جدید ترین

 آیا در جامعه کمونیستی اختیار و ابتکار وجود دارد؟

kazem

کاظم نیکخواه

عده ای می گویند که در جامعه کمونیستی هیچ گونه انگیزه ای وجود ندارد و در چنین جامعه ای برای تک تک افراد برای تمام لحظات زندگی تصمیم گیری می شود و ابتکار و اختیاری برای افراد قائل نشده است. این را چگونه توضیح میدهید؟

کاظم نیکخواه پاسخ می دهد:

در این سوال به نکته مهمی اشاره میشود که اتفاقا اجازه میدهد یک جنبه مهم از کمونیسم را اینجا بطور مختصر توضیح دهیم. این یکی از تبلیغات رایجی است که علیه جامعه کمونیستی صورت میگیرد و معمولا با استناد به وضعیت کشورهای بلوک سابق شوروی انجام مشود که چیزی جز سرمایه داری دولتی نبود و ربطی به کمونیسم نداشت. این یکنواختی و بی اختیاری و بی ابتکاری  اتفاقا به یکی از مسائل جدی در جامعه امروز یعنی سرمایه داری اشاره دارد که کمونیسم آنرا افشا کرده و مورد نقد قرار میدهد.

کسانی که چنین نقدی از کمونیسم میکنند ظاهرا باید بر این باور باشند که گویا در جامعه موجود چنین ابتکار و اختیاری برای افراد وجود دارد. اما واقعا چنین است؟ از پاسخ به همین سوال ساده میتوان فهمید که چقدر این تبلیغات علیه کمونیسم واقعی است. به زندگی اکثریت مردم همه کارگران  بیکار و شاغل و بازنشسته در پیشرفته ترین جوامع موجود نگاه کنید. آیا واقعا این اکثریت مردم اختیاری بر زندگی خود دارند؟ خود تصمیم میگیرند چه شغلی را انتخاب کنند، چند ساعت کار کنند، چه تولید کنند و چه کاری انجام شود؟ آیا این ٩٩ درصد تصمیم میگیرند چه سیاستهایی در جامعه پیاده شود؟ چه حزبی تصمیم گیرنده باشد، چه افرادی صاحب اختیار باشند و غیره؟ آیا این ٩٩ درصد یک ذره در این مورد تصمیم میگیرند که ثروتهای جامعه چگونه خرج شود و در خدمت چه کسانی قرار گیرد؟ آیا این ٩٩ درصد تصمیم میگیرند کجا جنگ شود، کجا صلح شود حتی دارای چند فرزند باشند، چهره شهر چگونه باشد، چه لباسی بپوشند چه برنامه هایی از تلویزیونها پخش شود و چه چیزی بر در و دیوار خودنمایی کند؟ میتوانید هرچه سوال در زمینه اختیارات بر جامعه بنظرتان میرسد را ردیف کنید تا به سادگی به این نتیجه برسید که اکثریت مردم یعنی ٩٩ درصد جامعه هیچ اختیار و ابتکاری بر تصمیمات اجتماعی و حتی بر زندگی شخصی خود ندارند. و این یعنی بی منطقی و غیرانسانی بودن و وارونگی نظم موجود و برای مردم قابل قبول نیست و نباید باشد.

کارگر در این جامعه و حتی در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری اگر خیلی خوشبخت باشد حق دارد صبح کله سحر از خانه بیرون برود و شب خسته برگردد و دوباره صبح به همان کار برگردد و هرچه را به او میگویند انجام دهد و زندگیش را تا آخر عمر از قبل پیش فروش کرده است تا مثلا صاحب خانه و سرپناهی باشد. نه فرصت و انرژی کتاب خواندن و سینما رفتن و استفاده از هنر دارد و نه امکان و اختیار و فرصت دارد که در مورد سرنوشت بچه هایش تصمیم بگیرد نه فرصتی می یابد در مورد جامعه ای که در زندگی میکند تعمقی بکند. این داستان زندگی در این جامعه است. جامعه ای که برای اکثریت مردم یک زندگی ماشینی و از قبل تعیین شده و بدون ابتکار و اراده و تصمیم گیری است. کمتر از یک درصد از صاحبان سرمایه با ابزارها و اهرمهای بسیاری که در اختیار دارند بر همه چیز حتی بر فکر مردم حکومت میکنند و همیشه آنها هستند که تصمیم گیرنده اند.

پس جامعه کمونیستی چگونه است؟ یک جنبه از نقد و ایراد اساسی کمونیستها به جامعه سرمایه داری اتفاقا همین یکنواختی و بی اختیاری و بی ارادگی اکثریت مردم است. جامعه کمونیستی بنا به تعریف قرار است درست عکس این باشد. قرار است یک جامعه متنوع و رنگی و شاد و پر از ابتکار و خلاقیت باشد. جامعه کمونیستی یعنی جامعه ای که انسان به مفهوم دقیق کلمه متولد میشود؛ صاحب اختیار میشود؛ صاحب ابتکار میشود؛ دنیا را به دست میگیرد و بر مقدرات زندگیش حاکم میشود. مردم خود تصمیم میگرند که ثروتها چگونه تولید شود، چگونه هزینه شود، افراد چگونه زندگی کنند و غیره. اگر غیر از این باشد معنی ندارد که انسان بخواهد برای جامعه کمونستی مبارزه کند. ما میخواهیم دنیا را روی قاعده درست خود قرار دهیم. وارونگی ها را از بین ببریم. این یک منطق ساده انسانی و آرزوی همیشگی بشر است که صاحب اراده و اختیار باشد. کمونیسم از این آرزوی ساده و ملموس بشری سرچشمه میگیرد و نه از طرحهای پیچیده و از قبل تعیین شده و تصیم گرفته شده. بحث کمونیستها اینست که میشود و باید طور دیگری زندگی کرد. میشود دنیای بهتری داشت. میشود از منطق انسانی ای پیروی کرد که یک اقلیت بی خاصیت بر همه چیز حکومت نکنند. بشر سزاوار زندگی بهتری است. کمونیسم یعنی همینها.

به دوره کنونی و عصر اینترنت و تکنولوژی ارتباطاتی و مدیای اجتماعی فکر کنید. ببینید چقدر امکانات امروز برای دخالتگری مردم در زندگی شان وجود دارد که ده بیست سال پیش قابل تصور برای بشر نبود. آیا از این تکنولوژی به نفع زندگی بشر استفاده میشود؟ نه. برعکس دولتهای طبقه سرمایه دار از این امکانات برای کنترل و تفتیش و به بند کشیدن اکثریت مردم استفاده میکنند. این منطقی نیست. این یک نظم وارونه است. این زندگی سزاوار انسانیت نیست و یک کودک هم میتواند بفهمد که اینها را میشود تغییر داد. فقط باید مقاومت و توطئه گری یک اقلیت مفتخور بی خاصیت را در هم شکست. کمونیسم داستان زندگی انسانی است. داستان بازگشت اختیار به انسان است. داستان حاکم شدن منطق انسانی بر زندگی است. در عین حال کمونیسم صرفا یک آرزوی ساده نیست. از نفس زندگی و پیشرفت و صف بندی های اجتماعی و بی منطقی جامعه موجود و منطق حرکت اجتماعی و طبقاتی سرچشمه میگیرد و به همین دلیل هرروز بیشتر و بیشتر نشان داده میشود که عملی است. وقتی بخش قابل توجهی از جامعه باور پیدا کنند که میشود زندگی بهتری داشت و ناچار میشوند برای آن تلاش کنند، دست به کار میشوند و کاری میکنند. وقتی باور کنیم که میشود این چنین دنیایی ساخت امکانش هم فراهم میشود. و وقتی چنین شود دنیایی خواهیم داشت پر از مهر و محبت و ابتکار و رنگارنگی و شادی. هیچ تردیدی در این که نظم موجود بی منطق و غیرقابل دوام است نباید داشت.

میدانیم که تاکنون چندین بار در جوامع مختلف انقلابات و حرکتهای اجتماعی برای خلاص شودن از وضع موجود صورت گرفته و بعد از مدتی متاسفانه به شکست کشیده شده است. اما همین تجربیات در عین حال هم عملی بودن و هم زیبا بودن کمونیسم و جامعه انسانی را نشان داده است. کمون پاریس یکی از این تجربیات بود که کارگران برای مدت دو سه ماهی شهر پاریس را در اختیار گرفتند و انسانی ترین و آزادترین مناسبات و قوانینی را که تا آن زمان قابل تصور بود بلافاصله به اجرا گذاشتند. انقلاب اکتبر روسیه یکی دیگر از این تجربیات بود که در آن توده کارگران و مردم زحمتکش علیه تزار و دولتهای متعدد دست به قیام زده، انقلاب کردند و قدرت را بدست گرفتند و محاصره دهها ارتش کشورهای سرمایه داری را شکستند و بر سر قدرت ماندند و طی همان چند سال اول رابطه و مناسبات انسانی ای را برپا کردند. چند سال طول کشید که این انقلاب در شرایط جنگ و محاصره اقتصادی اسیر ناسیونالیسم و سرمایه داری دولتی شد و به شکست کشید. اما اینهم یک تجربه بسیار با ارزش بود که با اتکا به آن قطعا میشود گامهای بعدی را دقیق تر و سنجیده تر برداشت. این ها مواردی از تجربیات تاکنونی است. شکست این تجربیات در برابر تعرضات طبقه سرمایه دار نشان نمیدهد که نمیشود کاری کرد. برعکس دستاوردها و درسهای این تجربیات نشان میدهد که میشود موفق شد. میشود کاری کرد و میشود جلو رفت و دنیا را از دست حاکمان مفتخور کنونی که بدون هیچ منطقی همه کاره اند خلاص کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *