مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران
ایسکرا: با درگذشت محمد جراحی یکی از رهبران شناخته شده جنبش کارگری و اعلام کادر بودن او در حزب کمونیست کارگری واکنشهای مختلفی از سوی برخی افراد و نیروهای سیاسی نشان داده شد.علیرغم این واکنشها ابتدا میخواهم این سئوال را طرح کنم که دلیل اعلام علنی عضویت محمد جراحی در حزب کمونیست کارگری ایران چه بود؟
محمد آسنگران: از نظر من باید سوال بر عکس طرح میشد مثلا گفته میشد چرا تا کنون و در موارد دیگر قبلا حزب همین کار را نکرده است؟ و تعلق فعالین حزب را مسکوت گذاشته است؟ متاسفانه در چند سال گشته ما رفقای بسیار برجسته و قابل اتکایی از دست دادیم اما تعلق حزبی آنها حتی برای حزب خودمان هم بجز تعدادی از رهبری حزب ناشناخته مانده است. اگر سوال این بود پاسخ سر راستتر و راحتتر بود. اما اجازه بدهید به همین سوال شما با همین مضمون پاسخ بدهم. دلیل ما برای این کار یعنی اعلام کردن تعلق حزبی رفیق محمد جراحی صاف و ساده این بود که لازم نیست بیش از این ما صبر کنیم و رفقای خودمان را تمام قد معرفی نکنیم.
رفیق محمد جراحی با شور و شوق بسیار بالایی تقاضای عضویت کرد و آنرا یک تصمیم مهم خودش میدانست. رسما اعلام کرد نمیخواهد فقط به عنوان یک فعال چپ و کارگری معرفی شود بلکه دوست دارد و این برایش مهم است که حزب خودش را انتخاب و تقویت کند. بنابر این تا وقتی که این رفیق در قید حیات بود معلوم است که خودش تصمیم میگرفت در چه سطحی تعلق حزبی خودش را اعلام کند، دوما تعادل قوا فعلا این اجازه را نمیدهد در سطح وسیعی تعلق حزبی این رفقا اعلام شود. اما این ملاحظه بعد از در گذشت رفیقی مانند محمد جراحی موضوعیت نداشت. ممکن است این روش ما در همه موارد و در هر شرایطی بکار گرفته نشود زیرا با شناختی که از تعادل قوا در جامعه داریم و با شناختی که از اطرافیان هر فعال داخل کشور داریم طبعا سبک سنگین میکنیم که کدام روش درست است. آیا همچنان رابطه حزبی را مخفی نگهداریم یا آنرا علنی میکنیم. رفیق محمد جراحی یکی از آن مواردی بود که هم خودش دوست داشت تعلق حزبیش را در فرصت مناسب به جامعه اعلام کند هم بقول خودش فعالین کارگری بدون حزب به اهدافشان نمیرسند و تصمیمش این بود رفقای دیگر را از حزبی بودن خودش مطلع کند و آنها را تشویق نماید همین راه را انتخاب کنند.
ما قبلا بارها گفته ایم که سنت مخفی کاری یک روش زندگی مبارزاتی تحمیلی است. تحمیل حکومتهای دیکتاتوری است. اما مشکل تنها دیکتاتورها نیستند بلکه این نوع مخفی کاری در کشوری مانند ایران به یک امر درونی و تقدیس شده چپ سنتی هم تبدیل شده است. روشی که این چپ عمیقا خود را با آن تعریف میکند و بخشی از هویت خودش میداند. این روش محدود به برخورد این چپ به تصمیم رفیق محمد جراحی نیست که صدایشان در آمده است. سابقه و گستره بسیار بیشتری دارد. این روش غیر اجتماعی فعالیت و چهر نداشتن و با اسم مستعار نوشتن و محفلی فعالیت کردن و محدود نگری در همه زمینه ها و… در چپ سنتی و غیر اجتماعی بسیار جان سخت است. با نگاهی به تاریخ تحولات چپ ایران و سبک کار و روش فعالیت این چپ میبینید که ما در دوره های مختلف با این نوع چپ در حال جدل بودیم و کمونیسم کارگری این سنت غیر اجتماعی و حاشیه ای را در عرصه های مختلفی به عقب رانده است. اما هنوز باید با این سنتهای غیر اجتماعی و سکتی بیش از این در بیافتیم.
ایسکرا: از نظر شما بیان تعلق حزبی و اهمیت تحزب در درون جنبش کمونیستی و کارگری آنهم در کشوری که حاکمیت اسلامی می کوشد سایه هر انسان کمونیست، آزاده و معترض را با تیر بزند از چه طریقی ممکن است؟
محمد آسنگران: در حقیقت مولفه مهم و تعیین کننده برای این مسئله تعادل قوا است. اما چپ سنتی مشکلش این نبوده و نیست. این چپ مکانیسمهای داده شده جامعه و جایگاه طبقه و اهمیت قدرت سیاسی و جایگاه شخصیتها در پیشروی و پیروزی مبارزه طبقاتی و …. را نمیشناسد. از آن بیگانه است. به یک نوع فعالیت محفلی و فرقه ای عادت کرده است. در مقابل تحولات تازه و روشهای جدید نه سوال دارد و نه پاسخ. از روی عادت و سنتی که با آن بار آمده است به هر تحولی در اطراف خود عکس العمل تکراری و طبق عادت نشان میدهد. موجودی حاشیه ای است و نسل اندر نسل با یک سری اوراد و احادیث خود ساخته مشغول بوده است. در اغلب موارد هم اعتراض و حمله این چپ به حزب کمونیست کارگری برای حفظ وضع خود و دفاع از موجودیت خودش است.
اما برای پاسخ پایه ای تر به این سوال بهتر است فقط به اعلام احکام مورد نظر خودم بسنده نکنم و نگاهی به تاریخ گذشته این چپ بیندازم و از این طریق بگویم چگونه میتوان با سنتهای بازدارنده و غیر اجتماعی باید در افتاد و تا کنون چه سنگرهایی فتح شده است. اجازه بدهید ابتدا بطور مختصر دیدگاه سیاسی این چپ متشکل در سازمانهای موجود یا پراکنده به شکل افراد و اتمهای جداگانه را برای نسل جوان یادآوری کنم زیرا این کمک میکند به نوع فعالیت آنها بپردازم.
از همان اوایل انقلاب 57 اگر نگاه کنیم چپ ایران با همه شاخ و برگهایش خود را ضد امپریالیست، مدافع بورژوازی ملی و صنعت خودی میدانست. علیه سرمایه داری وابسته و علیه سگ زنجیری امپریالیسم و مدافع خلق خود را تعریف میکرد. در مورد مسئله آزادی خود را مدافع آزادی خلق و دیکتاتوری علیه ضد خلق میدانست. مدافع اعدام انقلابی بود و…
نشریات احزاب و سازمانهای چپ آن دوره را نگاه کنید بدون استثنا این موارد را به وفور میبینید. حتی در مورد مطالبه مهمی مانند آزادی زندانیان سیاسی چپ سنتی ایران مدافع این شعار نبود بلکه خواهان آزادی زندانیان سیاسی “انقلابی” بود. یعنی ما چپی داشتیم که زندانی سیاسی اگر خودی نبود اعتراضی به آن نداشت. “اسلام انقلابی” و اسلام مورد “احترام” به دلیل اعتقادات توده ها یکی از پرنسیبهایش بود. هیچ مرزی با ناسیونالیسم نداشت و خودش عمیقا ملیگرا بود. نقدش به امپریالیسم بود نه به سرمایه داری و…. تقریبا تمام آن چپ یا مدافع سیستم حاکم در روسیه بود یا منتقد نیم بند آن بود و آنرا قطب خودی با ایراداتی میدانست. از منظر این چپ استالین نه بعنوان نماینده ناسیونالیسم روس برای احیای سرمایه داری دولتی در روسیه بلکه او را یک رهبر کمونیست با انحرافاتی ارزیابی میکرد. بخشی از آن چپ مدافع انورخوجه و آلبانی بود و بخشی هم مائوئیست و مدافع محاصره شهر از طریق روستا و…..
اینها فقط نکاتی از افکار و عقاید و سیاست چپ آن دوره بود. جریان ما با نقد ریشه ای کل این ترند از چپ، در قدم اول کمونیسم را بشکل کلاسیک و مارکسی آن معرفی کرد. جریان ما اعلام کرد که همه این گروههای چپ سنتی عمیقا پوپولیست و آغشته به ناسیونالیسم و اسلامیسم است و در بهترین حالت رفرمهایی در زیاده رویهای سیستم سرمایه داری حاکم هدف نهایی آن است. اما نقد کمونیسم کارگری از این هم فراتر رفت و اعلام کرد کمونیسم یک جنبش اجتماعی است. نقد عمیق ما به چپهای دیگر نه تنها به دلیل افکار و عقایدشان بلکه به دلیل تعلق جنبشی اشان باید برجسته میشد. زیرا چپ غیر کارگری و غیر اجتماعی اگر این عقاید عقب مانده را نمایندگی میکند مشکلش تنها در تفکر و عقیده اش نیست بلکه تعلق جنبشی آنها به جنبشهای غیر کارگری این سیاستها را الزامی میکند.
اکنون با این مقدمه مختصر در معرفی سیاستهای نظری و تئوریک این چپ اجازه بدهید سراغ روش فعالیت آنها برویم:
طبعا در این مختصر نمیتوان به کل ابعاد فعالیت و سنتهای این چپ پرداخت همچنانکه از نظر سیاسی فوقا به نمونه هایی از دیدگاه سیاسی آن اشاره کردم با نشان دادن نمونه هایی از پراتیک و سنت عملی این چپ هم تلاش میکنم آنرا معرفی کنم.
کسی که نشریات جریانات چپ قبل و بعد از انقلاب سال 57 را ورق بزند یکی از پروبلماتیکهای آنها تشکیل حزب است. بسیاری از آنها هنوز شعارشان بعد از چهل، پنجاه سال فعالیت کردن “پیش به سوی تشکیل حزب کمونیست” است. معلوم نیست چند نسل باید از بین برود که این چپ بتواند حزبش را تشکیل بدهد. حتی سازمانهایی که اسمشان را از سازمان به حزب تغییر دادند بجز تغییراسم هیچ کیفیت دیگری نتوانستند از خود نشان بدهند.
یکی دیگر از سنتهای عجیب و عقب مانده این چپ این بود که برنامه سیاسی مدون نداشت و بعد از سالها بالاخره یاد گرفت برنامه تدوین کند. مقالات و نظریات سیاسی تئوریکشان نه با اسم فرد معین نویسند بلکه به اسم سازمان و یا چند حرف الفبا منتشر میشد. این سنتها مورد نقد جریان ما قرار گرفت اگر چه چند سالی مقاومت کردند اما نهایتا بدون هیچ اظهار نظری در مورد تغییر روش خود ناچار شدند اسم واقعی یا مستعار خودشان را قید کنند. ناچار شدند بالاخره برنامه ای تدوین کنند که معرف دیدگاه آنها باشد. چنانچه اکنون کمتر سازمانی دیده میشود که نوشته هایش بدون امضا و یا بدون برنامه باشد.
نمونه دیگر معرفی چهره و عکس نویسندگان بود که هنوز جریاناتی هستند مقاومت میکنند اما تقریبا اکثر جریانات چپ ناچار شدند اینرا هم بپذیرند و البته باز هم بدون نقد افکار و سنت قبلیشان. برگزاری کنگره و جلسات علنی احزاب یکی دیگر از میدانهای جدل ما با چپ سنتی و غیر اجتماعی بود. برای اولین بار حزب کمونیست کارگری ایران به عنوان یک حزب اپوزیسیون جمهوری اسلامی اعلام کرد کنگره هایش علنی برگزار میشود و هر کسی با هر گرایشی میتواند در آن شرکت کند و ناظر باشد. برای ما این مهم بود که مردم بدانند افراد، رهبران و نمایندگان این حزب چه کسانی، با چه پیشینه و سوابقی هستند. در عین حال مردم بتوانند در مورد چگونگی انتخابات ارگان رهبری و مسئولین و مقامات حزبی و تعیین سیاست و سوخت و ساز حزب مطلع باشند. همین تصمیم کافی بود که کل چپ سنتی ایران یک بار دیگر علیه این سیاست قد علم کند. اما چند ماه بیشتر نتوانستند مقاومت کنند و اکنون به عنوان یک امر پذیرفته شده فقط سکوت میکنند و به روش سنتی خودشان ادامه میدهند.
در مورد کمپین برای آزادی محمود صالحی برای اولین بار ما اسم و رسم محمود صالحی را اعلام کردیم و کمپینی بین المللی برای آزادی او از زندان را سازمان دادیم. همان دوره جریانات چپ ایران تقریبا بدون استثنا در مقابل این روش فعالیت ما قد علم کردند و همگی اعلام کردند که ما در قبال جان محمود صالحی احساس مسئولیت نمیکنیم و میخواهیم او کشته شود تا حزب معروف گردد. این اتهامات سخیف از جانب سازمانهای چپ و افرادی که خود را چپ و حتی فعال کارگری میدانستند بسیار عجیب و غیر عقلانی بود. اما باز هم این نوع سنت عقب مانده ناچار به عقب نشینی شد و سرش را پایین انداخت و چند سال بعد ناچار شد همین روش کمپین را بکار گیرد و به روی مبارکش نیاورد که قبلا چه گندی زده بود و چه اتهامات سخیفی علیه ما پرت کرده بود.
در قدم بعدی مصوبه رهبری حزب مبنی بر لزام معرفی فعالین جنبشهای اعتراضی با اسم و رسم و چهره واقعی خودشان بود. فراخوان به همه فعالین جنبشهای اجتماعی این بود که با اسم و رسم و عکس خودشان به میدان بیایند و …. باز هم این چپ دست به مقاومت زد و آنرا کفر دانست و اعلام کرد امنیت فعالین را برای معروفیت خودمان میخواهیم به خطر بیندازیم. همان حرفی که امروز در مورد رفیقمان محمد جراحی تکرار میکنند. اما دیدیم با علنی شدن چهر و اسم و بیوگرافی فعالین جنبشهای اجتماعی عکس تصور بیمار آنها ثابت شد. باز هم معلوم شد مشکل آنها امنیت نیست بلکه یک نوع بیماری جا خوش کردن در حاشیه تحولات و فرقه گرایی است.
این موارد بسیارند من فقط چند تا از عرصه های جدل خودمان با این چپ را یاد آوری میکنم و بحث را به پایان میبرم. در مورد مبارزه علیه سنگسار و کمپین برای نجات جان کسانیکه جرمشان غیر سیاسی بود و به اعدام محکوم شده بودند، در مورد داشتن رسانه فراگیر رادیویی و تلویزیون و نشریات پر تیراژ و… با این چپ مرتب در حال جدل بودیم و خوشبختانه همیشه ناچار به عقب نشینی شده و توان مقاومت نداشته است. همین چپهای سنتی که امروز دوباره گر گرفته اند، بارها گفتند ما از اسرائیل و کشورهای امپریالیستی پول میگیریم و بارها نوشتند که این حزب سرش به جایی وصل است و…. اما قدم به قدم بخشی از همان چپ بالاخره ناچار شد از این نوع رسانه استفاده کند. اگر چه هنوز کسانی هستند با صدا و بدون چهره حرف میزنند و نقش امامان غیبی پیدا کرده اند. این چپ حاشیه ای هنوز یاد نگرفته بود که اگر میخواهد حرفش را به جامعه برساند ناچار است از نشریات با تعداد محفل خود خارج بشود و رسانه پر بینند و پر شنونده و پر خواننده باید در اختیار داشته باشد.
دهها نمونه از این نوع شیرین کاریهای چپ حاشیه ای در تاریخ گذشته و جدال ما با آنها مستند است. اما علیرغم شکست پشت شکست و عقب نشینی و حاشیه ای بودن این چپ این سنت غیر اجتماعی و محفلی و غیر کارگری جذابیت بالایی برایش دارد و هر از چندگاهی خودی نشان میدهد.
مورد برخود به کادر بودن رفیق محمد جراحی آخرین مورد آن است. اما ما همان روشی را در مقابلشان بکار میگیریم که تا کنون انجام داده ایم. ضمن نقد و کنار زدن مزاحمتهایشان به سیاست و نوع فعالیتی که درست میدانیم ادامه میدهیم. بدون شک این چپ راهی بجز عقب نشینی و باز هم سکوت پیش رو ندارد.
ایسکرا: پیرامون همین موضوع و طی چند روز اخیر مخالفتهایی از سوی برخی محافل و افراد وابسته به احزاب بنام چپ ابراز شد. تا جاییکه به نیروهای متشکل در این دست از احزاب مربوط است، این نوع مخالفت خوانی ها ناشی از چیست. ناشی از رقابت آنان است، ناشی از نگرانی از سر مسایل امنیتی است، یا اینکه دلایل دیگری دارد؟
محمد آسنگران: بدون شک مسائل امنیتی را کسانی تشخیص میدهند که تحلیل درستی از تعادل قوا و موقعیت جنبشهای اجتماعی داشته باشند. این چپ مورد بحث ما اهل این کار نبوده و نیست. مشکل آنها امنیت نیست بهانه آنها امنیت است. در مورد کمپین برای آزادی محمود صالحی هم همین را گفتند. دیدیم چه شد و چه اتفاقی افتاد. در مورد علنی فعالیت کردن و اعلام شدن اسم و رسم فعالین این جنبشها همین قشقرق را راه انداختند. اما بعد از مدتی خود همینها مدافع چیزی شدن که ابتدا علیه اش بودند. چیزی که عیان است این است در عرصه سیاست حرفی برای گفتن ندارند ناچارند به سبک جریانات عقب مانده و متعصب دست به شانتاژ و اتهام بزنند. ما اینها را خوب میشناسیم و اهمیتی برایشان قائل نیستیم. تنها وقتی که صرف آنها میکنیم این است که مزاحمتهایشان را کنار بزنیم.