گفتگوی سیامک بهاری با کاظم نیکخواه
سیامک بهاری: چرا دولت آمریکا و سایر دول غربی اسلام سیاسی را در افغانستان و ایران پر و پال دادند؟
کاظم نیکخواه: بگذارید اول اشاره کنم که از داستان جالب توجهی دارید سوال میکنید. ما وسط این جریان هستیم و میتوانیم کراهت و زشتی و شناعت جنبش خبیث اسلامی را هرروز لمس کنیم اما امکان آنرا نمی یابیم که ریشه ها و آثار آنرا آنگونه که هست بطور همه جانبه و با تمام احساس انسانی مان توضیح دهیم و توصیف کنیم. زیرا از جریان زنده ای داریم صحبت میکنیم که دست اندرکاران جوامع و دولتهای حاکم در عروج آنها سهم اصلی را دارند، رسانه های بستر اصلی خود از شکل دهندگان جریان توحش اسلامی هستند، همه اینها به اشکال مختلف مانع میشوند که کل حقیقت آنگونه که هست گوش شنوا پیدا کند. حتی میشود گفت خود ما مردم بطور اتوماتیک حقایق تلخ روز را پس میزنیم تا بتوانیم زندگی کنیم یعنی ناچاریم برای ادامه زندگی و بقا کمتر از حقایق، اخبار و رویدادهایی که وجودمان را هرروز میخورد و قلبمان را به درد می آورد حرف بزنیم. مطئنم که این دوره تاریک و تلخ هیچگاه در تاریخ فراموش نخواهد شد و در مورد آن در ابعادی عظیم به صورت کتابها و نوشته ها و فیلمها و آثار هنری سخن گفته خواهد شد. و ما مردمان امروز پرسوناژهای آن آثار خواهیم بود…
می پرسید چرا دولتهای غربی جریانات اسلامی را پروبال دادند. داستان این طولانی است. همین روزها میخواندم که پرویز مشرف نخست وزیر قبلی پاکستان به شبکه تلویزیونی abc گفته بود در سال ١٩٨٠ دولتهای آمریکا و انگلیس ٢٠ میلیادرد دلار به پاکستان پول دادند که صرف آموزش و سازماندهی طالبان شود. این فقط یک قلم از هزینه های صرف شده توسط دولتهای فخیمه غربی است. عربستان سعودی و امارات متحده عربی و امثالهم نیز سهم کلانی از پولها را تقبل میکردند و الی آخر. داستان روی کار کشیدن دارودسته خمینی را هم که میدانیم که چگونه در حول و حوش همین سالها یعنی مقطع انقلاب ٥٧ ایران از نجف بلندش کردند و به پاریس بردند و بعد کنفرانس گوادلوپ و سفر هویزر به ایران و حمایت ارتش از خمینی و بقیه ماجرا. خب این یک سیاست استراتژیک و طراحی شده غرب بود. توضیحی که برای حمایت و پروبال دادن به جریانات اسلامی میدهند اساسا مقابله با بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی است. که این یک جنبه از واقعیت است. اما علت اساسی که معمولا مسکوت گذاشته میشود مقابله با انقلاب و خیزش مردم و عقب راندن خطر چپ و آزادیخواهی و کارگر و کمونیسم است. ارتجاع وحشی اسلامی را از گور بیرون کشیدند تا به کمک آن مردم را از خیابانها جمع کنند و از انقلاب کردن و خواست رفاه و آزادیخواهی پشیمان کنند. بهرحال نفس اینکه دولتهای به اصطلاح گل سر سبد سرمایه داری نظیر دولت دموکراتیک و حقوق بشری آمریکا و انگلیس و آلمان و غیره با یک عالمه ادعای مردمی بودن، جنایتکارترین و آدمکش ترین جریانات را بر سر مردم ایران و افغانستان و کشورهای دیگر حاکم میکنند تا با جنایت و توحش و زندان و اعدام سکان سیاست را در منطقه از دست ندهند خود اعترافی به پوسیدگی و گندیدگی سیستم حاکم است. این سیستم حدود نیم قرن است که هیچ محصول انسانی ای از نظر سیاسی تولید نکرده است.
سیامک بهاری: در مورد عراق و به زیر کشیدن صدام حسین چه میگویید؟ سیاستشان در عراق چه بود؟
کاظم نیکخواه: موضوع حمله به عراق هم اساسا از همین جنس است اما در شرایط سیاسی متفاوتی عمل میکند. حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ در ادامه حمله به افغانستان در سال ٢٠٠١ صورت میگیرد. این دوره ای است که با عملیات تروریستی ١١ سپتامبر علیه آمریکا شروع میشود و دولتهای غربی با مخلوقین خود یعنی طالبان و القاعده در افتاده اند و بقول منصور حکمت “جنگ تروریستها” یعنی تروریسم نظم نوینی و تروریسم اسلامی شروع میشود. همانطور که میدانیم حمله به عراق و به زیر کشیدن حزب بعث و حکومت صدام حسین در ادامه تبلیغات و سیعی که بر سر حمایت صدام از القاعده و مساله تولید سلاحهای کشتار جمعی توسط صدام براه انداختند به جریان افتاد و خیلی زود معلوم شد که همه دروغ و صحنه سازی بوده است و سلاح کشتار جمعی ای در کار نبوده است. صدام دیکتاتور خون آشامی بود. اما دولت بوش و بلر و شرکا که با جو سازی و شارلاتانیسم و دروغ پردازی به عراق لشکر کشی کردند سیاستی بهتر از صدام را دنبال نمیکردند و جانورانی به همه درجه درنده خو را به جان مردم انداختند.
در واقع باید گفت که حمله به افغانستان و بعد عراق شروع و طلوع نظم نوین جهانی است که توسط جرج بوش و نئوکنسرواتیستها فرموله شده بود. این موضوع مهمی است. نظم نوین استراتژی ای بود که قرار بود رسما “قرن آمریکائی” را شکل دهد یعنی از طریق جنگها و لشکرکشی ها و ترور و کشتار در ابعاد جهانی، دنیا را تماما در چنگال هیئت حاکمه آمریکا قرار دهد و تمام رقبا را از میدان بدر کند. این استراتژی نئوکنسرواتیستها در دوره پس از جنگ سرد بود. رامزفلد و پل ولفوویتز که همکاران و دستیاران جرج بوش پسر بودند آشکارا حتی دولتهای اروپایی را تحقیر میکردند. نظریه پردازان نئوکنسرواتیست از پایان تاریخ و قرن آمریکائی سخن میگفتند. بوش خیلی وقت قبل از ١١ سپتامبر کره شمالی و عراق و ایران را “محورهای شیطانی” نامید و اعلام کرد و از فحوای کلام سخنگویان این جریان میشد فهمید که قرار است به این سه کشور در وهله اول از نظر نظامی حمله شود. در سال ٢٠٠٢ جرج بوش رسما اعلام کرد که ما باید با حمله نظامی صدام را سرنگون کنیم. دلیلی که می آوردند این بود که صدام در حال تولید سلاحهای شیمیایی و سلاحهای کشتار جمعی است. همان مواقع و زیر همین فشارها سازمان ملل هیئتی را به سرپرستی هانس بلیکس نماینده سازمان ملل به عراق فرستاد تا در مورد سلاحهای کشتار جمعی تحقیق کند و او در بازگشت اعلام کرد که هیچ نشانی از این نوع سلاحها پیدا نکرده است. اما حتی این گزارش و گزارشهای بعدی تغییری در سیاست و تبلیغات و جنجال و رجز خوانی جنگی دولت بوش و شرکا ایجاد نکرد. و چند ماه بعد یعنی در اوایل سال ٢٠٠٣ دولت بوش با همدستی دولت تونی بلر ائتلافی بین المللی را شکل دادند و حملات نظامی به بغداد شروع شد و بعد از چندماه همانطور که میدانیم با کشتار صدها هزار نفر از سربازان و مردم عراق صدام حسین سرنگون شد و بقیه ماجرا. اتفاقی که بعد از آن افتاد نظم نوین در عراق به گل نشست، در سطح بین المللی با مقابله و مخالفت وسیع مردم دنیا و مردم خود آمریکا مواجه شد، و نئوکنسراوتیستها از صحنه سیاست کنار زده شدند و به حاشیه رانده شدند و در نتیجه و خوشبختانه امکان نیافتند که تمام استراتژی خودرا به عمل در آورند و گرنه معلوم نیست چه فجایعی و با چه ابعاد وحشتناکی در گوشه و کنار جهان در انتظار بشریت بود.
سیامک بهاری: اما چرا این اشغال به رشد سرطانی جریانات تروریستی اسلامی منجر شد؟
کاظم نیکخواه: تهاجم غرب به عراق و سرنگونی حزب بعث و صدام حسین همانگونه که میدانیم شیرازه جامعه عراق را از هم گسست و همه لجن و کثافت قومی و مذهبی را بیرون ریخت. دولتهای موزائیکی که آمریکائی ها از این اقوام و دستجات سرهم بندی کردند نیز خود به محل کشاکشها و رقابتها و توطئه های باندهای مختلف تبدیل شدند. و کلا در نتیجه همه اینها عراق به مرکز رقابت دولتهای ارتجاعی ای نظیر عربستان و جمهوری اسلامی و ترکیه و آمریکا تبدیل شد، و انواع جریانات تروریست اسلامی و قومی سازمان داده شدند و به خدمت گرفته شدند و شروع به کشتار و بمب گذاری و کشتار مردم کردند. جریانات تروریست از زمین سبز نشدند. توسط همین دولتها سازمان داده شده و هرروز بازسازی میشوند. آخرین نمونه اش جریان داعش است که بنا به گزارشها توسط سیا از نیروهای ارتجاعی سلفی و اسلامی سازمان داده شد و بعد با کمک ترکیه و عربستان و قطر پروبال داده شد و وحشیانه ترین جنایات تاریخ بشر را در قرن بیست و یکم جلوی چشم گذارده است. آنچه روشن است اینست که جریانات آدمکش و تروریست اسلامی و قومی ابزار دولتهای مختلفی هستند که در عراق با هم رقابت میکنند. اگر دست این دولتها در سازمان دادن تروریسم و ارتجاع کوتاه شود موج تروریسم اسلامی هم فروکش میکند. یعنی اینها آشکارا هیچ ربطی به مردم یا فرهنگ مردم و اینها ندارند. همه جا و در همه جوامع باندهای فاشیست رنگارنگ وجود دارند. مساله اینست که در شرایط معینی اینها شروع به رشد میکنند. در عراق هم مساله به همین شکل است. مردم عراق قربانی این باندهای ادم کش هستند. و دولتهای مختلف آتش بیار معرکه ای هستند که علیه مردم برپا شده است.
سیامک بهاری: اعتراضات مردم شهرهای مختلف عراق علیه فساد دولت مذهبی ـ قومی را شما چگونه می بینید؟
کاظم نیکخواه: این یکی از رویدادهای بسیار مهم و امید بخش این دوره است. حرکتی است بر ویرانه و مخروبه نظم نظم نوین توسط مردمی که مستقیما قربانی آن بوده اند و هستند. هنوز زود است که در مورد سرنوشت این اعتراضات ارزیابی دقیقی بدست بدهیم. خطرات بسیاری این حرکت و فعالین آنرا در آن جامعه بلازده تهدید میکند. اما مهم اینست که این تظاهراتهای میلیونی تا همینجا بروشنی به همه دنیا نشان داد که مردم عراق به دستجات قومی و مذهبی ربطی ندارند. نشان داد که عراق دیگری دارد سر بلند میکند و آن عراق پسا نظم نوینی است. عراقی که فریادش “نه شیعه نه سنی حکومت سکولار” است. عراقی که دارد کل این دولتهای سرمایه داری و سیاستهایشان را تف میکند. مردم خطرات بسیاری را به جان خریده اند و پا به میدان گذارده اند تا از رفاه و حقوق انسانی و دولت سکولار و جامعه انسانی دفاع کنند. این فی نفسه رویداد مهمی است. و بر کل روندهای آتی تاثیرات مهمی خواهد داشت. روشن است که مردم اگر بخواهند عملا و واقعا از شر این باندهای تروریست و دولت قومی و مذهبی خلاص شوند باید خودرا سازمان دهند و حتی مسلح شوند و محلات و شهرها را یکی یکی از چنگ یک یک آنها در بیاورند و خود اداره امور را از طریق شوراهایشان در دست گیرند. و این کار هرکولی ای است و رهبری بسیار سازمان یافته و محکمی میخواهد. اما این مردم تا همینجا دنیا را متوجه یک حقیقت بزرگ کرده اند و آن اینکه تصویری که رسانه هایی نظیر بی بی سی و سایر رسانه های رسمی از عراق میدهند که گویا مردم عراق به شیعه و سنی و طوایف و قبایل تقسیم شد اند و دارند با هم میجنگند، یک دروغ کثیف است.
بگذارید در آخر یک چیز را هم بگویم. بنظرم این دوره تاخت و تاز اسلامی ها دوام زیادی نخواهد داشت و رو به پایان است و با آن کل جنبش اسلامی از همه قماشش به حاشیه رانده خواهد شد و اکثرا مضمحل خواهند شد. شدت یافتن درنده خویی اسلامی ها نیز از همین حقیقت سرچشمه میگیرد که مرگ محتوم و تاریخی خودرا جلوی چشم می بینند. روشن است که هرروز ادامه حیات امثال جمهوری اسلامی و داعش و طالبان برای مردم این دوره دارد بسیار دردناک و گران تمام میشود و بسیار تراژیک است. اما شواهد و فاکتهای زیادی نشان میدهد که این نیروهای خونخوار و قهقرایی آخرین نفسهای خودرا میکشند و با آنها دولتهای حامی آنها نظیر ترکیه و عربستان و نهادهای آمریکائی و غربی مرتبط با آنها نیز دچار معضلات بسیار جدی ای خواهند شد.