمها و از سر گرفته شدن معاملات و روابط اقتصادی غرب با جمهوری اسلامی  این حق فرار از جامعه اسلامزده ایران بیش از گذشته بزیر سئوال رفته است اما نباید در برابر این شرایط عقب نشست. این وضعیت تنها  به معنی تلاش و مبارزه  بیشتر در دفاع از حقوق پناهجویان ایرانی است. همانطور که اشاره کردم برجام و گفتمان نزدیکی با غرب نه از تعداد اعدامها و بازداشتها و سرکوبگریها  کاسته است و نه در گرانی و فقر و بیکاری و بی تامینی اقتصادی تغییری داده است. میتوان و باید افکار عمومی غرب و مردم دنیا را از این واقعیات آگاه کرد و تبلیغات دولتها و رسانه هائی که برجام را نشانه بهبود شرایط در ایران میدانند افشا و خنثی نمود. نهادهای دفاع از حقوق پناهندگان مانند فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی میتوانند و باید نقش مهمی در این شرایط ایفا کنند. موقعیت و سرنوشت پناهنگان و مهاجرین ایرانی از مهاجرین از کشورهای دیگر جدا نیست. فدراسیون همراه و همدوش سایر نهادهای دفاع از حقوق پناهندگان، میتواند نقش فعالی در مقابله با سیاستهای ضد پناهندگی دولتها و نیروهای راست و راسیستی داشته باشد و توده مردم را به دفاع از حق زندگی نه تنها پناهندگان ایرانی بلکه موج میلیونی آوارگان و فراریان از شرایط تحمل ناپذیر در کشورهای جنگ و فقر و اسلامزده  فرا بخواند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *