تحولات یک سال گذشته در منطقه خاورمیانه که خاستگاه اصلی اسلام سیاسی بوده، افول بیسابقه کارکرد حاکمیتی و سیاسی و بهتبع آن فلسفه فکری این مکتب و ایدئولوژی که با پرچم ضدیت با مدرنیسم غربی هویت خود را تعریف میکند،به همراه داشته است.
بیتردید افول و بنبست امروز اسلام سیاسی در منطقه و حتی در سطح جهان را نمیتوانبیربط با خیزش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” سال ۱۴۰۱برای سرنگونی جمهوری اسلامی دانستو بدون اینکه ریشه آنچه که در حال حاضر بر سر این جبهه تروریستی اسلامی آمده را در آن خیزش جستجو کرد، توضیح داد.
خیزش انقلابی سال ۱۴۰۱ یک واقعه و یک نقطه عطف نهتنها در سطح داخلی بود که ضعف و ناتوانی جمهوری اسلامی در برابر قدرت انقلابی مردم را نمایان کرد و همچنین تغییر نگاه در سطح جهانی نسبت به رابطه این حکومت ضد انسان و ضدزن با جامعه ایران را باعث گردید، بلکه پنجرهای در برابر دولت اسرائیل و دولتهای غربی حامی آن باز کرد که با نگاه از طریق آن بیشتر به تزلزل و سستی شالودههایرژیم در داخل و پوشالی بودن اقتدار و توان رویاروییهایمنطقهای آن پی ببرند.
ازاینجهت بود که اسرائیل حمله تروریستی هفتم اکتبر حماس را بهانهای برای عملی ساختن یک تصمیم جدی برای پایاندادن به شاخوشانه کشیدن اسلام سیاسی و به کنج انزوا و ذلت فرستادن جمهوری اسلامی قرار داد و غرب را هم که دیگر ادامه بحرانسازیهای جمهوری اسلامی و “محور مقاومت” برایش خارج از تحمل شده بود، ناچار به همراهی کند.
دولتهای غربی و در رأس آنها آمریکا و حتی دولت اسرائیل که رژیم اسلامی همیشه کشور اسرائیل را تهدید به نابودی میکند، موافق سرنگونی جمهوری اسلامی نبوده و نیستند، ولی تضعیف آن برایشان ضروری گردیده بود. انقلاب “زن، زندگی، آزادی” اتفاقی بود که لرزان بودن پایههای جمهوری اسلامی را برای جهان آشکار کرد و این فرصتی برای اسرائیل شد تا با ناکارآمد کردن حماس و حزبالله و حوثیها و سر جای خود نشاندن تروریستهای داخل عراق، جمهوری اسلامی و اسلام سیاسیای که جمهوری اسلامی نماد حکومتی و پایگاه اصلی آن است را بسیار ضعیف کند.
انعکاس شکست و فروپاشی توان مقابله منطقهای در داخل جدا از اینکه با افزایش روحیه و آمادگی جامعه برای گسترش اعتراضات و واردآوردن ضربات مرگبار بر حکومت قابل دید و درک است، سیل نقدها و شکایات تندروها، بسیجیها و ردههای سپاهبه طور غیرمستقیمبهطرفخامنهای است. خامنهای درمانده از دادن پاسخقانعکننده به منتقدانی که تا دیروز مریدان و مقلدان و گوش به فرمانانش بودند، شده است.وعدهها و برنامههای نابودی اسرائیل و پیروزی “محور مقاومت ” و گسترش اسلام به کلی پوچ از آب درآمدهاند و نسبت به شکستها و تارومار شدن حماس و حزبالله و سقوط حکومت “اسد” متحد استراتژیک و قلب محور مقاومت و اعلام گروههای تروریستی تحت فرماندهیاش در عراق به پایاندادنبه عملیات نظامی علیه اسرائیل، جز رجزخوانیها و چرندگوییهای همیشگی که دیگر خریدار ندارند، حرفی برای وی باقی نگذاشته. به این اعتبار خاصیت حفظ انسجام درونحکومتیاش را ازدستداده است.
حالا از اختاپوس اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی فقط سرش زنده است و بهاینترتیبقاعدهای که تا امروز برای پایان در تصور بود که با سرنگونی جمهوری اسلامی، تروریسم اسلامی در منطقه پایان خواهد یافت، دگرگون شده و این پایان با نابودی بازوهای موسوم به “محور مقاومت” شروع شده است.
در عرصه منطقهای و بینالمللی نیز باتوجهبه تجربه جمهوری اسلامی، تکرار حکومت مشابه آن از دستور دولتهای غربی خارج شده و وقایع اخیر سوریه نشان میدهد که دیگر نه خواستار و نه توان تکرار هیچ حکومت ایدئولوژیکیاسلامیای از نوع جمهوری اسلامی در منطقه را دارند.
تکرار حکومتی از نوع جمهوری اسلامی هم از نظر تاریخی و هم از نظر سیاسی برای غرب غیرقابلاجرا است. از نظر تاریخی، جهان دوقطبیای که با دو اقتصاد متفاوت (نه مخالف یکدیگر) سرمایهداری دولتی و بازار آزاد و دو ایدئولوژی متفاوت که یکی منتسب به سوسیالیسم شوروی و دیگری محافظهکاری و نومحافظهکاری غربی تعریف میشد به پایان رسیده و اقتصاد آزاد کل جهان را تسخیر کرده است. روسیه امروز، اتحاد جماهیر شوروی سابق نیست که سیستم اقتصادی دولتی در سطح جهان را نمایندگی و هدایت میکرد و پایگاه ایدئولوژیکی اردوگاه موسوم به شرق بود. اتحاد جماهیر شوروی موجودیتش از بین رفته و روسیه کنونی از نظر سیاسی و اقتصادی برای غرب یک رقیب جهانی که بتواند بلوکی از کشورها را سازماندهی و رهبری کندبهحسابنمیآید. از نظر ایدئولوژی هم دیگر در باورهای مذهبی و اسلامی، روسیه کمونیستبیخدا و کافر بهحسابنمیآید که بشود گروههای اسلامی را علیهشسازماندهی و بسیج کرد.
از نظر سیاسی و فرهنگی نیز زمینه و جایی برای تحمیل اسلام سیاسی (طبق تعریف تاکنونی) بر جوامع موسوم به جهان سوم باقی نمانده است. از طرفی جنایات حکومتی مانند جمهوری اسلامی که بر مردم ایران و همچنین بر مردم منطقه اعمال کرده و ماهیت ضدانسانی، ضد زن و ضد مدنیت و آزادیهای اجتماعی و فردی آن برای مردم سراسر جهان آشکار شده، و از طرف دیگر، دنیا شاهد مبارزات ۴۵ساله مردم ایران برای جاروکردن این نظام عهدعتیقیبودهاند که امروز آن را به لبه پرتگاه سرنگونی کشاندهاند. اینها فاکتورهای مهمی برای باز شدن چشم و گوش جوامع منطقه بوده کهجایی برای حاکم شدن چنین حکومتهایی باز نگذارند.
این تجربه تاریخی که باعث تغییر نگاه غرب نسبت به آلترناتیوسازیها در منطقه شده، امروز در مورد سوریه کاملاً مشهود است. “تحریر شام” که در سابق بخشی از القاعده و نزدیک به داعش بوده و خود آمریکا جایزه ۱۰میلیوندلاری برای سر “محمد الجولانی” رهبر آن تعیین کرده بود، حالا بهاصطلاحدر قامت یک رهبر مدافع مدنیت و مخالف تحمیل حجاب و ایجاد محدودیتها و ممنوعیتهای اجتماعی ظاهر شده (البته باید دید در آینده چگونه پیش خواهد رفت و افسار کردن و خارجکردن آن از امور اداره جامعه بستگی به در خیابان ماندن مردم سوریه با خواستهای سکولار و مدرن دارد) و “بارها” و “میخانهها” را آزادکرده است.
واضح است که این تغییر قابلتوجه در “تحریر شام” و رهبرش در مدت ۱۰ روز حمله برای سرنگونکردن “بشار اسد” اتفاق نیفتاده است. به اذعان دولت ترکیه، گروه “تحریر شام” مدتها تحت آموزش سیاسی و سازمانیابینظامی ترکیه با همراهی آمریکا بوده است. در نتیجه معلوم میشود که تغییر سیاست و تعدیل باورهای (احتمالاً موقت) داعشی “محمد الجولانی” و گروهش طی یک دوره زمانی طولانی قبل از حمله برای سرنگونکردن “اسد” زیر نظر ترکیه و آمریکا با شناخت از جامعه سوریه و بهیادآوردن انقلاب مردم آزادیخواه آن در سال ۲۰۱۱صورتگرفته است.
اکنون برای مردم سوریه با سرنگونشدن “بشار اسد” که سوریه را به میدان حضور اسلام سیاسی نوع جمهوری اسلامی تبدیل کرده بود، روزنهای باز شده تا بتوانند مانع از به قدرت رسیدن نوع “تحریر شامی” تحت کنترل اردوغان شوند و با سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مردم ایران، پرونده هر نوع ارتجاع اسلامی در منطقه بسته شود.