بعد از مدتها چرخ زدن شبح انقلاب بر فراز سر نظام اسلامی،امروز دیگر این شبح در قالب انسانهای واقعی وارد خیابانها شده است. نیرو می گیرد. اقشار و نیروهای زیادی را به صف خود جلب میکند. حتی حاکمان را هم ناگزیر میکند با ترس و لرز به وجودش اعتراف کنند. و بالاخره حتی در گفتمان روزمره راستترین بخشهای اپوزیسیون هم که هرگز از نفرین انقلاب خسته نشده اند خودی نشان میدهد.
آری ایران شاهد تکوین انقلابی بزرگ است و همه شواهد نشان میدهد که در مقایسه با هر زمان دیگر داریم به آن لحظه تاریخی نزدیکتر میشویم که حکومت اسلامی با طوفان سهمگین یک انقلاب در هم بشکند.
در جمهوری اسلامی فاجعه کم نبوده است. با هر فاجعه انسانی شکاف میان مردم و حکومت عمیقتر و عزم مردم برای سرنگونی جزمتر میشود. فاجعه متروپل در آبادان هم یکبار دیگر همه آن فاکتورهای دخلیل در تکوین انقلاب علیه حکومت را تشدید کرد و انقلاب درحالی شکل گیری را یک گام بلند به جلو پرتاب کرد. اتفاقات جدید بعد از فاجعه متروپل حتی صریحتر نشان داد که دیگر ما فقط با شبح انقلاب روبرو نیستیم. بلکه به خود یک انقلاب تمام عیار نزدیکتر و نزدیکتر میشویم.
اعتراف بالاییها به وجود یک انقلاب
یک شاخص مهم وجود و حضور هر انقلابی این است که خود طبقه حاکم و مشخصا تجسم سیاسی آن به آن اعتراف کند. از انکار به اعتراف گذر کند. سران جمهوری اسلامی مکررا از “شورش گرسنگان” و خطر “غرق شدن همه شان در یک کشتی” سخن گفته اند. خامنه ای که همیشه برای تسکین خودش و حفظ روحیه در صفوف حکومتش به اعتراضات مردم همچون یک توطئه دشمن خارجی ارجاع داده است، بالاخره بعد از فاجعه متروپل، برای اولین بار عبارت “اعتراضات مردمی” از دهنش در رفت. این قطعا شکل رقیق شده “من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم” است. جمله ای که همه دیکتاتورها روزی به زبان آورده اند. اما همیشه زمانی که دیگر انقلاب دیگر حاضر نیست صدای این دیکتاتورها را بشنود. نه تنها این بلکه میخواهد برای همیشه خاموشش کند.
شاخصهای مهم پیشروی جنبش سرنگونی
اگر سال۸۸ را مبنا بگیریم، در ۱۳ سال گذشته تناوب اعتراضات، هم اعتراضات و خیزشهای خیابانی و هم اعتصابات و اعتراضات کارگری کوتاهتر شده است؛ جغرافیای اعتراضات گسترده تر شده است و ابعاد سراسری تر پیدا کرده است؛ اقشار و نیروهای بیشتری به صف اعتراض پیوسته اند؛ طبقه کارگر با درجه بالایی از تشکل یابی و هماهنگی و همچون نماینده خواستهای کل جمعه به میدان آمده است؛ خواستها رادیکالتر شده است؛ اعتراضات مضمون سیاسی پررنگتری گرفته است؛ همبستگی میان اعتراضات بیشتر شده است؛ غلظت مطالبه گری کمتر و غلظت تعرض به حکومت بیشتر شده است؛ شخص اول حکومت به سیبل اصلی خیزشها و اعتراضات تبدیل شده است، مقابله با نیروهای سرکوب جسورانه تر شده است و البته شعارها بیش از پیش کلیت حکومت و شخص اولش را هدف گرفته اند.
شعارها حاکی از چه هستند؟
انقلابها همیشه سرشار از خلاقیتها و ابتکارات هستند. ابتکاراتی خیره کننده. شعارها یکی از برجسته ترین جلوه های چنین خلاقیتی هستند که هم محتوا و سطح پیشروی هر جنبش انقلابی را نشان میدهند و هم عملا نقش مهمی در همبسته کردن و پیش بردن اعتراضات ایفا میکنند. فقط کافی نیست معترضی خوش قریحه عباراتی وزن دار وسط جمعیت پرت کند. مهم این است که آن جمله حرف دل اعتراض را بیان کند که آنگاه فورا در صف اعتراض طنین انداز میشود. برای مثال با همان اولین بروز شیادی همیشگی حکومت در اطلاع رسانی، مردم داغدار و خشمگین و معترض آبادان با شعار “دروغه، دروغه، عبدالباقی نمرده” فورا به پوزه دغلبازان حکومت زدند و عملا اعلام کردند که ذره ای اعتماد به نظام حاکم ندارند که خود مسبب اصلی فاجعه بود.
بحث در باره شعارها در متن جنبش سرنگونی و در بستر یک جنبش انقلابی فرصت جداگانه ای لازم دارد. اینجا به دو شعار شاخص بسنده میکنم. میدانیم که جریان دوم خرداد و اصلاح طلبانش برای حکومت عمر خریدند. دیماه ۹۶، با شعار “اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا” عملا اعلام کرد حتی بارقه ای از توهم به اصلاح از درون نظام وجود ندارد. این شعار در واقع روی دیگر شعار “جمهوری اسلامی نابود باید گردد” بود.
دو شعار “مرگ بر دیکتاتور” و”مرگ بر خامنه ای”در صحنه سیاسی ایران جدید نیست. اما این دو شعار دارد راه خود را به اغلب اعتراضات خیابانی باز میکند. این شعار در واقع عزم سرنگونی کل نظام را با نفرت علیه تجسم سیاسی و مذهبی نظام اعلام میکند.
همبستگی
همبستگی ابعاد بیشتری به خودش میگیرد. بخشهای متنوعتری از جامعه با خیزشها و اعتراضات مردم اعلام همبستگی میکنند. دیدیم که چگونه در حمایت از اعتراض آبادان شهرهایی از خوزستان و لرستان و چهارمحال بختیاری و کهگیلویه و بویر احمد وشهرهای شیراز و اصفهان و بهبهان و بندر عباس و بوشهر و ماهشهر و تبریز و یزد و سمنان و کرج و بالاخره نقاطی از تهران مثل شهرری و نازی آبادبه صحنه همبستگی اعتراض با آبادن تبدیل شدند و در اکثر این اعتراضات شعارهای “مرگ برخامنه ای” و “مرگ بردیکتاتور” فریاد زده شد.
در کنار اعتراضات شهری،بخشهای وسیعتری از جامعه با آبادان اعلام همبستگی کردند. هنرمندان و سینما گران با بیانیه ای تحت عنوان”تفنگت را زمین بگذار”، ورزشکارانی با خودداری از شرکت در بازی باصطلاح دوستانه تیم ملی ایران و کانادا که البته لغوشد، زر امیر ابراهیمی برنده جایزه بهترین هنرپیشه زن فستیوال کن و سعید روستایی، برنده جایزه ویژه فدراسیون بینالمللی منتقدان در فسیتوال کن با مردم آبادان ابراز همبستگی کردند. در “جشن قهرمانی” تیم فوتبال استقلال در تهران جمعیت حاضر با “آبادان، آبادان” با مردم این شهر ابراز همبستگی کردند.
مردم رنجدیده و داغدار و معترض آبادان البته شایسته همبستگی ای بسیار وسیعتر هستند. اما همین سطح همبستگی وجه اجتماعی دیگری از شعار اعتراضی و میدانی “نترسید نترسد ما همه باهم هستیم” را نشان میدهد.
انزوای سیاسی در جهان
حکومت اسلامی در داخل و به احتمال قوی با یک قیام گسترده سرنگون خواهد شد. اما انزوای سیاسی این حکومت در جهان فاکتور بسیار مهمی در تسریع سرنگونی اش است. هر چقدر حکومت اسلامی در افکار عمومی جهان بی اعتبارتر، در میان نهادها و سازمانهای بین المللی و دولتها منزوی تر شود و هر چقدر وسیعتر در جهان مورد بایکوت سیاسی و فرهنگی و هنری و ورزشی شود، همانقدر دست مردم برای پایان دادن به عمر این حکومت بازتر خواهد شد. همانقدر راه جنبش سرنگونی در ایران هموارتر خو اهد شد. این اتفاق دارد رخ میدهد. موقعیت جمهوری اسلامی در جهان حتی با چند ماه پیش هم قابل مقایسه نیست. قتل عام مسافران پرواز پی اس 752 با افشای چهره واقعی حکومت اسلامی در میان مردم جهان زمینه انزوای سیاسی حکومت اسلامی را بیش از پیش فراهم کرد.
یک لحظه این اتفاقات را کنار هم تصور کنید: دولت کانادا سفارت حکومت اسلامی را بسته است؛ کشتار سیاسی در دهه شصت را به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته است؛ و اخیرا وزارت خارجه کانادا حکم دادگاه انتاریو مبنی بر عمدی و تروریستی بودن سرنگونی پرواز پی اس 752 را تایید کرده است. عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر کشتار دهه شصت را جنایت علیه بشریت اعلام کرده و خواهان دستگیری و محاکمه رئیسی شده اند؛ برای معاون همین رئیس جمهور قاتل در سوئد حکم حبس ابد درخواست شده است؛ چهار دیپلمات تروریست دیگر رژیم در بلژیک به جرم فعالیتهای تروریستی حکم زندانهای طولانی گرفته اند.
نزدیکتر شدن جمهوری اسلامی به پرتگاه سیاسی با انزوای سیاسی اش در جهان رابطه مستقیم دارد. هر چه جنبش سرنگونی نیروی بیشتری می گیرد فضا برای انزوای حکومت در جهان آماده تر میشود و برعکس هرچقدر این حکومت منزوی تر میشود همانقدر مسیر جنبش سرنگونی هموارتر میشود. فضا برای بایکوت همه جانبه حکومت اسلامی در جهان بیش از پیش آماده شده است.
اردوی ترس عوض شده است
در جریان خیزش دی ماه ۹۶، روزنامۀ معتبر لوموند چاپ پاریس مصاحبه ای با یک پژوهشگر فرانسوی به نام “استفن دودوآنون” منتشر کرد. او که به تازگی از ایران بازگشته بود میگوید “آنچه در ایران امروز می گذرد یک انقلاب به معنای حقیقی کلمه است” و تاکید می کند که اظهارات خود مقامات رژیم نشان می دهد که اردوی ترس تغییر کرده است: “آنکه می ترسد حکومت است، نه مردم”.
این اظهارات برای مردم ایران که خود بازیگر انقلاب هستند و بعدا آبان ۹۸ را خلق کردند چیز تازه ای ندارد. مساله این است که وضعیت آنچنان روشن است که حتی پژوهشگری از یک کشور دیگر آنهم چهار سال پیش با گذراندن زمانی کوتاه با قاطعیت بگوید “انقلابی به معنای حقیقی کلمه” در جریان است.
حکومت اسلامی همیشه برای بقایش روی ایدئولوژی اسلامی و سرکوب سیاسی حساب میکرد. ایدئولوژی اسلامی به جای کمک به بقای حکومت خودش مورد تعرض مردم است و بت “سونامی ضد مذهبی” پاسخ گرفته است. میماند سرکوب به عنوان آخرین ابزار بقا.
یک وجه مهم سرکوب ایجاد ترس است. سرکوب حتی اگر بتواند یک اعتراضی را برای مدتی ساکت کند اما اگر نتواند ترس ایجاد کند وسیعا به ضد خود تبدیل میشود. سرکوب جمهوری اسلامی علیرغم درجه بالای توحش آن هرگز قادر نشده است رعب ایجاد کند. شاید جمهوری اسلامی تنها حکومتی باشد که علیرغم فعال بودن ماشین زندان و شکنجه و حتی اعدام، از درون زندانش همنه تنها کلیت حکومت بلکه مقام معظمش هم به چالش کشیده میشود.
لحظه فراموش نشدنی رو در رویی یک زن با یک عضو یگان ویژه در آبادان را به خاطر بیاورید. قرار است یگان ویژه نگذارد مردم شعار “مرگ برخامنه ای” سردهند. اما آن زن آبادانی جسور به چشمان یگان ویژه تا دندان مسلح خیره شد و گفت: “چرا سرتو پایین میندازی؟ نترس …چرا نمیگی مرگ بر خامنه ای؟ بگو مرگ بر رژیم”! این لحظه یک نمونه امیدبخش از جابجایی اردوی ترس است. این لحظه ثبت شد و همگان دیدند. بی تردید این فقط یک نمونه از لحظات مشابه زیادی است که ثبت نشده اند.
شکاف و ریزش درون حکومتی
شکاف درون حکومتی پدیده ای است که همه حکومتهای رو به موت به آن دچار میشوند. در ایران مدتهاست این روند شروع شده است. جنبش دوم خرداد در واقع مهمترین شکاف در بالای حکومت بود که اگرچه توانست برای کل حکومت عمر بخرد اما به قیمت پایان عمر خودش. جنبشی که عروج کرده بود نظام اسلامی را از چنگال جنبش سرنگونی نجات دهد خود در چنگال همین جنبش در هم شکست.
اما شکاف درون حکومتی مدتهاست که به ریزش درون حکومتی ارتقا پیدا کرده است. آنهم چه ریزشی. این ریزش آنقدر شور است که حتی رئیس جمهور صاحب الزمانی که زمانی نظر رهبر به او نزدیکتر از رقیبش بود امروز دارد جزیره های خریداری شده برای فرار هم جرمهایش را افشا میکند!
ریزش درون حکومتی اگر چه خود شاهدی بر وضع نزار حکومت در مقابل جنبش سرنگونی است، اما متقابلا در تسریع سرنگونی نقش ایفا میکند. مردمی که می بینند سران حکومتی که میخواهند سرنگونش کنند خود قافیه را باخته اند، معلوم است که اعتماد به نفس سیاسیشان بالا میرود. این شباهت همه ریزشها در همه سرنگونیهاست. اما خودویژگی جمهوری اسلامی در این قلمرو هم این است که دستان ریزش کرده هایش آنقدر خون آلود است که حتی روزئه کوچکی برای ادای اپوزیسیون در آوردن باقی نمیگذارد.
گفتمان انقلاب
کمتر واژه ای در تاریخ سیاست به اندازه “انقلاب” مورد تحریفات بیرحمانه قرار گرفته است. در جمهوری اسلامی اصلا دو واژه “انقلاب” و “ضد انقلاب” به جای هم استفاده شدند. حکومتی که روی موج انقلاب و بر ضد انقلاب و برای به شکست کشاندنش مستقر کردند؛ یورش به آرمانهای انقلاب ۵۷ را به نام انقلاب پیش برد. جنایاتش را به نام انقلاب انجام داد.تداعی کردن موجودی مثل جمهوری اسلامی با انقلاب برای بدبین کردن مردم به هرانقلابی کافیست. و بی دلیل نیست که در میان اپوزیسیون راست تلاش تبلیغی وسیع جریان داشته است که جمهوری اسلامی را محصول مستقیم انقلاب ۵۷ تلقی کنند؛ از سران حکومت اسلامی با عنوان انقلابیون ۵۷ یاد کنند؛ و بالاخره انقلاب را باخشونت و خونریزی تداعی کنند.
یک دلیل این تلاش تبلیغی ترساندن مردم از انقلاب است. یک رکن ثابت هر انقلاب حضور توده های وسیع مردم مخصوصا لایه های محروم و تحت ستم در صحنه سیاسی است. حضوری که با خودش سطح بالایی از اعتماد به نفس، آگاهی سیاسی و انتطار دخیل شدن و دخیل ماندن در سرنوشت سیاسی و حضور فعال در اداره جامعه را بر جای میگذارد. نگرانی جریانات راست این استکه انقلاب مردم پابرهنه را “پررو، پرتوقع” و آماده برای دخالت در حیات سیاسی جامعه میکند. چیزی که برای جنبشهای دست راستی طرفدار نظام طبقاتی خطرناک است. شکل گیری یک انقلاب واقعی آنقدرعیان است که حتی شاخه مختلف اپوزیسیون راست هم اجبارا مشاهده کرده اند و از آن اسم ببرند.
رهبری سیاسی رادیکال ضرورت حیاتی دارد
انقلاب برای پایان دادن به حکومت اسلامی تنها احتمال نیست اما قویترین است. دستاورد هر انقلابی بی تردید بسته به این است که چه نیرویی در جریان انقلاب هژمونی کسب کند و در نقش رهبری انقلاب ظاهر شود. انقلاب البته منتظر شکل گیری رهبری سیاسی نمیشود. اینطور نیست که اول رهبری شکل میگیرد و بعد انقلاب رخ میدهد. یا اول انقلاب رخ میدهد و بعد رهبری شکل میگیرد. این وسط هیچ تقدم و تاخر زمانی وجود ندارد. این دو در هم تنیده هستند و در کنار هم و همراه هم در ارتباط باهم شکل می گیرند. انقلاب خبر نمیکند. اتفاق می افتد. قیام هم که نقطه اوج تعیین کننده است خبر نمی کند بلکه رخ میدهد.
روشن است که جنبش سرنگونی انقلابی به درجه ای که از رهبری سیاسی رادیکال برخوردار شود همانقدر سریعتر خواهد توانست به عمر نظام حاکم نقطه پایان بگذارد.شکل گرفتن رهبری سیاسی فقط سرنگونی جمهوری را تسریع نمی کند، امکان فراهم میکند که مردم انقلاب کرده در ساختار سیاسی بعد از سرنگونی نمایندگی شوند.
برای جامعه بپاخاسته و جنبش سرنگونی و انقلاب در حال تکوین، برای مردمی که عزم دارند به بی حرمتی، تبعیض، بیحقوقی، فقر، نابرابری، دست درازی غیر قابل تحمل اسلام در زندگیشانو در یک کلام به نظم طبقاتی سراپا تبعیض و ستم سرمایه داری و حکومت اسلامیشپایان دهند،بیشتر از هر زماندیگروجود و حضور فعال احزابی شفاف، با کارنامه ای غنی از مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برنامه ای روشن برای نابودی کلیت حکومت اسلامی ضرورت حیاتی دارد. حزب کمونیست کارگری برای پاسخ دادن به چنین ضرورتی شکل گرفته است و با تمام قوا برای پاسخ دادن به این ضروت و در جهت به پیروزی کامل رساندن انقلاب پیش رو فعالیت میکند. ***