محمد آسنگران
روحانی با پروژه عادی سازی روابط جمهوری اسلامی با غرب به قدرت رسید. اما مذاکرات مقامات جمهوری اسلامی با مدیریت بیت رهبری قبل از قدرتگیری روحانی با آمریکا آغاز شده بود. بنابر این عروج روحانی به قدرت، قبل از اینکه نتیجه رای کسانی باشد که به او رای دادند، نتیجه توافق سپاه و بیت رهبری بود. شکست پروژه به قدرت رساندن احمدی نژاد بوسیله خامنه ای و سپاه یکی از نتایجش رضایت دادن به روحانی بود که بتواند سکان قوه مجریه را به عهده بگیرد.
سپاه پاسداران و بیت رهبری با به قدرت رساندن احمدی نژاد تلاش کردند که برنامه هسته ای خود را به نتیجه برسانند و با دسترسی به بمب اتم خود را به جامعه جهانی تحمیل کنند. آنها با این استراتژی احمدی نژاد را به ریاست جمهوری گماردند تا بتوانند بدون مزاحمت جناح مخالف، جهان را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهند. زیرا معتقد بودند که بعد از دسترسی به بمب اتم غرب ناچارا مثل پاکستان و هند با جمهوری اسلامی هم کنار میاید.
اما قبل از اتمام دوران احمدی نژاد این دو ارگان اصلی تصمیم گیرنده در راس جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسیدند که با تنش بوجود آمده و ایزوله شدن جمهوری اسلامی، ابعاد تحریمها غیر قابل تحمل شده و امکان اقدام غرب علیه جمهوری اسلامی میتواند به مرحله بالاتر هم کشیده شود.
در ایران هم جمهوری اسلامی سال ۸۸ متوجه عمق و وسعت نفرت مردم شده بود. همه آنها میدانستند و میدانند که مردم علیرغم شکست انقلابشان در سال ۸۸ هنوز مترصد فرصت هستند که کل این رژیم را جارو کنند. تنش و اعتراض علیه حکومت و افشاگریهای گسترده روزانه از جنایات و وحشیگریهای رژیم اسلامی از سوی اپوزیسیون و معترضین به حکومت و وجود یک صف اعتراضی علیه این حکومت، در سطح افکار عمومی بین المللی تصویر دیگری از ایران را نشان میداد و این یک فاکتور مهم در تفاوت ایران مثلا با کره شمالی است.
تاثیر تحریمها و ایزوله شدن بین المللی بعلاوه درگیری روزانه مردم، کارگران و اعتصابات گسترده بعلاوه اعتراضات زنان و بی توجهی به قوانین اسلامی نظیر حجاب اسلامی، وجود یک قشر وسیع دانشجو و جوان منتقد و ناراضی در ایران جمهوری اسلامی را با چالش های روزانه و نگرانی از به میدان آمدن دوباره میلیونی مردم در ایران مواجه کرده است. این فاکتورهای جهانی و داخلی چنان کارگر شده بود که بیت رهبری و سپاه ناچار به عقب نشینی شدند. اما این عقب نشینی با مدیریت این دو ارگان در راس سیاست گذاری جمهوری اسلامی قرار است در دو بعد داخلی و خارجی به شکل نیم کلاج اتفاق بیفتد. آنها نمیتوانستند و نمیتوانند نتیجه عقب نشینیشان رضایت دادن به تمام خواسته های غرب و رضایت دادن به قدرتگیری جناح رقیب در داخل یعنی خاتمی و رفسنجانی باشد.
استراتژی آنها این بود و هست که با عقب نشینی نیم کلاج بتوانند زمینه قدرت گیری کسی مثل روحانی را فراهم کنند که هم قابل کنترل باشد و هم بتواند رابطه جمهوری اسلامی باغرب را تا حد لازم تعدیل نماید. این سیاست مدیریت شده قرار است جمهوری اسلامی را از تنگنای کنونی خارج کند و برای ادامه پروژه های بعدی سپاه و بیت رهبری وقت لازم بخرد.
رفسنجانی و اصلاح طلبان هم در این نگرانی سپاه و خامنه ای که جمهوری اسلامی در معرض خطر نابودی است و باید راه نجاتی پیدا کنند، شریک بوده و هستند. اما روش و سیاست و استراتژی آنها بر حفظ رژیم متفاوت است. تنها اشتراک اصلی و پایه ای آنها حفظ رژیم است.
این بار اختلاف دولت روحانی شبیه اختلاف دولت احمدی نژاد با خامنه ای نیست. اختلاف روحانی و رفسنجانی با پشتیبانی اصلاح طلبان با خامنه ای، پایه ای تر و جدیتر و استراتژیک تر است. احمدی نژاد مهره سپاه و مرید خامنه ای بود اما به هر درجه ای که میخواست خودش باشد و او هم سیاستی را با اراده دولتش عملی کند در پروسه کار دولت متوجه شد با مانع و امرو نهی سپاه و بیت رهبری مواجه میشود. زیرا از نظر آنها احمدی نژاد باید نقش همان مرید و بچه پررو را در مقابل دیگران بازی کند نه در مقابل بیت رهبری و سپاه.
اما اختلاف رفسنجانی و روحانی با خامنه ای و سپاه پاسداران اختلاف در روش و سیاست اداره حکومت و استراتژی حفظ حکومت است.
دو استراتژی و دو سیاست برای حفظ جمهوری اسلامی!
خامنه ای و سپاه پاسداران و نیروهای بسیج و دستگاه امنیتی رژیم همراه بخشی از آخوندها همچنان میخواهند بر پایه جنبش اسلام سیاسی و فلسفه ای که این رژیم بر آن بنا شده است، جمهوری اسلامی را حفظ کنند. سیاست “نرمش قهرمانانه” آنها یا به زبان بنی بشر امروز عقب نشینی آنها در مقابل رقبایشان قرار است به همین استراتژی خدمت کند و از چهار چوبهای تعیین شده بیت رهبری و سپاه خارج نشود. آنها علیرغم این عقب نشینی محدود میخواهند رژیم اسلامی را به عنوان سیستم و نظامی که ضد غرب و تقویت کننده جریانات اسلامی هم سنخ و هم جنشی خود در منطقه و جهان است، را همچنان در صدر اولویت خود داشته باشند. این سیاست یکی از تبعاتش این بوده و خواهد بود که جریانات تروریست اسلامی را با تمام قدرت حمایت کنند و با اتکا به آنها از رقبای خود کسب امتیاز کنند. این سیاست برای حکومت اسلامی قرار است اعتبار و نیرو بخرد و قرار است تحمیق کند و به زخم تاریخی فلسطین و اسرائیل نمک پاشیده و برای لشکر حزب الله جوانان آماده عملیات انتحاری فراهم کند و در سوریه برای حفظ اسد در قدرت با تمام توان تلاش کنند و …
یکی دیگر از وجوه این سیاست همان دسترسی به بمب اتمی است که تا جهان را غافلگیر کرده و ناچار به پذیرش جمهوری اسلامی در باشگاه دارندگان سلاح هسته ای کنند.
اما استراتژی سیاسی رفسنجانی و روحانی به سیاستی سوای استراتژی خامنه ای و سپاه تبدیل شده است. رفسنجانی متوجه شده است که پروژه دستیابی به سلاح اتمی دور از چشم غرب غیر ممکن شده است و این خط قرمز غرب است. این جناح ناچارا به این قناعت رسیده اند حالا که نفوذ دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی غرب و اسرائیل این امر را غیر ممکن کرده است باید به همان انرژی هسته ای با غلظت پایین رضایت داد.
بر این اساس رفسنجانی و روحانی تلاش میکنند در میان دو استراتژی غرب و خامنه ای استراتژی سومی را به اسم “تدبیر و امید” پیش ببرند. استراتژی غرب و یا دقیقتر استراتژی آمریکا و اسرائیل، لغو کل پروژه هسته ای جمهوری اسلامی و استحاله قدم به وقدم و کامل این رژیم است. پروژه خامنه ای و سپاه هم ادامه ضدیت با غرب و دسترسی به سلاح هسته ای است.
دولت روحانی و رفسنجانی برای رسیدن به استراتژی خود ناچار هستند که از یک طرف پروژه های سازش با غرب را به تایید خامنه ای برسانند که از تعرض مخالفین داخلی آن بکاهند و از طرف دیگر غرب را قانع کنند که اگر با سیاست آنها راه نیایند اوضاع بدتر خواهد شد و جناح “تندرو” دوباره سکان سیاست حارجی را در دست خواهد گرفت.
با نگاهی به صحنه سیاست خارجی دوران روحانی متوجه میشویم که نه اوباما و نه روحانی و رفسنجانی میدان مانور زیادی ندارند. هشدارهای وزارت امور خارجه آمریکا به متحدین اروپایی خود که مرتب تاکید میکند هنوز وقت عقد قرار دادهای اقتصادی با ایران نرسیده است و نباید عجله کرد از یک طرف و تشویق دانشگاهیان از جانب روحانی که بیایند از قرار دادهای ژنو دفاع کنند و مخالفین این قرار داد را عده ای بیسواد خواندن و … از طرف دیگر ناشی از تنگناها و محدودیتهای این استراتژی سوم است.
نتیجه استراتژی جدید دولت روحانی شکست یا پیروزی!
روحانی و رفسنجانی تا وقتیکه نتوانسته اند در سیاست داخلی دست بالا پیدا کنند و تا هنگامیکه نتوانسته اند نقش سپاه و بیت رهبری را در تعقیب سیاست و استراتژی خود حاشیه ای کنند، امکان پیروزی برگشت ناپذیر در اجرای سیاست خود را ندارند. به همین دلیل پیشرویهای تا کنونی سیاست خارجی دولت روحانی کاملا شکننده و برگشت پذیر است. زیرا در داخل ایران هنوز قدرت اصلی در دست سپاه پاسداران و مدیریت اصلی سیاست نظام اسلامی در دست خامنه ای است. رفسنجانی به عنوان آرشیتکت جمهوری اسلامی از روز اول تا کنون بدون تائید خمینی و بعدا خامنه ای نتوانسته است هیچ بنایی از این نظام را معماری کند. امروز هم با همان سیاست میخواهد نقش و سیاست دیگری که متفاوت از سیاست خامنه ای است را به تایید خود خامنه ای برساند. بیت رهبری و سپاه پاسداران و نیروهای مطیع خامنه ای هم از خطر آینده این مهره اصلی نظام برای خود آگاه هستند. دلیل اصلی رد صلاحیت رفسنجانی برای کاندید شدن ریاست جمهوری از همین سیاست ناشی شد.
بنابر این اکنون باید روشن باشد که سیاست خامنه ای و سپاه پاسداران و نیروهای این جبهه این است که عقب نشینی جمهوری اسلامی در مقابل غرب باید محدود و کنترل شده در چهار چوب سیاست و استراتژی خامنه ای و سپاه پاسداران باشد. آنها نمیخواهند و اجازه نمیدهند که دولت در مقابل غرب تا آن حدی عقب بنشیندکه کل فلسفه پروژه هسته ای و استراتژی جنبش اسلام سیاسی و ضد غربیگری این جنبش زیر سوال برود.
رفسنجانی و روحانی با علم به بن بست اقتصاد و سیاست و فرهنگ در جمهوری اسلامی، و با علم به خطر فروپاشی اقتصادی و شورشهای اجتماعی غیر قابل کنترل در جامعه، تلاش میکنند راه سازش و معامله با غرب را هموار نمایند که مانع متلاشی شدن کل رژیم اسلامی بشوند. زیرا فکر میکنند تنها راه حفظ نظام اسلامی و دست بالا پیدا کردن جناح خود در سیاست ایران این است که دروازه های غرب را به روی خود باز کنند. از این راه یعنی چراغ سبز نشان دادن به غرب تلاش میکنند توجه مردم ایران و غرب را به خود جلب نمایند.
اما در مقابل این سیاست، سپاه پاسداران و بیت رهبری میدانند نه غرب و نه مردم ایران به این حد از عقب نشینی در داخل و خارج رضایت نمیدهند و با فاصله گرفتن از فلسفه وجودی جمهوری اسلامی یعنی اسلام سیاسی ضد غربی، کل این نظم موجود زیر پایش خالی و متلاشی میشود.
بنا بر فاکتورهای فوق و بنابه بن بستهای موجود و تعادل قوای جناحهای رژیم اسلامی نه سیاست و استراتژی رفسنجانی و روحانی شانس پیروزی دارد و نه ادامه سیاست سپاه و بیت رهبری میتواند رژیم را از این بن بست نجات بدهد.
جدال جناحهای رژیم اسلامی جدی تر خواهد شد
قدم بعدی رویارویی تند جناحهای رژیم اسلامی موضوع انتحابات برای مجلس شورای اسلامی است. هر کدام تلاش میکنند برای پیشبرد سیاست خود جناح مقابل را از مجلس بیرون کنند. اما در نهایت این جدال، نیروی سپاه و سرکوب خشن تر و بیرحمانه تر مخالفین با اتکا به نیروهای امنیتی و قوه قضائیه تنها راهی است که جمهوری اسلامی در پیش میگیرد.
توافقات هسته ای اگر بخواهد از محدوده تعیین شده سپاه و بیت رهبری فراتر برود با اقدام تند مجلس و قوه قضائیه مواجه خواهد شد. امری که تا کنون هم با عکس العمل تند شریعتمداری و شرکا و یا عکس العمل باندهای “تندرو” و رهبران سپاه روبرو شده است. به همین دلیل نه روحانی امکان و توان پیشبرد این پروژه را تا انتها دارد و نه غرب به عقب نشینی محدود فعلی رضایت میدهد. زیرا هر دو از اهداف و استراتژی یکدیگر مطلع هستند و منافع دراز مدت آنها اجازه نمیدهد که یک طرف تسلیم خواست طرف مقابل بشود. بنابر این باید منتظر ادامه و حتی اوج یک دور دیگر از جدال غرب با جمهوری اسلامی بود.
آنچه که مشخص است، این روند نزدیکی به غرب و توافقات ژنو و … با تند پیچ ها و تنش های فراوان روبرو خواهد شد. وقتی رئیس جمهور یک حکومت مصاحبه مستقیمش با یک ساعت تاخیر پخش میشود و ظاهرا دعوا بر سر مجری و سوال کننده است تا دعواهای پنهان و آشکار دیگر همگی از یک دوره تنش شدید در حکومت اسلامی خبر میدهد. اینها نمیتوانند راحت باهم کنار بیایند چون در عین حال زیر پایشان داغ است.
مردم ایران همواره در هر تنش و درگیری آشکار باندهای حاکم بر ایران، از فرصت استفاده کرده و پای حود را لای در گذاشته اند، بعید نیست با اولین تنش شدید این جناحها، مردم عاصی از فقر و تنگدستی و فلاکت و نا امنی اقتصادی و سیاسی، دوباره وارد میدان شده و با اعتصابات و اعتراضات گسترده تو دهنی محکمی به هر دو جناح بزنند.
راه حل نهایی و کار ساز نه ادامه جنگ جناحها و نه ادامه جدال غرب و جمهوری اسلامی است. راه حل در منتظر شدن و بهم خرودن اوضاع هم نیست، راه حل فقط به میدان آمدن مردم ایران است. هم اکنون یک نقطه قوت مهم اعتراضات مردم، اعتراضات کارگری است. جنبش کارگری با قدرت و استقامت به پیش می آید. اعتصابات گسترده و فراگیر و متحد شدن این اعتراضات یک گام بزرگ به جلو است. در عین حال جنبش اعتراضی زنان و حمله به امر و نهی کنندگان و زیر پا گذاشتن علنی و رسمی و عملی حجاب اجباری یک پاشنه آشیل حکومت اسلامی است. با بهم پیوستن جنبش های اعتراضی گسترده در ایران میتوان و باید فعالانه وارد گود شده و تکلیف این حکومت را روشن کرد. مردم راهی بجز سرنگونی جمهوری اسلامی ندارند.
حزب کمونیست کارگری و کل چپ انقلابی ایران باید با حساسیت تمام این تحولات را ببینند و تلاش کنند با صفی متحد خود را برای بازی نهایی و آلترناتیو جمهوری اسلامی آماده کنند.*