استیون هاوکینگ برای هر کسی که ذره ای علاقه به فیزیک نظری و چگونگی کارکرد جهان (universe) موجود و پیدایش کائنات دارد، فرد شناخته شده ای است. اخیرا نیز نظراتش در زمینه عدم نیاز به وجود خدا در توضیح پیدایش جهان هستی ضربه سنگینی به کل نظریه خلقت و آفرینش بود. هاوکینگ در پاسخ به این سئوال که آیا به کارگیری روزافزون روبات ها و جایگزینی نیروی کار انسانی با ماشین، با بیکار کردن انسان ها، یک تهدید به شمار نمی رود گفته است:
“اگر ماشین ها همه چیزهایی را که نیاز داریم تولید کنند، شکل توزیع تعیین کننده خواهد بود، اگر ثروت تولید شده با ماشین (میان همگان) تقسیم شود همه می توانند از یک زندگی مجلل و آسوده لذت ببرند. اما اگر صاحبان ماشین ها موفق شوند ضد تقسیم ثروت لابی کنند، بیشتر مردم به فقر و بدبختی می افتند. به نظر میرسد که روند جاری با شق دوم هم جهت است و تکنولوژی به نابرابری فزاینده دامن زده است.”
و هم اکنون تخمین زده میشود که در سال آتی (۲۰۱۶) دارایی ۱% ثروتمندترین افراد جهان در مجموع بیشتر از کل دارایی های ۹۹% دیگر از ساکنان کره زمین باشد.
در حاشیه به چند نکته باید اشاره کرد. “صاحبان ماشین ها”، صاحبان وسایل تولید و توزیع نیازمندیهای جامعه بشری در این نظام، چیزی جز طبقه سرمایه داری حاکم نیست. بعلاوه این واقعیت ضد انسانی، این نابرابری عظیم اجتماعی، تصادفی نیست، محصول جانبی کارکرد نظام اقتصادی حاکم نیست. بر عکس یک رکن پایه ای کارکرد روزمره سرمایه داری حاکم است.
این سخنان هاوکینگ تئوریسین برجسته فیزیک نظری تایید و تاکیدی بر مکانیسم کارکرد نظام سرمایه داری است که همواره توسط ما کمونیستهای کارگری مطرح شده است: “یک دنیای بهتر، برنامه حزب کمونیست کارگری” این کارکرد نظام سرمایه داری را به شکل بسیار موجز و زیبایی این چنین بیان کرده است:
“رشد دائمى و پرشتاب تکنيک و افزايش حجم و قدرت ابزارها و وسائل توليدى که طبقه کارگر در هر حلقه جديد توليد به حرکت در مياورد، نتيجه اجتناب ناپذير روند انباشت سرمايه است. اما در قياس با ابعاد گسترش ثروت و قدرت توليدى جامعه، طبقه کارگر مداوما بطور نسبى محروم تر ميگردد. عليرغم افزايش تدريجى و محدود قدر مطلق سطح زندگى کارگران لااقل در کشورهاى صنعتى پيشرفته، حقيقت اينست که در جريان انباشت سرمايه نسبت سهم طبقه کارگر از کل ثروت جامعه، به سرعت سقوط ميکند و شکاف ميان سطح زندگى طبقه کارگر با استانداردهاى مقدور آسايش و رفاه، که به تلاش خود او ممکن شده اند، عميق تر ميشود. هرقدر جامعه ثروتمند تر ميشود، کارگر بخش محرومترى را در آن تشکيل ميدهد.
بهبود تکنيک و افزايش بارآورى و قدرت مولده کار، به معنى جايگزينى هرچه بيشتر نيروى کار زنده با دستگاهها و ماشين آلات و سيستم هاى اتوماتيک است. در يک جامعه انسانى و آزاد اين قاعدتا به معناى فراهم شدن فرصت بيشتر براى فراغت و لذت بردن از زندگى براى همه است. اما در جامعه سرمايه دارى، که نيروى کار و وسائل کار صرفا کالاهايى هستند که سرمايه با هدف کسب سود در اختيار گرفته است، جايگزينى ماشين بجاى انسان بصورت بيکارى و بيکارسازى دائمى بخشى از طبقه کارگر، و محروم شدنش از امکان تامين معاش، نمودار ميشود. پيدايش يک ارتش ذخيره از کارگران بيکار، که حتى امکان فروش نيروى کار خويش را ندارند، يک نتيجه جبرى روند انباشت سرمايه است که در عين حال خود يک شرط وجودى توليد سرمايه دارى را تامين ميکند. وجود ارتش ذخيره اى از بيکاران، که اساسا به هزينه خود بخش شاغل طبقه زنده نگاهداشته ميشود، رقابت در صفوف طبقه کارگر را تشديد ميکند و سطح دستمزد را در حداقل ممکن پائين نگاه ميدارد. اين ارتش ذخيره همچنين امکان ميدهد سرمايه با سهولت نيروى کار مورد استفاده خود را به تناسب نيازهاى بازار کاهش يا افزايش بدهد. بيکارى، يک عارضه جانبى بازار و يا نتيجه سياست غلط اين يا آن دولت نيست، بلکه جزء ذاتى کارکرد سرمايه دارى و جريان انباشت سرمايه است.”
آیا نباید با صدایی بلند فریاد زد: این دنیای وارونه را باید از قاعده اش بر زماین گذاشت. و اعلام کرد: این کار کمونیسم کارگری است. این هدف انقلاب کمونیستی طبقه کارگری است.