انتشار ویدئویی از طرف گروهی از سلطنتطلبان که یکی از آنها را در حال ادرار کردن بر سر قبر غلامحسین ساعدی، نویسنده متوفی نشان میدهد، یکبار دیگر ما را بر این داشت تا به موقعیت اپوزیسیون راست سلطنتطلب و شخص رضا پهلوی بپردازیم.
معرفی مختصر: غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهرمراد که سال ۱۳۶۴ شمسی در سن ۵۰ سالگی در پاریس درگذشت در قبرستان معروف پرلاشز در این شهر به خاک سپرده شده است. قبر او فاصله چندانی با قبر صادق هدایت، در این قبرستان ندارد. ساعدی، نویسنده، شاعر و فعال سیاسی چپگرا و از مخالفان حکومت محمدرضا شاه پهلوی بود. او عضو کانون نویسندگان ایران بود و یکی از سخنرانهای اصلی شبهای شعر گوته در تهران در پائیز سال ۱۳۵۶ محسوب میشد. غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۳ توسط ساواک بازداشت شد و یک سال را در زندان گذراند. ساعدی سال ۱۳۶۰ همزمان با سرکوب گسترده مخالفان حکومت اسلامی ایران را ترک کرد و در پاریس مستقر شد.
دلیل سیاسی ادرارکردن یک سلطنتطلب بر سر قبر یک نویسنده چپگرا و مخالف جمهوری اسلامی را چگونه باید توضیح داد؟ اصولاً چرا گروهی از ایرانیان ساکن خارج کشور که تعلق سیاسی خود به نظام سلطنتی را جار میزنند و به آن افتخار میکنند باید به یاد نویسندهای بیفتند که تقریباً ۴۰ سال از درگذشتش در تبعید سپری شده است؟
رسیدن به جواب درست را اصولاً نباید در گذشته جستجو کرد. جواب درست به حال و آینده جریان راست سلطنتطلب بر میگردد و ساعدی تنها کسی نیست که با شروع انقلاب زن زندگی آزادی مورد توهین واقع شده است. ماهیت انقلاب زن زندگی آزادی آن دریچهای است که میتوان موقعیت سیاسی راست طرفدار رضا پهلوی را از آن منظر بهخوبی دید.
یکقدم به گذشته: سلطنت در ایران با انقلاب سرنگون شده است. شاه در آخرین روزهای اقامت در ایران در تلویزیون ظاهر شد و با چهرهای پریشان اعتراف کرد که صدای انقلاب مردم را شنیده است. گفت قول میدهم و تعهد میدهم که گذشته را جبران کنم. ساواک را منحل کرد و نخستوزیر خود، امیرعباس هویدا، را به زندان انداخت و نهایتاً با “کوهی از طلا” و صدها میلیون دلار از ایران فرار کرد. سرنوشت آن انقلاب هر چه شد ربطی به قیامکنندگان ندارد. مردم حق داشتند علیه دیکتاتوری و زندان و شکنجه و فساد و نابرابری قیام کنند. کارگران حق داشتند برای مبارزه علیه زورگویی و پایمالشدن حقوق خود از سندیکا و شورا و اتحادیههای کارگری و حق اعتصاب و اعتراض برخوردار باشند. اشخاص حق داشتند آزادانه بنویسند و حکومت را نقد کنند و تشکیلات خود را داشته باشند. مردم حق داشتند احزاب خود را تشکیل بدهند و بهخاطر تشکیل احزاب زندانی و شکنجه و اعدام نشوند. اما خفقان و دیکتاتوری و استبداد سلطنتی بخش جداییناپذیر از ساختار سیاسی حکومت شاه بود و ساعدی نیز همچون دهها نویسنده و روشنفکر دیگر بهخاطر اعتراض به اختناق به زندان افتاد. اینکه رژیم جمهوری اسلامی روی کار آمد و به انقلاب مردم ایران خون پاشید و ۴۵ سال تمام خون مردم را در شیشه کرد طبعاًنمیتواند باعث روسفیدی حکومت پهلوی شود.
با شروع اعتراضات گسترده در سال ۱۴۰۱ فوراً مشخص شد ماهیت جنبش انقلابی زن زندگی آزادی در ایران آزادیخواهانه است. این انقلاب برای همه آزادی بپا خاسته است. آزادی بیان و تشکل و اجتماعات و نقد و هجو مقدسات و کفرگویی و نرفتن زیر بار هیچ درجه و نوعی از دیکتاتوری دینی و ملی و ناسیونالیستی و… که با ماهیت تاکنونی این انقلاب جور در نمیآید. این انقلاب نشان داده است با نیروی سرکوبگر و امنیتی و سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و انواع نیروهای لباسشخصی سر جنگ دارد. انقلابیون در میدان با همه زندگی کوتاه یا بلند خود به چشم دیدهاند و تجربه کردهاند ماهیت پلیس امنیتی و نیروهای مدافع حاکمیت برای پایمالکردن حقوحقوق شهروندان سازمانیافته است. در برابر این وضعیت سلطنتطلبان و شخص رضا پهلوی آچمز شده است. رضا پهلوی پیامهای معنیداری و مشخصی خطاب به بدنه سپاه پاسداران و فرماندهان بسیج و ارتش فرستاد که در ایران آینده این نیروهادر ساختار نظامی کشور حفظ خواهند شد. همانطور که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی عناصر اصلی و کلیدی ساواک و تقریباً همه ارتش شاهنشاهی در ساختار حکومت تازه بهقدرترسیده حفظ و ابقا شد. همچنین با ماهیت عمیقاًضداسلامی اعتراضات مردم در ایران پیام دیگر رضا پهلوی در دفاع از اسلام و آخوند و حفظ و بقای اسلام بازتابدهنده ماهیت جنبش راست سلطنتطلب است. او در مصاحبه با بیژن فرهودی از کیهان لندن با شفافت هرچهتمامتر میگوید: “آیا میخواهیم مشکل مملکت را با اسلامستیزی و مذهبستیزی حل کنیم؟ اگر قرار است این باشد بهتر است همین حکومت بماند”. در هر دو مورد، حفظ سپاه و حفظ اسلام، مردم نشان دادهاند که تصمیم به سازش ندارند. جنبش راست سلطنتطلب، جامعه را با خود ندارد. به همین دلیل هر چه بیشتر با چپ اجتماعی که یک قدرت بلامنازع در ایران است بهصورت دیوانهوار و هیستریک سر جنگ دارد.
یک رکن دیگر جنبش جاری در ایران، برابریطلبانه بودن آن است. این جنبش علیه یکدرصدیهای مفتخور حاکم است. این جامعه میداند برای به کرسی نشاندن خواستهای معیشتی و رفاهی خود باید در میدان باشد. باید تشکل و سازمان و روزنامه مستقل از دولت را سازمان بدهد. این مردم میدانند که اقلیت سرمایهدار هر کجا که سودشان در خطر باشد فوراً متوسل به پلیس و زندان و ترور و اعدام میشوند. این ماهیت جداییناپذیر سرمایهداریای است که بر دوش کارگر ارزان میخواهد ثروت نجومی به جیب بزند. دیکتاتوری و فقر و سلب آزادیهای مدنی و شهروندی یک اصل پایهای نظامهای دزد سالار از نوع جمهوری اسلامی و سلطنتی است. بدون این اهرمهای سرکوب هیچ حکومت دیکتاتوریای یک هفته هم دوام نخواهد آورد.
جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، انقلابی بر سر رهایی و هویت و کرامت زنان است. زن با پیروزی این انقلاب ناموس و تحت تکفل کسی نخواهد بود. زن انسانی با حقوق برابر در جامعه است. این با ماهیت رژیم حاکم و طرفداران نظام سلطنتی سابق در تناقض است. درخارج کشور که اصولاً فحش ناموسی پدیده غریبی در همه کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای غربی است، طرفداران سلطنتطلب همه مخالفین سیاسی خود را با مستهجنترین ادبیات مردسالار و ضد زن مورد توهین قرار دادهاند. دراینرابطه”دیانای”طرفداران جمهوری اسلامی با سلطنتطلبان یکی است. آزار جنسی محمدرضاعالیپیام ملقب به”هالو” در لندن یکی از صدها نمونه است. حوالهکردن آلت جنسی خود به هر کسی که کوچکترین مخالفتی با رضا پهلوی و نظام سلطنتی داشته باشد از فرط تکرار در میان مخالفان جمهوری اسلامی بهخوبی شناخته شده است.
انقلاب در ایران برای رهایی است و این انقلاب فقط میتواند با خواستههای انسانی و رفاهی و آزادیخواهانه همراه با گستردهترین حقوق برای تشکیل احزاب و تشکلهای صنفی و سیاسی و هنری و…خود به پیروزی برسد. ماهیت انقلاب زن زندگی آزادی با نظام سلطنتی و حاکمیت یک جنبش راست طرفدار ابقای سرمایهداری در تناقض است.
رضا پهلوی و سلطنتطلبها در خارج کشور بهسختی شکستخوردهاند و در واقع از صف اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی طرد و منزوی شدهاند. بزرگترین شکست رضا پهلوی در جریان انقلاب زن زندگی آزادی پروژه “جورج تاون” است که با هیاهوی زیاد شروع شد و به دلیل سترونی و بیریشه بودن آن در برابر واقعیات سیاسی انقلابی در ایران راهی جز ازهمپاشیدگی نداشت. از ۶ نفر تشکیلدهندگاناین پروژه خیلی زود حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاداز این جمع استعفا دادند و بلافاصله مورد لطف و مرحمت! اوباش شاهاللهی قرار گرفتند. همچنین به یاد داشته باشیم که در برابر انقلاب زن زندگی آزادی و در تقابل با این شعار وحدتدهنده مردم ایران برای در هم شکستن جمهوری اسلامی، رضا پهلوی شعار “مرد میهن آبادی” را علم کرد اما در این مورد نیز سرش کاملاً به سنگ خورد. این جماعت در هیچ تظاهرانی بیشتر از ۲۰ تا حداکثر ۵۰ نفر نیستند. در مقابل جمعیت ۱۰۰ هزارنفره تظاهراتکنندگان ایرانی در برلین و دههاهزارنفره در ونکوور و تورنتو و استکهلم و انگلیس و همه شهرهای دیگر، جماعت شاهاللهیهابه سختی منزوی شدهاند. در همین راستا است که مجبور شدند از پرویز ثابتی رئیس بدنام و شکنجهگر ساواک پردهبرداری کنند و شعار مرگ به سه مفسد ملا، چپی، مجاهد ورد زبان این دشمنان آزادی شده است.
از میان مخالفین جمهوری اسلامی که در خارج و ایران مورد توهین و ناسزا و فحشهای آبنکشیده ناموسی این جاماندگان از تاریخ قرار گرفتهاند کافی است به چند نام دیگر اشاره کنیم. حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد از مخالفان شناخته شده جمهوری اسلامی در خارج کشور صرفاً به خاطر همراهی نکردن با رضا پهلوی مورد شدیدترین توهینهای شخصی قرار گرفتند. در داخل، توماج صالحی چهره بسیار دوستداشتنی و انقلابی مدافع مردم که رنج زندان و شکنجه را به جان خرید و تا پای اعدام پیش رفت بهخاطر مخالفت با جریان سلطنتطلبی مورد توهین و اتهام قرار گرفت و جدیدترین آنها توهین و اتهام زدن به پرستو احمدی خواننده خوشنامی که در کنسرت فرضیاش غوغایی به پا کرد و مردم ایران را شیفته خود کرد و مورد توجه جهانی قرار گرفت، از جمله “شاهکار”های سلطنتطلبان جامانده از تاریخ است. نرگس محمدی نیز یکی دیگر از مخالفین شناخته شده جمهوری اسلامی است که ازدشنامها و اهانت سلطنتطلبان بیبهره نمانده است. دلیل همه اینها روشن است. عدم بیعت با “شاهزاده” و نظام سلطنت و مخالفت با دیکتاتوری آریامهری، این مجوز را به اوباش شاهاللهی داده است تا هر چرندی میخواهند نثار مخالفین خود کنند.
سلطنتطلبان جامعه را باختهاند. این جنبش با رضا پهلوی و پرویز ثابتی و دیگر آکتورهایش ربطی به انساندوستی، برابریطلبی، نوعدوستی و آزادیخواهی ندارد. درد این جماعت اینجا است و ادرارکردن بر سر قبر غلامحسین ساعدی به عنوان یک شخصیت چپ نیز به همین دلیل است.
مؤخره:
لیست تعدادی از نویسندگان که در زندانهای رضاشاه و محمدرضا پهلوی به اسارت درآمده بودند و بعضاً در زندان جان باختند:
نیما یوشیج، کریم کشاورز، عطااللهنوریان، ناصررحمانینژاد، رضا مقصدی، محسن یلفانی، ابوذر ورداسبی، سعید_سلطانپور، محمود دولتآبادی، فریدون شایان، رضا علامهزاده، حشمتالله کامرانی، نسیم خاکسار، منصور خاکسار، موسوی گرمارودی، ابراهیم رهبر، فریدونتنکابنی، عدنان غریفی، ناصر مؤذن، پرویز زاهدی، حسن حسام، خسرو گلسرخی، محمد خلیلی، نعمت میرزازاده، فریده لاشایی، فرج سرکوهی، علیاشرفدرویشیان، محمدرضا زمانی، هوشنگ قرباننژاد، عباس سماکار، محمدعلی سپانلو، ابوتراب باقرزاده، رضا شلتوکی، عماد رضوی، علی طلوع، هوشنگ گلشیری، رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، ابراهیم یونسی، امیر گلآرا، سیاوش کسرایی، تقی ارانی (قتل در زندان)، فرخی یزدی (قتل در زندان)، ویدا حاجبی تبریزی، صادق هاتفی، محمد قاضی، پرویز بابایی، محمدعلی عمویی، هما ناطق، محمد زهری، محمدعلی مهمید، نادر ابراهیمی، منصور یاقوتی، محمد برنامقدم، سروش حبیبی، جعفر کوشآبادی، رحمان هاتفی، هوشنگ اسدی، منوچهر هزارخانی، اصلاناصلانیان، عزیز یوسفی، سعید یوسف، مرتضی محیط، رسول نفیسی، نصرالله کسرائیان، فرهنگ فرهی، عبدالحسین نوشین، علیمحمد افغانی، احمد محمود، محمود اعتمادزاده (بهآذین)، یدالله سحابی، محمدمهدی جعفری، مهدی اخوانثالث، باقر مؤمنی، شاهرخ مسکوب، احمد شاملو، مصطفی بیآزار. مرتضی راوندی، محمدحسین تمدن، فخرالدین میررمضانی، گالوسزاخاریان، امانالله قریشی، احمد قاسمی، خلیل ملکی، جهانگیر افکاری، هاشم بنیطرفی، مجید امینمؤید، پرویز شهریاری، نجف دریابندری، سروژاستپانیان، بزرگ علوی، انور خامهای، محمود جعفریان، عبدالرحیم احمدی، محمدجعفرمحجوب، نظام رکنی و خانباباخاناسعد بختیاری.