تحولات قبل و بعد از رفراندوم در کردستان عراق نقش مخرب و خطر ناک جمهوری اسلامی را در این منطقه بیش از پیش برجسته کرده است. این نقش جمهوری اسلامی و متحدینش در کردستان عراق و کشورهای منطقه البته با عکس العملهای جالبی از طرف اپوزیسیون هم مواجه شده است. مقدمتا نگاهی گذرا به مواضع آنها خالی از لطف نیست.
جریانات اردوگاه نشین کردستان ایران که در کردستان عراق مستقر هستند اساسا از زاویه حفظ اردوگاههای خود در این منطقه نقش جمهوری اسلامی را بررسی کرده اند. جرایانات راست ایرانی که عمدتا میتوان آنها را ناسیونالیستهای ایرانی نامید مخالفتشان با این نوع دخالتگری جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه عمدتا از زاویه نژادپرستانه و ضد عرب بوده است. بخشی از جریانات چپ سنتی به دلیل گرایش قوی “ضد امپریالیستی” شان تقویت حماس و حزب الله و اسد و حوثیها را نوعی تقویت گرایش ضد امپریالیستی ارزیابی میکنند و قدرتگیری آنها را تضعیف “امپریالیسم” میدانند. اما چپهای سنتی خجولتری این روزها پیدا شده اند که متحدین جمهوری اسلامی در کردستان عراق را دوست خود و یاور زحمتکشان مینامند. کومله نمونه تیپیک چنین جریانی است که با مرگ طالبانی که یکی از همکاران وفادار جمهوری اسلامی بود غمبار و عزادار شد و او را رهبر و سخنگو و مدافع مردم تحت ستم کردستان معرفی کرد. یکی از افراد شاخص حزب حکمتیست البته در ظرفیت “شخصی” عکس یادگاری خود و جلال طالبانی را از آرشیو به میدیا سپرد و به خانواده او که همکاران مستقیم و بدون شک و شبهه جمهوری اسلامی هستند تسلیت گفت. اطلاعیه حزب حکمتیست در مورد تصرف کرکوک بوسیله حشد شعبی از همه خجولانه تر و خواندنی تر بود. زیرا همین همکاران مستقیم جمهوری اسلامی که از خانواده طالبانی بودند را سعی کرده چنان با لطافت معرفی کند که به قبایشان بر نخورد. آنها را نه با اسم و رسم واقعی بلکه بخشی از حاکمیت اقلیم معرفی کرده است. فرمولبندیهای اطلاعیه آنها چنان ناشیانه و خجولانه تنظیم شده است انگار ادبیات عاریتی است که میخواهند پیامی را با هزار اما و اگر و دیپلماسی از نوع کردایتی آنرا به مخاطب برسانند.
از این مقدمه که بگذرم در این مختصر تلاش میکنم جوانب مختلف نقش جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه را آدرس کنم. زیرا این موضوع مهمی است و لازم است مردم ایران بویژه مردم کردستان ایران همه این ابعاد را ببینند و در مقابل آن سنگر بندی کنند.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی در منطقه این بوده و هست که دایره نفوذ و تسلط خود را از طریق تقویت نیروهای نزدیک به خود و یا بوجود آوردن و سازمان دادن چنین نیروهایی گسترش بدهد. نمونه های این اقدامات ابتدا در لبنان و فلسطین آغاز شد که حزب الله و حماس و جریانات دیگر اسلامی را از لحاظ مالی و نظامی و سیاسی تقویت کرد و سازمان داد. چنانچه اکنون حزب الله و حماس بخشی از حکومت این دو کشور هستند.
بعدا در سوریه و عراق همین سیاست را در ابعاد بسیار گسترده تر پیش برد. علاوه بر سازمان دادن انواع جریانات اسلامی نوع خود نیروهای سپاه بدر و گروههای تروریست اسلامی مسلح را هم سازمان داد که بعد از سرنگونی صدام حسین آنها سازمان یافته ترین و مهمترین جریانات آماده کسب قدرت بودند و قدرت در بغداد را قبضه کردند. در سوریه هم عملا به عنوان صاحب دولت و قدرت دست به هر نوع عملی دست میزند و یکه تاز آن کشور است.
تقویت و ایجاد این نوع جریانات اسلامی در کشورهای منطقه به عنوان هم کیش و شریک استراتژیک خود، بخشی از استراتژی منطقه ای و حتی جهانی جمهوری اسلامی است. در کشورهای یمن و بحرین و عربستان و… هم این سیاست پی گرفته شد و اکنون وجود سوریه و عراق بدون جمهوری اسلامی قابل تصور نیست.
جمهوری اسلامی با گسترش دایره نفوذ و تاثیر گذاری خود در منطقه برگ برنده ای در اختیار دارد که هیچ کشور دیگری در خاورمیانه از چنین امکاناتی برخوردارنیست. در هر مقطعی لازم ببیند با آنها بازی و معامله خوهد کرد. بنابر این میتوان گفت هیچ کشوری در منطقه به اندازه جمهوری اسلامی در پیش برد چنین سیاستی موفق نبوده و یا چنین سیاستی نداشته است. یکی از برگهای برنده جمهوری اسلامی برای بازی و دخالتگری در تحولات منطقه و برای تحکیم قدرت و حاکمیت خود در داخل ایران همین سیاست و نقش تروریستی آن است. آمریکا و عربستان و کشورهای متحد آنها در منطقه که خود را رقیب جمهوری اسلامی میدانند در محدوده همین سیاست و نقش جمهوری اسلامی بازی خود را محسور کرده و میخواهند دایره این نفوذ را محدود کنند. زیرا بدون قطع کردن دست و پای جمهوری اسلامی در این کشورها و یا تضعیف نقش جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه هیچکدام از رقبای منطقه ای و جهانی او نمیتوانند از تسلط و نفوذ خود در خاورمیانه مطمئن باشند.
بنابر این چنین سیاستی برای جمهوری اسلامی هم برد منطقه ای و جهانی دارد و هم در صورت لزوم در داخل ایران علیه مردم ناراضی میتواند از آنها استفاده کند. همچنانکه سوریه از وجود حزب الله و سپاه و بسیج علیه مخالفین داخلیش نهایت استفاده را کرد.
در حقیقت جمهوری اسلامی همان سیاستهایی را میخواهد در این کشورها اجرا کند که در ایران علیه مخالفین خود اجرا کرده است. از طریق مزدوران و وابستگان خود در این کشورها تلاش میکند مخالفین سیاست خود را از میدان بدر و یا حاشیه ای کند.
آخرین نمونه پیشبرد این سیاست توافق و همراه کردن بخشی از اتحادیه میهنی در کردستان عراق علیه نتیجه رفراندوم بود.
با کمپین رفراندوم در کردستان عراق از جانب جریانات سیاسی اقلیم، اولین دولت و جریانی که بطور جدی به تکاپو افتاد و راههای مقابله با آنرا تدارک دید جمهوری اسلامی بود. کم نبودند کسانیکه فکر میکردند جمهوری اسلامی با لشکر کشی و اقدام نظامی میخواهد در کردستان عراق دخالت کند. اما معلوم بود و ما بارها تاکید کردیم سیاست جمهوری اسلامی روی ریل دیگری است و این کار را نخواهد کرد. برای تدارک اجرایی کردن سیاست خود ابتدا یکی از رقبای منطقه ای خود یعنی ترکیه را راضی کرد که منفعتشان در هماهنگی با بغداد علیه استقلال کردستان است.
اقدام بعدی آنها هماهنگ کردن همه جریانات مذهبی و ناسیونالیست عرب در عراق علیه استقلال کردستان بود. و البته مهمتر از همه اینها اقدامی بود که حمله را از داخل قلعه خود اقلیم کردستان علیه استقلال کردستان تدارک دید. قاسم سلیمانی با هماهنگ کردن بخشی از رهبری اتحادیه میهنی (خانواده جلال طالبانی) و حشد شعبی صف نیروهایی مسلح اقلیم کردستان عراق را دو شقه کرد. با این اقدام بدون درگیری جدی نظامی تمام آن مناطقی که مورد مناقشه دولت بغداد و حکومت اقلیم کردستان بود به دست دولت افتاد. اکنون این بخش اتحادیه میهنی با حشد شعبی و سپاه پاسداران و دولت بغداد در یک جبهه قرار گرفته اند.
حاکمیت “مشترک” خانواده طالبانی و حشد شعبی در کرکوک و خانقین و جلولا و…. آغاز بحرانی است که در قدم اول خود اتحادیه میهنی را چند پاره کرده است. اکنون جناحهای مختلف درون اتحادیه میهنی برای تصفیه حساب با همدیگر دفتر سیاسی این حزب را منحل و هر کدام از فرماندهان نظامی زیر نظر و فرمان یک جناح قرار گرفته است. خانواده طالبانی با اتکا به سپاه پاسداران و حشد شعبی نمیخواهند کوتاه بیایند. جناح مقابل راهی بجز اتکا به بارزانی ندارند. این در هم ریختگی صف نیروهای مسلح کردستان عراق را که قرار بود در مقابل حمله احتمالی دولت مرکزی سد ایجاد کنند چنان پراکنده کرده است که دولت بغداد بدون هیچ مقاومت جدی تمام مناطق مورد مناقشه را پس گرفت. اگر هشدار آمریکا نبود میتوانست مناطق بیشتری را هم تصرف کند.
اما جمهوری اسلامی میداند که تثبیت این پیروزی علیه اقلیم کردستان کار ساده ای نیست. اکنون با تمام قدرت تلاش میکند که جنگ داخلی بین نیروهای خانواده طالبانی و بارزانی را در کردستان عراق سازمان بدهد. اگر چه این احتمال زیاد نیست اما جمهوری اسلامی از راههای مختلف برای برپایی این جنگ دارد تدارک میبیند. این هشداری است به همه مردم کردستان و همه نیروهای مسئول دخیل در کردستان باید این مسئله را جدی گرفت و از راههای مختلف مانع اجرایی شدن سیاست جمهوری اسلامی بود.
آغاز بحران بعد از داعش در خاورمیانه
داعش به عنوان جریانی از جنبش تروریسم اسلامی رو به پایان است. اکنون در عراق تمام شهرهای تحت کنترل را از دست داده و در سوریه هم بزودی این سرنوشت را پیدا میکند. بنابر این میتوان گفت داعش بزودی یکی دیگر از جریانات اسلامی تروریست است که هر از چند گاهی دست به عمل بمب گذاری و عملیات تروریستی میزند و هیچ منطقه ای را تحت کنترل ندارد. اما با شکست داعش بحران خاورمیانه ابعاد کسترده تر و خطر ناک تری پیدا میکند. نقش جمهوری اسلامی و سیاست تروریست پروری او در منطقه برای زمینه سازی و ایجاد این بحران محوری است. شاخ و شانه کشیدن جمهور اسلامی و عربستان سعودی در منطقه علیه همدیگر به احتمال زیاد بزودی وارد مرحله اجرایی و جنگ نیابتی یا مستقیم خواهد شد.
پرتاب موشک بالستیک از طرف تروریستهای اسلامی یمن به فرودگاه عربستان و استعفای حریری از نخست وزیری لبنان و وصل کردن این دو فاکتور به نقش جمهوری اسلامی تنها آغاز رسمی این جنگ و بحران گسترده است. بنابر این جمهوری اسلامی برای منحرف کردن اذهان عمومی و ایجاد بحران دیگری در منطقه، تلاش میکند جنگ داخلی در کردستان عراق را قبل از اجرایی شدن جنگ نیابتی در لبنان علیه عربستان و متحدینش را سازمان بدهد.
عربستان سعودی و اسرائیل با حمایت آمریکا به عنوان اولین اقدام بعد از داعش در تدارک تضعیف جمهوری اسلامی در لبنان هستند. این جنگ نیابتی از سال 2011 در سوریه آغاز شد و جمهوری اسلامی در آن جنگ دست بالا پیدا کرد. در سوریه با حمله داعش در سال 2013 روند تضعیف جمهوری اسلامی کلید خورد و در سال 2014 تصرف بخش بزرگی از عراق بوسیله داعش قرار بود دست و پای جمهوری اسلامی را از این دو کشور قطع کند. اما نتیجه عکس آن شد و اکنون حکومتهای بغداد و دمشق بدون جمهوری اسلامی قابل تصور نیستند. زیرا داعش آن نیرویی نبود که در چهارچوب سیاستهای آمریکا و عربستان و ترکیه خود را محدود کند. به همین دلیل آنها ناچار شدند آنرا شکست بدهند که روند دیگری را برای تضعیف جمهوری اسلامی تدارک ببینند. اکنون با شکست داعش روند بعدی و بحران وسیعتر با موشک پرانی حوثیها و استعفای حریری کلید خورده است.
جنگ عربستان و اسرائیل علیه حزب الله در لبنان با هدف تضعیف جمهوری اسلامی در منطقه، محتملترین اقدامی است که عربستان و متحدین منطقه ای و جهانیش آنرا تدارک دیده و اجرا میکنند. این بار برخلاف مورد سوریه و عراق، ائتلاف کشورهای عربی با حمایت اسرائیل و آمریکا تماما وارد این جنگ خواهند شد. طبعا روسیه هم به حمایت غیر مستقیم از منافع جمهوری اسلامی خواهد پرداخت.
این بحران و جنگ بعد از داعش پایانی بجز تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی و شکست نیروهای متحد او نخواهد داشت. زیرا برخلاف مورد سوریه و عراق این بار کشورهای منطقه راسا وارد جنگ با حزب الله و متحدینش در لبنان خواهند شد. نتیجه این بحران و جنگ قرار است آرایش بعدی خاورمیانه و حتی تغییر جغرافیای خاور میانه را تعیین تکلیف کند. جمهوری اسلامی اگر به حمایت مستقیم نظامی از حزب الله دست بزند باید انتظار داشت که جنگ علیه جمهوری اسلامی آغاز شود.
در این جنگ و بحران مردم معترض ایران و جریانات سیاسی نباید فشار را از روی جمهوری اسلامی کم کنند. در هر شرایطی باید سر مار جنبش اسلام سیاسی را هدف قرار داد. زیرا فقط با سرنگونی جمهوری اسلامی است که میتوان با اهداف ارتجاعی عربستان و متحدینش مقابله کرد. هر چند قابل پیش بینی است که جریانات سیاسی اپوزیسیون رژیم اسلامی تجزیه خواهند شد و تعدادی به دفاع از حزب الله و غیر مستقیم جمهوری اسلامی روی می آورند.
آسنگران