خودکشی سوژه ای برای فریاد یا فریادی در راستای علاج! نوشته ای است در فیس بوک. این مطلب روایت نویسنده ای است از قتل ناموسی. روایتی تلخ و آزار دهنده. این نوشته حامل پیامی است که میگوید؛ “شنیدن اینگونه اخبار دلخراش نیازمند بررسی همه جانبه از سوی مسئولین و نهادهای مدنی بوده و شایسته تحلیل و آسیب شناسی جدی . ولی جای بسی تاسف است که فقط به خبری آنی و زودگذر بسنده می شود و باز حکایت به فراموشی سپرده می شود”.
پیام واضح است! بررسی آسیب شناسی طلاق و وجود نهادهای کودکانی که تحت تاثیر طلاق والدین قرار میگیرند باید در جامعه با حساسیت تمام عمل کنند. اما، در کشورهای اسلام زده صورت مساله قتل های ناموسی و خودکشی پدیده ای است که تحت تاثیر فرهنگ و قوانین دولتها بشدت مخربگرایانه عمل میکندد. برابرى کامل حقوق و وظايف زن و مرد در امور مربوط به تکفل و سرپرستى فرزندان پس از جدايى، امر خدشه ناپذیر و از حقوق مدنی هر جامعه مدرن و بدور از دخالت مذهب در زندگی مردم است. در نظام های استبدادی و اسلامی این حقوق پایه ای از بین رفته است. در نظام اسلامی و مردسالار در ایران حقوق زنان بعد جدایی محدود است. سرپرستی و حمایت اقتصادی از کودکانی که در اثر جدایی(طلاق) آسیب پذیر شده اند وجود ندارد. کودکان دچار بیشترین آسیب های اجتماعی ــ اقتصادی میشوند. کودک برای رشد متعادل شخصیت خود نیازمند محبت و تفاهم است و تا جایی که ممکن است کودک تحت مراقبت و مسئولیت والدین خود و در هر حال در محیطی محبت آمیز برخوردار از امنیت مادی و اخلاقی پرورش خواهد یافت. کودک خردسال جز در موارد استثنایی نباید از مادرش جدا شود. جامعه و مقامات حکومتی موظفند که در مورد اطفال بدون خانواده و در مورد اطفال مستمند، مراقبت خاص مبذول دارند. پرداخت کمک هزینه دولتی و غیر دولتی جهت نگهداری اطفال خانواده های پر جمعیت نیز امری مطلوب و بخشی از ساختار تامین اقتصاد و پرورش کودکان است. در نظام هایی که دست مذهب و مردسالاری ار آن کوتاه است تعلیم و تربیت کودکان اجباری است. ایجاد فرصتها و پرورش استعدادها از وظایف دولت است و دولتها باید برای این امر مهم حقوق پایه ای در عرصه فرهنگی ، آموزشی و اقتصادی را در نظر گرفته و بودجه و امکانات کافی را به این امر مهم و بالابردن خلاقیت جسمی و روحی و تربیت کودک اختصاص دهند، امر مهمی که در نظام استبدادی و اسلامی جمهوری اسلامی کارنامه و سنوات زیر صفر را دارد. نبود این امکانات شاخصهایی ابژکتیو در بالا بودن خودکشی بویژه در میان کودکان و نوجوانان است!
…….
خودکشی سوژه ای برای فریاد یا فریادی در راستای علاج!
١ــ حدود دو سال پیش،اخبار مربوط به خودسوزی پریای 13 ساله را شنیدیم که در کودکی پدر ومادرش از هم جدا شده بودند. وی نزد پدرش زندگی می کرد و حضانتش بر عهده پدر بود. مادر و دختر به ندرت میتوانستند همدیگر را ملاقات کنند.
اینگونه اخبار را بسیار شنیدیم و می بینیم که تکرار آن در سالهای گذشته و اعلام اخبار آن دردی را درمان نکرد . متاسفانه این روند همچنان جان دختران و زنان زیادی را گرفته و می گیرد.
٢ــ چند روز پیش نیز در رسانه های مختلف خبر مربوط به خودسوزی دختر١٧ ساله دیگری به نام پرستو،که حضانتش از لحظه جدایی والدین با پدر بود چنان سریع کپی پست می شد ودست به دست می گشت. اما تنها تاثیر آن، برانگیختن حس تاسف مردم، آن هم برای لحظهای بود وحکایت همچنان باقی.
٣ــ دختر دردمند در سن ١٨ماهگی به خاطر جدایی پدر و مادرش از مهر و محبت هردوی آنها محروم می شود و دست آخر تن به خودسوزی می دهد و باز تاسفی گذرا و لایکهای بی اثر…
٤ــ اما شنیدن اینگونه اخبار دلخراش نیازمند بررسی همه جانبه از سوی مسئولین و نهادهای مدنی بوده و شایسته تحلیل و آسیب شناسی جدی . ولی جای بسی تاسف است که فقط به خبری آنی و زودگذر بسنده می شود و باز حکایت به فراموشی سپرده می شود.
٥ــ چقدر عادی و ساده: پدر ومادری از هم جدا می شوند. کودکی بی خانمان می شود. مادر حق ارتباط با کودک خود را ندارد. شوهر، زن را از طریق محروم کردن دیدار وی با فرزندش تنبیه می کند. قانونا حضانت بر عهده پدر است. اگر مادر توانست ثابت کند می تواند حضانت کودک را بر عهده بگیرد ولی تا سن ٧ سالگی !!!
٦ــ از جهت دیگر، خانواده دختر در اکثرموارد از پذیرش نوه دختری خوداری می کنند. زنان در اکثر موارد استقلال مالی ندارند تا شکم خود را سیر کنند تا چه برسد به فرزندانشان. دختران از دید برخی خانواده ها سربارند و ازدواج می کنند تا سربار خانواده خود نباشند حال هنگام پروسه طلاق بیشتر سربار می شوند. از دید خانواده دختر فرزندان طلاق متعلق به داماد است واز جنس اوست و چون دخترشان را طلاق داده نباید از کودکشان مراقبت و نگهداری شود. مادران همگی خواهان حضانت فرزندانشان هستند اما به شرطی که حمایت خانوادگی وقانونی داشته باشند. از طرقی موقعیت کودکان طلاق نزد پدر خوانده و مادر خوانده در اکثر موارد عاری از امنیت است و مورد بی مهری از دو سو قرار می گیرند. مردان در جامعه ما حاظر نیستند برای آسایش فرزندانشان از لحاظ مالی مادر و کودک را تامین کنند و قانونی هم اگر در این زمینه وجود داشته باشد پایه عملی سستی دارد. در اینگونه شرایط امنیت کودکان طلاق خصوصا دختران به دلیل فرهنگی و عدم آزادی عمل، بیشتر در معرض آسیب و معضلات اجتماعی است و اینگونه کودکان به دلیل شرایط خاص زندگی والدین وتاثیر آن بر تربیت خود نمی توانند در آینده مادر همسر و فرد مفیدی برای خود و دیگران باشند.
٧ــ و در نهایت چهکار باید کرد. به نظر بنده کار فرهنگی در این زمینه زمانبر است وتا رسیدن به هدف تعداد قربانی روز به روز بیشتر میشود و اگر نمونه هایی فریاد خود را با خودکشی اعلام می کنند چه بسا افرادی که با مرگ تدریجی روبرو شده و کسی صدایشان رانمی شنود و بهترین را حل همان توسعه عملی و قانونی و اجرایی است. در چینین شرایطی جامعه ما نیازمند تدوین و تصویب و اجرای قوانین حمایتی مجکم و همهجانبه است به طوری که خانوادهها احساس کنند که در این گونه موارد باید حساب پس بدهند. تا کنون ما ندیدیم پدر ومادری به خاطر خشونت نسبت به فرزندانشان بازخواست شوند. تاکنون ما ندیدیم مردانی که زنان سببی ونسبی خود را به قتل می رسانند ویا موجب خودکشی آنان می شوند به سزای عمل خود برسند.
٨ــ این سوال همچنان باقی است که مادران توانمند هزینه مادر بودن خود را به چه بهایی به دست بیاورند و فرزندان محروم از مادر نیز مهر مادری و عمر به تاراج رفته را چگونه بازیابند ؟! و اصولا آیا قوانینی در این زمینه به تصویب رسیده است؟! واگر وجود دارد چه اندازه عملی وقابل اجراست و آیا نظارت می شود؟ ٩ــ و باز به امید زندگی بهتر و گسترش سعادت و خوشبختی برای آحاد جامعه
(ش. محمدی).
٢٢ دی ٩٤
١٢ ژانویه ٢٠١٦