کم نشنیدیم و نخواندیم که گفتن و نوشتن جنبش چپ و جنبش کارگری در این ایام حرفی برای گفتن ندارد و به حاشیه رانده شده است. در زمانه ای که جناحهایی از بورژوازی از سوسیالیسم می گویند و از بازگشت مارکس حرف به میان می آورد و برای اینکه هر جور شده آنرا به محاق فرو برند در عین حال به شدت روی این مسئله کار میکنند که به ما بقبولانند که در دنیای امروز جنبش چپ و کارگری به شکست کشیده شده است و خاموش به نظاره نشسته است. بهرحال جنبش کارگری در حالی که در بدترین شرایط سرکوب جامعه میتوان گفت به طور سراسری به مبارزه برخواسته و خواستار اعاده حقوق خود شده است و روزی نیست که اعتصابی و اعتراضی صورت نگیرد آن هم نه در سطح یک کارخانه بلکه در سطح شهر؛ یک نگاه به مبارزات همین دو ماهه گذشته تاکیدی است بر این موضوع که مبارزات کارگران و جنبش کارگری در سطح سراسری و درسطوح مختلفی، از دفاع فعالین جنبش که محکوم به زندان شده اند تا تظاهرات خیابانی، از مطالبه حقوق پرداخت نشده تا خواستار تغییر قانون کار به شکلی که منافع کارگران را در بر داشته باشد و تا مبارزه بر سر افزایش دستمزدها به جنبشی فعال تبدیل شده است. با همه این ها این جنبش گویا همیشه یکی باید از در بخورد یکی از دیوار!
قبلا هم گفتیم گویا جنبش کارگری یک چیزی به یک جایی بدهکار است و این بدهکاری هیچ وقت قرار نیست صاف شود چون بورژوازی برای جنبش کارگری معیارهای تعریف کرده است که الا و للا این شرایط نباشد اعتراضات هر شکلی که داشته باشد جز جنبش کارگری نمی باشد. مثل این بهانه تراشی که حتما در پی مبارزه معین بر سر یک خواسته معین ( حقوق عقب افتاده) اگر منجر به تشکلی آن هم حتما سراسری نشود این مبارزه، مبارزه اصیل و واقعی کارگری نیست. مبارزان کارگری بلندگو بدست چشم تو چشم ماموران باطوم بدست میدوزند و از معیشت و منزلت خود می گویند، ضمن تحسین و تمجید از ایشان گفته میشود چه فایده وقتی ادامه ندارد! و باز میگویند و مینویسند که چپ جامعه خاموش است، جنبش کارگری به یک محرک نیاز دارد یک چیزی مانند “حماسه سیاهکل”!
این روزها مصادف است به کوشش جوانانی شریف که خود را “فدایی خلق” خواندن و نومیدانه در تلاشی سخت و در یک نبرد نابرابر به قیمت خون شان سعی کردند موتور بزرگ را با موتور کوچک شان راه بیندازند. مبارزانی که دل به کوه زدند و در روزی یخ زده به پاسگاهی در سیاهکل یورش بردند اما از زمین و آسمان محاصره شدند و خون شان برف را رنگین ساخت و امروز کسانی مدعی اند که همان جرقه ای بود که مبارزات کارگری دوباره جانی بگیرد و جنبش کارگری دوباره مطرح شود. بر پا دارندگان “حماسه سیاهکل” که همت شان این بود که “باید کاری کرد” و این را تنها در تقه در کردن در گوشه ای از جنگل معنی کردند هیچ گاه در پی سازمان دادن جنبش کارگری نبودند و اساسا آنرا هم خواستار نبودند تنها غمخوار دستان پبنه بست کارگران بودند. آنزمان که جامعه به قلیان در آمد و دست به انقلاب و قیام زد این جوانان وظیفه ای برای خود در راستای سازماندهی جنبش کارگری نمی یافتند چرا که اساسا جنبش کارگری از این ایشان فراتر رفته بود و شوراهای خود را ساخته بود و ایشان درمانده از مرحله انقلاب که درکش نمی کردند، جای برای خود در میان صفوف کارگران نمی یافتند و صفوف بورژوازی را زیر و رو میکردند که کدام خلقی تر است و کدام مرتجع و تا بخود بیایند ضد انقلاب بار خودش را بسته بود و با قوانین قرون وسطی به سرکوب انقلابی پرداخت که شوراها وشوراهای کارگری را در سطح جامعه مطرح کرد و نزدیک چهار دهه است به خشن ترین شکل به قصابی جامعه مشغول است.
حقیقت این است جنبش کارگری نیازی به محرکی مانند “حماسه سیاهکل” و جانبازی کسی ندارد ومدیون شخص و سازمان معینی هم نیست. جنبش کارگری پدیده ای نیست که از بیرون به درون طبقه کارگر تزریق شده باشد. جنبش کارگری همانگونه که از نامش مشخص است جنبشی متعلق به طبقه معینی در جامعه است که طرف اصلی طبقه سرمایه دار است. نطفه این جنبش از همان زمانی شکل گرفت که بخشی از جامعه متوجه شد برای رفع گرسنگی و زنده ماندن ناچار از فروش نیروی کار است و برای فروش این نیروی که موجب تولید ارزش اضافه برای سرمایه داران میشد مجبور بود از خود دفاع کند و این دفاع هر روز آگاهانه تر میشد و به اشکالی مختلفی خودش را بروز داده است. بخصوص در ایران که تولد طبقه کارگر همزمان بوده با ورود اید ه های که عمیقا به نقد تولید سرمایه داری پرداخته بود و از همان ابتدا جنبش کارگری ایران با سوسیالیسمی مطرح شد که “آموزگاران بزرگ پرولتاریا” به شکل مانیفست کمونیستی آنرا تدوین کرده بودند. به جرات میتوان مدعی شد شعار ” کارگران جهان متحد شوید” اولین شعار جنبش کارگری ایران بود که همه گیر شد. این جنبش در این شرایط پا به عرصه اجتماع گذاشت برای همین به خشن بارترین شکل ممکن همیشه سرکوب شده است. برای همین هر دو خشتی که کارگران سعی کردند روی هم بچینند تا بتوانند متشکل و سراسری دست به مبارزه بزنند بر سر کارگران ریختند و با شکنجه و زندان و اعدام مانع تداوم آن شدند. با این همه تحرک جنبش کارگری از ریختن خون “دلاوران و شهیدان” مایه نمی گیرد. تحرک جنبش کارگری بلاواسطه از خود زندگی و دفاع از منزلت و معیشت مایه میگیرد.در طی بیش از یکصد سال تاریخ جنبش کارگری خونهای زیادی از کارگران ریخته شده است، و این همه به یمن حکومت سرمایه به خشن ترین اشکال ممکن اتفاق افتاده است. خون ریخته شده مایه دوام و قوام جنبش کارگری نبوده بلکه خود زندگی کارگران و دفاع از شرافت و معیشت موتور محرکه این جنبش بوده است.