منشوری که تحت نام مهسا منتشر شده ربطی به انقلاب مهسا ندارد. این نه نماد آرمان زن زندگی آزادی است و نه حتی منعکس کننده خواستهای کارگران و معلمان و بازنشستگان و جنبش های اعتراضی که سالهاست برای حقوق و مطالبات انسانی خود مبارزه میکنند. بلکه چنانکه خواهیم دید عملا در نقطه مقابل آرمان و اهداف انقلاب است.
در این منشور ٦ نفره، برخلاف منشور ٢٠ تشکل صنفی و مدنی، نه از “تامین ایمنی کار، امنیت شغلی و افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته” خبری هست و نه از “آزادی بیقید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات”. نه اشاره ای به “امحاء و لغو بی قید و شرط قوانین و فرمهای تبعیض آمیزعلیه تعلقات و گرایشهای جنسی و جنسیتی” شده و نه از “ممنوعیت کار کودکان و تامین زندگی و آموزش آنان جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده” و” رایگان سازی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم” سخنی در میان است. درعوض مکررا بر تعهد به کنوانسیونهای جهانی، نقش متخصصین و یکپارچگی ایران تاکید میشود. این سند بیشتر به مقاوله نامه های دیپلماتیک بوروکراتها و تکنوکراتها شبیه است تا منشوری برای آزادی و برابری و رفاه!
دغدغه اصلی نویسندگان سند را میتوان در سه امر خلاصه کرد: یکپارچگی سرزمینی ایران با توسل به ارتش، حفظ بوروکراسی و تکنوکراسی، و تعهد به کنوانسیونهای جهانی. یعنی همان امور مشترک همه دیکتاتورهای متعهد به بازار آزاد، از پینوشه و محمدرضا پهلوی گرفته تا اردوغان و ژنرال سیسی!
در این میان یکپارچگی ایران که نام دیگری برای “خط قرمز تمامیت ارضی” است مکان برجسته ای دارد. بند دوم اعلام میکند “حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران با پذیرش گوناگونیِ زبانی، قومی (اتنیکی)، مذهبی و فرهنگیِ آن” و در بند مربوط به ادغام متخصصین سپاه در ارتش، وظیفه ارتش “صرفاً دفاع از یکپارچگی سرزمینی کشور” اعلام میشود. ظاهرا این بند قرارست بر عدم دخالت ارتش در امور داخلی تاکید کند اما در واقع راه را برای سرکوب مردم تحت ستم ملی که بخواهند از حقوق خود دفاع کنند باز میکند. وظیفه ارتش حتی در تعریف رسمی دولتها و عرف بین الملل دفاع از ملت و یا مهین در برابر دشمن خارجی عنوان میشود ( از این بگذریم که تازه این هم پوششی است برای دفاع از منافع طبقه حاکمه). اما نویسندگان سند چنان مفتون حفظ یکپارچگی هستند که وظیفه ارتششان را دفاع از یکپارچگی سرزمینی ایران تعریف کرده اند.
بطور عملی و واقعی هیچ حزب و نیروئی نه در کردستان و نه سیستان و بلوچستان و آدربایجان و دیگر مناطق مرزی ایران، خواهان جدائی نیست ولی ناسیونالیسم عظمت طلب فارس همواره با انگ تجزیه طلبی به سراغشان رفته است. منشور کذائی ٦ نفره هم همین ساز را میزند. نویسندگان منشور با “پذیرش گوناگونیِ زبانی، قومی (اتنیکی)، مذهبی و فرهنگیِ برای حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران” و تاکید بر وظیفه ارتش از این یکپارچگی، از هم اکنون چماق چرخانی را شروع کرده اند. در این منشور حتی از بکار بردن عبارت “ستم و تبعیض ملی” احتراز شده . این مقابله با تبعیض و ستم ملی نیست، تهدید مردم معترض به ستم و تبعیض ملی است.
جدائی تابو نیست، بلکه جزئی از حقوق مردم تحت ستم ملی در هر کشوری است. منشور انقلاب زن زندگی آزادی باید بدون هیچ قید و شرطی خواهان حقوق برابر برای همه مردم تحت ستم و تبعیض ملی باشد و اعلام کند در صورتی که به هر دلیلی مردم تحت ستم ملی در یک رفراندوم آزاد بخواهند از ایران جدا بشوند این حق باید به رسمیت شناخته شود. تمامیت ارضی حتی برای دولتهائی که منشور آنها را دموکراتیک مینامد یک تابو و خط قرمز نیست. در کانادا تا بحال دو بار برای جدائی ایالت کبک رفراندوم شده و حزب جدائی طلب این ایالت که آزادانه فعالیت میکند و در مجلس آن کشور نماینده دارد، خواهان برگزاری رفراندوم دیگری است. دو نمونه دیگر در تاریخ معاصر اروپا جدائی نروژ از سوئد و فنلاند از روسیه بدنبال یک رفراندوم است. ظاهرا نویسندگان منشور ٦ نفره، که بجای طرح مشخص حقوق آزادیها و رفاه مردم مدام به کنوانسیونهای بین المللی و دولتهای دموکراتیک قسم میخورند، در این مورد مشخص ترجیح داده اند از سنت سرکوبگری عظمت طلبی فارس پیروی کنند . وظیفه ارتششان را حفظ “یکپارچگی سرزمینی ایران” تعریف میکنند و هدف از “پذیرش گوناگونی زبانی و قومی و اتنیکی” شان حفظ این یکپارچگی است! این دفاع از حقوق مردم تحت ستم و تبعیض ملی نیست، تهدید آنها است.
اینجا دیگر وارد برسی بندهای دیگر این منشور نمیشوم. همین دغدغه “یکپارچگی سرزمینی” و موظف کردن ارتش (به همراه متخصصین سپاه) به حفظ آن کافی است تا کل این سند را بی اعتبار کند.
همانطور که در ابتدا اشاره شد شان نزول این منشور نه در هم کوبیدن حکومت و نطام موجود، بلکه گذار از جمهوری اسلامی با حداقل تغییرات است. مخالفت پایه ای با انقلاب و تغییرات بنیادی در نظآم موجود همواره جزئی از هویت و استراتژی نیروهای راست و سلطنت طلب بوده است. سند ٦ نفره حاضر هم ترجمه همین خط و هویت و استراتژی اپوزیسیون راست تحت فشار انقلاب و برای مسخ أن در قالب ملی میهنی ناسیونالیسم عظمت طلب فارس است. جامعه فی الحال به این ملقمه “یکپارچگی ارتش و بوروکراسی و تکنوکراسی”، پاسخ درخوری داده است:
“پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز بهدست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشور از کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقهترین حمایتهای بینالمللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران- تحمیل شده است.
این اعتراضات زیر و رو کننده، برآمده از متن جنبشهای بزرگ و مدرن اجتماعی و خیزش نسل شکست ناپذیری است که مصمماند بر تاریخ یکصد سال عقبماندگی و در حاشیه ماندن آرمان بر پایی جامعه ای مدرن و مرفه و آزاد در ایران، نقطه پایانی بگذارند.”
از منشور مطالبات حداقلی ٢٠ تشکل
این پرچمی است که فی الحال “بر بلندای قله رفیع آزادیخواهی” برافراشته شده است.
١٠ مارس ٢٠٢٣، ١٩ اسفند ١٤٠١