جمهوری اسلامی در هفتههای اخیر ضربات مهلک و سنگینی را از جانب اسرائیل در سوریه متحمل شده است. آخرینش بمباران ساختمان کنسولگری این حکومت در دمشق روز دوشنبه ۱۳ فروردین بود که در آن هفت عضو فعال سپاه از جمله دو مقام بلندپایه این نیرو به نامهای سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی و معاون او سرتیپ پاسدار محمدهادی حاجیرحیمی کشته شدند. کمتر از یک هفته قبل از این، در هفتم فروردین اسرائیل به چند پایگاه نظامی در سوریه حمله کرد و بیش از ۳۰ تن از نیروهای سپاه پاسداران را به قتل رساند. یکی از کشتهشدگان سرتیپ پاسدار بهروز واحدی بود که به دلیل نقش او در کشتار مردم حلب در جریان خیزش سال ۲۰۱۴، در سوریه به قصاب حلب شهرت داشت. قبل از این نیز اسرائیل حملات دیگری را به مواضع نیروهای حکومت اسلامی انجام داده بود که یکی از آنها در دیماه بود که سیدرضی موسوی یکی از بلندپایهترین سرداران سپاه را که جایگاهی مشابه قاسم سلیمانی داشت، به قتل رساند.
بر اساس گزارشها، اسرائیل طی چهار ماه گذشته یعنی از آذرماه سال پیش تا فروردین امسال۱۸ تن از سران سپاه پاسداران شامل فرماندهان برجسته نظامی را در سوریه نابود کرده است علاوه بر اینها. دهها تن از اعضای فعال سپاه پاسداران در این عملیاتها نابود شدهاند.
جالب است که حکومت اسلامی تاکنون دخالت خود در عملیات حماس در خاک اسرائیل در ۷ اکتبر (۹ مهرماه ۱۴۰۲) را که آن را طوفان الاقصی میخواند و حدود ۱۵۰۰ تن از شهروندان اسرائیلی در آن کشتار شدند، انکار کرده بود. اما بعد از کشتهشدن سرتیپ پاسدار زاهدی، هم حماس و هم یکی از رسانههای حکومتی از او بهعنوان هماهنگکننده”عملیات الاقصی” نام بردند و از این طریق نقش جمهوری اسلامی در کشتار شهروندان اسرائیلی را اعتراف کردند.
به هر رو ضربه اخیر به کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق و کشتن زاهدی و دیگر سران سپاه، بزرگترین ضربهای است که حکومت اسلامی طی ماههای اخیر از اسرائیل متحمل شده و از جانب نیروهایش زیر فشار جدی است که به این ضربه پاسخی در خور بدهد. اما همانگونه که تاکنون “انتقام سخت” اش علیه اسرائیل چیزی جز روضهخوانیها رجزخوانیهای توخالی نبوده است، بعید است از این به بعد نیز قادر به تحرک نظامی جدی ای در پاسخ به ضربات متحمل شده باشد. آنچنان ناتوانی حکومت اسلامی بر همهکس برملا شده که صدای خودیهایشان هم بلند شده واخیراً در صداوسیمای حکومت یکی از کارشناسان نظامی به وزیر دفاع میگفت “شهید سلیمانی را زدند گفتیم انتقام سخت، اومدیم جلوتر آقای سیدرضی را زدند گفتند همچنان انتقام سخت، آقای… را زدند، مسئولین حشدالشعبی را زدند، مسئولین حزبالله را زدند، باز هم گفتیم انتقام سخت و صبوری، و در آنجایی که شما فکر نمیکنید ما میزنیم. نمیدونیم آن زمانی که آنها فکرش را نمیکنند کی هست و از کجا قرار است این اتفاق (انتقام سخت) بیفتد؟.”
روشن است که جمهوری اسلامی در شرایط فعلی نه توان و سیاست واردشدن به جنگ مستقیم با اسرائیل را دارد و نه امکان ضربات انتقامی جدی ای که با این ضربات برابری کند. اولین نتیجه ناتوانی حکومت اسلامی در تقابل با حملات اسرائیل گسترش دعواها و شکاف در درون حکومت در میان نیروهای نظامیاش نظیر پاسداران و بسیج خواهد بود که فرماندهان بلندپایه و سیاستگذارانرا به دلیل ناتوانی و شکستها و ضعفها مورد حمله و انتقاد قرار خواهند داد. قطعاً پیداکردن داوطلبینی که حاضر به رفتن به سوریه باشند سختتر خواهد شد. نتیجه همه اینها تشدید بحران درونی حکومت در ابعاد وسیع خواهد بود.بعلاوه در جامعه مردم سرنگونیطلب از ناتوانی حکومت و ضربه خوردن نیروهایش ابراز خوشحالی میکنند و با روحیه بالاتری با آن مقابله میکنند. ضربه خوردن مداوم جمهوری اسلامی از جانب اسرائیل فضای اجتماعی را نیز به زیان حکومت تغییر خواهد داد.
طی چند سال گذشته حکومت اسلامی در برابر حملات اسرائیل تنها کاری که انجام داده برخی عملیاتهای نظامی کماثر و همچنین اعدام چند زندانی بیگناه به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بوده است. بعد از قتل قاسم سلیمانی نیز شاهد بودیم که چگونه این حکومت جنایتکارانه به هواپیمای مسافربری اوکراینی که از فرودگاه مهرآباد در تهران برخاسته بود موشک شلیک کرد و ۱۷۶ تن از سرنشینان آن را وحشیانه به قتل رساند.
کشاکش میان حکومت اسلامی و اسرائیل و همچنین آمریکا، کشاکشی پایانناپذیر است. چرا که حکومت اسلامی هویت خود را نابودی اسرائیل اعلام کرده و نمیتواند از آن دست بردارد. این جنگ و کشاکش تاکنون به یک رودررویی تمامعیار نرسیده است. اما به دلیل منطق غیرقابل کنترل جنگ، تضمینی نیست که همیشه در همین سطح بماند. گروههای نیابتی حکومت اسلامی نظیر حزبالله لبنان و حماس و غیره نیز به عاملی برای تشدید این کشاکشها تبدیل شدهاند و حتی اگر حکومت نخواهد، مدام پای آن را به وسط مهلکه میکشانند. به همین دلیل این یک بحران و کشاکش خطرناک و ادامهدار است و تا زمانی که حکومت اسلامی سر کار است ادامه خواهد یافت.
بهطورکلی حکومت اسلامی از روز اول روی کار آمدنش سیاست تنشآفرینی در سطح بینالمللی را دنبال کرده و به همین دلیل تقابل مردم با این حکومت نیز اهمیتی جهانی دارد. انقلاب زن زندگی آزادی در سال گذشته با استقبال و حمایت بسیار گستردهای در سطح جهان روبرو شد. بسیاری از مردم دنیا چشمشان به انقلاب مردم ایران برای سرنگونی حکومت اسلامی است. حتی وقتی به اوضاع فلسطین و غزه نیز توجه کنیم، وجود حکومت اسلامی به تعرضات دولتهای دست راستی اسرائیل به مردم غزه دستاویز و بهانه عامهپسندتری داده است. وجود حکومت اسلامی و نیروهای نیابتیاش که شعار هویتیشان نابودی کامل اسرائیل از پهنه جهان است، مخالفت با سیاستهای راست و جنگطلبانه و جنایتکارانه دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین توسط مخالفینش را بسیار مشکل میکند.
نتیجه اینکه سرنگونی حکومت اسلامی با انقلاب مردم نه فقط یک تحول بسیار حیاتی و مهم به نفع مردم ایران، بلکه به نفع مردم فلسطین و مردم کل منطقه نیز خواهد بود. با سرنگونی این حکومت افول جدی تروریسم اسلامی در سطح منطقه و جهان را نیز شاهد خواهیم بود و جریانات مرتجع دست راستی نظیر دولت اسرائیل بهانهای برای دستبردن به جنگ و کشتار علیه مردم را کمتر خواهند داشت. در نتیجه میتوان امیدوار بود که با پایان حکومت منفور و بحرانزای اسلامی فضای جنگ و بحران و کشاکشها در منطقه تا حد زیادی فروکش کند و همه مردم نفس راحتی بکشند.