علی جوادی:
سری به سایتهای جریانات اپوزیسیون پرو غربی ایرانی بزنید، به رسانه های خبری جریانات محافظه کار و دست راستی ایرانی نگاهی بیندازید، به مباحث و سیاستهائی که در مجموعه ارگانهای خبری و تحلیلی این جریانات مورد بحث قرار میگیرد، گوش دهید. در درجه اول یک خفقان سیاسی را در قبال کشتار مردم غزه مشاهده میکنید. گویی کر و کور و لال شده اند. از قرار نه میشنوند، نه می بینند و نه چیزی میگویند. اما نه! نباید به این جریانات تخفیف داد. مشکلشان فیزیکی نیست، سیاسی است. آنجا که حرفی میزنند، آنجا که می بینند، آنجا که میشنوند، در دفاع و توجیه از تهاجم وحشیانه ماشین کشتار اسرائیل بر علیه مردم فلسطین است. تماما در دفاع از نسل کشی ای که در غزه توسط اسرائیل در جریان است، سخن میگویند. مباحثشان بیانگر این جهتگیری سیاسی شان است.
تزهای پایه ای این جریانات روشن است. تکرار خسته کننده سیاستهای دست راستی ترین جریانات در اسرائیل. همان تبلیغات کر کننده ای که سخنگویان و مدافعان دولت اسرائیل در سطح جهان به آن مشغولند را به خورد جامعه میدهند. “اسرائیل مشغول دفاع از خود است”. این اساس و جوهر تبلیغات این جریانات است. در خلوتشان، جایی که شرم نیز مانعی در برابر اظهار نظرات صریح ترشان نیست، به نوعی دیگر صحبت میکنند. “بگذار بکشند”، “حق شان است”! علی العموم حق و حقوقی برای مردم فلسطین قائل نیستند. از قرار این مردم مادون انسان اند. شایسته یک زندگی انسانی که جای خود، اصلا شایسته زندگی نیستند. “بگذار بکشند”، حرف دلشان است. گویی در تک تک چهره کودکان و زنان و سالمندانی که به خاک و خون افتاده اند، چهره های سران حکومت اوباش اسلامی و جنایتکارانی را می بینند که مستحق مجازات اند. این جریانی است که مردم فلسطین را به خاطر حاکمیت هیولای حماس شایسته اشد مجازات در این دوران می داند. در دوران پیشا حماس نیز ضدیتشان با هر حرکت عدالت طلبانه ای آنها را به ضدیت کور در مقابل خواست عادلانه مردم فلسطین قرار میداد. قاطعیت شان در دفاع از کشتار مردم فلسطین گویی نشانه شهامتشان در مبارزه علیه رژیم اسلامی است. این صف و اردویی است که راه قدرت گیری اش از قرار با فلاکت و کشتار مردم بیگناه هموار میشود. ذره ای انسانیت، یک جو شرافت انسانی، سر سوزنی احساسات انسانی برای مردم فلسطین و راستش برای مردم علی العموم در وجودشان نمی توان یافت.
اما نه! مگر این جریانات کارنامه درخشانی در مبارزه علیه رژیم اسلامی دارند؟ چنین ادعایی را نباید پذیرفت. هر زمان که رژیم اسلامی پروژه ای مطرح کرده است. طرحی رو کرده است، به یکباره شیرجه زده اند. تاکنون چندین بار اعلام کرده اند که حاضرند در رکاب و در کنار رژیم آدمکشان اسلامی قرار بگیرند، و در کنار نیروهای مسلح رژیم اسلامی با “دشمنان ایران بجنگند”. مگر کارنامه شان در دفاع از دوم خرداد را فراموش کرده ایم؟ بنظر می رسد در مقابله و دشمنی با منافع مردم راسخ تر است تا در مبارزه علیه رژیم اسلامی. در حالیکه بر سر تقسیم قدرت با هر کثافت اسلامی حاضر به مماشات و کنار آمدن هستند، اما در کشتار مردم به بهانه حضور جریانات کثیف اسلامی ذره ای تردید به خود راه نمیدهند. نگاه کنید چگونه الگوهای سیاسی شان، امثال بوش و بلر و نتانیاهو، در عین کشتار مردم بیگناه دست همکاری به سوی جریانات آدمکش اسلامی متحد خود دراز میکنند. بدتر، خود سازندگان و پرورندگان این جانوران اسلامی هستند. فقط به شرطی که پرو غربی باشند.
در توجیه تلفات انسانی فاجعه حمله به غزه میگویند که مسئول این کشتار حماس و نیروهای اسلامیستی اند، چرا که مدارس و اماکن مسکونی را تبدیل به پایگاههای پرتاب موشک به سوی اسرائیل کرده اند. در پاسخ باید گفت آیا کشتار کودکان در سواحل غزه در مقابل هتل تجمع خبرنگاران هم به بهانه مقابله با راکت پراکنی های جنایتکارانه حماس صورت گرفته است؟ واقعیت این است که جنگ اسرائیل و حماس قربانیانی بسیار فراتر از نیروهای دو طرف این جنگ ارتجاعی دارد. قربانیانش عادی ترین مردم عادی اند. تمام نهادهای بین المللی تاکید کرده اند که زنان و کودکان اکثریت قربانیان این جنگ را تشکیل میدهند. با این توجیهات و تبلیغات جنگی آیا این جریانات کشتار مردم عادی در ایران در پس یک حمله نظامی احتمالی را توجیه نمیکنند؟ آیا از هم اکنون مجوز کشتار مردم را به بهانه اینکه پادگانهای نظامی رژیم اسلامی در داخل شهرها و مراکز زندگی قرار دارد، صادر نمیکنند؟ بعلاوه بگذارید که بپذیریم که حماس مانند بسیاری از نیروهای ارتجاعی دیگر بعضا پایگاههای پرتاب راکت خود را در حاشیه اماکن زندگی و کار مردم عادی مستقر کرده است. آیا غیر از این است که حماس نیز مانند حکومت اسلامی اصولا زندگی مردم غزه را همانند مردم ایران به گروگان گرفته است. مگر غیر از این است که مردم غزه نیز مانند مردم در ایران زندگیشان در اسارت یک جریان اسلامی است. آیا نفس این واقعیت خشن مجوزی برای بمباران و موشک باران این مردم به گروگان گرفته شده و بمباران مناطق مسکونی است؟ این توجهیات نشان دهنده عدم پایبندی این جریانات به هرگونه اخلاقیات و محدودیتهای در جنگ است. از قرار هر جنایتی در جنگ و به بهانه جنگ برایشان مجاز است. نه جنایت جنگی داریم و نه کشتار مردم غیر نظامی و حمله به مناطق مسکونی و بیمارستانها و مدارس و غیره ذره ای خراش در وجدان این جریانات بوجود می آورد. اما این روش شان در عین حال نشاندهنده این واقعیت است که این جریانات در تلاش برای رسیدن به اهدافشان از هیچ اقدامی خودداری نخواهند کرد. عمیقا ماکیاولیست اند. و چرا که نه؟ مگر نه اینکه با سیاستهای انسانی نمیتوان به اهداف ضد انسانی و ارتجاعی دست یافت؟
سیاست این جریانات در قبال مساله فلسطین علاوه بر اینکه نشانگر جوهر ضد انسانی سیاستهایشان است در عین حال کمکی به جریان اسلامی در کل منطقه و در ایران است. چرا که یک رکن بقای اسلام سیاسی در منطقه وجود این زخم عمیق بر پیکر مردم فلسطین است. این جریانات از وجود چنین شکاف و زخمی بهره برداری میکنند، تداوم عمر سیاهشان در عین حال به وجود این شکاف گره خورده است. خواهان حفظ آنند. و به میزانی که دولت اسرائیل با سرکوبگری های ضد انسانی اش این زخم را عمیق تر میکند در عین حال کمکی به بقاء این جریانات اسلامی میکند. حل مساله فلسطین، برسمیت شناخته شدن حق مردم فلسطین در ایجاد کشور مستقل و متساوی الحقوق در فلسطین راه حل واقعی و در عین حال تیشه به ریشه جریانات اسلامی است.
بعضا برای توجیه سیاستهای ضد مردمی خود به تبلیغات مزورانه رژیم آدمکشان اسلامی در دفاع ریاکارانه از مردم فلسطین اشاره میکنند. گویی تقسیم کاری بیان نشده میان این جریانات و اوباش اسلامی در حقنه کردن این دروغ بزرگ که جریانات اسلامی مدافع حقوق حقه مردم فلسطین هستند، وجود دارد. این تبلیغات عوامفریبانه را “جدی” جلوه گر میکنند تا در حلقه بعد تهاجم وحشیانه دولت اسرائیل را موجه جلوه دهند، تا کشتار مردم بیگناه فلسطین را به بهانه مقابله با اسلامیستها مشروعیت بخشند. سیاست دیگرشان: “فلسطین را رها کن، فکری به حال ما کن” این جعل بزرگ را تا حد شعار برجسته میکند. و گویی ما باید از این جریانات بپذیریم که اوباش اسلامی حاکم بر ایران ذره ای به فکر مردم ستمدیده فلسطین اند، گویی ناجی مردم بخشهایی از خود رژیم اسلامی است و ما باید در انتظار صدقه ای از این جریانات باشیم.
این ناسیونالیسم در عمل است. عدم وجود احساس انسانی اساس سیاست شان است. اگر برای ما اساس سوسیالیسم انسان است، برای این جریانات اساس ناسیونالیسم ضدیت با هر چه انسانی و احساس انسانی است. “مردم بیگانه” را میتوان کشت. میتوان به خاک و خونشان کشید. میتوان شکنجه و قتل عامشان کرد. مگر در جریان حملات مرگبار آمریکا به عراق فریادهای شادی شان به هوا بلند نمیشد؟ مگر خواهان تکرار فاجعه عراق در ایران نبودند؟ و جایی که دچار خفقان سیاسی میشوند، از قرار “درایتشان” را نشان میدهند! عملکرد این جریانات ضربه ای به اسلام سیاسی نیست. توجیه گر و مشروعیت دادن به آدمکشان اسلامی و شاخه های متعدد آن است. جنایت در فلسطین یکبار دیگر چهره سیاه جریانات دست راستی ناسیونالیسم پرو غربی را نیز به نمایش میگذارد. اسلام سیاسی از هم اکنون یک مرده سیاسی در آینده تحولات ایران است. اما ناسیونالیسم ایرانی هنوز زهری است که قابلیت کشتن و ناکار کردن دارد. مبارزه علیه این جریان یک رکن فعالیت ما کمونیستهای کارگری در مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و تحقق آزادی و برابری و رفاه همگان است.