حمید تقوایی
جنگ جاری در قره باغ آخرین حلقه از کشتارها و نسل کشی های قومی – نژادی بین نیروهای ناسیونالیست ارمنی و ترک در این منطقه است. در چند دهه اخیر، پس از فروپاشی شوروی و اعلام استقلال جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان، بارها شعله جنگ در این منطقه بین این دو کشور زبانه کشیده است و مانند همه این نوع جنگهای قومی- نژادی دولتهای ارتجاعی منطقه ای و فرامنطقه ای نیز مستقیم و غیر مستقیم در این جدال سهیم و دخیل بوده اند. این سلسله جنگها در اواخر حکومت شوروی از فوریه ١٩٨٨ آغاز شد و با پیمان آتش بس در مارس ١٩٩٤ خاتمه یافت. اما تنش و درگیریهای نظامی بین دو دولت ارمنستان و آذربایجان تا امروز ادامه داشته است. از سال ٩٣ دولت ارمنستان منطقه قره باغ و منطقه نسبتا وسیعی از آذربایجان ( منطقه حائل بین مرز ارمنستان و قره باغ) را به تصرف خود درآورد و این مساله خود زمینه جنگ و درگیریهای بیشتری را فراهم کرد. نسل کشی و پاکسازی قومی خصلت اصلی این جنگ بوده است. جنگ وحشیانه ای که تا امروز ده ها هزار کشته و صدها هزار آواره به جا گذاشته است. این جنگ در عین حل توجیه و محملی در دست دولتهای ارمنستان و آذر بایجان برای انحراف افکار عمومی مردم هر دو کشور از فساد و فقر و بیحقوقی است که در این کشورها بیداد میکند.
جنگ قره باغ و وضعیت سیاسی در ایران
جنگ قره باغ از دو جنبه به شرایط سیاسی در ایران مربوط میشود. جنبه اول وضعیت متناقص رژیم در منطقه است. جمهوری اسلامی در این جنگ از یکسو متحد روسیه و ارمنستان در مقابل بلوک ترکیه- آذربایجان- اسرائیل است و از سوی دیگر با دولت آذربایجان بعنوان دولت کشوری با مذهب رسمی تشیع از نظر ایدئولوژیک همسو و هم جهت است. از یکسو امام جمعه ها دردفاع از “حکومت برادر” آذربایجان به منبر میروند و از سوی دیگر کامیونهای روسی حمل اسلحه از طریق مناطق شمالی ایران مشغول کمک رسانی به نیروهای نظامی ارمنستان هستند. این وضعیت متناقض موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی را بیش از پیش تضعیف میکند.
جنبه دیگر ارتباط جنگ قره باغ با شرایط سیاسی در ایران سربلند کردن نیروهای ناسیونالیست- فاشیست ترک در منطقه آذربایجان ایران است. این نیروها که با هر بهانه ای بر طبل نفرت پراکنی علیه همه مردم غیر ترک زبان میکوبند این بار در جنگ قره باغ بهانه تازه ای برای حمله به ارمنی ها و فارسها و کردها، یا بعبارت دقیقتر مردم منسوب به این اقوام و ملیتها، یافته اند. این تبلیغات و تحرکات فاشیستی، در جامعه ای که بخش عظیم مردم در همه استانهای کشور درگیر مبارزه ای سخت و پیگیر با جمهوری اسلامی هستند، بجز دفاع از رژیم و بدر بردن آن از زیر تیغ حمله توده مردم معنائی ندارد. باید فعالانه در برابر این تلاشها ایستاد و آنرا خنثی کرد. در این مورد باید بیشتر نوشت اما موضوع اصلی این مقاله یافتن راه حلی برای ختم جنگ جاری و کلا برای حل پایه ای تر مساله قره باغ است. این راه حل به نوبه خود میتواند سیاستها و اقدامات ارتجاعی و ضد انسانی رژیم در منطقه و نفرت پراکنی های نیروهای ناسیونالیست ترک در ایران را نیز خنثی دهد.
ویژگیهای مساله قره باغ و راه حلهای کلاسیک مساله ملی
سئوال اینست که راه حل چیست؟ نیروهای چپ و مترقی، نیروهائی که خواستار حل مسله به نفع مردم قره باغ و کل مردم منطقه هستند چه راه حل و آلترناتیوی دارند؟ رفراندوم و همه پرسی از مردم قره باغ؟ جدائی و استقلال؟ پیوستن به ارمنستان یا به آذربایجان؟ خودمختاری؟ و یا …؟
اینها هیچ یک راه حل نیست. برای راه حل واقعی و انسانی مساله باید ماهیت مساله را شناخت. بی شک نفرت پراکنی های قومی- نژادی، که بوسیله دو دولت آدربایجان و ارمنستان دامن زده میشود یک عامل مهم و اساسی در ایجاد وضعیت حاضر است. دخالتگری دولتهای ثالث- از جمهوری اسلامی و ترکیه و اسرائیل تا روسیه و آمریکا و فرانسه و غیره- با استفاده از تخاصمات ناسیونالیستی- قومی- مذهبی نیز در تداوم این درگیری ها نقش مهمی داشته است. اما ریشه مساله قره باغ تبعیض و ستم ملی – به معنائی که مثلا در مورد کردستان صدق میکند- نیست. بلکه بیشتر به مساله یوگسلاوی در دوره پس از فروپاشی شوروی شبیه است. هم مساله قره باغ و هم یوگسلاوی – مستقل از هر نوع سابقه و قدمت تاریخی که جدل و کشمکش بین اقوام و مذاهب مختلف در این مناطق ممکن است داشته باشد- ناشی از شرایط دنیای پس از جنگ سرد است. همانطور که سر بلند کردن جنبش اسلام سیاسی در منطقه نه به جنگهای صلیبی و یا تخاصمات میان سنی ها و شیعیان در دوران عشمانی، بلکه به ملزومات نظم کاپیتالیستی در عصرما مربوط میشود. جنگ قره باغ نیز مانند تروریسم اسلامی، جمهوری اسلامی و داعش و طالبان، و جنگ همسایه کشی در یوگسلاوی ناشی از ضروریات سیاسی حفظ و تداوم سلطه منطقه ای و جهانی بورژوازی در دنیای پسا جنگ سرداست. جنگ و نسل کشی قومی- مذهبی در یوگسلاوی بالاخره با تقسیم آن به چند کشور خاتمه یافت اما در مورد قره باغ این چشم انداز هم وجود ندارد.
پیچیدگی و ویژگی مساله قره باغ اساسا ناشی از سه فاکتور است:
از نظر سیاسی مسله قره باغ ناشی از اعمال تبعیض و ستم ملی از طرف دولت مرکزی علیه بخشی از مردم نیست – آنطور که مثلا در مورد کردستان صادق است- بلکه ناشی از تخاصم و نفرت پراکنی قومی – نژادی است که بین ساکنین در یک منطقه واحد بوسیله دو دولت ارمنستان و آذربایجان و نیروهای فاشیستی وابسته به آنها دامن زده شده است.
از نظر جغرافیائی قره باغ برخلاف مناطق دیگری که مساله ملی دارند، منطقه ای در دل آذربایجان و تماما احاطه شده بوسیله آن کشور است و نه با ارمنستان و نه هیچ کشور دیگری مرز مشترک ندارد.
از نظر دموگرافیک مردم ارمنی زبان (٨٠ درصد جمعیت قره باغ) و مردم ترک زبان در شهرها و روستاهای مشترکی زندگی میکنند. از این نقطه نظر تمام منطقه قره باغ شبیه شهرهای “دوملیتی” نظیر ارومیه و ایلام در ایران و یا کرکوک در عراق است.
این ویژگیها راه حلهائی مثل استقلال یا خودمختاری و یا پیوستن به جمهوری آذربایجان و یا ارمنستان را بی معنی میکند. تا آنجا که به استقلال مربوط میشود علاوه بر اینکه استقلال منطقه ای که تماما بوسیله یک کشور دیگر احاطه شده عملا امکان پذیر نیست ( بویژه وقتی دولت کشور احاطه کننده استقلال را برسمیت نشناسد)، مشخصا در مورد قره باغ بخاطر ترکیب جمعیتی و با توجه به سابقه نفرت پراکنی ها و نسل کشی های نیروهای فاشیستی ترک و ارمنی علیه یکدیگر، مساله تخاصم بین ٢٠ درصد و ٨٠ در صد همچنان بعد از استقلال نیز برسر جای خود باقی خواهد ماند.
تجربه سه دهه اخیر نیز به روشنی این واقعیت را نشان میدهد. در سال ١٩٩١ مردم قره باغ در یک همه پرسی رای به استقلال داند. مردم ترک زبان قره باغ رفراندوم را تحریم کردند و دولت آذربایجان نیز آنرا برسمیت نشناخت و جنگ همچنان ادامه یافت. در سال ٢٠٠٦ نیز بار دیگر رفراندومی در منطقه صورت گرفت و نزدیک به ٩٠ درصد مردم قره باغ به استقلال رای دادند. این همه پرسی و اعلام استقلال نیز با مخالفت دولت آذربایجان مواجه شد و نتوانست آتش جنگ و درگیری را خاموش کند.
خودمختاری نیز مساله را حل نخواهد کرد. علاوه بر اینکه در عصر ما خودمختاری یا خودگردانی جوابگوی مساله ملی و تبعیض و ستم ملی و بطریق اولی نفرت پراکنی و نسل کشی قومی نیست، در مورد قره باغ این به معنی ادامه وضع موجود است. هم در دوران شوروی و هم پس از آن، در جمهوری اذربایجان قره باغ بعنوان منطقه خود مختار برسمیت شناخته میشد. اما در تمام این مدت کشمکش و خصومت ملی نه تنها حل نشده بلکه تشدید هم شده است.
از سوی دیگر وجود دو دولت ناسیونالیستی فاشیستی ارمنستان و آذربایجان و تعلق آنها به دو بلوکبندی رقیب، ترکیه- اسرائیل از یکسو و روسیه- جمهوری اسلامی از سوی دیگر، به مساله قره باغ ابعادی منطقه ای و حتی فرا منطقه ای می بخشد. هر نوع راه حل واقعی و پیشروئی باید این نیروها را که نقش تعیین کننده ای در تداوم و دامن زدن به مساله قره باغ دارند خنثی کند و کنار بزند.
این ویژگیها باعث میشود تا مساله ، برخلاف مساله ملی در شکل کلاسیک و متعارف، در چارچوب تنطیم رابطه قره باغ با دولت مرکزی – در این حالت با دو دولت مدعی- قابل حل نباشد. پیوستن یا جدائی یا خودمختاری و خودگردانی و فدرالیسم و غیره حتی اگر برمبنای همه پرسی انجام بگیرد همانطور که تجربه تا کنون نشان داده است راه برون رفت از این شرایط نیست.
راه حل چیست؟
قبل از هر اقدامی باید جنگ جاری فورا متوقف شود و به اشغال قره باغ و منطقه ای از آذربایجان که در سال ٩٣ بوسیله دولت ارمنستان تصرف شده پایان داه شود. این اقدامات ضروری است اما روشن است که به تنهائی و بدون پاسخگوئی به مسائل اساسی تری که علت و موجب تخاصم و جنگ و پاکسازی قومی در سه دهه اخیر بوده است، نقشی فراتر از مرهم موقت بر یک زخم کهنه نخواهد داشت.
در یک سطح پایه و استراتژیک راه حل، خلع ید ازدولتهای ناسیونالیستی- فاشیستی آذربایجان و ارمنستان و سپردن امر مردم کل منطقه، مردم قره باغ و آذربایجان و ارمنستان، بدست خود مردم است. این افق را باید جلوی مردم گذاشت و برای تحقق اش مبارزه کرد. اما پیشبرد این مبارزه مستلزم ایجاد شرایطی است که ازادامه این تخاصمات، زبانه کشیدن مجدد جنگ و دخالتگری دولتهای آذربایجان و ارمنستان و بلوکبندهای منطقه ای جلوگیری کند.
در این سطح مشخص کلید حل مساله سیاست و قوانینی است که مناسبات بین مردم ترک زبان و ارمنی زبان در این منطقه را فارغ از هویتهای ملی و مذهبی و قومی آنها تعیین و اعلام و عملی کند. مناسبات و قوانینی که بر مبنای یک منشور و یا قانون اساسی همه مردم منطقه را به عنوان شهروندان متساوی الحقوق یک جامعه مدنی و فارغ از هویت سازیهای قومی و ملی و مذهبی برسمیت بشناسد و حقوق شان را تضمین کند. این تنها راه حلی است که میتواند چهارچوب ملی مذهبی- قومی مساله را در هم بشکند، و هرنوع تناسب و ترکیب قومی- ملی- مذهبی جمعیت قره باغ ( فرمول هشتاد درصد بیست درصد) و رابطه آن با دولتهای قومی آذربایجان و ارمنستان را کنار بزند. برای تحقق این امر ابتدا باید رفراندومی در منطقه قره باغ صورت بگیرد اما نه حول سئوال جدائی یا پیوستن و یا خودگردانی و خودمختاری و کلا سئوالاتی که تنظیم رابطه با دولتهای ارمنستان و آذربایجان را مد نظر دارد. بلکه حول سیاست و قوانینی که بعد از همه پرسی قرار است در منطقه قره باغ حاکم و جاری شود. در واقع آنچه در حل بحران قره باغ تعیین کننده است مضمون انسانی و ضد ناسیونالیستی ضد راسیستی سیاستها و مناسبات و قوانین است و نه شکل اداری رابطه منطقه قره باغ با حکومتهای آذربایجان و ارمنستان. این مضمون انسانی باید در شکل منشوری که حقوق مساوی شهروندی را برای همه ساکنین قره باغ تضمین میکند به همه پرسی گذاشته بشود.
همه پرسی حول این منشور میتواند تحت نظارت یک سازمان جهانی نظیر سازمان ملل انجام شود. (دخالت سازمان ملل برای آتش بس و قطع فوری جنگ جاری، و جلوگیری از دخالت و جنگ افروزی دولتهای آذربایجان و ارمنستان و همچنین بلکوبندیهای منطقه ای ضروری است). مسئولین و مقامات دولت محلی قره باغ، که آنها هم بوسیله مردم انتخاب میشوند، باید به اجرای منشور متعهد باشند. اینجا هم باید سازمان ملل بعنوان ناظر بر کار و اقدامات مقامات محلی و ضامن اجرای منشور تصویب شده در رفراندوم بوسیله مسئولین و مقامات حضور داشته باشد. این نظارت میتواند از طریق ارگانی مرکب از نمایندگان سازمان ملل و دو دولت ارمنستان و آذربایجان، با رای مساوی این سه عضو در تصمیمگیریها، انجام بشود. این امر هم دولتهای ارمنستان و آذربایجان را در اداره منطقه ای که هر دو مدعی آن هستند به نحوی دخالت خواهد داد و هم از فعال مایشائی آنان و تحمیل سیاستهای شونیستی- فاشیستی شان ممانعت خواهد کرد.
این سناریو در واقع به نوعی دولت خودگردان در قره باغ شکل میدهد که از یکسو متعهد به حراست و تضمین حقوق مساوی برای همه شهرندان است و از سوی دیگر تابع هیچیک از دو دولت آذربایجان و ارمنستان نیست بلکه به ارگان ثالثی پاسخگو است.
تا کنون سناریوهائی مانند استقرار نیروهای حافظ صلح بین المللی بین منطقه قره باغ و آذربایجان و تخلیه مناطق اشغالی بوسیله دولت ارمنستان و نهایتا انجام رفراندوم از طرف دیپلماتهای روسی و کشورهای غربی مطرح شده است. این طرحها اساسا بخاطر مخالفت دولت ارمنستان با تخلیه نواحی اشغالی و مخالفت دولت آذربایجان با رفراندوم تا کنون بجایی نرسیده است. اما شکستن چارچوب رابطه قره باغ با دولتهای ارمنستان و آذربایجان و تمرکز بر برسمیت شناسی منشوری که به یکسان ومستقل از ترکیب جمعیتی قره باغ حقوق مساوی همه اهالی را برسمیت بشناسد میتواند این بن بست را بشکند.
به این نکته هم باید توجه داشت که این یک طرح موقت و زودفرجام نیست. استقرار نیروهای سازمان ملل در منطقه، هم بمنظور ممانعت از شعله ور شدن مجدد جنگ و هم نظارت بر اجرای منشور حقوق مساوی مردم قره باغ، باید برای مدت زمان نسبتا طولانی ای ادامه داشته باشد. مدت زمانی که بتواند تاثیرات سی سال بحران و درگیری و جنگهای قومی و سیاستها و دخالتگریهای دولتهای آذربایجان و ارمنستان را خنثی و بر طرف کند و زمینه را برای حل نهائی مساله فراهم نماید.
همانطورکه در ابتدا اشاره شد این سناریو راهی برای حل پایه ای مسله نیست. مساله مردم منطقه قره باغ، و همچنین مردم در آذربایجان و ارمنستان، نهایتا با سرنگون شدن دولتهای ناسیونال-فاشیستی این کشورها و دخالت مستقیم مردم در اداره امور خود حل خواهد شد. طرح فوق اولین گامها برای رسیدن به چنین هدفی است. نیرو و عامل اصلی تحقق این شرایط، همانند تحقق راه حل نهائی، نه دولتها و ارگاتهای منطقه ای و بین المللی، بلکه نیروهای چپ و ازدیخواه و توده مردم در قره باغ و در ارمنستان و آذربایجان هستند.*