ali javadi 1

علی جوادی

ali_javadi@yahoo.com

بار دیگر شعله های جنگی خانمانسوز

ali javadi 1
علی جوادی:
بار دیگر جنگ و کشمکش میان اسرائیل و فلسطین شدت یافته است. تاریخی که گویا دارد مجددا و مجددا و نه یکبار و دو بار بلکه مرتب و دهها بار تکرار میشود. و این دیگر تکرار دو باره تاریخ نیست٬ فاجعه ای نیست که به کمدی تراژیک تبدیل شده است. تکرار مکرر و مداوم یک تاریخ خرد کننده و کشنده با مصائبی بیشمار است. گویی یک روال عادی در زندگی مردم در این منطقه است. بنظر سرنوشت مردمی است که اسیر دولت دست راستی اسرائیل و جریانات ارتجاعی اسلامیستی و ناسیونالیستی شده اند.
این بار نیز یک حادثه٬ یک اتفاق٬ یک جنایت٬ یک پرووکاسیون٬ چاشنی انفجاری بر خرمن های آماده به شعله ور شدن٬ شده است. این بار کشتن جنایت کارانه سه تن از شهروندان اسرائیلی در مناطق فلسطینی نشین. و به تلافی آن و برای انتقام جویی٬ مناطق مسکونی فلسطین بمباران میشود. صدها و هزاران تن فلسطینی دستگیر و زندانی میشوند. و باز دسته جمعی مجازات میشوند. باز به تلافی آن جنایت٬ جنایتی دیگر و صد بار دهشتناک تر خلق میشود. نوجوانی فلسطینی ربوده میشود و زنده زنده در قرن بیست و یکم سوزانده میشود. و بار دیگر شاهد موشک پرانی های کور جریانات اسلامیستی و مردمی که قربانیان سیاستهای ارتجاعی هر دو طرف این تخاصم اند. عادی ترین مردم عادی. و این گوشه ای از تاریخ و زندگی مردم این منطقه نفرین شده است. مردمی که از دهها سال است از زندگی محروم شده اند. دولتی دست راستی و ارتجاعی که با قلدری و قدرت و توان میلیتاریستی بالا هر بار به دنبال تلافی و انتقام جویی و کشتار است. و هر بار جنایتی را با صد جنایت دیگر تلافی میکند. و جریانات اسلامیستی و ناسیونالیستی مرتجعی که بر این فاجعه سرمایه گذاری سیاسی کرده اند. از وجود این زخم بر پیکر مردم فلسطین بهره برداری میکنند و یک رکن بقاء و دوامشان وجود همین شکاف خونین در این منطقه است.
اما آنچه که اکنون در خاورمیانه در جریان است٬ فقط جنگ اسرائیل و حماس٬ صرفا جنگ دو نیروی ارتجاعی نیست. در عین حال جنگی علیه مردم فلسطین است. جنگی برای نابودی و به تسلیم کشاندن مردمی است که گناهشان سهم خواهی از زندگی و حقوق اولیه هر شهروندی است. غزه یک زندان بزرگ با جمعیتی بیش از یک و نیم میلیون انسان ستمدیده و زخم دیده است. مردمی که در عین حال که تاریخا تحت ستم دولت ارتجاعی و جنایتکار اسرائیل قرار داشته اند٬ و امروز تحت سلطه فکری و سیاسی انواع جریانات ارتجاعی و ناسیونالیستی و اسلامیستی قرار دارند. مردمی که هر چند سال یکبار با انواع موشک و سلاحهای تازه به بازار رسیده بمباران میشوند٬ در عین حال تحت کنترل جریان اسلامیستی حماس و ناسیونالیسم فلسطین و عرب قرار دارند.

پرداختن به مسائل ویژه و مشخص این جنگ و دلایل تکرار آن کاری عبث و بیهوده است. نمیتوان از دریچه وقایع روزمره به واقعیت این وضعیت دهشتناک پی برد. واقعیت این است که جریاناتی که دست به ماشه و آماده شلیک اند٬ جریاناتی که بقاء خود را در تداوم تخاصم در منطقه جستجو میکنند٬ به هر بهانه موجه و غیر موجه ای دست به اسلحه میبرند. از این رو باید به ریشه تاریخی و امروزی این مساله و راه حل آن پرداخت.

ریشه این جنگ را باید در یک واقعیت خشن تاریخی جستجو کرد و آن محرومیت تاریخی و زخم عمیقی است که بر پیکر مردم فلسطین وارد شده است. اما تداوم این نابرابری را در عین حال باید در تقابل دو نیروی ارتجاعی اسلامیستی و تروریسم دولتی اسرائیل جستجو کرد. این مساله تاریخی را باید حل کرد. راه حل پایه ای و اساسی آن در درجه اول در گرو برسمیت شناسی حق این مردم در داشتن یک کشور مستقل و برخوردار از تمامی حقوق بین المللی شناخته شده در کنار کشور اسرائیل است.

حل مساله فلسطین بی اما و اگر
حل هر مساله ملی و از جمله حل مساله ملی فلسطین اما و اگر ندارد. پیش شرط ندارد. قید و شرط ندارد. مشروط به غلبه جریانات چپ و یا نیروهای رادیکال در “کشور” مورد نظر نیست. دولت سراسری و یا دولتی که این حق را از مردم، در صورت ابراز خواست مردم، دریغ کرده است باید تحت فشار بین المللی و بشریت متمدن قرار داد تا حق مردم فلسطین را برای داشتن کشور مستقل برسمیت بشناسد. “مساله ملی” تنها با برسمیت شناسی حق جدایی و تشکیل کشور مستقل حل میشود. این راه حل ماست. مٽلا در مورد “مساله کرد” نیز راه حل شناخته شده ما “برسمیت شناسی حق جدایی مردم کردستان و تشکیل دولت مستقل” است. هیچ قید و شرطی مبنی بر اینکه نقش نیروهای سیاسی غیر کمونیست در سرنوشت فردای این “کشور” (در صورت خواست جدایی در یک رفراندوم) چه باشد، و یا اینکه مردم در این جامعه و کشوری که تشکیل میشود از چه حقوق مدنی و سیاسی و اجتماعی برخوردارند، آیا آزاد ترند، آیا برابرترند، آیا ازحقوق مدنی بالاتری برخوردارند٬ نمیتواند پیش شرط برسمیت شناسی حق جدایی و تشکیل دولت مستقل قرار داده شود. مسلما برسمیت شناسی حق جدایی الزاما به معنای توصیه جدایی نیست. وجود فاکتورهای فوق در عین حال عواملی هستند که اتفاقا ما کمونیستها را به این سو سوق میدهند که در بیش از ۹۰ درصد موارد جدایی را توصیه نکنیم و تلاش کنیم که جوامع بزرگتری داوطلبانه و با تضمین برابری کلیه آحاد جامعه و رفع هر گونه ستم ملی سازمان داده شود. اما مستقل از رای و نظر مشخص ما، یک اصل پایه ای ما در قبال مساله ملی برسمیت شناسی حق جدایی است که میتواند علیرغم توصیه ما مورد استفاده مردم منتسب به ملت مورد نظر قرار گیرد و ما به مٽابه کمونیستهایی که خواهان الحاق اجباری و یا ملحق نگهداشتن اجباری هیچ بخشی از جامعه نیستیم، علیرغم سیاست انترناسیونالیستی و شکل دادن به جوامع بزرگتر به این جراحی اجتماعی اگر اراده آزاد مردم مبتنی بر آن باشد٬ با تمام قوا از آن دفاع خواهیم کرد.

در مورد مساله فلسطین مساله روشن تر و ساده تر است. دولت اسرائیل حق مردم فلسطین را در داشتن یک کشور مستقل تاریخا زیر پا گذاشته و زندگی را به این مردم سیاه کرده است. این مردم را با زور اسلحه آواره و تروریزه کرده است. از سرزمینهایشان بزور اخراج کرده است. حل این مساله تاریخی مستلزم برسمیت شناخته شدن کشور مستقل و متساوی الحقوق فلسطینی است.
شرط حل این مساله تاریخی منوط به تحمیل این راه حل به دولت ارتجاعی و اسرائیل و متحدینش است. باید دولت اسرائیل و متحدین آن را تحت فشار قرار داد تا این حق دیرینه مردم فلسطین را برسمیت بشناسد. اما نقش مخرب اسلامیستها در این میان چیست؟

نقش و جایگاه اسلامیستها در مساله فلسطین؟
اسلامیستها همانطور که بارها و بارها گفته ایم از وجود این زخم دیرینه بر پیکر مردم فلسطین تغذیه میکنند. خود را به خاطر وجود این زخم به مردم فلسطین می چسبانند. ما بارها گفته ایم که حل مساله فلسطین اتفاقا باعٽ حاشیه ای کردن و تسریع پروسه کم کردن شر این جانوران اسلامی از سر مردم فلسطین و مردم منطقه و ضربه بزرگی به کل اسلام سیاسی است. نابودی اسلام سیاسی مستلزم حل مساله فلسطین از یک طرف و از طرف دیگر مستلزم سرنگونی رژیم اسلامی است. “حل” هر کدام از این دو رکن موجودیت اسلام سیاسی باعٽ تسهیل خلاصی از شر کل پدیده اسلام سیاسی خواهد شد. اگر رژیم اسلامی در پس یک خیزش و تحول عظیم سکولاریستی و آزادیخواهانه سرنگون شود، تشعشعات آن همه خاورمیانه در بر خواهد گرفت. سرنگونی رژیم اسلامی شرط لازم خلاصی از شر اسلام سیاسی است، اما حل مساله فلسطین شرط کافی و در عین حال تسریع کننده شکست سیاسی همه جانبه اسلام سیاسی و حاشیه ای کردن این جانوران آدمکش در دنیای کنونی است. اسلامیستها مانند بختک به زندگی مردم کشورهای اسلام زده چسبیده اند، از ظلم تاریخی که به این مردم روا شده است توجیهی و بعضا مشروعیتی برای توجیه سیاستهای ارتجاعی و تروریستی خود بدست آورده اند.

از طرف دیگر وجود تروریسم اسلامی در فلسطین عملا بهانه و توجیهی در دست دولت و جریانات دست راستی اسرائیل برای برسمیت نشناختن حق تاریخی مردم فلسطین است. اسلامیستها با سیاست “نابودی اسرائیل” عملا زمینه ای برای توجیه سیاست میلیتاریستی و قلدری و زورگویی اسرائیل در منطقه ایجاد میکنند. اسلام سیاسی در فلسطین مانند هر شاخه دیگر اسلام سیاسی در عین حال در تلاش برای شکل دادن به یک حاکمیت دست راستی اسلامی در این منطقه است٬ حل مساله فلسطین یک رکن مهم برای خشک کردن ریشه این جریانات آدمکش است.

آیا قرار گرفتن حماس در موقعیت دولت و نیرویی در دولت خودگران فلسطینی هیچگونه تغییری در ماهیت مسائل خاورمیانه و یا حل آن بوجود نمی آورد؟ مسلما وجود حماس در قدرت و یا در بخشی از قدرت چشم انداز صلح در خاورمیانه را تیره و تار تر میکند. تردیدی نیست. حماس یک رکن تروریسم اسلامی است. قرار گرفتن این نیروی تروریستی در بخشی از حاکمیت به لحاظ اصولی مانعی در دستیابی به صلح در خاورمیانه است. اما مساله فلسطین و حل مساله فلسطین الزاما و به لحاظ اصولی به مساله صلح گره نخورده است. میتوان شرایطی را تصور کرد که کشور اسرائیل و کشور فلسطین پس از برسمیت شناخته شدن و تشکیل کشور مستقل فلسطینی درگیری های نظامی هم داشته باشند، همانطور که اکٽر کشورهای عرب زبان در چنین شرایطی با اسرائیل بسر میبرند. اما مسلما از نقطه نظر ما بهترآن است که مساله ملی فلسطین با استقرار صلح و حل معضلات اجتماعی جامعه فلسطین در یک پروسه به سرانجام فوری خود برسد. همانگونه که ما تلاش میکنیم سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار حکومت کارگری در یک پروسه و همزمان باشد. اما این پروسه ها الزاما مطابق میل و سیاست ما به پیش نخواهد رفت. مساله ملی فلسطین ماهیتا یک مساله ملی از نوع مساله ملی ایرلند، مساله ملی کرد و یا سایر مساله ملی در سطح جهان که بعضا یا پاسخ خود را گرفته اند یا همچنان باز و مفتوح هستند. صلح در خاورمیانه اما نیازمند عوامل و شرایط دیگری فراتر حل مساله ملی فلسطین است. مسلما حل صلح آمیز مساله فلسطین و استقرار صلح همزمان با حل مساله فلسطین خواست ماست، اما الزامی نیست. حل مساله ملی فلسطین و برسمیت شناخته شده کشور مستقل فلسطینی این امکان را بوجود می اورد که مسائل پایه ای و طبقاتی جامعه و نیروهای اصلی جامعه پیرامون تضادهای طبقاتی جامعه در جلوی صحنه سیاست قرار گیرد.

انتقام و جنایت از هر دو سو عواملی تعیین کننده در تشدید تخاصمات موجود است. اما هیچ جنایتی جنایت دیگری را توجیه نمیکند. و اقدام جنایتکارانه دولت اسرائیل نمیتواند به هیچ وجه توجیه گر عملیات انتحاری حماس و کشتار مردم عادی توسط حماس در اسرائیل و یا بر عکس باشد.

در پایان
جنگ تروریستها اعم از دولتی و غیر دولتی تغییرات مهمی در مساله ملی فسلطین و تخاصمات در منطقه ایجاد کرده است؟ واقعیت این است که جنگ تروریستها ابعاد پیچیده تری به مسائل خاورمیانه و فلسطین بخشیده است. در دو سوی این تخاصم در منطقه نیروهایی وجود دارند که در عین حال نیرو و ارگانی در اردوگاه تروریسم بین المللی هستند و جنایاتی که در مقابل چشمان ما در حال شکل گیری است، در عین حال صحنه و پرده ای از جدال نیروهای تروریستی است. این جنگ مسلما حل مسائل خاورمیانه و حتی مساله فلسطین را بمراتب مشکل تر کرده است. همانطور که در دوران جنگ سرد تقابل دو بلوک شرق و غرب بر هر مساله منطقه ای سنگینی میکرد. هر مساله منطقه ای با ضرب شدن در تخاصم دو قطب پیچیده تر و حل آن مشکل تر میشد. امروز هم مسائل منطقه ای در عین بازتابی از تخاصمات و کشمکشهای بین المللی است.

این جنگ ارتجاعی باید متوقف شود. جنگ و ترور وحشیانه علیه مردم فلسطین در غزه باید فورا متوقف شود. تمام مسببان این جنایت علیه مردم عادی در فلسطین و اسرائیل باید به جرم جنایت جنگی به محاکمه کشیده شوند.*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *