به یاد قربانیان “انقلاب فرهنگی”

شهاب بهرامی:
شاید قلب و تحریف وقایع حمله خونین، گسترده و سراسری به دانشگاه های ایران در بهار سال ۵۹، بیش از هر واقعه دیگر آن دوران، پر رنگ بوده است. حادثه ای که با کشتن حداقل ۳۷ دانشجو و استاد و هزاران زخمی پایان یافت. در تمام این سال ها و سال های دورتر، تلاش های زیادی برای به فراموشی سپردن این جنایت، بوسیله دو جناح رژیم صورت گرفت به ویژه از طرف اصلاح طلبان حکومتی که خود نقش اصلی در کشتار دانشجویان داشته اند. آنها با تبلیغات فراوان توانستند تا اندازه ای سالروز کشتن شدن سه دانشجوی دانشگاه تهران در ۱۶ آذر زمان سلطنت شاه را به عنوان روز دانشجو در اذهان عمومی جا انداخته تا مردم، جنایت های فجیع کشتار انقلاب فرهنگی را فراموش کنند.
جمهوری اسلامی پس از حمله خونین به کردستان، خوزستان و ترکمن صحرا و تسخیر سفارتخانه آمریکا در تهران، سرکوب اعتراضات وسیع کارگری ومنحل کردن شوراهایشان، فرصت را عنیمت شمرد تا نه تنها دانشگاه را نیز از دست نیروهای چپ وکمونیست درآورده و به جای آموزش های مدرن علمی، شریعه اسلامی را در دانشگاه ها مستقر گرداند بلکه یکی از مراکز مهم مقاومت صف انقلاب را در مقابل ضد انقلاب اسلامی به تسخیر در آورد.
در حقیقت، مبارزه و مقاومت دانشجویان در جریان انقلاب کذایی فرهنگی ادامه مقاومت انقلاب ۵۷ علیه جمهوری اسلامی بود. رژیم خمینی یا “داعش اوریجینال” که به کمک دول غربی و کنفرانس گوادلوپ به قدرت رسید وظیفه اش به اتمام رساندن سرکوب انقلابی بود که شاه از انجام آن ناتوان مانده بود.
بنابراین فقط چند روز بعد از سخنرانی خمینی، رژیم اسلامی به وسیله اوباشان حزب اللهی با برنامه ای دقیق در ۲۹ فرودین ۵۹ به دانشگاه های سراسر کشور حمله برد. گفته می شود یکی از علل وترس ونگرانی خمینی از دانشگاه ها، انتخابات شوراهای دانشگاه های سراسر کشور بود که انجمن های اسلامی رژیم کمتر از ده درصد رای آورده بودند.
به دنبال فرمان خمینی در خرداد۵۹”ستاد انقلاب فرهنگی دانشگاهها” تشکیل شد. در فرمان خمینی آمده بود: “بر این اساس به حضرات آقایان محترم محمد جواد با هنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد، جلال الدین فارسی، علی شریعتمداری مسولیتداده میشود تا ستادی تشکیل دهند وازافراد صاحب نظر متعهد و مومن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برنامه ریزی رشته های مختلف و خط مشی فرهنگی آینده دانشگاهها بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب اساتید شایسته و متعهد و آگاه ودیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند. بدیهی است بر اساس مطالب فوق دبیرستانها و دیگر مراکز آموزشی که در رژیم سابق با آموزش و پرورش انحرافی و استعماری اداره می شد، تحت رسیدگی دقیق قرار گیرد”.( به نقل از فرمان خمینی برای تصفیه دانشگاهها در ۲۲ خرداد ۱۳۵۹).”
به جز بنی صدر رئیس جمهور وقت و مصطفی میر سلیم و رفسنجانی، بسیاری از اصلاح طلبان فعلی رژیم از جمله ابراهیم نبوی، محسن کدیور، دکتر معین، مهاجرانی، علوی تبار و مجید محمدی (ازاعضای انجمن اسلامی دانشگاه شیراز) و عباس عبدی و محسن میردامادی ( از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک) و همچنین احمدی نژاد (عضو انجمن اسلامی علم و صنعت) فعالانه دراین جنایات حزب الله شرکت داشتند.
حملات با سخنرانی رفسنجانی در دانشگاه تبریز در ۲۶ فروردین آغاز گردید. بدنبال این سخنرانی، دانشجویان در بخش پرسش و پاسخ به افشای وی پرداختند و بدنبال آن رفسنجانی نیزدر آنجا تهدید به تصفیه دانشگاهها نمود که با هو کردن دانشجویان مجبوربه فرار شد.
در۳۰ فروردین شورای انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه ای فرمان حمله به دانشگاهها را این چنین صادر کرد: ستادهای عملیاتی گروههای گوناگون، دفترهای فعالیت و نظایر اینها که در دانشگاهها و موسسات عالی مستقر شده اند چناچه ظرف سه روز از صبح شنبه تا پایان روز دوشنبه اول اردیبهشت برچیده نشوند شورای انقلاب مصمم است که همه باهم یعنی رییس جمهور( بنی صدر) و اعضای شورا مردم را فرا خوانده و همراه با مردم در دانشگاهها حاضر شوند و این کانونهای اختلاف را برچینند. ( به نقل از اعلامیه شورای انقلاب). در روز ۲۸ فروردین دانشگاه علم و صنعت در تهران به وسیله انجمن اسلامی تعطیل و پاسداران دانشگاه را محاصره کردند.
بنا به گزارش صدای جمهوری اسلامی۱۳۰ نفر در حمله به دانشگاههای تهران زخمی شدند. بنا به گزارش شاهدان حداقل ۳ نفر کشته شدند که نام دو نفر از آنهامحسن رفعتی و فریدون آشوری بوده است.
در رشت، حزب الله و در راس انها هادی غفاری و امامی کاشانی با همکاری انصاری استاندار و کریمی دادستان شهر، روز سوم اردیبهشت به دانشگاه حمله کرده وبا کشتن ۱۲ نفر و زخمی و دستگیر نمودن بسیاری دیگردانشگاه را به تصرف خود در آوردند. اسامی کشته شدگان دراین حملات ازاین قرارند: منیره موسی پور، امان الله ایمانی، جهانی ، محمد شادمان، خسرو بنیاد، اصغر مجابرآبادی، علی صفر زاده(طرقی) – محصل، اصغر بیک آبادی – کارمند، پیروز برانداخت، جواد گرگری، اصغر گنجی و احمد گنجه ای. همچنین فرامرز حمید که از دستگیر شدگان بود در تابستان در شهر رشت در یک محاکمه به تیرباران محکوم شده و تیرباران میشود.
در شیراز بنا بگزارش کیهان بیش از ۴۹۱ نفر مجروح شدند. بنا به گزارش شاهدان عینی میزان مجروحان به ۱۰۰۰ نفر میرسید و حداقل ۳ نفر کشته شدند.
در دانشگاه جندی شاپور اهواز به تعداد زیادی از دانشجویان دختر تجاوز میشود و تا یک هفته مردم جنازه روی آب رودخانه اهواز می دیده اند. اسامی۱۲ نفر از کشته شدگان اهواز به قرار زیرند: غلام سعیدی، فرزانه رضوان، جبراییل هاشمی ، حمید درخشان، طاهره حیاتی ( دانش آموز۱۴ ساله که درمقابل دانشکده علوم باقمه کشته شد)، فرهنگ انصاری، محمود لرستانی (کارگر شرکت نفت)، سعید مکوند، محمد عزیز پور، مهناز معتمدی، مهدی علوی شوشتری و احسان الله آبفشانی. روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت خانواده های دانشجویان زندانی به همراه دانشجویان درجلو تالار شهرداری اهواز جمع میشوند که با تیراندازی پاسدارا ن مواجه شده و ۳ نفر کشته و ۲۶ نفر زخمی میشوند. روز ۱۲ اردیبهشت احمد موذن فارغ اتحصیل دانشگاه اهواز به همراه مسعود دانیالی دیپلمه بیکار، دکتر نریمیسا پزشک درمانگاه حصیرآباد اهواز، مسعود ربیعی دانشجوی فوق لیسانس علوم تربیتی، غلام حسین صالحی دانشجوی علوم کامپیوتر، اسداله خرمی دانشجوی دانشکده علوم تربیتی به جرم شرکت در درگیری ها در یک محاکمه چند ساعته محکوم شده و تیرباران می شوند. دو نفراول از دانشجویان و دانش آموزان هوادار پیکار بودند و دکتر نریمیسا با پیشگام بود که به جرم مداوای دانشجویان زخمی به جوخه های تیرباران سپرده شد. بر طبق گزارشات، بیشترین جنایات را رژیم در دانشگاه اهواز مرتکب شد.
در زاهدان، روز دوم اردیبهشت به دانشسرای عالی حمله می شود و یکی از دانشجویان پیشگام بنام صادق نظیری کشته و عده زیادی مجروح می شوند. در مشهد و اصفهان و تبریز نیز با حمله به دانشگاهها و مجروح کردن و دستگیری دانشجویان ، رژیم موفق به تسخیر دانشگاهها می شود.: شکرالله مشکین فام و محسن رفعتی در دانشگاه مشهد کشته می شوند.
مبارزه علیه رژیمی متحجر و پوسیده در بطن شرایط انقلابی بعد از ۵۷ که شکل غائی و عریان رژیم گذشته سلطنتی بود نشان داد که دی ان آی سرمایه داری عقب مانده و کودن ایران با سرکوب و دیکتاتوری و کشتار قابل شناسائی است و بدون این خصوصیت نمی تواند به بهره کشی لجام گسیخته و وحشیانه خویش ادامه دهد. نشان داد که ضد انقلاب سرمایه داران برای نجات سیستم بهره کشی خود از توسل و پناه بردن به هیچ خس وخاشاک و فسیلی چون خمینی و گله های کف به دهان کرده اوباش حزب اللهی ابائی ندارد. چپ جامعه این را دید و در مصاف زودرس و نابرابری که تحمیل شد قهرمانانه ایستادگی کرد و تسلیم نشد مگر آنکه به خونش کشیدند و سر ها را به بالای دار سپردند. دانشجویان و کارگران، شجاعانه در صف مقدم این جبهه جای گرفتند.
تاریخ این جنایات، باید باز خوانی و باز نویسی شود زیرا که این جنایات به ویژه کشتاردانشگاهیان به نام انقلاب فرهنگی با حمله اوباشان فاشیست “پینوشه” در شیلی و “خورخوره رافائل” دیکتاتور فاشیست آرژانتینی به دانشگاه ها و کشتار صدها دانشچوی چپ و کمونیست قابل مقایسه است. همانگونه که مادران روسری سفید میدان “پلازما دومایو” در آرژانتین قاتلین فرزندانشان را به دادگاه کشاندند، مادران دادخواه در ایران نیز به تکرار این تاریخ همت می گمارند. آنروز بنی صدرها و سروش ها و احمدی نژاد ها و دیگر سران داعشی و گنگستر خامنه ای و خمینی در دادگاه های مردمی پاسخگو خواهند شد.

منبع آمار و گزارش حمله به دانشگاه ها: سایت انقلاب فرهنگی در دانشگاه های ایران
/engelabfarhangi.wordpress.com/

انترناسیونال 916

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *