جدید ترین
Nasser-Asghari

ناصر اصغری

nasser_asgary@yahoo.com

جنبش كارگری؛ دو گرایش و یك پدیده

Nasser-Asghari

ناصر اصغری:
     جنبش كارگری ایران امسال هم در روبرو شدن با مسئله حداقل دستمزد، بار دیگر با تلاش و تقلای دو گرایش اصلی راست و چپ در جنبش كارگری روبرو بود. امسال اما پدیده دیگری نیز در كنار این دو گرایش درون جنبش كارگری تقلاهایی كرد كه لازم است به بهانه تلاش برای افزایش دستمزد كارگران، نگاهی عمومی و كلی به این دو جنبش و آن پدیده جانبی بیاندازیم.
     گرایشات راست و چپ از گرایشات قدیمی درون جنبش كارگری بوده اند و فعالین كارگری و همچنین كسانی كه جنبش كارگری را دنبال می كنند تلاشهای این دو گرایش را بخوبی از هم تفكیك می دهند. از برخوردشان به قوانین دولتی، از نگاهشان به دخالت توده كارگر، از نوع تشكلی كه برایش تلاش می كنند و غیره. اما آن پدیده كه از آن سخن به میان آمد، كسانی هستند كه درباره جنبش كارگری حرف زده و می نویسند و عمدتا از مقولات گرایش چپ استفاده می كنند؛ اما به قول معروف راهنمای چپ می زنند منتها به راست می پیچند. چنین افرادی را در درون خود جنبش كارگری نمی توان یافت. این پدیده مشكلش مشغله كارگران نیست، مشكلش با فعالین گرایش چپ جنبش كارگری است. در جنبش كارگری فعال كارگری یا به گرایش راست متعلق است یا به گرایش چپ. این طیف سوم كسانی هستند كه در بیرون از جنبش كارگری به توده كارگران و مخاطبینشان دستوراتی دارند كه معمولا هیچ كس هم به این دستورات توجهی نمی كند. در پائین به موضعگیریهای این طیف سوم، كه من به آن “خانه نشینان” می گویم، خواهم پرداخت و سعی خواهم كرد نشان دهم كه گرچه ظاهرا مواضع نسبتا متفاوتی هم می گیرند، اما در گوشه بیربطی در سیاست قرار گرفته‌اند و موضعگیریهای آنها، نهایتا به سیاست گرایش راست درون جنبش كارگری كمك می كند.
      در ایران ما با نهادهای دست ساز دولت اسلامی هم مثل خانه كارگر، شوراهای اسلامی كار، انجمن‌های صنفی كارگران و اتحادیه های دست ساز دولت نیز روبرو هستیم كه گرچه هر كدام از این نهادها تعدادی از كارگران را هم در خود می توانند اینجا و آنجا متشكل داشته باشند، اما به آنها با هیچ معیاری نمی توان “تشكل” كارگری، حتی نوع زرد آن هم گفت. اینها عمدتا نهادهای از جمهوری اسلامی هستند كه هدف اولیه و اصلی شان كنترل كارگران و دفاع از كیان رژیم اسلامی است. مثلا اولیاء علی بیگی كه در رأس شوراهای اسلامی كار قرار دارد در گفتگویی با ایلنا می گوید: “بنده ی علی بیگی ابتدا سرباز ولایت هستم و در مرحله ی دوم از حقوق کارگران دفاع می کنم. حفظ نظام از خواندن نماز هم واجب تر است.” خانه كارگر در قطعنامه خود در نشست سراسری سال ٢٠١١ می آورد: “حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی از اصول جدایی ناپذیر جامعه کارگری است و جامعه کارگری همانطور که تاکنون اثبات کرده پای آن خواهد ایستاد.” و یا علی ربیعی كه از اعضای شورای مركزی “خانه كارگر” رژیم است، امنیتی ترین وزیر امنیتی ترین كابینه تا بحال رژیم اسلامی است. وی هم به ایلنا می گوید: “اعتراضات صنفی كارگران از جنس اعتراضات سال ٨٨ هستند”. و البته كه این كابینه امنیتی سرهم می شود كه با این “فتنه” مبارزه كند. این چند نمونه را به این خاطر آوردم كه خانه كارگر و زیرمجموعه های دور و نزدیك آن با هیچ معیاری تشكل كارگری نیستند و در اساسنامه آنها و شرط عضویت و كاندیداتوری در آنها “التزام عملی به ولایت فقیه” است.

گرایش راست
     گرایش راست درون جنبش كارگری كه به آن سندیكالیسم هم گفته می شود، جدا از تشكل‌ها و فعالین شناخته شده ای كه در هر كشوری دارد، یك خط منسجم سیاسی است كه خودش را در چهارچوب قوانین مملكت مربوطه تعریف می كند. برخلاف گرایشات رادیكال در جنبش كارگری كه مشكل “اصول”ی با قانون و دولت دارد، سندیکالیسم اما قانون، بازی در چهارچوب قانون، و قانونگرائی را جزو “اصول” پایه‌ای خود میداند. سندیكالیسم بازوی کارگری یک جنبش وسیعتری است که آلترناتیو اقتصادی برای کل جامعه دارد و به سیستم اداری خاص خود نیز نیاز دارد. این گرایش چه آنجائی كه شاخه‌ای از احزاب سوسیال دمكرات و سوسیالیست شدند و چه آنجائی كه مثل آمریكا سیاست امكانگرائی (پراگماتیسم) را در شكاف بین دو حزب دمكرات و جمهوریخواه به پیش گرفتند، كلا یك افق و جهان بینی را به پیش می‌بردند: كه اساس جامعه سرمایه داری و رابطه موجود بین کارگر و سرمایه دار و استثمار و تقدس مالکیت را میپذیرد و آن را مفروض میگیرد. با این فرض، برای اینکه کارگر شرایط كاری بهتری داشته باشد تلاش میکند کارگر نیروی کارش را به سرمایه دار در این چهارچوب مفروض گرفته شده بهتر بفروشد. بهتر شدن وضع كارگر را در همزیستی مسالمت آمیز با سرمایه داران و بهتر شدن وضع سرمایه دار می‌بیند و در نتیجه بجای اینكه موقعیتهای بحرانی كه سیستم سرمایه داری بوجود می‌آورد، این سیستم را مسئول این وضعیت بداند، آن را مربوط به همه می‌داند و كارگران را به همكاری برای رفع بحران فرا می‌خواند كه همیشه بار بحران بر دوش كارگران می‌افتد.
     این خط در عین حال می خواهد چنین جلوه دهد كه به سیاست كاری ندارد و فقط از منافع اقتصادی كارگران دفاع می كند. گرچه در جائی مثل ایران وقتی كه زیر فشار گرایش چپ و كمونیستها قرار می گیرد سندیكالیستها قوانین کشورهای دمكراتیك تر را نشان مخاطب می دهند، اما در خود ایران هم دو قدم از قوانین اسلامی فراتر نمی روند. در همان کشورهای دمكراتیك تر سندیكالیستها كه از رهبران سندیكا، فدراسیون و كنفدارسیونهای كارگری هستند، خود از رهبران احزاب سوسیالیست و سوسیال دمكرات كشورهای مربوطه نیز هستند. رأی، منابع و فشار كارگران كه در اختیار این نهادهای كارگری قرار می گیرند، ابزارهایی برای جلو بردن اهداف سیاسی احزاب نامبرده هستند.
     در خود ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی هم، هیأت مؤسس سندیكاهای كارگری كه فعالین گرایش راست جنبش كارگری در این نهاد گرد آمده اند، همیشه دنبال كسانی چون صفدر حسینی، حسین كمالی، مصطفی معین و چنین جانورانی بوده است. حسین اكبری هم كه سخنگوی هیأت مؤسس سندیكاهای كارگری است، از نزدیكترین افراد به نهادهای دست ساز دولت است و زیر پوشش “نقد كارگری” تندترین حملات را بعد از علیرضا محجوب و حسن صادقی متوجه سندیكای كارگران واحد كرده كه چرا از چهارچوب قانون پایش را فراتر گذاشته است!
     فعالین گرایش راست حتی پا را از قوانین نانوشته رژیم اسلامی هم فراتر نمی گذارند. مثلا مازیار گیلانی نژاد، یكی از چهره‌های شاخص گرایش راست درون جنبش كارگری می‌گوید: “کارگران فلزکارمکانیک جز با رسانه‌های داخلی از جمله ایلنا و روزنامه کار و کارگر، قائل به مصاحبه با رسانه های غیر نیستند. این سیاست ماست.” حسین اكبری هم در یكی از همان “نقد”هایش به سندیكای واحد می نویسد: “کثرت مانورهای تبلیغاتی به جا و نا به جا و مصاحبه های فراوان با رسانه هایی که از نظر مردم بی اعتبارند و با بودجه کنگره امریکا فعالیت می کنند و یا مصاحبه مستقیم با صدای امریکا …” فكر نكنم مصاحبه نكردن با رسانه‌های غیر از رسانه‌های رژیم اسلامی در هیچ قانونی نوشته شده باشد.
     از ویژگی‌های گرایش راست جنبش كارگری عدم دخالت توده كارگران و یا اعضای تشكل‌های كارگری در سوخت و ساز روزانه این تشكل‌هاست. چانه زنی و به توافقی از بالای سر كارگران رسیدن با كارفرما، كمال دخالت دادن كارگران از جانب این گرایش است! تشكل مورد نظر سندیكالیستها، كه معمولا سندیكاست یك تشكل صنفی كارگران تعریف می‌شود و مسائل بیرون از چهارچوب محیط كار را مسائل مربوط به آن تشكل تعریف نمی‌كنند. مشكل كارگر بیكار و خانواده كارگری مشكل سندیكالیست و رهبر سندیكای كارگری نیست. برای این گرایش موضوع قبل از هر چیزی، منفعت شخص كارگر از سر صنفی گرائی است. سندیکالیسم، طبقه کارگر را نه بعنوان یك طبقه، بلكه بعنوان مجموعه‌ای از اصناف میداند که هر کدام از این صنفها را در سندیکائی متشکل میکند كه اینها منافعشان ربطی به همدیگر ندارد. در بهترین حالت دفاع از منافع آن صنف در برابر دنیای بیرون از آن است.
     درباره گرایش سندیكالیستی زیاد می شود گفت كه من توجه خوانندگان علاقمند را به مصاحبه مفصل “گرایشات درون جنبش كارگری” (كارگر كمونیست ١٩١، ١٩٣ و ١٩٥) جلب می كنم.

پدیده موعظه كنندگان خانه نشینی
     طیفی از نویسندگانی هم در چند سال اخیر پیدا شده اند كه كارشان شده موعظه به كارگران برای دعوت به خانه نشینی. پرداختن به اینها فقط از آنجا كه در هر مورد كه كارگران و یا توده وسیعتری به خیابان آمده و اعتراض می كنند، جلو می آیند و شروع به شلوغ كردن می كنند، اهمیت پیدا می كند. در هیچ جنبشی جا پائی ندارند. اما همچنانكه بالاتر گفتم، از آنجا كه راهنمای چپ می زنند، لازم است كه به راست چرخیدن آنها را نشان بدهیم. این طیف بخصوص در چند سال اخیر و مشخصا به دنبال اعتراضات توده ای سال ٨٨، هر اعتراضی را به صرف اینكه نمی توانستند كسی را بیینند كه با كارگر دستان پینه بسته ذهنیت آنها شباهتی داشته باشد، تخطئه كردند. قبلا و به مناسبتهای مختلف به متد مضحكی كه این طیف پیشه كرده است پرداخته ایم و اینجا همراه با اشاره‌ای كوتاه به متد عمومی آنها، روی جنبش افزایش حداقل دستمزد تمركز خواهم كرد.
     ظاهر متد اینها اینگونه است كه كارگر فقط باید انقلاب كارگری بكند و در هیچ اعتراض و انقلاب دیگری نباید دخالتی بكند! كه كارگر اگر با تشكل كارگری خود كه رهبری آن دست كارگران كمونیست است جلو صحنه نباشد، هر كاری كه كرد یا به جیب ناسیونالیستهای اقوام مختلف می رود و یا برای بازگشت به دوران خمینی سرباز بی جیره و مواجب شده است. اگر این طیف ندید كه كارگر یكراست سراغ خود مسئله نرفته، پس خانه نشینی ضررش كمتر است! انگلس در مقدمه‌ای كه بر “جنگ داخلی در فرانسه” ماركس نوشته، جواب اینها را خوب داده است. می نویسد: “بورژوا ـ لیبرالهای اپوزیسیون پارلمانی مهمانی هایی برپا كردند كه طی آنها خواستار تحقق اصلاح در قانون انتخابات شدند. اصلاحی كه می بایست سلطه حزب آنها را تضمین كند. آنان كه در مبارزه خود با حكومت بیش از پیش ناگزیر بودند به مردم متوسل شوند مجبور شدند گام به گام تسلیم قشرهای رادیكال و  جمهوریخواه بورژوازی و خرده بورژوازی شوند و میدان را برای آنها باز بگذارند. ولی پشت سر این جماعت كارگران انقلابی قرار داشتند و آنان از سال ١٨٣٠ به این سو استقلال سیاسی بیشتری از آنچه كه به فكر بورژواها و حتی جمهوریخواهان می رسید به دست آورده بودند. كارگران به پیكار در كوچه و خیابان روی آوردند. لوئی فیلیپ فراری شد و موضوع اصلاح قانون انتخابات نیز با او به فراموشی سپرده شد.” قبلا در نوشته “انقلاب، تشكل توده ای و تحزب كمونیستی” به تفصیل نشان دادم كه در هر انقلابی، و بخصوص با مثال از انقلابات ١٨٤٨ فرانسه، ١٩٠٥ و ١٩١٧ اكتبر، توده های انقلابی و از جمله كارگران، به نزدیك و دم دست ترین رهبران كه خود هنوز بخشی از دستگاه حكومتی هستند روی می آورند و در مسیر مبارزه و اعتراض و انقلاب، متوجه می شوند كه این “دم دست ترین رهبران” خود باید موضوع انقلاب و سرنگون شدن باشند. این موضوع در همه انقلابات كلاسیك و معاصر هم، تجربه شده است. منتها مرغ طیف خانه نشین یك پا دارد. “كارگر اگر انقلاب كارگری نكرد، خانه نشینی ضررش كمتر است!”
     بر سر تلاش و مبارزه كارگران برای افزایش دستمزد، هیچ طیفی، حتی شوراهای اسلامی كار و انجمن‌های صنفی كارگران هم به اندازه طیف خانه نشین لجن پراكنی نكرد. طومار ٤٠ هزار امضاء را بعنوان یك سیاست “راست” معرفی كردند و با نشان دادن آن، كارگران را به سیاست همیشگی خود، یعنی خانه نشینی دعوت كردند. اینها كه از ده سال پیش، یعنی از سال ٢٠٠٤، تا كنون هر از چندگاهی كمپینی بر علیه انحلال تشكل و نهادهای موجود كارگری به راه انداخته اند، بر سر راه تلاش كارگران و فعالین كارگری در دو سال گذشته برای افزایش دستمزد از هیچگونه خرابكاری‌ای دریغ نكردند. ابتدا با بهانه های مختلف كمپین طومار ٤٠ هزار امضاء و هماهنگ كنندگان آن را زیر ضرب گرفتند و سپس با “غیرواقعی بودن مطالبه ٢ میلیون تومان” این خرابكاری را تكمیل كردند.
     یكی از تئوریزه كنندگان خانه نشینی ابتدا با مسخره كردن تلاش و فعالیت فعالین كارگری با در گیومه قرار دادن “جنبش” افزایش دستمزد، رهنمود می دهد كه: “اما چگونه میتوانیم جنبشی را بر سر افزایش دستمزد و یا تعیین سطح دستمزد سالانه در همین شرائط که طبقه کارگر از تشکلهای مستقل خود محروم است، سازمان دهیم. در این مورد هیچ راهی به جز سازماندهی برای این حرکت، آنهم سازماندهی که منطبق با وضعیت فعلی جنبش کارگری باشد وجود ندارد. هیچ راهی به جز اینکه فعالین و رهبران اعتراضی محلهای کار قدم پیش بگذارند و از طریق مجمع عمومیها در محیط کارها خواست مطالبه افزایش دستمزد را اعلام کنند وجود ندارد. کار و فعالیت کانونهای فعالین کارگری که امروز وجود دارند در صورتی ثمربخش میباشد که بتوانند تعداد هر چه بیشتری از کارگران معترض و فعال را در محیطهای کار قانع کنند تا قدم پیش بگذارند. آنها را برای امر سازماندهی جنبش برای تعیین سطح دستمزد بسیج کنند. یعنی این کانونها میتوانند کاتالیزور یک حرکت وسیع شوند. خود این کانونها با نیروی تشکیلاتی خود نمیتوانند ذره ای بر امر مبارزه کارگری و مبارزه بر سر دستمزد موثر باشند.” حكمت نوشتن این پاراگراف این است كه ایجاد شبهه كند فعالینی كه مشغول تلاش برای سازمان دادن كمپینی برای افزایش دستمزد هستند، در فكر سازماندهی كارگران و ایجاد مجامع عمومی نیستند. كه این تلقین را ایجاد كند كه این فعالین خود عامل سد كردن سازمانیابی كارگران هستند. واقعیت امر اما این است كه فعالین و نهادهای كارگری یك دم از متحد كردن و در هم گذاشتن دست فعالین كارگری در محیطهای كار باز نایستاده اند. یك دم از سازمان دادن كارگران غفلت نكرده اند. اگر امر ناكافی بودن حداقل دستمزدها به سطح تلویزیون جمهوری اسلامی و دیگر رسانه های این رژیم كشیده می شود، تحت فشار و فعالیت همین فعالین و نهادهای كارگری بوده است. اگر علی ربیعی را برای سركوب جنبش كارگری وزیر كار می كنند، زیر فشار فعالیتهای روزمره همین فعالین و رهبران كارگری بوده است. اگر امروز بخاطر هر مسئله ای در درون جنبش كارگری رسانه‌های داخلی و خارجی سراغ فعالین این نهادها می آیند، بخاطر فعالیت چشمگیر آنها و زیر فشار فعالیتهای روزمره و عملا رهبر جنبش كارگری شدن همین فعالین و كانونهای كارگری بوده است. كسی كه نمی داند مجمع عمومی خوردنی است یا پوشیدنی، مواردی را كه ذكر كردم را هم نمی تواند متوجه بشود. نمی تواند متوجه این بشود كه در كنار تلاش برای رسانه‌ای كردن و به سطح جامعه بردن موقعیت معیشتی كارگران، همین فعالین كارگری و كانون و نهادهای كارگری تلاشی هركولی كردند كه مجامع عمومی كارگران هم شكل بگیرند و كارگران اعتراضات خود را به خیابان و جلوی نهادهای دولتی و از جمله مجلس اسلامی و نهاد ریاست جمهوری اسلامی هم بكشند. مسئله اما به طور ساده تخریب تلاش كارگران و فعالین كارگری است؛ وگرنه چه تناقضی بین فعالیت در هر دو عرصه‌ای كه یكی ظاهرا به عرش اعلا كشیده می شود و دیگری مورد بی لطفی قرار می گرد، وجود دارد؟!
     به استدلال اسد گلچینی، یكی دیگر از نظریه پردازان این طیف نگاهی بیاندازیم. او در نوشته‌ای با عنوان “کارگران و دو نظریه در مساله افزایش حداقل دستمزدها، کدام راه را باید رفت” می‌نویسد: “مبارزه برای افزایش دستمزدها و تعیین حداقل دستمزدها در هر شرایط تا هم اکنون و بنا بر سوخت و ساز فروش و خرید نیروی کار تابع یک زورآزمایی برای هر دو طرف و سازمان یافته و سیستماتیک در یک جامعه سرمایه‌داری در ایران بوده است. اما این روند با روی آوری به کمپین افزایش مبلغی دستمزدها در این سال قیچی شد و مطالبه افزایش دستمزد به سطح دو میلیون تومان و امثالهم، جای آن را گرفت. مساله ظاهرا ساده است و تفاوتی در کار نیست اما این مطالبه و سقوط و اعلام این مساله به عنوان “پیشروی” یک عقب گرد دیگر بر جنبش کارگری ایران است که در حال ساختن پایه هایش است که در غیاب یک جنبش مطالباتی قابل پیگیری توده گیر قادر به هیچ پیشروی نیست.” حرف حساب ایشان این است كه جنبش كارگری در موقعیتی نیست كه چهره‌هایی از فعالین و تشكل‌های كارگری جلو بیایند و زورآزمائی بین كارگران و سرمایه داران را فرموله كنند. این جنبش داشت پایه هایش را می ساخت، اما با این ظاهر “پیشروی” عقبگرد به آن تحمیل شد. یعنی اگر كسی بیاید بگوید كه حداقل دستمزدی را كه شورایعالی كار فرضا ٦٠٨ هزار تومان اعلام می كند، و همه دست اندركاران مسائل كارگر در این كشور اعلام كرده اند كه این مقدار حداقل ٤ بار كمتر از تورم واقعی در این مملكت است، یك عقبگرد به جنبش كارگری تحمیل كرده است! همان تز، “ضرر خانه نشینی كم تر است”.
     اسد گلچینی به اختلاف بر سر مطالبه كردن حداقل دستمزد “بر منبای تورم” و یا “دو میلیون تومان” (“نظریه افزایش مبلغی حداقل دستمزدها”) اشاره می كند و می نویسد: “بخشهایی واقع بین تر در جنبش کارگری البته دنبال این “کمپینها” نرفتند و شعارهای توخالی و در واقع نطریه افزایش مبلغی حداقل دستمزدها آنها را مجاب نکرد.” به همین سادگی یك كمونیست در نقش تحلیلگر ظاهر شده و مطالبه افزایش دستمزد را شعاری توخالی تحلیل می‌كند! كه فعالین واقع‌بین دنبال این مطالبه نرفتند. آن خانمی كه به من گفته بود از كسان مثل همین اسد گلچینی بپرسم كه آیا ایشان نماینده كارگران است یا سرمایه داران، حق داشت.
     برای اطلاع كسانی كه شاید حرفهای طیف خانه نشین را باور كرده اند كه مطالبه دو میلیون تومان از تراوشات خیالی و توخالی ذهن چند فعال كارگری “غیرواقع بین” است، عرض كنم كه مطالبه دو میلیون تومان ابتدا از جانب كارگران پتروشیمی‌های ماهشهر و تبریز مطرح شد و فعالین كارگری‌ای كه بخاطر پیگیری مطالبات كارگران اكنون در زندان هستند نیز از این مطالبه دفاع و حمایت كردند. بخش اعظم تشكل‌ها و نهادهای موجود كارگری از این مطالبه دفاع كردند. همه و از جمله نمایندگان رنگارنگ جمهوری اسلامی در تلویزیون كانال یكشان قبول و اعلام كردند كه كمتر از ٢ میلیون تومان حداقل دستمزد، یعنی زندگی زیر خط فقر!
     اسد گلچینی سپس می نویسد: “سالهای قبل هم طرح و روشهایی مبلغی افزایش حداقل دستمزدها به شکل بشدت حاشیه ای وجود داشت اما سال ٩٢ بخشهایی از کارگران و تشکل‌های مختلف و طیف مختلفی از چپ به این روش معتقد شدند. معلوم نیست چرا دو میلیون؟ چرا سه میلیون و چهار و پنج نه؟” قبول می كند كه اگر سال‌های قبل كمپین برای افزایش حداقل دستمزد به همین شكل سال ٩٢ وجود داشت، اما سال ٩٢ این مبارزه حاد شد و بخش وسیعی از كارگران و تشكل‌ها و طیف مختلفی از چپ به این روش متعقد شد. حالا كه اینجوری شد، معلوم نیست كه چرا اسد گلچینی تصمیم گرفته بر علیه آن بایستد. نوشته او نوشته ای انتقادی نیست! نوشته‌ای است كه تصمیم گرفته بر علیه تلاش كارگران برای افزایش دستمزد بایستد. ایشان می پرسد “معلوم نیست چرا دو میلیون؟ چرا سه میلیون و چهار و پنج نه؟” در جواب باید گفت كه اگر مسائل مربوط به جنبش كارگری را برای یك امر سالمی دنبال می كردید حتما متوجه می شدید كه هر گروه و دسته و محفلی كه تحقیقی در ایران درباره هزینه سبد كالاها كرده، به این رقم و یا رقمی نزدیك به ٢ میلیون تومان رسیده است. اسمش بر خودش است: “حداقل دستمزد”! برای تأمین حداقل‌های زندگی.
     بهرحال در مقابل كسانی كه مثل اسد گلچینی كارگران را با بهانه های پوچ به خانه می فرستند و تمام تلاششان را تخطئه می كنند، هنوز یك سئوال بی جواب مانده: كمپین راه انداختن برای افزایش دستمزد، تلاش برای بسیج كارگران از طریق طومار و غیره، چه تناقضی با اعتراض برای افزایش دستمزد به اشكال دیگر دارد؟

گرایش چپ
     گرایش چپ و یا گرایش سوسیالیستی یكی از گرایشات اصلی درون جنبش كارگری است كه در هر مبارزه‌ای بر سر حتی كوچكترین امكانات رفاهی كارگران و جامعه دخیل بوده، اما در نهایت هدف آن لغو مناسبات سیستم كار مزدی است. این گرایش هم بازتابی از یك جنبش عمومی‌تر در جامعه است كه میخواهد نظام کار مزدی و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و اساس استثمار را کنار بگذارد و تولید در جامعه هم در خدمت رفع نیازمندیهای انسان صورت بگیرد. میخواهد اراده مستقیم کارگران اعمال بشود و قدرت آنها را از طریق اتحاد و اتکا بر قدرت جمعی آنان در مبارزه بکار می‌گیرد. اگر در دستگاه فكری بورژوازی كار كارگر كالاست و انعكاس آن در درون جنبش كارگری توسط گرایش راست این است كه این كالا باید هرچه بهتر فروخته شود، گرایش سوسیالیستی كار را خلاقیت انسان می‌داند و می‌خواهد به اسارت این خلاقیت در تار و پود زنجیرهای بورژوازی خاتمه بدهد. برعكس گرایش راست كه دائم در تلاش است كارگران را كنترل كرده و پتانسیل نهفته در حركت آنها را به كنترل خود در آورد و آنجا كه لازم باشد برای اهداف خود از آن استفاده كند، گرایش سوسیالیستی می‌خواهد این پتانسیل جاری شود تا بلكه سیستم برده داری مزدی برای همیشه از بین برود. این گرایش مبارزه كارگران را حتی آنجا كه بر سر امور صنفی مثل افزایش دستمزد، مرخصی، بیمه و مزایا و غیره هم باشد، یك امر سیاسی می‌داند كه ریشه در جاهای دیگری دارد. برخلاف سندیكالیسم كه دائم تلاش دارد تضاد بین كار و سرمایه را بپوشاند گرایش چپ می‌خواهد این تضاد هرچه بیشتر نمایان شود و دستهای نامرئی‌ای كه باعث می‌شوند این روابط ناپیدا و مستتر بمانند را نیز بی آبرو كند. برخلاف سندیكالیسم كه دائم در حال تلاش است بوژروازی و پرولتاریا را آشتی دهد، از نظر گرایش چپ جنبش كارگری، سازش بین این دو طبقه موضوعیت ندارد و جدال بین كارگر و كارفرما یك جدال طبقاتی غیرقابل سازش است. نقطه عزیمت گرایش سوسیالیستی طبقاتی است و به منفعت و اتحاد طبقاتی کارگران توجه دارد و مثل سندیکالیسم اساسش را روی اصناف متمرکز نمیکند. اگر گرایش راست از شراكت در سیستم موجود حرف می‌زند و قوانین حاكم بر جامعه توسط بورژوازی را قوانین مورد اطاعت می داند، گرایش سوسیالیستی از الغا آن می‌گوید و دست به ریشه می‌برد. اینها و دهها و صدها نمونه دیگر از خصوصایت گرایش چپ را می‌توان اسم برد.
     گرایش چپ جنبش كارگری پابپای گرایشات اصلی دیگر در جنبش كارگری و از جمله گرایش راست در اعتراضات جنبش كارگری دخیل بوده و راه حل خود را جلوی جنبش كارگری گذاشته است. اما تا جائیكه به تمایزات گرایش چپ با گرایش راست بر می‌گردد، گرایش چپ با هر درجه اصلاحات در سیستم سرمایه داری، می‌خواهد این مناسبات را براندازد و سیستم و نظامی را پایه گذاری كند كه شایسته انسان باشد. و در عین حال طبقه كارگر را به ابزاری مناسب مسلح می‌كند كه این خلع مالكیت كردن از بورژوازی را تسهیل كند.
     در نگاه گرایش راست جنبش كارگری، كارگر باید از حیطه خود بعنوان كسی كه منفعت شخصی صنفی دارد دفاع كند و فراتر هم نرود. جنگ در مدرسه بر سر تحمیق مذهبی و ناسیونالیستی به او ربطی ندارد. لشكركشی به عراق و افغانستان و یوگسلاوی و لیبی به او بی ربط است. تروریسم اسلامی به او بی ربط است. موقعیت زن تا جائی كه در كارخانه و محیط كار حوزه فعالیت او نیست، ربطی به او ندارد. اعتراض كارگر و جنگ او با سرمایه دار، مثل دعوای پیازفروشان با خریداران پیاز است. مثل دعوای بقال سر كوچه با مشتری لبنیاتش است. برای گرایش چپ اما تاریخ جامعه بشری تاریخ مبارزه طبقاتی است. كار كارگر صرفا یك كالای دیگر نیست. كار كارگر منبع ارزش اضافه و در نتیجه منبع زندگی است. تمام جنگ و جدال در جامعه بر سر این ارزش اضافه است كه طبقه‌ای توپ و تانك و ارتش و زندان و ساواك و غیره را بسیج كرده كه طبقه دیگری را به اسارت بكشد و ارزش اضافه از گرده او استخراج كند. گرایش سوسیالیستی بخشی از جنبش كارگری است كه می‌خواهد این حمله به كارگران را درهم بشكند، در حالیكه سندیكالیسم خود بخشی از این دم و دستگاه است كه نهایتا باید بساط این دم و دستگاه هم جمع شود.
     نكته مهم به نظر من این است كه گرایش چپ می‌خواهد كارگر را به میدان بیاورد كه قدرت خود را دریابد و به میدان آمدن او به قول لنین یك مدرسه‌ای برای انقلاب است. مجمع عمومی كارگران و شوراهای كارگری كه آلترناتیو گرایش چپ درون جنبش كارگری است، دقیقا این را تأمین می‌كنند كه كارگران یكپارچه و متحدانه بیرون بیایند و خودشان تصمیم می‌گیرند چه بكنند.

كمپین افزایش دستمزد
     اینجا می خواهم به اختصار درباره طومار ٤٠ هزار امضاء توضیحی بدهم چرا كه یك بخش اصلی بحثهای حول افزایش حداقل دستمزد و كلا افزایش دستمزد، حول همین طومار بود. گرایش راست تفسیر خودش را از این حركت كارگران داشت، گرایش چپ اهداف خودش را داشت و بیشترین حملات از جانب نویسندگان طیف خانه نشین به این حركت كارگران شد.
     طومار اعتراضی را كه بیش از ٣٠ هزار كارگر تا آخر سال ١٣٩١ امضا كرده بودند، در سال ٩٢ هم همچنان محور اعتراض كارگران قرار گرفت كه بعدها در سال ٩٢ به بیش از ٤٠ هزار امضا نیز رسید. این طومار بر مطالبات عاجل میلیون‌ها کارگر در سراسر کشور از قبیل لغو قراردادهای موقت، برچیده شدن شركت‌های پیمانكاری، پرداخت حقوق‌های معوقه،‌ اجرای قوانین كارهای سخت و زیان آور،‌‌ تعیین حداقل مزد بر اساس ماده ٤١ قانون کار با شرکت و دخالت مستقیم نمایندگان منتخب مجامع عمومی كارگران،‌ حقوق بازنشستگان و توقف اصلاح قانون کار بر مبنای پیش نویس لایحه ضدكارگری دولت و … تأكید كرده بود. اما اجازه بدهید روی بحثهایی كه حول طومارنویسی در بین فعالین كارگری در گرفته بود مكث كنیم.
     طومارنویسی یكی از سنتهای قدیمی جنبش كارگری است. منتها در اعتراض بخش رفرمیست و سندیكالیست جنبش كارگری هم برجسته است و هم محوری. این بخش از جنبش كارگری سعی می كند از اعتراض و اعتصاب كارگران در محیط كار تا جائی كه فشار كارگران دست زدن به چنین شیوه های رادیكالی را تحمیل نكند، بپرهیزد. تناسب قوا بین جنبش كارگری و بورژوازی هر چه هم باشد، رادیكال‌ترین شیوه اعتراض این گرایش همین طومارنویسی و رعایت قواعد بازی در چهارچوب قانون است. طومار اعتراضی كارگران ایران در یكی دو سال گذشته اما چنین نبوده. با در نظر گرفتن تناسب قوا، امضاها را از كارگاه‌های كوچك و كارگران منفرد شروع كردند. این بهترین شیوه ای بود كه كارگران در ایران احساس نمی كردند با گذاشتن امضا زیر پای یك بیانیه اعتراضی، شغل، امنیت و آینده خودشان به مخاطره می اندازند.
     هماهنگ كنندگان این طومار، طومارنویسی را تنها سیاست خود تعریف نكردند. در همین رابطه بحثی بین مازیار گیلانی نژاد و اتحادیه آزاد كارگران ایران در گرفت. هماهنگ كنندگان طومار ٤٠ هزار امضا در را بر اعتراض و اعتصاب نبستند. یادآوری و تأكید كردند كه پشتوانه طومارشان قدرت اعتراضی كارگران است. فراخوانشان به كارگران مراكز كارگری بزرگی كه امكان تشكل مجمع عمومی و به پیش بردن مبارزه و اعتصاب در آنجاها ممكن تر است این نبود كه تشكیل مجمع عمومی را ول كرده و در عوض به كمپین طومار بپیوندند. بارها تأكید كردند كه قصدشان بردن این موضوع به جامعه و فشار آوردن به مسئولین دولتی بوده. درست همان تاكتیكی كه در اواخر دهه ٦٠ توسط فعالین كارگری در كارگاه‌ها و مراكز كوچك كارگری و در اعتراض به پیش نویس قانون كار احمد توكلی كه به “در باب اجاره” معروف است، به كار گرفته شد.
     با این توضیح كوتاه می خواهم بگویم كه طومار ٤٠ هزار امضا كارگران یك اعتراض مهم جنبش كارگری و مركز ثقل كمپین افزایش دستمزد بود.

در خاتمه
     اكنون و بعد از اینكه جنبش كارگری یك دوره سخت سركوب عریان را در زیر سلطه جمهوری اسلامی گذراند، دارد بار دیگر عرض اندام می‌كند. گرایش سندیكالیستی كه در یك دوره‌ای مبلغ فعالیت در نهادهای سركوب رژیم مثل شوراهای اسلامی كار بود، بعدها و با حلوا حلوا كردن اینكه سازمان جهانی كار در نظر دارد با رژیم ایران كنار بیاید و تشكل‌های كارگری برای كارگران درست كند، این گرایش در “هیأت مؤسس سندیكاهای كارگری ایران” متشكل شد و خودی نشان داد. حلوا حلوا کردند كه خاتمی می‌خواهد گفتگوی تمدنها و اصلاحات راه بیاندازد، اینها نامه به وزیر كار جمهوری اسلامی نوشتند و اعلام آمادگی كردند كه حاضرند سندیكا راه بیاندازند و عامل كنترل جنبش كارگری بشوند. همین كه سر و صدا راه افتاد كه بورژوازی بین المللی می‌خواهد با جمهوری اسلامی كنار بیاید و در فكر سرمایه گذاری و مدرنیزه كردن كارگاههای تولیدی و غیره است، اینها اعلام كردند كه حاضرند طرف سوم “سه جانبه گرائی” باشند. اینها بعد از اینكه باز مدتی خود را در دفاتر ریاست جمهوری اسلامی و یا كاندیداهایی از جمهوری اسلامی علاف كردند، در نهایت اكنون مشاوره دهنده به و مبلغ شركت در “انجمن‌های صنفی كارگری” هستند كه نهادهایی مثل شوراهای اسلامی كار می‌باشند. اما حضور اینها فقط در حاشیه جنب و جوش اعتراضات و مبارزات كارگری نبوده، بلكه در خود اعتراضات هم شاهد حضور فعال اینها بوده‌ایم. سندیكای شركت واحد كه حاصل یك دوره مبارزه پرشور كارگران این واحد بود، عرصه رودر روئی گرایش سندیكالیستی و سوسیالیستی نیز بوده است. گرایش سندیكالیستی درون سندیكای واحد بر “مسالمت آمیز” بودن ابراز وجود و مطالبات كارگران تأكید داشت و خواهان روشن كردن چراغهای اتوبوسها به نشانه اعتراض بود؛ در حالیكه گرایش سوسیالیستی این شیوه از اعتراض را ناكارآمد می‌دانست و بر دخالت مستقیم كارگران و اعتصاب یكپارچه تأكید داشت. فعالینی از گرایش سندیكالیستی رسما در انتخابات جمهوری اسلامی از كاندیداهائی از رژیم دفاع كردند و بر شیوه‌های قانونی و انتظار كشیدن در سالنهای وزارت كار تأكید می‌كردند كه عملا راه بجائی نبرد. حسین اكبری رسما از لحن تند سندیكای واحد در مخاطب قرار دادن جامعه و تأكید بر استقلال آن و خود را مقید قانون نكردن آن انتقاد كرد و گفت كه سندیكای مزبور قرار نبود چنین راهی را برود. وی در عین حالی كه با سندیكای واحد این چنین صحبت می‌كرد دنبال دوستان خود در خانه كارگر رژیم و شوراهای اسلامی كار می‌گشت و در نهایت رسما به انجمن‌های صنفی كارگری مشاوره داد.
طیف پدیده خانه نشینی كه سرویس دهنده به گرایش راست و دشمنان كارگران است، جای خاصی در بین كارگران ندارند. جاپائی از آنها را نمی توان در هیچ جدال و جنبشی نشان داد. مجبورند بعد از چند بار تكرار خانه نشینی، خود برای همیشه به كنج خانه هایشان بخزند و دست از سر كارگران بردارند. به قول آن مثل فارسی، “به خیرتان امیدی نیست، شر مرسانید!”
     گرایش چپ درون جنبش كارگری در ایران، در این دوره لزومی به معرفی ندارد. تقلاهای گرایش راست، خانه كارگری‌ها و پدیده خانه نشینی در تقابل با همین گرایش چپ و سوسیالیستی هستند. گرایش چپ دیگر صرفا چند فعال كارگری و چند نهاد و تشكل كارگری نیستند كه بخواهیم از آنها حرف بزنیم. این گرایش اكنون به وسعت كل اعتراضات كارگری است. به وسعت اعتراض سال ٨٨ است كه جمهوری اسلامی را تا دو قدمی سرنگونی راند. اعتراضات پتروشیمی های ماهشهر، اعتراضات كارگران كیان تایر، طومار ٤٠ هزار امضاء، اعتراض كارگران معادن چادرملو، فریاد كارگران دربند و صدها و هزاران اعتراض ریز و درشت روزانه كارگری، جلوه هایی از این گرایش اند. در مقابل این گرایش، گرایش راست و دیگر مزاحمان جنبش كارگری در حال گذرند.
٢١ آوریل ٢٠١٤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *