یک سال پس از بازگرداندن طالبان به قدرت، در پس همه آن هیاهوی پوچ و فریبکاری رذیلانه تحت عنوان پروسه صلح و سازش، هیولایی بیرحم گلوی جامعهای مصیبت دیده را میفشارد! توحش طالبان چنان عظیم است که دیگر پردههای کراهت اهلی نشان دادن آن فرو افتاده است. سرمایهداری عصر حاضر با خلق آلترناتیوی قرون وسطایی چون طالبان ظرفیت ضد بشری خود را بیش از پیش نمایان کرد!
همه آن وجاهت دروغین اهلی سازی تروریسم اسلامی و وعدههای بازگشت صلح و آبادانی، سند رسوای استقرار جهالت و شرارتی “مقدس” به نام امارت اسلامی طالبان شده است. همه آن بساط دموکراسی سازی و صرف بودجه حیرتآور دو تریلیون دلاری و مهندسی معکوس، در انتهای خود، طالبان را مجدداً آفرید و خود از صحنه خارج شد.
لگدمال کردن همه ارزشهای انسانی، زن ستیزی جنون آمیز و به نابودی کشاندن تلاش میلیونها انسان ستمدیده برای یک زندگی بهتر، کارکرد رسمی حکومتی است که جز بر سرکوب عریان و توحش بیپایان هیچ جنبه دیگری ندارد!
تروریسم اسلامی که موانع به قدرت رساندش را برداشتند، سکان حکومت را به دستش دادند و افسارش را رها ساختند! مأمور به عقب راندن جامعه به ورطه قومی، قبیلهای و مذهبی کردن جامعه، به ضرب سرکوب فوق خشن تا قهقرای صدر اسلام است! آنقدر توحش طالبان افسار گسیخته است که خالقان آنرا هم به وحشت انداخته است!
کارکرد اقتصادی امارت اسلامی طالبان
در دو دهه گذشته، بیش از ۷۵درصد کل بودجه ملی افغانستان از طریق کمکهای بینالمللی تامین میشد با خاتمه این کمکها، اقتصاد کل جامعه به ناگهان به ورطه نابودی سقوط کرد. اگر فاجعه تمام عیار، فقر و فلاکت بتواند وضعیت کنونی جامعه افغانستان را بازگو کند، هنوز نیمی از حقیقت مرگباری که بر جامعه دردمند و مصیبت زده افغانستان حاکم است بیان شده است!
اقتصادی ویران، از نفس افتاده، بیکاری میلیونی و گرسنگی آشکار، اخراج و خانهنشین کردن همه زنان از مشاغل دولتی تا خصوصی. بیکار شدن زنان سرپرست خانواده، فلاکت بیسابقهای را روی دست جامعه گذاشته است. ملا هبتالله، رهبر طالبان وقیحانه میگوید روزی رسان خداست و معاش بندگانش را خودش تأمین میکند. رکود اقتصادی فلج کننده کل جامعه را درهم مچاله کرده است. نه کار، نه معاش و نه پساندازی برای تأمین زندگی فراهم است. در شهر و روستا صف گدایان که اغلب زنان کارمند و شاغل سابق و سرپرست خانواده هستند در مقابل فروشگاهها و نانواییها بخشی از زندگی روزمره در افغانستان است. اتاق تجارت و صنایع افغانستان اعلام کرده است: “به دلیل بیکاری، مردم توان خرید ندارند. سطح فقر افزایش یافته است، بی پولی زیاد است، پول گم شده و تجارت هم کاهش یافته است.”
انزوای سیاسی و قطع کمکهای اقتصادی خارجی، مسدود ماندن داراییها، بیکاری و رکود اقتصادی و گرانی سرسامآور عملاً موجب فرار و مهاجرت بیسابقه میلیونی نیروی کار به خارج از افغانستان گردیده است. با رکود اقتصادی حاکم، تولیدات داخلی که در بهترین حالت خود نحیف و نامتعادل بود، با کاهش جدی مواجه شد بر اساس ارقام ارائه شده توسط اتاق تجارت طالبان، ارزش تولیدات داخلی از ۲۰ میلیارد به ۱۳ میلیارد افغانی کاهش یافته و همچنان سیر نزولی طی میکند و کاهش ارزش افغانی و تراز ارزی آن در حال سقوط آزاد است. سیستم بانکی، حواله و سویفت عملا مسدود است. به گزارش دویچه ویله “بانک مرکزی افغانستان نمیتواند بانکنوتهای جدید به بازار عرضه کند”.
در عوض گمرکات و پایانههای مرزی به منبع اصلی درآمد پولی و ارزی طالبان بدل شده است. از این طریق بخش قابل توجهی از نیازهای نیروی تروریستی خود را تأمین میکند. تولید معادن زغال سنگ افغانستان افزایش یافته است و تماماً در انحصار و کنترل امارت اسلامی طالبان قرار دارد. طرفهای تجاری از جمله چین که بزرگترین و مهمترین خریدار زغال سنگ است برای تأمین بخشی از انرژی خود به ارزانةرین بازار ممکن در منطقه دستیافته است. تمامی این معاملات آشکار و پنهان تحت سیطره طالبان و برای افزایش عواید خود از استخراج معادن و تأمین بودجه کلان نظامی و امنیتی آن است.طالبان بودجه سال ۱۴۰۱ را ۲۳۱ میلیارد افغانی (۲٫۶ میلیارد دلار) اعلام کرد که عملاً با کسری ۴۴ میلیارد افغانی مواجه است.
کشتزارهای خشخاش و تولید تریاک و قاچاق مواد مخدر سنتاً در دست مافیای طالبان بوده است. علیرغم ادعای طالبان منوط بر ممنوعیت کشت خشخاش، کل این تجارت عظیم مافیایی کماکان، در دست خودشان قرار دارد. دهها روستا که اساساً به کارگاههای تولید مواد مخدر سنتی مانند تریاک و انواع مواد مخدر صنعتی بدل شدهاند در انحصار و کنترل طالبان هستند. فیلمهای مخفی تهیه شده از روستای «بهرامچه» در ولایت هلمند مشت نمونه خروار است.
جمعآوری عُشریه از مردم فقیر و گرسنه افغانستان بخش دیگری از منابع تأمین بودجه، فشار کمرشکن برای مردمی است که از شدت فقر به فروش نوزاد و دختران خردسال و فروش کلیههای خود روی آوردهاند. سهم مردم فقر زده افغانستان از بازگشت طالبان چیزی جز فلاکت محض نیست!
افغانستان کانون گرم تروریسم اسلامی
روابط سیاسی و آنچه تعامل با جهان خوانده میشود در امارت اسلامی معنایی دیگر مییابد. حقیقت واضح این است که طالبان نه تنها تغییر نکردهاند که وحشیتر و فریبکارتر هم شدهاند. این بار هم بر شانههای ناتو و سنتکام روئیدهاند و بال و پر کشیدهاند! هر جا که طالب دستش دراز شده خیل عظیمی از متحدین تروریسم اسلامی و شاخههای گوناگون اسلام سیاسی در سایه این هیولا قد کشیدهاند. و کل جامعه را به گورستان خوفناک ارزشهای انسانی بدل کردهاند.
قتلهای فجیع و ناپدید شدن و سربه نیست کردن مخفیانه مخالفین، بازداشتهای قهرآمیز، رفتارهای بشدت تحقرآمیز و خفتبار در ملاءعام، تفتیش خانه به خانه، کنترل و دخالت مستقیم در زندگی خصوصی مردم، گسترش گشتهای امر به معروف و محتسبین، بستن رسانهها و ممنوعیت اعلام هر مخالفتی، اجبار اعمال مذهبی و سرکوب عنان گسیخته و سیستماتیک آزادیهای فردی و اجتماعی بخش تعطیل ناپذیر استیلای این تروریسم اسلامی وحشتبار است.
پس از یک سال به مرور ماه عسل روابط گرم همسایگان با طالبان بدل به شاخ و شانه کشیدن در مرزها، اتحادهای چندگانه با شاخههای تروریسم اسلامی در منطقه از لشکر طیبه تا لشکر جنگوی، مجاهدین اسلامی ازبک، انصارالله و القاعده و طالبان پاکستان و همه جانوران توحش اسلامی بدل شده است.
جمهوری اسلامی که با تقویت فعال بخشهایی از طالبان در پی گسترش نفوذ خود در آسیای میانه بود اینک نگران ناامنی در مرزهای خود و بستن حقآبه با طالبان است. روزانه انتقام این سردی روابط را با دستگیری و شلیک عامدانه به پناهجویان افغان میگیرد. با تمویل جبهه مقاومت احمد مسعود و دخالت سپاه قدس در جبهههای پنجشیر و اندراب، تشدید اختلافات قومی در میان طالبان، تلاش دارد فشار بر امارت اسلامی را افزایش دهد.
پاکستان بستر اصلی رشد و نمو طالبان در تلاش برای مهار روابط غیر قابل کنترل دو نیروی طالبان افغانستان و پاکستان و لشکر طیبه است. وزیرستان شمالی و جنوبی عملا به مناطق آزاد طالبان پاکستان بدل شده است. روسیه و چین دو متحد مقتدر اصلی امارت اسلامی در منطقه هراسان از رشد داعش در پی کنترل مرزهای خود هستند. با بسط روابط تجاری بویژه سرمایه گذاری در معادن افغانستان جدا از معامله پرسود، تلاش دارند افسار طالبان از دستشان رها نشود.
به رسمیت شناخته نشدن طالبان در سطح جهانی برای طالبان ضربه سنگینی است. اما مهمترین دغدغه امارت اسلامی، نگهداشتن کل حکومتی است که بسان یک ارتش اشغالگر خارجی بر مردم افغانستان فرمان میراند، نتوانسته خود را تثبیت کند و درگیر اختلافات و تسویه حسابهای دیرپای درونی و رقابتهای قومی و قبیلهای است.
مبارزات زنان روحی در کالبد جامعه
پس از ۲۴ ساعت از سقوط حکومت پوشالی و تسلط طالبان، زنان در هرات دست به اعتراض زدند. بسرعت این اعتراضات به کابل، مزارشریف، غزنی، خوست و بغلان گسترش یافت. نیرویی مهار ناپذیر پا به میدان مبارزه گذاشت و جهان را به حیرت وا داشت. بسرعت کانونهای مبارزاتی زنان شکل گرفت و مبارزات و اعتراضات خیابانی زنان به نماینده اعتراض کل جامعه بدل شد. “ما فریاد اعتراض مردم گرسنه افغانستان هستیم” و “عدالت، عدالت خستهایم از جهالت”، ” کار، نان، آزادی” خشم و انزجار مردم را از خیابانها به جهان وصل کرد. تلاش برای به رسمیت شناختن طالبان را همین نیروی اعتراضی خنثی کرد تا خالقین دوباره طالبان نتوانند آنرا به جهان حقنه کنند.
مبارزه زنان در افغانستان خصلت جدیدی یافت. نسلی نو پا به میدان گذاشت که علیرغم نداشتن انسجام و تجربه، توانست اعتماد عمومی جامعه را به خود جلب کند. این نقطه اتکا بسیار مهم این جنبش است.
علیرغم کمبودهای جدی در افق سیاسی و قوام نیافتگی در قطببندیهای سیاسی، با خلق صدها ابتکار ارزنده حضور اعتراضی خود را مستمر کرد. سپر به سپر طالب ایستاد، هزینه داد و مبارزه را ادامه داد.
زنان علیه طالبان، خود را در جامعه تثبیت کرد و به جنبشی قابل ملاحظه بدل شد. مبارزه با حجاب، مبارزه با حذف زنان، مبارزه با بستن مدارس دخترانه از کلاس ششم ابتدایی به بعد و محروم کردن میلیونها دانشآموز دختر از ادامه تحصیل، تلاش برای بازگشتن زنان به عرصه کار و اشتغال و تحصیل تماما در مبارزه جسورانه زنان خود را بازتاب میدهد.
مبارزهای که بسرعت توانست در عرصه بینالمللی در هر بزنگاهی که طالبان را در کنفرانسهای مهندسی شده قرار بود به جامعه حقته کنند و اهلی جلوه بدهند، حضور اعتراضی برجستهای بیابد و پنبه به رسمیت شناختن را طالبان را بزند.
این جنبش اعتراضی اما با اتکا به یک نیروی اجتماعی توانمند چپ و سوسیالیستی که افق برابری و رهایی جامعه از تبعیض و نابرابری را دارد، توان و ظرفیت آن را دارد که زن ستیزی نهادینه طالبان را شکست دهد. جنبش زنان باید بسیار بیشتر از آنچه تا کنون هست به یک جنبش و قطب سکولار و مدرن برای بسیج کل مردم علیه هیولای اسلامی بدل گردد. این جنبش باید تقویت شود، پر و بال بگیرد و افق سیاسی پیش روی آن دقیق و روشن شود. تا بتواند محوری قابل اتکا برای به زیر کشیدن طالبان از قدرت شود. این وظیفه فوری و اضطراری نیروهای مترقی است که این جنبش اعتراضی را قویتر کنند، افقهای سیاسی و اجتماعی آنرا تقویت کنند. سمت و جهت بدهند. اعتراض زنان را به اعتراض کل جامعه گسترش دهند.