انشعاب مرداد ١٣٧٩ (اوت ٢٠٠٠) از کومه له که تحت نام “سازمان زحمتکشان” صورت گرفت، انشعابى دست راستى و ارتجاعى بود. موضع حزب کمونيست کارگرى ايران همان موقع در سخنرانى منصور حکمت در انجمن مارکس لندن و همچنين مقالات مختلف مندرج در نشريه انترناسيونال منعکس گرديده است. در اين قطعنامه رئوس اساسى اين موضع اعلام ميشود:
١- انشعاب دست راستى از کومه له بر گرايش ناسيوناليستى کرد متکى بود که از همان ابتداى تشکيل کومه له و سپس در درون حزب کمونيست ايران، ولو به طور حاشيه اى، وجود داشت. تغيير شرايط سياسى اين مجال را فراهم نمود که اين گرايش به خود تعين سياسى و تشکيلاتى بدهد. فاکتورهاى اساسى در فراهم آوردن اين امکان عبارتند از:
الف- جدايى رهبرى کمونيسم کارگرى و بخش اعظم کادرها و اعضاى کومه له به همراه آن در سال ١٩٩١ از حزب کمونيست ايران و کومه له و ناتوانى مزمن جريان سانتر باقى مانده در کومه له و حزب کمونيست ايران در مبارزه با ناسيوناليسم کرد موقعيت و موازنه قدرت گرايشات سياسى درون کومه له را تغيير داد. گرايش حاشيه اى ناسيوناليستى کرد ميداندار شد. کمپين اين جريان عليه حزب کمونيست کارگرى و مبانى فکرى شکل گيرى حزب کمونيست ايران دريچه اى بود که اين جريان ناسيوناليستى از طريق آن کوشيد تا هويت سياسى و فکرى کومه له را بنفع خود تجديد تعريف کند. اين تلاش از موضعى تشکيلات گرا، يعنى از زاويه حفظ انسجام تشکيلات تحت هر پرچمى، مورد تائيد و همراهى ضمنى جريان سانتر در کومه له قرار گرفت. تلاش براى تجديد تعريف کومه له و يک دست کردن رهبرى کومه له، بنفع جريان ناسيوناليستى کرد، با مبارزه و افشاگرى پيگير حزب کمونيست کارگرى ايران ناکام ماند. جريان سانتر در رهبرى کومه له نيز مجبور گرديد که عليرغم فصل مشترکها و منفعت هاى تشکيلاتى مشترک خود با جريان ناسيوناليستى در مقابل کنار گذاشته شدن خود و يک کاسه شدن رهبرى کومه له به نفع جريان ناسيوناليست مقاومتى ضعيف را سازمان دهد. با شکست يک بنى کردن کومه له بنفع جريان ناسيوناليست، اين جريان به توطئه گرى سياسى و تشکيلاتى روى آورد.
ب- ضعف و تشتت حزب دمکرات و ناتوانى اش از اعمال يک رهبرى منسجم بر گرايشات و محافل ناسيوناليستى کرد در ايران، جريان ناسيوناليست درون کومه له را به اين نتيجه رساند که يک پرچم ناسيوناليسم افراطى و ميليتانت ميتواند شانس پرکردن اين خلا را داشته باشد.
ج- جريان دوم خرداد و تلاش هاى آگاهانه دستگاه هاى سياسى و اطلاعاتى جمهورى اسلامى اين توهم را در صفوف ناسيوناليستهاى کرد درون کومه له بوجود آورد که جمهورى اسلامى در حال تقسيم کردن قدرت با حزب دمکرات و دادن خودمختارى به آن است. تصور مذاکره با جمهورى اسلامى و عطش نشستن بر خوان موهوم تقسيم قدرت با حزب دمکرات و شرکت در يک ساخت و پاخت سياسى، تحرک وسيعى را در صفوف اين جريان شکل داد. اما با وجود حزب دمکرات کردستان، تنها ابزار اينها براى به بازى گرفته شدن استفاده از نام کومه له بود. بدون اين نام اينها بعنوان يک گروه کوچک ناسيوناليست افراطى هيچ شانسى براى شرکت در اين پروسه براى خود نمى يافتند. امکان استفاده از نام کومه له باتوجه به اينکه اين جماعت اقليت کوچکى از کومه له را تشکيل ميدادند منتفى بود. تنها راه ارضاى عطش، اتکا به توطئه گرى تشکيلاتى و تهديد نظامى با استفاده از نيروى اتحاديه ميهنى براى تسليم کومه له بود. جريان مهتدى ايلخانى چرخ توطئه گرى براى تصرف نام کومه له را به گردش درآورد.
د- رشد کمونيسم کارگرى در شهرهاى کردستان عرصه فعاليت سياسى بر اين جريان را تنگ و تنگتر ميکرد. بى خطى تشکيلات موجود، آنرا فاقد امکان مقاومت در مقابل اين رشد سريع کمونيسم کارگرى ميکرد و يک کاسه کردن قدرت در رهبرى کومه له را براى جماعت مهتدى -ايلخانى از هميشه ضرورى تر ميساخت.
ه- تلاش اتحاديه ميهنى کردستان و شخص جلال طالبانى براى شکل دادن به شاخه ايرانى خود در مقابل حزب دمکرات و بعنوان اهرمى براى نزديکى به جمهورى اسلامى، کمک و حمايت مالى، سياسى و نظامى اتحاديه ميهنى از کودتاى تشکيلاتى راست در کومه له به سرکردگى باند مهتدى – ايلخانى را ممکن ساخت.
فاکتورهاى فوق منجر به پاگيرى يک کودتاى تشکيلاتى توسط اقليت کوچکى از کومه له، به سرکردگى عبدالله مهتدى و عمر ايلخانى زاده، گرديد. هدف اين کودتا تصرف رهبرى کومه له با اتکا به حمايت مالى، تدارکاتى و نظامى اتحاديه ميهنى کردستان بود. اين کودتا با دخالت حزب کمونيست کارگرى ايران و مقاومت ضعيف جريان سانتر در رهبرى کومه له شکست خورد. باند مهتدى – ايلخانى و اقليت کوچکى از کومه له تحت پوشش نظامى و حمايت مالى و تدارکاتى جلال طالبانى و با قلدرى و لمپنيسم آشکار و عيان با نام کومه له از کومه له انشعاب کرد.
٢- اين جريان بر اساس پلاتفرم دست راستى و ناسيوناليسم افراطى شکل گرفته که اجزاى آن عبارتند از: قوم پرستى، طرد و نفى سابقه و گذشته چپ و کمونيستى کومه له و رواج نفرت از آن، دشمنى با کمونيسم کارگرى. منطبق با اين پلاتفرم ارتجاعى، عملکردهاى کودتاگرانه و توطئه گرانه آنها در درون کومه له، شارلاتانيسم و لمپنيسم سياسى در برخورد به کمونيسم کارگرى ماهيت ارتجاعى و باند سياهى و فالانژيستى اين جريان را به خوبى نشان ميدهد. اين يک جريان باند سياهى و فاشيست است.
٣- بلحاظ سياسى اين جريان پرچم فدراليسم قومى در ايران را بر افراشته که نسخه تباهى زندگى اجتماعى و مدنى در کردستان و سراسر ايران است. اين يک پرچم سياه فاشيستى براى به قدرت خزيدن اينها در کردستان ايران است.
٤- اين جريان به لحاظ سياسى و اجتماعى نيروى قابل اعتنايى نيست، دامنه گسترش تشکيلاتى اين جريان محدود به لمپن ها و فاشيستهاى کردستان خواهد بود. جامعه شهرى در کردستان و فضاى راديکال ناشى از حضور طبقه کارگر و حزب کمونيست کارگرى ايران و وجود چتر عمومى ناسيوناليستى حزب دمکرات براى جذب جريان راست در جامعه، قدرت بسيج اين جريان را بشدت محدود ميکند. اينها بنا به خصلت فاشيستى خود و حمايتى که از دولتهاى دست راستى غرب توقع دارند تنها ميتوانند بعنوان يک نيروى تروريستى و باند سياهى عليه چپ در جامعه ايجاد مزاحمت کنند. اينها در بهترين حالت به عنوان دارودسته مسلح فالانژ مورد حمايت ارتجاع در منطقه قد علم کرده و ميتوانند موى دماغ نيروهاى مترقى، جنبش کمونيستى کارگرى و مدنيت جامعه باشند، ميتوانند با فالانژيسم و چاقوکشى محيط سياسى کردستان را آلوده کنند و از اين لحاظ نبايد دست کم گرفته شوند.
با توجه به مولفه هاى فوق حزب کمونيست کارگرى ايران قويا تاکيد ميکند که:
١- تنها سياست اصولى، آزادى خواهانه و انقلابى افشا و منزوى کردن اين جريان است. ماهيت سياسى پديده “سازمان زحمتکشان” به عنوان گروه باند سياهى فاشيست مسلح بايد افشا شود. اجزاى سياستها و عملکردهاى ارتجاعى آنها براى مردم توضيح داده شود و تلاشهاى ماجراجويانه اين جريان در کردستان، بخصوص در پروسه سقوط جمهورى اسلامى، با قدرت تمام پاسخ گيرد.
٢- اين جريان موجوديت سياسى خود را بر ناسيوناليسم افراطى کرد و بر گسترش و تعميق شکافهاى ملى و قومى استوار کرده است. اين نفرت و فالانژيسم ملى قرار است ابزار معامله اينها براى شريک شدن در قدرت سياسى با دولت مرکزى باشد. اين سياست ارتجاعى و ضد انسانى را بايد افشا و خنثى کرد.
٣- استفاده از نام کومه له توسط باند مهتدى – ايلخانى يک سرقت سياسى است که تنها در زير حمايت نظامى اتحاديه ميهنى کردستان امکان پذير گرديده است. اين استفاده بايد محکوم گردد و هيچ سازمان و جريان جدى سياسى نبايد اينها را با اين نام مورد خطاب قرار دهد. اهداف و سياستهاى اين جريان و عملکردها و پراتيک آن ربطى به گذشته چپ و کمونيستى کومه له ندارد و در مقابل همه تصميمات کنگره ها و کنفرانسهاى کومه له و حزب کمونيست ايران است. اين جماعت اقليت کوچکى در کومه له را تشکيل ميدادند.
٤- توطئه هاى پنهانى سران اين جريان در همدستى با جلال طالبانى به منظور انشعاب در کومه له، و سپس حرکت کودتايى آن عليه کومه له و به گروگان گرفتن کنگره سازمانى آن و اعمال قلدرى و گردنه بگيرانه آنها براى تصرف اموال و امکانات کومه له با اتکا به اتحاديه ميهنى، لمپنيسم و بى پرنسيبى اينها در دامن زدن به نفرت شخصى و قومى از حزب کمونيست کارگرى ايران، و بخصوص منصور حکمت، و ماجراجوئى هاى دائم نظامى آن عليه اردوگاههاى کومه له، ماهيت فاشيستى، دست راستى و لمپنى اين جريان را به خوبى نشان ميدهد. اين باند فالانژ مسلح و توطئه گر و قوم پرست دست ساز اتحاديه ميهنى و طالبانى را به همين عنوان بايد به مردم معرفى و رسوا و منزوى کرد.
حزب کمونيست کارگرى با تمام توان براى تقويت افق و سياست آزاديخواهانه کمونيستى و تبديل آن به نيروى اصلى صحنه سياست در کردستان تلاش ميکند. مردم ايران و کردستان شايسه زندگى انسانى، مرفه، مدرن و برخوردارى از آزادى و برابرى هستند. تضمين چنين آينده اى علاوه بر سرنگونى جمهورى اسلامى نيازمند کنار زدن جريانات دست راستى و فالانژيستى نظير سازمان زحمتکشان است.
هيات دائم حزب کمونيست کارگرى ايران
١٣ ارديبهشت ١٣٨١ – ٣ مه ٢٠٠٢